کد خبر: ۳۵۵۳۱۰
تاریخ انتشار:
نقدی بر فیلم «ابد و یک روز»

خانـه سیـاه است

یاسمن خلیلی فرد: «ابد و یک روز» را شاید بتوان پدیده جشنواره فیلم فجر سال گذشته دانست.
اگر بخواهیم مضمون اصلی فیلم را در یک واژه بگوییم احتمالاً «اعتیاد» مناسب ترین واژه است، زیرا تمامی کنش های فیلم و رویدادهای آن حول محور این موضوع می چرخند، اما آن چه فیلم را به اثری متفاوت تبدیل می کند، نگاه نو و اجرای متفاوت روستایی است. گویا فیلمساز از زاویه ای دیگر به این مقوله وارد می شود.


به گزارش بولتن نیوز، از ویژگی های مهمِ فیلمِ روستایی، پرداختش به جزییات و عناصری است که گردهمایی آن ها فیلم را به جایگاه فعلی اش رسانده است؛ شخصیت پردازی درست، پرداخت به جزییات روایی، انسجام چارچوب کلی فیلمنامه (سوای ضعف هایی در جزییات آن)، باورپذیری رویدادها، دیالوگ نویسی هوشمندانه و … از عناصر برجسته فیلم هستند که دست به دست یکدیگر داده و فیلم را به فیلمی ناب مبدل کرده اند.

«ابد و یک روز» به لحاظ ساختار به شدت یادآور کارهای نئورئالیستی سینمای ایتالیا در دهه های ۴۰ و ۵۰ است. هسته مرکزی فیلم فقر و فلاکت را هدف گرفته و باقی رویدادها بر محور این فقر، فلاکت و نگون بختی شکل می گیرند و تکامل می یابند و در کنار همه این فلاکت ها باری از طنز نیز احساس می شود که در کار روستایی ، این بار طنز در دل دیالوگ ها جا خوش کرده است. دیالوگ ها بسیار هدفمندانه طعنه و کنایه هایی را در دل خود حمل می کنند و هر کس با حرفهای خود نیشی به دیگری می زند. ریتم دیالوگ ها در فیلم حفظ می شود. با آن که بعضی از دیالوگ های فیلم برجسته تر از دیگر دیالوگ ها هستند، اما فیلمساز می کوشد توازن را برقرار کند تا آن دیالوگ خاص بیش از حد پررنگ یا غیرقابل باور به نظر نرسد.

همچون الگوی نئورئالیسم ایتالیا، فیلم قرار نیست قصه گو باشد؛ منظور از قصه گویی، قصه گویی به سبک و سیاق الگوهای کلاسیک هالیوودی است که فیلمساز موظف است در آن تمامیِ قوانین درام را رعایت کند و داستانی خطی را با آب و تاب تعریف کند. در «ابد و یک روز» تک موقعیت ها اهمیت می یابند. درواقع برش هایی از زندگی هر یک از شخصیت ها ضمن آن که موجب می شود، هیچ یک از آن ها بر دیگری سنگینی نکند و اهمیت هیچ یک بیشتر از دیگری نشود، داستان را از نزدیک شدن به الگوهای هالیوودی دور می کند و به آن بُعد می بخشد. به این معنا که همانقدر که «ابد …» داستانِ مرتضی (پیمان معادی) است داستانِ محسن (نوید محمدزاده) و مادر (شیرین یزدانبخش) و اعظم (شبنم مقدمی) هم هست. با آن که به نظر می رسد فیلم از زاویه دید سمیه (پریناز ایزدیار) روایت می شود، اما وجود برخی سکانس ها این فرضیه را در هم می شکند (مثل سکانس گریه مرتضی در آشپزخانه پس از بردن محسن به کمپ، صحنه بازداشت محسن توسط مأموران در خیابان و …) که نمی توانند از زاویه دید سمیه روایت شوند.

به باور من شخصیت پردازی جزو اصلی ترین امیتازهای فیلم است و کیفیت آن درباره بیشتر شخصیت های فیلم (چه اصلی ترها و چه فرعی ترها) رعایت می شود. فیلمساز تمام سعی خود را کرده است تا شخصیت ها تخت و سفید- سیاه از آب درنیایند. به عبارتی او از الگوی قهرمان، ضدقهرمان هالیوودی فاصله می گیرد. هریک از شخصیت های فیلم لغزش هایی دارند و همین لغزش ها و نقاط ضعفِ اخلاقی جذابشان می کند؛ در عین حال، شخصیت هایی که بیشتر متمایل به کاراکتر منفی اند با برخی ویژگی ها از سیاهی مطلق دور می شوند. به عنوان مثال مادر فیلم برخلاف بیشتر مادرهای فیلم های ایرانی پاک و معصوم نیست. او پر از پارادوکس ها و مشکلات اخلاقی است و به وضوح پیداست چنین فرزندانی حاصل تربیت او هستند! محسن (نوید محمدزاده) که درواقع لکه ننگ خانواده است نیز در جاهایی مرام هایی دارد مثل اصرارش بر ازدواج نکردن سمیه با پسر افغانی و تأکید به این که به شرط ازدواج نکردن خواهرش به کمپ بازخواهد گشت. اما شخصیت پردازی سمیه تا حدودی از این الگو دور شده است. از همان ابتدای فیلم، سمیه تافته ای جدا بافته است؛ او با هیچ یک از اعضای این خانواده سنخیتی ندارد. قبول دارم که ممکن است حتا از خانواده ای این چنین آشفته احوال، عضوی بیرون بیاید که با بقیه فرق داشته باشد و مثل آن ها نباشد، اما این میزان از تفاوت کمی دور از ذهن است. البته فیلمساز برای شکستن این ذهنیت، چاره اندیشی هایی داشته است؛ مثل سکانس فلافل فروشی که سمیه و محسن بیرون مغازه ایستاده اند، زنِ مورد علاقه مرتضی از مغازه بیرون می آید و آنها را دعوت می کند تو. سمیه از رفتار او خوشش نمی آید و پشت سرش حرف می زند و به قول خودش خواهرشوهر بازی در می آورد (!)، اما این اتفاق فقط در قالب کلام رخ می دهد و فیلمساز به همین یک سکانس بسنده می کند و فرصتی برای پرورش چنین روحیه ای در کاراکتر سمیه نمی دهد. کاش روستایی به این بُعد از وجود سمیه نزدیک تر می شد و چهره ی صد در صد مثبت او را تا حدودی تعدیل می کرد.

از نقاط قوت فیلمنامه، نمایش سرانجام های متفاوت هر یک از خواهران و برادران است. گویا آینده سمیه که کوچک ترین این خواهران است می تواند سرنوشت هر یک از آن ها باشد؛ یا مثل شهناز (ریما رامین فر) ازدواج با آدمی معمولی و داشتن یک زندگی معمولی اما پرتنش، رفتن به راه اعظم که جایی هم محسن اشاره می کند، اگر شوهرش نداده بودند دختر فراری می شد و حالا هم با توجه به تماس های تلفنی مشکوک، سر و وضعش و سفرهایش به دوبی و خرید ماشین صفر و … فیلمساز به شکلی غیرعلنی اوضاع او را توضیح می دهد و یا مثل لیلا (معصومه رحمانی) که افسرده و وسواسی است و به قول خودش ترشیده. برای سمیه شوهری افغانی پیدا شده که شاید ازدواج با او اوضاع را برایش بهتر کند، اوضاع مالی او بهتر می شود، از سرویس دادن به هشت، نه نفر خلاص می شود، می تواند به دور از فلاکت های خانه پدری اش زندگی کند اما واقعیت چیز دیگریست. اگر سمیه برود ستون خانه فرو می ریزد. تکلیف نوید، تکلیف مادر، تکلیف محسن چه می شود؟ همه در این خانه ویران به سمیه محتاج اند و با اینکه بعضی از اعضای خانواده راضی به رفتن اویند، او نمی تواند برود، چون خودش می داند بعد از رفتنش همین خانه نیمه ویران، ویران خواهد شد.«ابد …» یک فیلم رئال اجتماعیست و قرار نیست دروغ تحویلمان دهد؛ بدیهیست که سمیه هرگز نمی تواند اوضاعی بهتر از خواهرانش داشته باشد و خواه ناخواه آینده او نیز مثل همین خواهران خواهد شد. این مسئله درباره نوید هم صدق می کند. پسر باهوش نوجوان به قول مرتضی یا باید مثل او از همین سن و سال کار کند یا بشود مثل محسن.

به باور من اجرای فیلمنامه از خودِ آن بهتر است. خیلی ها رئالیسم جاری در فیلم و بازی ها و ..آن را نزدیک به کارهای اصغر فرهادی یا حتی عبدالرضا کاهانی می دانند؛ اما به اعتقاد نگارنده آنچه «ابد و یک روز» را پایین تر از فیلم های فرهادی نگاه می دارد برخی ضعف های فیلمنامه ای آن است که البته در پسِ اجرای قوی و بازی های قدرتمند و فضاسازی بی بدیل کار پنهان می ماند، اما به هر حال قابل چشم پوشی هم نیست. اگر فیلم را به دو بخش تقسیم کنیم پی خواهیم برد که ریتم آن در بخش دوم تندتر میشود، اتفاقات بر پایه روابط عِلّی پراهمیت تر می شوند، تکاپوی فیلم بیشتر است و چند سکانس نفسگیر در دل آن یافت می شود (از جمله دعوای دو برادر، آمدن افغانی ها، بازگشت سمیه) که گویی بخش های نخست فیلم مقدمه ای اند بر این بخش ها و درواقع این سکانس ها علت آن مقدمه چینی ها را تعریف می کنند. حتا می توان مدعی بود برخی سکانس ها و مقدمه چینی های فیلم زائدند و همان طور که گفتم، فیلم بیش از آن که به فکر شکل دادن بستری کلی برای وقوع رویدادهای متصل به همش باشد به کلکسیونی از سکانس های ناب می ماند که به خودی خود بی نظیرند و در کنار هم یک فیلم بلند را شاید نتوانند شکل دهند. اما باز هم تأکید می کنم شخصیت پردازی خوب، دیالوگ های فوق العاده، بازی های قدرتمند، فیلمبرداری درخشان، فضاسازی خارق العاده و … همه کمک می کنند که اشکالات ریز و درشت فیلمنامه آن چنان به چشم نیاید.

فیلمساز تسلط بسیاری بر بازیگرانش داشته است. بازی هایی که در فیلم می بینیم همپای هم پیش می روند. همان طور که گفته شد، به سبب شخصیت پردازی خوب، هیچ یک از شخصیت ها منفعل نیستند؛ حتا آن هایی مثل اعظم و شهناز که حضورشان کوتاه تر و کمرنگ تر است، آن قدر عمیق و پرداخته شده اند که شاید بتوان بر مبنای آن ها و داستان زندگی های هرکدامشان فیلم هایی مجزا ساخت. پایان نیمه باز فیلم با نمای لانگ شات از خانه و چراغ هایی که به دست سمیه روشن می شوند، روزنه ای از امید است. امیدی که البته نمی دانم چطور می توان در شرایط این خانواده مدعی آن بود اما شاید بازگشت سمیه به خانه همین روزنه ی امید باشد برای اعضای خانه. البته به باور من روشن شدن چراغ که یکی از کدهای قدیمی سینماست و دلالت بر امید دارد در فیلمی ناتورالیستی که سرتا سرش واقعیت است و هرگز به شاخصه های شاعرانه و غیرواقعگرایانه سینما نزدیک نمی شود تا حدودی وصله ی ناجوریست بر فیلمی چون «ابد و یک روز» اما برخلاف نظر بسیاری از آنهایی که این سکانس را نقد می کنند به عقیده من این روشن شدن چراغ به رغمِ غیرمنطقی بودنش بر دل فیلم می نشیند و نقطه مناسبی است برای پایان درامی این چنین تلخ و پرکشمکش.

«ابد و یک روز» به عنوان نخستین فیلم بلند سعید روستایی گامی به شدت بلند و رو به جلوست و البته راه را برای ادامه کار او سخت و حساس می سازد، زیرا وقتی اولین کار یک فیلمساز این چنین خوب و قوی باشد انتظارات از او بالا می رود و فیلم های بعدی اش باید بتوانند این شایستگی را اثبات کنند بنابراین راهی دشوار پیش روی این فیلمساز جوان است.
منبع: بانی فیلم

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین