مردی از اهالی شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، کینه ای عمیق از امام علی (علیه السلام) و فرزندانش در دل داشت.
یک روز که امام حسن (علیه السلام) را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن علیه السلام نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشنودت کنیم، چنین می کنیم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم و اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری و نزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیر ما خانه ای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم)»
مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه دگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت: «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید»(1)
ابن کثیر از علمای اهل سنت در البدایه و النهایه روایت کرده که امام (ع) غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمه ای از آن می خورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود می دهد.
امام (ع) که آن منظره را دید بدو فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟
پاسخ داد: من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم!
امام (ع) بدو فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم!
سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می کرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید! (2)
زمخشری (از علمای اهل سنت) در کتاب ربیع الابرار از انس بن مالک روایت کرده که گوید: من در خدمت حسن بن علی (ع) بودم که کنیزکی بیامد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد.
حسن بن علی بدو گفت: تو در راه خدا آزادی!
من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گل بی ارزشی به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟
در پاسخ فرمود:
اینگونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: «وقتی هدیه ای به شما دادند، هدیه ای بهتر دهید» و بهتر از آن آزادی اوست. (3)
***
«این روزها، حال و احوال جامعه چندان رو به راه نیست.»
این ادعا آن قدرها هم غریب نبوده و شاید نیازی به دلیل و سند نداشته باشد. مشاهدات روزانه همه ما در جامعه، خود دلیلی بر این مدعاست.
این روزها، آنچه در روابط اجتماعی و مناسبات عمومی ما دیده می شود، آنچه در گذر و خیابان و در رفتارهای متقابل عمومی ما به چشم می آید، آنچنان شایسته و در خور نام و فرهنگی که پزش را می دهیم، نیست.
در کنار این مشاهدات روزانه، آمار مشکلات و معضلات فرهنگی و اجتماعی را هم بیفزائید. سونامی طلاق، آمار درگیری ها و نزاع ها، آمار مرتبط با صله و رحم و ده ها آمار کوچک و بزرگ اجتماعی دیگر، همه و همه در کنار یکدیگر یک نتیجه را نشان می دهند: «این روزها، حال و احوال جامعه چندان رو به راه نیست.»
در این مجال به دنبال بررسی چرایی دچار شدن به این وضعیت نیستیم. اما به دنبال آنیم که راه حلی مناسب و مطمئن و البته به دور از شعارگرایی برای حل همه این نگرانی ها ارائه دهیم.
در ابتدای این یادداشت، روایاتی ارائه شد که همگی متعلق به سبک و سیره رفتاری امام حسن مجتبی (علیه السلام) در برخوردها و مناسبات اجتماعی است. امروز، سالروز میلاد خجسته و مبارک کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است و به یمن این روز مبارک، بازخوانی روایاتی اینچنینی که در ابتدای این یادداشت آمد، فرصتی است تا در پس آشنایی با سیره رفتاری آن امام همام، فکری هم به حال این روزهای خود کنیم.
دوای حال بد این روزهای جامعه ما در پس این روایات نهفته است. ما سالهاست که در کشاکش درگیری ها و مشکلات روزمره، از زیبایی های واقعی اینچنینی که در آنها حقیقت زندگی انسانی نهفته است، دور مانده ایم. ما سالهاست که زیر سم اسب بی لجام تکنولوژی و مدرنیته، طراوت زندگی را قربانی و فدای رفاه سراب گونه ای کرده ایم که تکنولوژی نویدش را داده بود، اما غافل از آنکه این نوید، درِ باغ سبزی است که نه تنها محقق نخواهد شد، که ما را از آنچه به زندگی مان، روح، لطافت و طراوت می بخشد، دور خواهد کرد.
سالهاست که از اهل بیت (علیهم السلام) سخن گفتن و از سبک و سیره رفتاری و عملی آنها حرف به میان آوردن را گرفتار شعارزدگی و البته تقویم زدگی کرده ایم، بی توجه به آنکه شیوه و کلام و روش آنها، گره گشای همه مشکلات و دوای دردهای بی درمان ماست. اگر سخنی از آنها به میان آورده ایم، تنها به قصد گرامیداشت ایامی بوده که یا زیبا شده اند به میلادشان، یا در عزای آنها رخت عزا بر تن کرده اند و این چنین، آنها را در حصار تقویم،زندانی کرده و خود و جامعه تشنه و مبتلا را از نفحات بهشتی شان محروم ساخته ایم.
آنچه در ابتدای این یادداشت آورده شد، تنها گوشه ای از دریای کرامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در طول زندگی پربار و پر گهرشان است. فکرش را بکنید، اگر بتوانیم تنها رعایت و عمل به همین چند روایت را در بین عموم مردم همه گیر کنیم، تا چه میزان از درگیری ها و کشمکش ها کم می شود، و به قولی تا به چه اندازه، حال ما خوب خواهد شد.
آنچه که تنها در همین چند روایت آمده، حلقه مفقوده و البته کلید رفع بسیاری از گرفتاری های اجتماعی ماست. این روزها جامعه ما به مهربانی، به بخشش و عفو و گذشت، به دوست داشتن یکدیگر و به تلاش برای کمک به یکدیگر نیازمند است و اینها همه در پرتو کرامت حسنی (علیه السلام) محقق می شود.
البته به قول سهراب سپهری، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. باید بپذیریم که بهره و استفاده ما از اهل بیت آنچنان که باید، نیست. عقربه های فهم و شیوه زندگی ما با آنچه در آموزه های ناب و بی بدیل آنها آمده، هم راستا نیست، و اینها هنگامی رفع خواهد شد، که نگاه مان به اهل بیت (علیهم السلام) تغئیر کرده و با پرهیز از شعارگرایی و تقویم زدگی، آموزه های آنها را وارد زندگی کرده و با تاسی به سبک و سیره رفتاری شان، گام هایی عملی در مسیر بهتر شدن برداریم.
سبک زندگی آشفته و درهم این روزهای جامعه ما، بیش از هر وقتی محتاج و نیازمند فهم و درک و آشنایی با سیره رفتاری اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و به ویژه کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. نیاز و احتیاجی که رفع و برآورده شدنش، گره های کور فراوانی را باز خواهد کرد. امید که برای رسیدن به کرامتی حسنی، تلاشی درخور از خود نشان دهیم و البته بی شک در این مسیر از نگاه کرامت آن امام همام نیز بی نصیب نخواهیم بود.
1ـ بحارالانوار، ج 43، ص 344.
2ـ البدایه و النهایه، (چاپ مصر)، ج 8، ص 38.
3ـ ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 149.