کد خبر: ۳۵۶۰۲۳
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار:
دکتر فریده رکنیان تنها زن سرتیپ تمام

این درجه مرا یاد زحماتی که برای این کشور کشیدم، می‌اندازد و به یاد عشقی که به وطن و ملتم داشتم.

آشنایی با بعضی آدم‌ها باعث خوشوقتی است؛ آدم‌هایی که نه اهل جنجال‌اند، نه اهل بزرگنمایی و نه اهل منم منم زدن. بعدازظهر یک روز خردادی، در ضلع شرقی میدان فاطمی تهران با یکی از این آدم‌ها قرار ملاقات داشتیم، با زنی 70 ساله و پرانرژی که پرونده قطور افتخاراتش، از او سوژه‌ای ناب و الگویی خاص می‌سازد
گروه اجتماعی-آشنایی با بعضی آدم‌ها باعث خوشوقتی است؛ آدم‌هایی که نه اهل جنجال‌اند، نه اهل بزرگنمایی و نه اهل منم منم زدن. بعدازظهر یک روز خردادی، در ضلع شرقی میدان فاطمی تهران با یکی از این آدم‌ها قرار ملاقات داشتیم، با زنی 70 ساله و پرانرژی که پرونده قطور افتخاراتش، از او سوژه‌ای ناب و الگویی خاص می‌سازد

به گزارش بولتن نیوز، دکتر فریده رکنیان، متخصص و جراح چشم، تنها زن سرتیپ تمام ارتش ایران حدود سه ساعت با ما گپ و گفت کرد، آن هم در اتاق کار ساده و مرتب همسر مرحومش، دکتر سرتیپ محمدباقر مشیری که ترجیع‌بند جملات اوست. این گفت‌وگو، خلاصه‌ای از مصاحبه مفصل ما با بانوی استثنایی سرزمین‌مان است؛ برش‌هایی کوچک از زندگی یک زن نظامی بازنشسته که عشق به زندگی، کار و وطن را به زیبایی درآمیخته است.


شما تنها زن سرتیپ تمام ارتش هستید. این چه حسی به شما می‌دهد؟

حس خوب. این درجه مرا یاد زحماتی که برای این کشور کشیدم، می‌اندازد و به یاد عشقی که به وطن و ملتم داشتم.

چه سالی این درجه را گرفتید؟

سال 68 بود که حکمم به امضای رهبری رسید.

شما لقب پرافتخارترین بانوی ارتش ایران را هم دارید، چرا این لقب را گرفتید؟

من و همسرم هر دو پزشک بودیم، من متخصص چشم و همسرم متخصص گوش و حلق و بینی. ما دو نفر برای پول در ارتش کار نمی‌کردیم بلکه این عشق به پزشکی و مردم کشورمان بود که ما را در ارتش نگه می‌داشت. ما در بدترین و سخت‌ترین شرایط، بدون چشمداشت به کارانه و امتیازهای مالی به ملت و کشورمان خدمت کردیم. من علاوه بر شغل چشم پزشکی، رئیس دپارتمان جراحی چشم بیمارستان بعثت بودم که همزمان به طور افتخاری، ریاست کل پرستاری نیروی هوایی را نیز قبول کردم.

چرا این همه کار با هم؟

شوهرم دکتر سرتیپ محمدباقر مشیری، بنیانگذار بیمارستان بعثت و رئیس آن بود و به واسطه تاسیس رشته طب هوافضا در ایران مشغله بسیار زیادی داشت. او از من خواست، رئیس افتخاری دانشکده پرستاری باشم و به او کمک کنم. من هم قبول کردم. ساختمان پرستاری، ساختمانی بزرگ و شش طبقه بود که من آن را نوسازی کردم، برای پرستارها خوابگاه ساختم و همه چیز را با نظم و ترتیب زیاد طراحی کردم. آن زمان، بهترین پرستارها متعلق به نیروی هوایی ارتش بود که با تلاش بی‌وقفه و بی‌دریغ به دست آمد.

نقل‌قول‌هایی وجود دارد که کارکنان شما، به جای مدیر، شما را مادر خودشان می‌دانستند؟

بله، خوشبختانه این گونه بود. زمانی بازرسان ارتش، کارکنان ما را در اتاقی جمع کرده بودند و از آنها خواستند، اگر گله‌ای از من دارند بدون واهمه بیان کنند که خوشبختانه نه‌تنها گله‌ای مطرح نشد بلکه همه به اتفاق گفتند، دکتر رکنیان مادر ماست نه مدیر ما.

مگر برای آنها چه کار می‌کردید؟

هر کاری که از دستم برمی‌آمد. برایشان مسافرت تفریحی ترتیب می‌دادم، جشن‌های فارغ‌التحصیلی مفصل می‌گرفتم و شخصیت‌های برجسته‌ای مثل دکتر ولایتی را دعوت می‌کردم، حتی مشکلات شخصی‌شان را حل می‌کردم. من زمانی که عهده‌دار تشکیلات پرستاری بودم، وجهه خاصی به این بخش دادم.

همسر شما شخص عالی‌رتبه و بانفوذی در ارتش بود. این مساله در موفقیت‌های شما چقدر اثر داشت؟

من و همسرم دوشادوش یکدیگر تلاش می‌کردیم، اما اگر امروز من کسی هستم که می‌بینید، نتیجه تلاش‌ها و قابلیت‌های خود من است. زمانی که همسرم رئیس بیمارستان بعثت بود، روزی امیر سرلشکر ظهیرنژاد برای بازدید به بیمارستان آمد و سراغ مرا گرفت و پیش همسرم شروع کرد به تعریف کردن از من. او نمی‌دانست که ما زن و شوهر هستیم و فقط تعریف مرا از این و آن شنیده بود.

یعنی می‌گویید اعطای لقب پرافتخارترین زن ارتش، ربطی به تلاش همسرتان نداشت؟

من همه موفقیت‌هایم را مدیون همسرم هستم؛‌ مردی بسیار بزرگ، همراه، پرتلاش، زن‌دوست، عاشق خانواده، معتقد به قوانین فردی و اجتماعی، ‌مسئولیت‌پذیر و خستگی‌ناپذیر. هیچ وقت در عمرم کار خلاف از او ندیدم؛ حتی به اندازه یک دروغ کوچک. بنابراین با این که او اولین پیشنهاددهنده اعطای این لقب به من بود، اما این لقب در سلسله‌مراتبی تائید و به من داده شد، نه این که ربطی به رابطه خانوادگی ما داشته باشد یعنی همسرم که رئیس بهداری نیروی هوایی بود این پیشنهاد را به فرمانده نیرو داد. بعد رسید به دست رئیس ستاد مشترک و بعد زیردست فرمانده کل ارتش رفت که پس از تائید ایشان به تائید رهبری رسید.

شما در جنگ هشت ساله نیز خدمات شایانی ارائه داده‌اید، این طور نیست؟

من و همسرم امکانات زیادی داشتیم که به خارج کشور برویم؛‌ حتی برادران و پدر و مادر من مقیم آمریکا بودند و به واسطه آنها بسیار راحت می‌توانستیم مقیم آنجا شویم. پدرم این پیشنهاد را به ما داد ولی همسرم گفت من ارتشی‌ام و برای خدمت به وطنم قسم یاد کرده‌ام. این طور شد که ما در ایران ماندیم، حتی در سخت‌ترین شرایط که زمان جنگ بود.

در هشت سال جنگ من بالاترین تعداد عمل جراحی چشم را داشتم و هفته‌ای سه تا چهار روز از اول صبح تا عصر در اتاق عمل بودم. حتی طوری شده بود که مجروحان جنگی می‌گفتند ما خانم دکتری را می‌شناسیم که به داد ما می‌رسد و این حرف دهان به دهان چرخیده بود و به گوش مقامات بالا رسیده بود.

حتما خاطره‌های شنیدنی از آن دوران دارید؟

در سال‌های جنگ، بسیاری از پزشکان ترجیح می‌دادند به جایی امن بروند. من و شوهرم موشک بالای سرمان بود ولی با آمبولانس خودمان را به بیمارستان می‌رساندیم تا مجروحان را مداوا کنیم.

روزی در بیمارستان واسعی بودم که بمباران تهران شروع شد. آن روز بیماری از کردستان داشتم که یک چشمش به خاطرآب سیاه نابینا شده بود وچشم دیگرش آب مروارید داشت. من مشغول جراحی آب مروارید او بودم که ناگهان صدای انفجار وحشتناکی آمد و حجم زیادی از خاک پاشید توی اتاق. در آن لحظه من به تنها چیزی که فکر کردم، نجات چشم این بیمار بود و هر چه گاز استریل داشتم، روی چشمش گذاشتم. خوشبختانه من و بیمار جان سالم به در بردیم و چشم او نیز بینایی‌اش را به دست آورد. این بیمارم تا زمانی که زنده بود به مناسبت عید نوروز برایم نامه و پیام تبریک می‌فرستاد.

حتما افراد دیگری هم هستند که چنین رابطه‌ای با شما دارند؟

بله بسیار زیاد. یادم هست، زمان جنگ بیماری داشتم که سرباز بود و از ناحیه دو چشم مجروح بود و مچ پای راستش قطع شده بود. مجبور شدم یکی از چشم‌های او را تخلیه کنم، چشم دیگرش نیز پر از ترکش بود و به اندازه‌ای خونریزی داشت که فقط نوری می‌دید. این سرباز بسیار ناامید بود؛ حتی چند باری تلاش کرده بود خودش را از بین ببرد، ظاهرا پسر بسیار درسخوانی بوده و می‌خواست در یکی از رشته‌های مهندسی درس بخواند که با این شرایط آرزوهایش را برباد رفته می‌دید، اما من تمام تلاشم را برای نجات چشم او به کار بستم. دوماه درمان او را با جدیت پیگیری کردم که خوشبختانه دید چشمش برگشت ولی باز هم ناامید بود. به او می‌گفتم تو پسر بااستعدادی هستی و نباید اجازه دهی این اتفاق تو را از آرزوهایت دور کند. کم‌کم او به زندگی برگشت و روزی که از بیمارستان مرخص شد، گفت حالا می‌خواهم پزشک شوم و برایم دعا کن.

گذشت تا چند سال قبل که در بیمارستان مشغول کار بودم. کسی آمد و گفت آقای دکتری با تو کار دارد. برای دیدنش که رفتم، او را شناختم و از احوالش که جویا شدم، گفت جراح مغز و اعصاب شدم و مقاله‌ای نوشتم که پروفسوری از فرانسه بابتش برایم دعوتنامه‌ای نوشته است. او حالا مرد موفقی است.

با این اوصاف حتما میان چهره‌های سرشناس کشور نیز زیاد آشنا دارید؟

بله، همه امرای ارتش مرا می‌شناسند و برای ویزیت خود یا خانواده‌هایشان نزد من می‌آیند. آقای روحانی، رئیس‌جمهور و همسر و فرزندانش نیز نزد من می‌آیند. همین طور آقای منتظری، دادستان کل کشور، آقایان یونسی و محمدی گلپایگانی، به همراه خانواده‌شان.

شما دکتر ثروتمندی هستید؟

نه، معمولی‌ام.

چرا مثلا مثل وزیر بهداشت که او نیز یک چشم پزشک است، ثروتمند نشدید؟

من 34 سال است پزشک متخصصم و همراه همسرم، حدود 80 سال در ارتش خدمت کردیم، اما پزشکان ثروتمندی نیستیم چون دنبال پول نبودیم. همسرم هیچ وقت کار غیرقانونی نمی‌کرد و من هم این را از او یاد گرفته‌ام.

خودروی شما چیست؟

یک سمند مدل 81 که امسال که برای گرفتن طرح ترافیک رفتم، گفتند از سال بعد به آن طرح نمی‌دهند یعنی مجبورم امسال ماشینم را عوض کنم. نه این که پول خرید ماشین جدید نداشته باشم. من اساسا تظاهر به دارایی و توسل به ظواهر را دوست ندارم.

می‌توانم بدانم چقدر حقوق بازنشستگی می‌گیرید؟

دو میلیون و 400 هزار تومان.

این که خیلی کم است.

افتضاح است. شوهرم با درجه سرلشکری حقوقش سه میلیون و 700 هزار تومان است، بعد از آن همه سال خدمت و دانش‌اندوزی.

چقدر ویزیت می‌گیرید؟

40 هزار تومان.

یادتان هست اولین ویزیت شما چقدر بود؟

واقعا یادم نیست.

و دستمزد اولین جراحی شما؟

رقم‌ها دقیق یادم نیست ولی برای جراحی آب مروارید 5000 تومان می‌گرفتیم.

حالا برای جراحی چقدر دستمزد می‌گیرید؟

بسته به نوع عمل و لوازمی که استفاده می‌شود، از دو تا سه میلیون و نهایت پنج، شش میلیون تومان.

پس خبری از دستمزدهای آنچنانی نیست؟

به هیچ وجه.

نظرتان درباره زیر میزی چیست؟

تعداد پزشکانی که این کار را می‌کنند واقعا کم است و ان‌شاءالله که اصلا وجود نداشته باشند، ولی زیر میزی به اعتقاد من هیچ فرقی با دزدی ندارد.

بسیاری از پزشکان معتقدند چون تعرفه‌ها پایین است دریافت زیرمیزی مجاز است، این را قبول دارید؟

هرگز، اگر تعرفه پایین است برای همه است و همگان باید تابع قانون باشند. من همیشه به کسانی که قصد ورود به رشته پزشکی دارند، می‌گویم برای پولدار شدن به این مسیر نروید بلکه اگرعشق و علاقه به پزشکی و مردم دارید، پزشک شوید. من سه فرزند پسر دارم که هر سه پزشک هستند، این توصیه را به آنها نیز کرده‌ام و گفته‌ام برای پول وارد حرفه پزشکی نشوید، بلکه سعی کنید پزشک خوبی باشید و خدمت کنید چون در این صورت پول خودش خواهد آمد.

تا به حال شده پیش پزشکی بروید و برخورد عجیب و غریب ببینید، مثل تجربه‌هایی که بیشتر مردم عادی دارند؟

من معمولا نزد پزشکان آشنا می‌روم و به علت شناختی که وجود دارد، کمتر چنین تجربه‌هایی دارم، اما یک بارکه پایم سرخورد و کمردرد شدید و بعد هم پادرد وحشتناکی گرفتم، مجبور شدم نزد پزشک ارتوپدی بروم که به من معرفی کرده بودند. اصلا از برخورد او خوشم نیامد، مثل کسی به نظر می‌رسید که شکاری پیدا کرده بود و می‌خواست به هر ترتیب شده، جراحی‌اش کند. او اصلا عکس‌های من را ندید و گفت باید حتما جراحی شوی. برخوردش آزارم داد و دیگر پیشش نرفتم، پایم هم کم‌کم خوب شد، بدون نیاز به جراحی.

بعضی پزشکان رفتارهای خاصی دارند؛ مثلا نوعی بی‌اعتنایی به بیمار یا شاید خود برتربینی و غرور، چه حرفی با این افراد دارید؟

من فقط می‌دانم کار پزشک خدمت کردن به مردم است، چیزی که خودم همواره به آن پایبند بوده‌ام. اگر پزشکی درمان را بخوبی انجام نداده باشد و بیمار را دچار عارضه کرده باشد، بیمار را می‌پذیرم و تا جایی که بتوانم درمانش می‌کنم. همکارانم به من می‌گویند مگر بیکاری، چرا سری را که درد نمی‌کند دستمال می‌بندی، اما من درجواب می‌گویم ما برای همین پزشک شده‌ایم که مشکل مردم را حل کنیم. اگر بیماری دچار عارضه شده تقصیر او نیست.

شما زن خوشبختی هستید؟

بله، بسیارخوشبخت، چون در مسیری قرار گرفتم که عاشقش بودم، همچنین شوهری بی‌نظیر داشتم که متاسفانه از دستش دادم و فرزندانی که انسان‌های موفقی هستند.

سرتیپ مشیری، همسرتان، چرا فوت کرد؟

سال 79 با دو کیف قاپ درگیر شد و بر اثر فشاری که به او وارد آمد، سکته قلبی کرد. بعد از آن گرفتار مشکل قلبی شد و یک بار نزدیک بود زیر عمل از دست برود که به طرز معجزه‌آسایی نجات پیدا کرد. یک سال و نیم بعد از آن اما مبتلا به بیماری لنفوما شد که خودش آن را تشخیص داد و با وجود تلاش فراوان پزشکی و پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری در سال 89 فوت کرد.

به نبودنش عادت کرده‌اید؟

خیلی کم، من با روح شوهرم زندگی می‌کنم و جمعه‌ای نیست که به مزارش نروم و سنگ قبر را با گل نپوشانم. همه گل‌فروش‌های بهشت زهرا من را می‌شناسند. وقتی بالای سرش می‌نشینم و گل روی سنگ قبر می‌ریزم، به او می‌گویم هر چقدر گل برای تو بریزم باز هم کم است. روزهای آخر زندگی‌اش خودم با ماشین او را جابه‌جا می‌کردم و در صندلی کنار راننده می‌نشست. حالا که او نیست همیشه روی صندلی دست می‌کشم و می‌گویم دکتر تو اینجایی؟

شما یکی از زنان موفق کشورمان هستید که بتازگی عضو کمپین هر زن، یک قهرمان نیز شده‌اید. واقعا معتقدید هر زن می‌تواند یک قهرمان باشد؟

برای قهرمان شدن باید ویژگی‌های خاصی داشت ولی هر زن می‌تواند قهرمان زندگی خودش باشد. خداوند به همه انسان‌ها استعدادهای ویژه‌ای عطا کرده و هر کس از این استعدادها استفاده کند و آنها را به کار بگیرد، موفق خواهد شد. به اعتقاد من، هر زنی در هر رشته تحصیلی می‌تواند موفق باشد و لازم نیست همه دکتر یا سرتیپ و تیمسار باشند. کافی است ما در هر جایگاهی که هستیم بهترین باشیم. البته قهرمان بودن فقط در داشتن شغل خلاصه نمی‌شود بلکه یک زن خانه‌دار نیز می‌تواند قهرمان باشد، زنی که آیین زندگی داری، شوهرداری و فرزندپروری را خوب می‌داند.

فکر می‌کنید مهم‌ترین مانع پیشرفت زنان ایرانی چیست؟

زن با مرد هیچ تفاوتی ندارد و زن‌ها قادرند به مقامات بالا برسند. من خانم مریم میرزاخانی را مثال می‌زنم که جایزه نوبل ریاضی را برد و باعث افتخار همه ایرانی‌ها شد. زنان ایرانی باید فضای کار داشته باشند و بدون هیچ مانعی به رشد استعدادهایشان مشغول شوند. زنان شاغل دارای فرزند نباید دغدغه فرزند را داشته باشند که متاسفانه این دغدغه‌ها وجود دارد. این را من به عنوان زنی می‌گویم که سه پسر را با سختی فراوان در روزهای دشوار جنگ و سال‌های پس از آن بزرگ کرده‌ام بدون این که یار و یاوری (بجز همسرم) داشته باشم. خلاصه این که پست‌های مهم و حساس نباید در انحصار مردان باشد.
منبع: جام جم آنلاین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۳
محمدرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۳۷ - ۱۳۹۷/۰۹/۱۰
0
0
سلام من آخرین بار شما رو توی بیمارستان نیروی هوای دیدم . فکر کنم اون زمان ریاست دانشکده پرستاری را داشتی . من همون سرباز هستم که پاش از مچ قطع شد و چشمش ترکش خورده بود . امیدوارم هر دو پسر شما تا حالا تخصص گرفته باشن .اتفاقی به این صفحه بر خورد کردم دلم برای اونجا تنگ شده بزودی می آم . متاسفم همسر شما فوت کردن .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۳۰ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۴
0
0
خانم دکتررییس دانشکده پرستاری نیروی هوایی بودندمن دانشجوی پرستاری دوره ۲۱خاطرات خوبی ازایشان دارم .حرف دانشجورامی شنیدندوبرای رفع مشکلات تلاش می کردند.امشب ناخواسته به یادشان افتاده بودم که این مطلب رادراینترنت دیدم .امیدوارم سلامت باشند.
وحید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
0
0
به وجودشان افتخار میکنم من از 6 سالگی مراجعه کننده ایشان هستم تا الان که 30 سال سن دارم امروز اتفاقی با این صفحه برخورد کردم
رحیم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۱۵
0
0
من خیلی اتفاقی و بر حسب اینکه یه شماره عینک برام تعیین کنند به ایشان مراجعه کردم اما بعد از ویزیت مشخص شد سالهای سال است چشم چپ من یک مشکل اساسی دارد که هیچ پزشکی تا اون زمان نتوانسته بود تشخیص دهد
محمد بیات
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۵۰ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۶
0
0
سلام.خانم دکتر اسطوره تکرار نشدنی هستند.بنده گروهبان سوم محمدبیات دردوران خدمت سربازی راننده خانم دکتر رکنیان بودم .خانم دکتر مادری دلسوز،مهربان وپرتلاش بودند.خیلی تلاش میکردند من صبحا میرفتم در منزل خانم دکتر و ایشان را سوار ماشین میکردم و میبردم بیمارستان نیروی هوایی بعثت دانشکده پرستاری پیاده میکردم .و بعداز ظهر نیز با همه خستگیهاش دوباره میوردمش مطب خودش تو میدان فاطمی پیاده میکردم با اتومبیلی که ارتش به خانمدکتر داده بود.دوران خدمتم خیلی به من کمک کرد حتی پول تو جیبی بنده را هم خانم دکتر میداد من این دوسال خدمتمو ندونستم چطوری تموم شد.خیلی به بنده کمک کرد من به ایشان مدیون هستم .مثل مادرم دوستش دارم و از راه دور دستانش را میبوسم برای داشتن همچین مادری افتخار میکنم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۳ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
0
0
سلام واقعا خانم دکتر رکنیان پزشکی حاذق و دلسوزند ایشان بیماری ریوی مرا از چشمم تشخیص دادند ومن تا آخر عمرم. مدیون زحمات ایشان هستم پروانه عصاره
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۸/۲۲
0
0
سلام خانم دکتر رییس دانشکده مابودند ومن هم الان پرستاربازنشسته هستم و ایشان را خانمی بسارباکمالات وفرهیخته میدانم.ازمانی که ایشون ریس دانشکده مابودند اولین بارماروبه مشهد وسایراردوها میبردندوقبل اون اصلا چنین چیزی نبودواولین بارباهزینه خودشون شام بسیار به یادماندنی به مادادندکه تاکنون بعدسی سال هنوز ندیدم.ولی ازخدابیامرزدکترمشیری همسرایشون خیلی میترسیدیم وفرارمیکردیم.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین