تا همین چند سال پیش، دهه شصتیها شهره بودند به سرکشی از آنچه که هنجار و ناهنجارهای نوشته و نانوشته جامعه بود، اما این روزها باید دید دهه هشتادیها این سرکشی را به کجا رساندهاند.
گروه اجتماعی: اکثر دهه شصتیها یک جمله مشترک را شنیدهاند اینکه «ما جرأت نمیکردیم پایمان را جلوی پدر و مادرمان دراز کنیم حالا شما ... ببینید بچههای شما چه میشوند و با شما چه کار میکنند!»
حالا وقت به ثمر نشستن آن رسیده است که کاشتیم. امروز همان را درو میکنیم که بذرش را در کانون خانوادههایمان نهادیم. فرزند ما آنی نشد که میخواستیم، آنی شد بدتر از آن ما، آنی که برایش پای هر چیزی را به خانه باز کردیم، آنی که بیبند و باری را مصداق روشنفکریاش خواندیم، آنی که حریم و حرمت برای خانواده، پدر و مادر برایش گنگ شد، آنی که رها شد تا عاطفه اش را خرج هر آنکس کند غیر از آنکه باید، آنی که ...
نوجوان امروز خیلی با نسلهای قبل فرق دارد، او نسل رها شده در تکنولوژی است، نسلی که دنیایش مجازی است، غوطه ور است در امکاناتی که سیرش نمیکند، خواستههایش بزرگ اما حرکتش کند و آهسته است، ارتباطاتش غیر کنترل اما غرق در تنهایی است، الگوهایش جهانی و رویایی است و ادبیاتش با نسل ما فاصلهها دارد.
بیشتر دهه هشتادیها حاصل زندگیهای پدران و مادران شاغل هستند، پدرانی چند شغله و مادرانی که تمام روز را خارج از خانه سپری میکنند تنها به یک امید، آن هم تأمین امکانات بیشتر برای خودشان و فرزندانشان. امکانات برای فرزند یا فرزندانی که کودکیشان در کشاکش خانه تا مهد کودک سپری شده و در لحظاتی که به آغوش گرم و دست نوازشگر مادر نیاز داشتهاند ناخودآگاه آموختهاند که این حسرت را تبدیل به خشمی کنند که نمای بیرونی آن، خیلی با شیطنتهای کودکی ما متفاوت است.
مهد کودک را که تمام میکنند میرسند به مدرسه، برایشان تلفن همراه میخرند چرا که باز هم پدر و مادر نیستند و فقط میخواهند از راه دور کنترلشان کنند، پدر و مادر، میلیونها تومان خرج ثبتنام مدرسه را میدهند، سرویس برای رفتوآمد میگیرند، پول توجیبی میدهند، در هفته بارها با معلم فرزندشان تماس میگیرند، جدیدترین و مدرنترین ابزار تحصیل را تهیه میکنند، برای ساعتهای نبودنشان با دوست و آشنا تعامل میکنند که فرزندشان را پیش خود نگه دارد یا اگر بیشتر کار کنند برایش پرستار میگیرند و در خانه، آنها را با هم رها میکنند و باز هم این فرزند میماند و حسرت پدر و مادری که هیچ وقت نیستند! حسرتی که با غرق شدن در فیلمهای خشن تلویزیون و مثبت 18 سال ماهواره هم فراموش نمیشود.
پدر و مادر خوشحال هستند از اینکه هر شب گوشی تلفن فرزندشان را چک میکنند و هیچ چیز مشکوکی نمییابند اما غافل هستند از اینکه او در پس چشم آنها خیلی زود، بزرگ شده و خوب یاد گرفته است که چطور پنهانی هر آنچه میخواهد ببیند و هر آنچه میخواهد بخواند. او دیگر به سن حساس بلوغ رسیده و باز هم آنها که باید پیشش باشند نیستند. آنها سخت درگیر کارند، کار برای تأمین امکانات بیشتر و رفاه بیشتر ولی برای چه کسی؟ برای کسی که ما او را تربیت نکردیم، برای کسی که مربی مهد، معلم مدرسه، راننده سرویس، پرستار خانه و خانوم همسایه بیشتر او را میبینند تا ما؟!
میگویند وقتی که خانه است از تنهایی حوصلهاش سر میرود، بیرون از خانه، ناامن است و بهتر است به جای رفتن به بیرون، یک ماهواره بگیریم و در خانه پایش را بند کنیم، اما ماهواره را میگیرند و او بند همه چیز میشود غیر از امنیت خانه! با ماهواره بزرگ میشود، با ماهواره عاشق میشود، با ماهواره الگو میسازد، با ماهواره تربیت میشود، با ماهواره ...
حجت الاسلام مرتضوی کیاسری؛ روانشناس معتقد است: در دهه 60 از نظر نرم افزاری امنیت زیادی داشتیم و سلامت ایدئولوژی و هویت انقلابی ما در سالهای 59 و 60 تا پس از جنگ سرمایهای بود که در اختیار افراد قرار داشت و سلامت اجتماعی، امکان صلابت و استواری اجتماعی را برای آدمها فراهم میکرد اگرچه سختیها در کنارش وجود داشته است الان امکانات اجتماعی که داریم از یک طرف میتواند باعث آرامش شود اما از سوی دیگر تهدید است مهم این است که خانوادهها در تربیت نسل از فرصتها چگونه استفاده کرده باشند و چه روشی را دنبال کنند که از تهدیدها فرصت بسازند.
وی با تأیید وجود ناهنجاریهای رفتاری در بعضی کودکان و نوجوانان دهه 80 میگوید: علت اینکه در دهه 60 اینگونه ناهنجاریها وجود نداشت این بود که امکانات مانند الآن در اختیار نوجوانان نبود و علت اینکه هم اکنون شاهد برخی ناهنجاری های رفتاری در نوجوانان هستیم این است که فرهنگ استفاده از امکانات ماهواره، اینترنت و ابزارهای ارتباطی وجود ندارد ما نمیتوانیم بگوییم تمام چاقوها را جمع کنید باید استفاده از ابزار را ساماندهی و فرهنگسازی کنیم ما نمیتوانیم صورت مسئله را حل کنیم باید فرهنگ استفاده از ابزارها را آموزش دهیم.
کیاسری مسئول این فرهنگسازی را تمام مدعیان دلسوز فرهنگ عنوان میکند و میگوید: در جامعه ما این مسئولان به دو دسته تقسیم میشوند اول سازمانهای مردم نهاد و دوم سازمانهای حاکمیتی هستند.
این روانشناس یکی از ابزارها و بایدهای فرهنگ سازی را اطلاع رسانی به جامعه از مثبتها و منفیها عنوان میکند و میگوید: هنوز هستند خانوادههایی که نمیدانند چگونه باید با اینترنت کار کنند نمیدانند نحوه استفاده از کانالهای ماهواره و شبکههای اجتماعی چگونه است. اگر فرهنگ سازی انجام شود خانوادهها هم متوجه میشوند چه خبر است و در اینصورت جهت دهی و راهبری را بهتر میتوانند انجام دهند و از سوی دیگر آسیبپذیری نوجوانان این دوره هم کاهش مییابد.