اما ما با کمبود این اندامها مواجه هستیم. در ایالات متحده آمریکا لیست افراد در انتظار اهدائ کلیه 100000 نفر است و این در حالی است که افراد در انتظار دریافت بیشتر از 120000 نفر هستند. اما موضوع نیاز به کلیهها ما را به سوالاتی از این دست سوق میدهد که آیا خرید اندامها یک راه حل است؟
از سال 1988، تقریباً از هر 4 نفر، 3 نفر از کلیههای اهداء کنندگانِ فوت شده استفاده کردهاند و بقیه از اهداء کنندگان زندهای که از خویشاوندان، دوستان و حتی افراد غریبه بوده دریافت نمودهاند. مطالعات اخیر نشان داده است که اهداء کنندگان، نسبت به افراد سالمی که کلیه اهداء نکردهاند تنها اندکی بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری پیشرفته کلیه قرار دارند. (در ایالات متحده آمریکا گرفتن کلیه از افراد زنده به نظر سالمتر میباشد. مطالعات اخیر نشان داده است که افراد اهداء کننده نسبت به افراد سالم غیر اهدا کننده تنها اندکی بیشتر در معرض خطر بیماری پیشرفته کلیه قرار دارند.)
اما در ایالات متحده آمریکا چکار میتوان انجام داد تا کمبود کلیه را کاهش داد؟ یک گام مثبت، انتخاب سیستمی است که بتوان از افراد مرده کلیه دریافت نمود. این سیستم در اسپانیا بیش از دیگر کشورها جاری است. پیش فرض این موضوع هم بر این اساس است که تا بیمار زنده است عضو مورد نظرش را هدیه میکند. در این سیستم موضوع اهداء موضوعی علنی است.
شهروندان آمریکایی به عنوان مثال هنگام تمدید گواهینامه رانندگی، باید برای اهداء عضو ثبت نام کرده باشند. میزان گرفتن کلیه از میان متوفیان در ایالات متحده آمریکا نسبت به کشورهای دیگر کاهش یافته است.
بعضی از پزشکان، وکلا، Bioethicists ( اخلاق پزشکی)، مراکز و محل هایی قانونی برای اهداء کلیه ها در زمان حیات اهدا کننده مطرح کرده اند. مطمئناً افراد در صورتی که ببینند می توانند کلیهای را به قیمت به فروش برسانند نسبت به اهداء آن استقبال بیشتری خواهند نمود.
با این حال نه تنها خریدن کلیهها طبق قواعد بین المللی ممنوع است، قوانین ایالات متحده را نیز نقض میکند. ایران تنها کشوری است که قانوناً خرید کلیه را تأئید میکند ولی مدافعان این بازار اصرار دارند که منع قانونی تجارتِ کلیه ها، خطای بزرگی است. آیا طرفداران خرید و فروش کلیه درست میگویند؟ بخشی از پاسخ، به موضوع اخلاق در پزشکی ربط دارد. در ادامه این بحث، آنچه مهم است تعین شرایط دو وضعیت مطلق غیر محتمل می باشد.
موضوع شأن و کرامت انسانییک موضوع قابل طرح از طرف مخالفان خرید و فروش کلیه این است که خرید و فروش اندامهای داخلی موضوع اشتباهی است. شاید یکی از شناخته شده ترین طرفداران این نظریه فلسفی قرن 18 ، امانوئل کانت باشد. ما همیشه موظف هستیم به روشی عمل کنیم که بیانگر کرامت بشریت باشد. او باور داشت که همه ما، صرفنظر از درجه استعداد، ثروت، شادی و دیگر جوانبی که برای ما احترام به همراه میآرود، دارای ارزشی فوق العاده هستیم.
کانت معتقد بود شخصی که یکی از اندامهای داخلی خود را می فروشد- به عنوان مثال فروش یک دندان جهت پیوند در دهان فرد دیگر- ظاهراً همیشه ناسالم است، چون این عمل، احترام به شأن و کرامت فروشنده را رد میکند. این عمل همیشه پیام نامناسبی دارد. به نظر میرسد کانت معتقد است: فروشنده خودش قیمت بینظیری دارد.
فروش یک عضو داخلی بدن بدین معنی نیست که فردی خودش را برای فروش گذاشته است. آنچه ما سعی کردیم نشان دهیم، این بود: احتمال اینکه یک نفر با چنین پیامی اعضای داخلی بدنش را بفروشد.
یک کلیه، یک شخص نیست. در بعضی مواقع یک نفر ممکن است کلیه (یا دندان) خود را بفروشد و این بدان معنا نیست که فرد برای خود قیمتی تعیین میکند. برای مثال ممکن است یک سناتور برای کمک به یک موسسه خیریه کلیهاش را بفروشد؛ مطمئناً او برای اینکار قصد ندارد که برای خود قیمتی تعیین کند.
یکی دیگر از موقعیتهای سوال برانگیز برای مدافعان این است که خرید اندامهای داخلی بدن میبایست از فروشندگان و داوطلبان مطلع و دارای اراده مستقل انجام پذیرد.
در نظر داشته باشید: به منظور خرید کلیه یک نفر، میبایست خود او را خرید. آیا از نظر اخلاقی خرید یک نفر به عنوان یک بَرده- به عنوان مثال یک مادر- کسی که برای تربیت فرزندانش خود را میفروشد تا پول دریافت نماید مجاز است؟ این سوال دلالت بر این دارد که شما او را خریدید و از نظر عقلانی صحیح است و از عواقب عملکرد او در جمع هم مطلع هستید و بدون هیچ تهدیدی از سوی دیگران، مسوولیت موضوع را به عهده میگیرید. ولی بسیاری از ما باور داریم که خرید شما اشتباه بوده است. در مکتب کانت این بی احترامی به شأن و منزلت مادر است که قیمتی برای کار او تلقی شود.
بازارهای سیاهی که به سوی بدبختی سوق دادهاندوضعیتهای نامناسب خرید و فروش اندامهای داخلی حاکی از مسایل پیچیدهای است. برطبق گفته سازمان بهداشت جهانی WHO ، بازار سیاه خرید کلیه حدود 10000 تخمین زده میشود. فروشندگان عموماً افرادی بسیار فقیر و تحت آسیبهای روانی و جسمانی میباشند. برطبق تحقیقات اخیر، فروشندگان بنگلادشیِ کلیه، از ناراحتی و غم بسیار، ناامیدی، تجربیات ننگین اجتماعی، شرمساری و انزوا رنج میبرند. در یکی از مطالعات انجام شده در هند گزارش شده است که در بیش از 85 درصدِ فروشندگان کلیه (پس از برداشته شدن کلیه) میزان سلامتی کاهش مییابد.
طرفداران فروش کلیه اصرار دارند که وجود بازارها یا مراکز تحت نظارت، اثرات نامطلوبی برای فروشندگان ندارد. طرحهای پیشنهادی برای چنین مراکزی، ترکیبی از مقررات با اهداف تضمین سلامتی فروشنده و گیرنده میباشد. به عنوان مثال از طریق فرآیندهای غربالگری اهداء کنندگان و مراقبتهای مناسب پس از عمل جراحی گیرندگان.
همانطور که پیشتر به آن اشاره کردیم، حتی انطباق کامل با قوانین یک مجموعه، تضمین اخلاقی بودن آن را نمیکند. وجود چنین مراکزی برای افراد فقیر مضر خواهد بود. چراکه فشار بدهی مالی ممکن است افراد فقیر را مجبور به فروش کلیه کند.
ساده لوحانه است اگر فکر کنیم این مراکز بهخوبی کنترل میشوند. اگر ایالات متحده آمریکا مراکز و بازارهای فروش کلیه را قانونی کند، ممکن است بعضی از کشورها دیگر از این قوانین به دلیل جلوگیری بهره اقتصادی شان امتناع نمایند. این کشورها شامل برزیل، هند، پاکستان و فیلیپین است که به نظر میزان بالای فساد را داشته و درنتیجه در این کشورها زیر ساختهای قانونی بیاثر میباشند.
حال این سوال پیش میآید که آیا این مراکز تحت کنترل برای پیوند کلیهها را، با وجود در نظر گرفتن نکات اخلاقی از نظر افزایش تقاضا، میتوان راهبری نمود. در یک تحقیقی مشخص شد که با افزایش بهای خون نمیتوان مقدار دهندگان آن ار افزایش دارد. البته عوامل و اثرات پرداخت برای خون و کلیه متفاوت است. علیرغم اینکه بازار تبادل کلیه شناخته شده است ولی ممکن است جمعیت زیادی از روی نوعدوستی اینکار را انجام دهند و اهداء کننده گان ممکن است از منافع مالی خودداری کنند.
هنوز مشخص نشده است که مراکز سازماندهی چه مقدار عرضه کلیه را افزایش میدهند. در سایر موارد چنین بازارهایی باید موضوعات اخلاقی، بویژه اثرات شدید آن در افراد فقیر را درنظر بگیرند. به گمان ما در شرایط اجتماعی فعلی، و همچنین بازار های جهانی بعید است که با ابزار اخلاقیات بتوان موضوع را به پیش برد.