چندی پيش كه با يكي از بازيگران سينماي كشور صحبت ميكردم میگفت كه اين روزها وضعيت سينما و بازيگري در كشور ما فوقالعاده درام است. راست ميگفت كه اوضاع زندگي بازيگران و هنرمندان كشور اسفناك است و آنها از درد بيكاري به فلاكت افتادهاند. بماند كه چهها از پديده نقش فروشي در سينما و پارتي بازي بر سر نقش و اتفاقات باور نكردني كه پشت دوربينها ميافتد گفت!
به گزارش بولتن نیوز، چندی پيش كه با يكي از بازيگران سينماي كشور صحبت ميكردم میگفت كه اين روزها وضعيت سينما و بازيگري در كشور ما فوقالعاده درام است. راست ميگفت كه اوضاع زندگي بازيگران و هنرمندان كشور اسفناك است و آنها از درد بيكاري به فلاكت افتادهاند. بماند كه چهها از پديده نقش فروشي در سينما و پارتي بازي بر سر نقش و اتفاقات باور نكردني كه پشت دوربينها ميافتد گفت!
اين روزها تيتر و خبر اكثر رسانههاي داخلي و سينمايي كشور هم درباره همين بحث است. اين رسانهها و خبرگزاريها درباره بيكاري بازيگران، اوضاع ناراحتكننده زندگي آنها و خرد شدن استخوانهاي هنرپيشگان سينماي ايران در لا به لاي چرخ دندههاي زندگي خبر ميدهند. روي سخن نگارنده با مسئولان محترم سينمايي كشور است. بيترديد نامه نوشتن و بيانيه امضا كردن ۴۳۸ نفر از هنرمندان، اغلب متعلق به بدنه سينماي ايران به رئيسجمهور به منظور رسيدگي و رفع مشكلات آنان خبر از يك فاجعه دارد. يك فاجعه فرهنگي!
صد البته خبر ناراحتكنندهتر حرفهاي مينا نوروزيفر، بازيگر سينما و تلويزيون است. جاي بسي تأسف است كه هنرمند كشور به رسانهها و خبرنگاران بگويد ميخواهم در مترو جوراب فروشي كنم. چون ماههاست كه مشغول خانهداري هستم و از كارهاي تئاتري و تلويزيوني هيچ خبري نيست. همين ميشود كه بانوان سينما كه بيكار شدهاند نامه مينويسند. من هم به دنبال اين هستم كه از مترو اجازه بگيرم و بروم داخل يكي از واگنها دستفروشي كنم.
بيشك اين خبر دردناك است كه هنرپيشه ما بگويد كه كار تنها براي يك عده خاص است و برخي از طريق دوستان خود مشغول ميشوند، به همين دليل برخي با بيكاري مواجه ميشوند. در اين ميان عدهاي مينويسند كه ديگر نيكي كريمي توقع نقش عروس را ندارد. آنها نميدانند اين افرادي كه اعتراض ميكنند، در واقع نميخواهند نقش يك دختر 18 ساله يا بازيگر اصلي را ايفا كنند. اين افراد در واقع خواهان ايفاي نقشي در جايگاه خود هستند. من هم به دنبال راهاندازي شغلي براي هنرمندان بيكار هستم. در هر شغلي به هر حال بيكاري وجود دارد اما ما نميدانيم كه چگونه تعريف كنيم كه بازيگري هم شغل است. برخي تنها منبع درآمدشان همين بازيگري است.
آقايان! مسئولان! رياست محترم سازمان سينمايي! رئيس محترم خانه سينما! حرفهاي این هنرمندان را بشنويد لطفاً! من ميدانم و به اين يقين نيز رسيدهام كه شما هميشه در جلسه هستيد! ميدانم كه هميشه سر شما شلوغ است! براي يك بار هم كه شده از جلسههايتان بيرون آمده و مشکلات سينماي كشور را ببينيد و فكري كنيد.
آقايان! حرف يادداشت چند خطي صاحب اين قلم اين است كه بگويد گويا در اين كشور يك اتفاقي دارد ميافتد. آيا حرفهاي بازيگر كشور ما كه ميگويد: گاهي ميبينيم عدهاي وارد اين كار ميشوند كه حتي اين حرفه را نميشناسند اما به هر حال از طريق برخي رفاقتها وارد دنياي بازيگري و هنر ميشوند، خبر از فاجعهاي فرهنگي نميدهد؟
انگار يك سونامي در راه فرهنگ و هنر كشور است. اين در حالي است كه خانم بازيگر ما ميگويد كه امثال من مدتها در اين حرفه فعاليت داشتهاند اما بيكار هستند. من هم 30 سال كار تلويزيوني انجام دادهام و خود را يك بازيگر تلويزيوني ميدانم. به نظرم تلويزيون از ما كه در واقع كارمندانش هستيم بايد حمايت ميكرد كه نكرد.
طبيعي است. اصلاً هم تعجبآور نيست. ۴۳۸ هنرمند متعلق به بدنه سينماي ما بايد هم به رئيسجمهور نامه بنويسند و از شرايط اقتصادي دردبار خود سخن بگويند. شايد ما روزنامهنگاران هم روزي همين كار را كنيم كه اين افراد كردهاند. شايد روزي ماها هم كه صداهاي وجدان اجتماعي ناميده ميشويم از فرط بيكاري وجدانمان به درد آيد و از ترس بيكاري به رئیسجمهور نامه بنويسيم و بيانيه امضا كنيم اما واقعاً چرا بايد كار يك قشر فرهنگي جامعه به اينجا برسد؟ گاهي آدم در عجب ميماند و از خود ميپرسد چرا جامعه فرهنگي ما به اين سمت و سو ميرود؟
ما، فرهنگ ما، سينماي ما، مسئولان ما به كجا ميرويم كه هنرمند ما اعتراف ميكند كه همسرش كارگردان است و متأسفانه خود همسر او هم مشغول نيست! خانم بازيگر ميگويد: در واقع به اين ترتيب امرار معاش به سختي انجام ميشود. بخش زيادي از اعتراض خانمهاي بازيگر هم به خاطر به سختي افتادن شرايط مالي و امرار معاش بوده است. شايان ذكر است آخرين باري كه در فيلم به ايفاي نقش پرداختم در يك فيلم كوتاه براي جمال شورجه در سال 94 بود و بعد از آن در هيچ كاري حضور نداشتم. من گاهي اوقات وقتي كارنامه كاريام را مرور ميكنم، ميبينم كه كارهاي خوب زيادي در آن وجود دارد اما در اين چند ساله اوضاع خراب شده و ديگر افرادي مثل من در كارها حضور ندارند. بيشتر بازيگران غيرحرفهاي حضور دارند كه اتفاقاً جايزه هم ميگيرند. در كل اميدوارم فضاي سالمي به وجود بيايد كه نفس كشيدن در آن سخت نباشد.
آقايان! به اعتقاد نگارنده اگر رئيسجمهور كه گويا پناهگاه آخر امروز هنرمندان كشور شده است هم براي مشكل آنان تدبيري نينديشيده و براي آلامشان تسكيني نيابند، از اين پس بايد هنرمند كشور را در حال دستفروشي در قطار زيرزميني ببينيم نه در قاب تلويزيون. ختم كلام اين است كه آقايان! اگر كار به آنجا رسيد و بازيگرمان بازيگري را بوسيده و كنار گذاشت و جورابفروشي را آغاز كرد، لطفاً جورابهايتان را از هنرمند كشور بگيريد تا حداقل بدين طريق كمكي به امرارمعاش او كرده باشيد!
منبع : روزنامه جوان