گاهی در روز چند هزار نفر به این جزیره آورده می شده اند. مهاجران خسته هر کدام با یک یا چند چمدان در سالن بزرگی به صف می ایستادند تا یکی یکی ثبت شوند و بعد مراحل مختلف بررسی شروع می شده است.
گروه بین الملل: در روایت دیگری از خاطرات ساکنان خارج از کشور به جزیره کوچکی به نام الیس می رسیم که در نیویورک واقع شده است.

به گزارش بولتن نیوز، در این خاطره آمده است: بعد از بازدید از مجسمه آزادی با قایق به جزیره الیس (Ellis Island) شدم. جزیره الیس، جزیره کوچکی در نیویورک است.
این جزیره برای سال ها گمرک ورودی مهاجران به کشور آمریکا بوده است. به این ترتیب که کشتی های حامل مسافران اروپایی، نزدیک شهر که می شده اند، اول افراد طبقه بالا (مهاجران First Class) را برای گمرک اختصاصی به جای دیگری می برده اند و بعد باقی را برای بررسی به این جزیره می آورده اند.
گاهی در روز چند هزار نفر به این جزیره آورده می شده اند. مهاجران خسته هر کدام با یک یا چند چمدان در سالن بزرگی به صف می ایستادند تا یکی یکی ثبت شوند و بعد مراحل مختلف بررسی شروع می شده است.
ابتدا سلامت جسمی و روحی آنان را بررسی و بعد هم مهارت ها و آشنایان احتمالی در آمریکا و میزان پولی که همراه دارند. کسانی که از مراحل می گذشته اند می توانستند اجازه ورود به کشور بگیرند.
عده ای در این مسیر گیر می کرده اند. به هر کسی بسته به مشکلش با گچ یک علامت می زدند. مثلا علامت o یعنی اختلال روانی و x یعنی بینایی و غیره. بعد این افراد را بررسی مجدد می کردند و گاهی چند هفته در زندان آنجا نگاه می داشته اند تا تکلیفشان مشخص شود. گاهی هم ردشان می کرده اند تا با کشتی بعدی برگردند به کشورشان. اینجا بود که امید مهاجران به ناامیدی تبدیل می شد. الان کل این ساختمان موزه شده است.
قدم زدن و طی کردن یکی یکی این مراحل حس مهاجران را زنده می کند. مخصوصا که راهنماهای خودکار صوتی در اختیار گذاشته بودند که بخش هایی از آن مصاحبه با افراد مهاجر در مورد خاطراتشان بود. یک صحنه این بود که مسافران در صف ایستاده بودند با چمدان در دست و بعد یک کارمند گمرک یکی یکی پلک هایشان را برمی گرداند تا مطمئن شود نوع خاصی از بیماری را ندارند.

در اتاق انتظار، تمام دیوارها را مسافران نوشته بودند. چند مورد هم نوشته ها و شکل هایی به عربی پیدا کردم. مهاجرانی بوده اند که مثلا خانوادگی می آمده اند و بعد یکی از اعضا رد می شده و دیگران قبول می شده اند. یکی از موارد داستان فردی بود که مادرش رد شده بود و می گفت دیگر بعد از آن صف مادرش را ندیده است. یک جا هم دستگاهی بود که همان سوالاتی که از یک مهاجر می شده از شما می پرسید و می گفت که آیا اجازه ورود پیدا می کنید یا نه. ما که ریجکت شدیم!
جالب این بود که عکسش هم بود و مواردی را مشخص می کرد و می گفت شما به این فرد اجازه ورود می دهید یا نه؟ انواع تقلب ها در این فرآیند هم اتفاق می افتاد که ساده ترینشان عوض کردن لباسی بوده که رویش علامت زده بودند!
یک جا هم کاریکاتوری مربوط به اوایل قرن بیستم بود که کریستف کلمب را در حال رد شدن از این گمرک برای ورود و کشف آمریکا نشان می داد که چون پول کافی نداشته رد می شده است.
بعد از آنکه افراد مراحل را تمام می کرده اند و اجازه ورود می گرفتند، یک دکه بوفه ای کوچک بود که چایی و غذا و غیره می فروخت و قیمت هایش متناسب با تنوع مشتریان به انواع ارزهای رایج آن زمان بوده است. بعد هم محل توقف قایق رانان که افراد را به شهر ببرند و خلاصه زندگی در سرزمین جدید شروع می شده است