کل مذاکرات سخت و سنگین بود.علت سنگینی مذاکرات این است که در طول عمرم شاید این استثنایی ترین برهه عمرم بود که در آن اجازه اشتباه نداشتم.بقیه عمر می توانستم اشتباه کنم ولی اینجا نمی توانستم
گروه بین الملل: کل مذاکرات سخت و سنگین بود.علت سنگینی مذاکرات این است که در طول عمرم شاید این استثنایی ترین برهه عمرم بود که در آن اجازه اشتباه نداشتم.بقیه عمر می توانستم اشتباه کنم ولی اینجا نمی توانستم.
آقای دکتر! اگر موافق باشید گفت و گو را از ماجرای اضافه شدن شما به تیم مذاکره کننده هسته ای آغاز کنیم. قبلا در این مورد توضیحاتی داده اید اما می خواهیم بدانیم اولین بار چه کسی پیشنهاد داد که شما به این تیم اضافه شوید؟وقتی مذاکرات هسته ای در دولت یازدهم شروع شد و مسئولیت مذاکرات از دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه انتقال یافت،شرایط جدیدی در شیوه مذاکره و ترکیب مذاکره کنندگان ایجاد شد.البته انتقال مسئولیت از دبیرخانه به وزارتخانه به این مفهوم نیست که دبیرخانه کنار گذاشته شده باشد.دبیرخانه همچنان وظیفه هماهنگی بین دستگاه های مختلف را ادامه می داد ولی مسئولیت اصلی بر عهده وزارت امور خارجه قرار گرفت.وزارت امور خارجه کار شروع و ترکیب مذاکره کنندگان را هم مشخص کرد.این نکته را هم باید یادآوری کنم که مذاکره کنندگان فقط آن تعدادی نبودند که از طریق رسانه ها به افکار عمومی داخلی و خارجی معرفی شدند تعداد قابل توجهی از عزیزان هم وجود داشتند که پشت صحنه بودند و وظیفه سنگینی را به عهده داشتند.مایلم از طریق رسانه ها شما از همکاران سازمان انرژی اتمی تشکر کنم.از مهندس رحمیان، مدیر کل حوزه ریاست سازمان که واقعا وظیفه سنگینی به عهده داشت، دکتر کمالوندی سخنگوی سازمان، آقای امینی که رییس پادمان ماست و هماهنگی های لازم با آژانس انرژی اتمی در ارتباط با بازرسان را انجام می دهد.آقای مهندس مجرلو که شخصیت برجسته ای در بحث غنی سازی است.مهندس غدیریان که استاد بحث غنی سازی است.آقای دکتر نجفی که نماینده دائم ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی و سایر سازمان های بین المللی مستقر در وین هستند.این افراد از جانب سازمان انرژی اتمی واقعا زحمت زیادی کشیدند.
البته در بین مذاکره کنندگان عده دیگری هم در بعد اقتصادی و از جاهای دیگر حضور داشتند.تعدادی از دوستان دیگر از نهادهای دیگر هم بودند که به گونه ای درگیر مذاکرات بودند. ولی فقط شخص مذاکره کننده اصل نیست.عقبه علمی نماینده ما در گروه مذاکره کنند، سازمان انرژی اتمی بود.ایشان مسائل را مطرح می کرد و در سازمان کمیته های مختلفی بودند که مسائل را بررسی و ارزیابی می کردند و نظر می دادند.نامه هایی را خدمت مقام معظم رهبری،جناب آقای دکتر روحانی،جناب آقای دکتر ظریف و دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی می فرستادند.نظر سازمان ارائه می شود و همکاران ما با این رویکرد در مذاکرات شرکت می کردند.همکاران ما تلاش می کردند تا هموارکننده راه در بعد فنی باشند.این رویکرد ما از ابتدا بود و این مساله به همین شکل حدود یک سال و دو،سه ماه ادامه یافت تا اینکه در یکی از جلسات که تعدادی از مسئولان ارشد نظام در آن حضور داشتند از بنده هم دعوت شد تا حضور پیدا کنم. جناب آقای دکتر ظریف در آن جلسه گزارشی از آخرین نتایج به دست آمده در نشست مونیخ را ارائه کردند.ایشان به کنفرانس امنیتی مونیخ دعوت شده بودند ولی در حاشیه آن نشستی داشتند که وقتی نتیجه اش را مطرح کردند مورد قبول مقام معظم رهبری قرار نگرفته بود.آمریکایی ها در ارتباط با شیوه چیدمان سانتریفیوژها و غنی سازی پیشنهادی داده بودند که مقبول ایران قرار نگرفت و مقام معظم رهبری فرمودند که باید اصلاح شود.
آیا در آن جلسه که شما شرکت کردید، مقام معظم رهبری هم حضور داشتند؟خیر،حضرت آقا کمیته ای را از مقامات ارشد نظام تشکیل داده بودند که قبل از اینکه تیم به مذاکره برود، در آن کمیته بعد از بحث و گفت وگو،چارچوب ها تعیین می شد و تیم مذاکره کننده در آن چارچوب حرکت می کرد. در آن جلسه، بعد از اینکه جناب آقای دکتر ظریف گزارش خود را ارائه کردند،گفتند که ما به بن بست رسیدیم و دیگر کاری نمی توان کرد.آمریکایی ها روی چیدمان اصرار داشتند البته تعداد هم تعیین کرده بودند که مقبول نظام نبود مقام معظم رهبری هم با صراحت مخالفت فرموده بودند.جناب آقای دکتر ظریف در جلسه گفتند که باید چاره ای اندیشید چرا که در بن بست کامل هستیم.بالاخره تا مسائل فنی حل نشود،مسائل سیاسی و حقوقی هم به تبع نمی تواند حل شود.بعد از گزارش مفصل جناب آقای دکتر ظریف، جناب آقای دکتر لاریجانی برای اولین بار پیشنهاد کردند که بنده در مذاکره حضور پیدا کنم.
بعد از ایشان آقای دکتر ولایتی هم همین پیشنهاد را دادند که بنده شخصا حضور پیدا کنم.گفتم با سه شرط حاضرم حضور پیدا کنم؛اگر بنده قرار است حضور پیدا کنم چون سمت معاونت رئیس جمهور را دارم،بهتر است همتای من آنجا باشد و من نمی روم با کارشناسان آمریکایی بنشینم و صحبت کنم.اصلا از نظر پروتکلی در شأن نظام ما نیست که معاون رئیس جمهوری با کارشناسان کشور دیگر صحبت کند.گفتم یا همتای من از آمریکا بیاید یا اینکه بنده از این سمت استعفا داده و بر اساس حکمی که جناب آقای دکتر ظریف به عنوان مشاور علمی به من می دهند خدمت ایشان باشم تا ببینم چه کار می توانیم انجام دهیم.یا اینکه کارشناسان طرف مقابل به ایران بیایند و من آنها را اینجا ببینم.برخلاف انتظار من دوستان گفتند که پیشنهادات معقولی است!گفتند ممکن است پیشنهاد اول عملی نشود چون فرصت کوتاه بود و بنا بود ظرف 48 ساعت از جلسه اول،جلسه داشته باشیم. در کمال ناباوری آنها گفتند که ما با طرف آمریکایی ارتباط برقرار می کنیم و این نکته را مطرح می کنیم که آیا حاضرند وزیر انرژی خود را روانه مذاکرات کنند؟جناب آقای عراقچی مامور شدند که با همتای خود خانم شرمن تماس بگیرند و پیشنهاد ما را مطرح کنند که آقای دکتر صالحی قرار است بیاید ولی شرط آمدنشان بر این اساس است که همتای ایشان،آقای مونیز در این فرآیند مشارکت نمایند و آیا شما این آمادگی را دارید که آقای مونیز را بفرستید؟بعد از چند ساعت استقبال کردند که این هم خیلی جالب بود! بالاخره اینگونه ما وارد مذاکره شدیم.
در آن زمان،خبری نقل شد مبنی بر اینکه مقام معظم رهبری از شما خواسته اند که بروید و بر مسائل فنی نظارت کنید.آیا این خبر صحت دارد؟خیر،من خدمت مقام معظم رهبری نرسیدم ولی در آن کمیته ای که حضور داشتم، مقامات ارشد نظام بودندکه از جانب مقام معظم رهبری منصوب شده بودند و آنها نتایج جلسات خود را به حضرت آقا منعکس می کردند و در صورت تایید ایشان، به عنوان مصوبه تلقی می شد و گروه مذاکره کننده در چارچوب آن حرکت می کردند.
طبیعتا توافقی که در وین امضا شد خیلی بهتر از لوزان به نظر می آمد.در وین درباره نقاط ضعف لوزان بحث شد؟خیر.تمام تفاهماتی که در لوزان انجام گرفت،مبنای کار بود. یکسری از توافقات که در لوزان انجام دادیم، نوشته شده بود و یکسری هم توافقاتی بود که در لوزان انجام دادیم،نوشته شده بود و یکسری هم توافقاتی بود که به دلایلی در برجام نیاوردیم چون برنامه بلند مدت هسته ای کشورمان مطرح بود و نمی خواستیم در افکار عمومی علنی شود.البته مساله مهمی نیست اما معمول نیست که برنامه بلند مدت هسته ای منتشر شود.بنابراین توافق کردیم طبق تعهدی که داریم آن قسمت قابل طرح را به آژانس منعکس کنیم.آژانس اجازه دارد که این برنامه را با شما درمیان بگذارد اما آژانس هم حق ندارد که این برنامه را با تفصیل و بیان جزئیات اعلام کند. این بین ما و آژانس است و فقط شما در جریان قرار می گیرد که ببینید فعالیت های ما به چه سمت و سویی است.
رابطه شما با تهران در لوزان و وین چگونه بود؟من وقتی به تیم اضافه شدم به خاطر اینکه سابقه مساله هسته ای را کاملا می دانستم دیرپاترین فرد در این قضیه به شمار می آمدم.وقتی این قضایا شکل گرفت من وین بودم در حالی که جناب آقای دکتر روحانی هنوز مسئولیت این کار را نداشتند و این مساله آن موقع شروع شد.آرام آرام که جلو رفتیم جناب آقای دکتر روحانی و جناب آقای دکتر ظریف و بعد از آن جناب آقای دکتر لاریجانی وارد شدند ولی آن روزهای اول اصلا این مساله به این شکل مطرح نبود.بنابراین از آنجا که از ابتدای کلید خوردن این قضیه حضور داشتم، کاملا در جریان هستم و سوابق تاریخی، سیر تحولات و ابعاد فنی موضوع را می دانم.
ارتباط با جناب آقای روحانی از آنجا چطور بود؟از آنجا امکان تماس تلفنی نداشتیم.جناب آقای فریدون که درخدمتشان بودیم،کمک قابل توجهی می کرد.برخی موارد که احتیاج به مشورت باجناب آقای دکترو اجازه ایشان را داشت آقای فریدون منتقل می کرد.
رابطه شما با آقای دکتر ظریف چطور بود؟بسیار عالی.من با آقای دکتر ظریف فقط در این برهه آشنا نبوده ام.آشنایی قدیمی داریم و از سال های پیش خدمت ایشان بودیم.
(تصویری از مذاکرات لوزان توسط خبرنگران مثلث به آقای دکتر صالحی نشان داده می شود که در آن آقای دکتر صالحی به نظر در حال بحث جدی با آقای دکتر ظریف البته درمیان تیم مذاکره کننده است.)آقای دکتر نظر شما در مورد این عکس چیست؟برخی احساس کردند که ما در این عکس در حال جدال هستیم.در حالی که برعکس است.در اینجا گفتیم آنچه می خواستیم حاصل شده و در حال تشریح جریان کار هستیم.از آنجا که عکاسان لحظه ای عکس می گیرند فکر می کردند مساله ای وجود دارد در حالی که اصلا اینطور نبود.
خاطرتان هست که چه بحثی بود؟خلاصه می دانم نتیجه خوبی گرفته بودیم که برعکس آن چیزی است که عکس نشان می دهد.
آقای دکتر!سخت ترین بخش مذاکرات برای شما کجا بود؟همان بار اول.کل مذاکرات سخت و سنگین بود.علت سنگینی مذاکرات این است که در طول عمرم شاید این استثنایی ترین برهه عمرم بود که در آن اجازه اشتباه نداشتم.بقیه عمر می توانستم اشتباه کنم ولی اینجا نمی توانستم،چرا که درصورت استباه پاسخگویی به یک ملت و یک کشور،منافع ملی،حاکمیت ملی و پاسخگویی به همه نگاه ها و انتظارها خیلی سخت بود.باید این مسئولیت روی دوشتان باشدتا احساس کنید.وقتی برجام 26 دی ماه عملیاتی شد روز بعد که ساعت 7 صبح به تهران رسیدیم حدود 27 ساعت بود که نخوابیده بودیم.چون از اینجا رفته بودیم و مانده بودیم و مشکلی به وجود آمده بود.بعد از اتمام جلسات هم دوباره سوار هواپیما شدیم وآمدیم.به رغم خستگی ولی واقعا احساس می کردم چقدر سبک بال هستم.چنین احساسی را کمتر در طول عمر داشتم.احساس کردم که این بار سنگین بود،نه فقط برای من بلکه برای جناب آقای دکتر ظریف،عراقچی،تخت روانچی،کمالوندی،رحمیان و همه ما سنگین بود. می دانستیم در ارتباط با هر کلمه ای که نوشته می شد باید پاسخگویی داشته باشیم که در مورد ما پیچیدگی بیشتر بود،چون باید از نظر فنی هم پاسخگو باشیم.حالا نه فقط از نظر تعداد،یک گروهان در مقابل یک لشکر بودیم بلکه از نظر امکانات و پشتیبانی هم قابل مقایسه نبودیم.مثل یک گروهانی که با تفنگ در مقابل طرف مقابل که آر پی جی دارد حاضر می شود.ولی لطف الهی شامل حال ما بود و ما در این هماوردی سربلند شدیم.
اتفاقا با استدلال خودشان و گزارشاتی که آمریکایی ها نوشتند اذعان داشتند که ایرانی ها خیلی زیبا دراین قضیه عمل کردند و نگذاشتند هیچ کدام ازمنافع ملی کشورشان در این قضیه از دست برود.سخت ترین لحظه این بود که روبه روی هم نشستیم و کلی زحمت کشیدیم و محاسبه انجام داده بودیم برای اینکه بنشینیم توجیه کنیم که چرا نمی پذیریم.بایداستدلال علمی و فنی داشته باشیم.ما استدلال فنی خود را خیلی با حرارت مطرح کردیم.آنها گفتند که ما پیش فرض های شما را قبول نداریم،بنابراین نتایج محاسبات شما را هم قبول نداریم.بنابراین نتایج محاسبات شما را هم قبول نداریم.گفتیم این حق شماست که پیش فرض ها و نتایج محاسبات ما را قبول نداشته باشید.شما پیش فرض ها و نتایج محاسبتان را بدهید.در اینجا گفتند که این انتقال دانش فنی است و ما این کار را نمی کنیم.گفتیم اینکه شد مذاکره!خیلی ناامید شده بودم.پیش فرض ها و محاسبات ما را قبول نداشتند که حق شان بود و این هم حق ما بود.بحث های چالشی میان دو طرف صورت می گرفت اما راه به جایی نداشت.گفتم آقای مونیز!من با اختیار کامل آمده ام و می توانم تصمیم بگیرم.آیا شما با اختیار کامل آمده اید یا اگر می خواهید تصمیم بگیرید باید با پایتخت هماهنگی کنید؟ایشان هم گفت که با اختیار کامل آمده است.
ایشان استاد دانشگاه شما نبودند؟نه،استاد بنده نبود،ولی عضو هیات علمی جوانی بود.جدیدا استخدام شده بود و بنده هم دانشجوی دوره دکترا بودم.دوست مشترک داشتیم.استاد راهنمای من مشاور فنی ایشان در خیلی از امور است.یا دوستان مشترک دیگری که یا هم دوره بودند یا خیلی جلوتر از ما یا کمی عقب تر از ما بودند و الان جزو مقامات فنی با کارشناسان زبده آمریکا هستند و همکاری می کنند.بالاخره ما نشستیم و بحث مفصلی کردیم.ایشان گفتند که من این پیشنهاد را می پذیریم و پیشنهاد ما قابلیت اجرا ندارد.گفتم الهی شکر و الحمد الله.آن لحظه بهترین و زیباترین زمانی بود که احساس کردم نتیجه ای حاصل شد و توانستیم نظر آقایان را تامین کنیم و این بحث چیده مان را کنار بگذاریم. بعد از آن وارد شدیم که چه نوع چیدمان و چه تعداد سانتریفیوژباشد.
ارتباط شما بعد از آن با آقای مونیز بهتر هم شد. کادویی برای نوه تان خریده بود.ببینید!آقای مونیز یک شخصیت اساسا دانشگاهی است مثل بنده.یعنی یک شخصیت سیاسی صرف نیست.یک دانشگاهی است که در پست سیاسی قرار گرفته است.مثل من که یک دانشگاهی هستم و در پست سیاسی قرار گرفته ام.آدم بسیار باهوشی است.قطعا به دنبال کسب حداکثر امتیازات و تامین منافع ملی است. ما انتظار نداریم که طرف مذاکره مان بگوید شما دیگر چه امر و خواهش دیگری دارید که ما برایتان تامین کنیم؟او هم دلش می خواهد امتیازاتش را بگیرد.ولی با اخلاق بود.ما با خیلی ها مذاکره کردیم.برخی تندخو هستند وخوش اخلاق نیستند.در جلسات با جدید بسیار بالایی که به تلخی متمایل می شد حضور می یافتند.ولی ایشان در مجموع آدم اخلاق مداری هستند و واقعا خیلی محترمانه ومنطقی مباحث را مطرح می کردند.وقتی در بعد فنی استدلال می کردیم ایشان در برابر استدلال های محکم و منطقی،مقاومت نمی کرد.
آیا از جان کری هم دستور می گرفت؟
نه،او هم وزیر است وتمام تصمیمات فنی را بنده و ایشان گرفتیم.بنابراین او را آدم بسیار محترم و البته بسیار باهوش و زیرکی یافتیم.اگر باهوش و زیرک نبود نه استاد ام آی تی می شد و نه وزیر انرژی آمریکا!در حالی که برخی انتظار دارند که طرف این خصوصیات را نداشته باشد.خیلی باهوش و زیرک وتوانا و با تجربه ولی در ضمن خیلی منطقی بود.یعنی تا آنجا که امکان داشت،منطق در مذاکرات ما حاکم بود.منطق و استدلال علمی باید قوی باشد و بدانی چه می خواهی وحواست را جمع کنی چون مثل یک بازی شطرنج است.باید حواستان باشد درصورتی که پیشنهادتان رد شد،آماده ارائه پیشنهاد بعدی باشید.این مذاکرات مانند شطرنج بود.
یعنی شما با آقای مونیز شطرنج بازی می کردید؟
درست مانند اینکه داریم شطرنج بازی می کنید نباید خودمان را در یک وضعیت کیش و مات قرار دهیم.خیلی سخت است باید همه جوانب را بدانید.ضمن اینکه با منطق و استدلال جلو می روید.این کار را خیلی سخت می کند چرا که بحث علمی است ونه تعارف پروتکلی.درواقع شاکله و وکل صنعت هسته ای ما را دربرمی گیرد و ما مجاز نبودیم که صنعت هسته ای اما را با کندی روبه رو کنیم یا خدای ناکرده متوقف کنیم.این صنعت باید پابرجا بماند و رو به جلو هم باشد.من فکر می کنم که این موارد،تامین شد.
در تصویب برجام در شورایعالی امنیت ملی هم حضور داشتید؟
بله
آنجا فضا چگونه بود؟
این را از روی تعارف نمی گویم،ملت هم طرز صحبت و مواضع سیاسی مرا می شناسند.بنده اهل مداهنه نیستم.ازنظر من آنهایی که انتقاد داشتند،دو دسته هستند،یک دسته انتقاد را بر مبنای خواسته سیاسی مطرح می کردند و یک دسته دیگر هم انتقاد را برمبنای آن برداشت فنی و علمی خود مطرح می کردند که این واقعا قابل تقدیر است.در شورایعالی امنیت ملی عزیزانی که انتقاد می کردند واقعا زحمت کشیده بودند.کلمه به کلمه را خوانده و از دید خودشان نقاط ضعف و قوت را استخراج کرده بودند و نقاط ضعف را بیان می کرند.در مواردی نقاط ضعف پاسخ داده شده چون استنباط،استنباط درستی نبود.ولی درنهایت رای غالب بر تایید برجام تعلق گرفت.
یعنی برخلاف مجلس،آنها خیلی سخت نگرفتند.
در شورایعالی امنیت خیلی سخت نگرفتند.
چطور در مجلس ماجرا به آن صورت شد و شما به آن شکل برافروخته شدید؟
خیلی جالب است.قرار نبود آن روز به مجلس بروم من در وسط مراسم تشییع جنازه به مجلس رفتم و دیدم در مجلس هنگامه ای برپا شده است.جناب آقای دکتر ظریف و جناب آقای دکتر انصاری نشسته بودند.دوستان می آمدند که عده ای موافق در تائید وخسته نباشید و عده ای مخالف در رد و اینکه شما کار نادرستی کردید!من عموما عصبانی نمی شم البته انسان همیشه عصبانی می شود ولی سعی می کنم عصبانیتم را همیشه در درون خودم داشته باشم.حضرت علی (ع) گاه از برخی رفتارها عصبانی می شدندایشان می فرمایند:شقشقه هدرت ثم قوت.آن دوستان می گفتند که شما برو کنار.در جوابشان گفتم مگر من سرخود آمده ام که کنار بروم این چه حرفی است که شما می زنید؟مگر من چه کار کرده ام؟بنده من یک مسئول هستم و نظام مسئولیت مرا مشخص کرده است. آن وقت من همینطوری بلند شوم و کنار بروم.بنده مسئول سازمان انرژی اتمی هستم و اگر مسئولان تشخیص دهند مرا کنار می گذارند ولی این شیوه شما درست نیست.37 سال است در این کشور مسئولیت داشتم.حالا می خواهم خیانت بکنم ؟! آخر این چه اتهاماتی است که می زنید؟آخر خانم و آقای عزیز،شما از هسته ای بیشتر از من می دانید؟طوری حرف می زنید که طراح سانتریفیوژ و رآکتور بودید.بر اساس حرف یک نفر که به شما القا کرده است،همان حرف را نادرست تکرار می کنید که صحیح نیست.بالاخره اعتماد کنید،تخصص من در این زمینه است.از سال 1972 تا حالا من 44 سال است در این زمینه کار می کنم که از عمر خیلی از شماها بیشتر است که اصلا به دنیا نیامده بودید!حالا حرف ما را قبول نمی کنید و حرف عزیز دیگری را که تخصصش را ندارد و بحثش هم بحث سیاسی است،قبول می کنید؟البته در همان زمان بحث دست دادن جناب آقای دکتر ظریف با رئیس جمهور آمریکا هم خیلی داغ شده بود.دکتر ظریف از من پرسید که چه کار کنیم؟گفتم من در خدمت شما هستم و شما رئیس تیم هستید،هرچه بگویید همان کار را می کنیم.گفت شما برو صحبت کن.گفتم من مشکلی ندارم ولی چون شما رئیس تیم هستید،بد نیست که بنده صحبت کنم؟گفتند که نیمی از مسائل فنی را تو بگو و بخش سیاسی را من خواهم گفت.قبول کردم و گفتم هر چه تصمیم بگیرید همان را انجام می دهم .
آنجا بحث اراک را گفتید.در مورد مسائل فنی و انتقادها مسائلی را مطرح کردید.
بله.مثلا در مورد مدل سازی اراک گفته بودند.رآکتور اراک همان رآکتور سابق است که بر اساس طراحی روس ها از قدیم بوده است.ما اصلش را گرفته بودیم و خودمان این جا روی آن کار کرده بودیم.این رآکتور خیلی چیزهایی که می شد متصور شد و از یک رآکتور تحقیقاتی انتظار داشت را تامین نمی کرد.البته اشکالی نداشت و ایران قصد داشت که یک رآکتور بسازد و قطعا رآکتور بعدی را بهتر می ساختیم.آمریکایی ها هم گفته بودند که این رآکتور 10 کیلو پلوتونیوم را تولید می کند که معادل یک یا دو عدد بمب اتم می شود که البته آن هم مسائل خودش را دارد و آن طوری نیست که آمریکایی ها می گویند ولی سرانجام 10 کیلو پلوتونیوم را تولید می کرد ولی اینکه آیا به راحتی استخراج می شود و این پلوتونیوم، پلوتونیومی است که خلوص لازم را برای سلاح دارد،بحث های فنی است که اینگونه نیست.می خواهم بگویم آمریکایی ها در افکار عمومی صحبت از 10 کیلو پلوتونیوم می کنند که درست است اما بعضی از زوایای آن درست نیست.مثل«لا االه الا الله» تا «لااله» درست ولی معلوم نیست که گفته باشد «الا الله».
اولین بار با شبکه پرس تی وی مصاحبه کردم و گفتم که خیلی نگران پلوتونیوم هستند ما حاضریم طراحی را عوض کنیم و پلوتونیوم پایین ببریم.در مجله تایمز آمریکا در این مورد تحلیل شد.دیدم این فرصتی است که اگر رآکتور اراک را بازطراحی کنیم تمامی خواسته های مورد نظر را که می توان در یک رآکتور مدرن برای آزمایش های گوناگون تعبیه کرد،حاصل می شود.در نهایت ما دو یا سه سال دیرتر به مرحله بهره برداری می رسیم و با این مدت، مساله خاصی پیش نخواهد آمد ولی درعوض این سرمایه گذاری که شده است.بهینه خواهد شد و استفاده بهتری از آن برده خواهد شد.داستان ها گفتند که قلب ایران را درآوردند!هر چه می گویم این قلب نیست،این کالاندریاست.این ها در مجموع قلب رآکتور را تشکیل می دهد.در کالاندریا،سوخت را با تمامی تجهیزات مورد نظر قرار می دهند و آن وقت قلب رآکتور را تشکیل می دهد.قبل از اینکه وارد مذاکره شوم،خدمت مقام معظم رهبری راجع به ارک عرض کرده بودم که اگر این را بازسازی بکنیم،به نفع ماست و این یک فرصت است.ضمن اینکه ما در بازسازی اگر بتوانیم کمک آنها را در تایید طراحی خودمان بگیریم،باز یک دستاورد است.من قبل از انقلاب از سازمان به دانشگاه صنعتی شریف انتقال یافتم.من اول استخدام سازمان انرژی اتمی بودم،اما بعدا به دانشگاه صنعنی رفتم.در جواب منتقدین سانتریفیوژی می گویم که بچه ها و خود من به عنوان هیات علمی که به صورت مستقیم تعدادی از آنها را تربیت کردم، زحمت کشیدم، ولی این سانتریفیوژ، سانتریفیوژی نیست که با آن غنی سازی کنیم.الان که تعدادی از سانتریفیوژها را برداشتیم قریب به 30 درصد اینها به دلیل مسائل فنی از راه خارج شدند.
در صورتی که سانتریفیوژهای جدید را که برداشتیم،حتی یک مورد اشکال نکرد. مثل اینکه 1IR را یک امر قدسی کرده بودند که هیچکس حق نداشت بگوید بالای چشمت ابروست.بعد از مدتها خودشان وارد صحنه شدند.حرف ها اینگونه روی افکار عمومی تاثیر دارد و بعضا فکر می کنند که چوب حراج به سرمایه ها زده ایم در حالی که واقعا اینگونه نیست.ما 20 هزارسانتریفیوژ داشتیم که 10 هزار تای آن کار می کرد و 10 هزار تای آن کار نمی کرد.ما می خواستیم به 190 هزار سو برسیم،اگر با این سانتریفیوژها می خواستیم برسیم
باید یک نطنز دیگر هم درست می کردیم چرا که نطنز برای 50 هزار عدد گنجایش دارد اما ما باید 190 هزار عدد نصب می کردیم که این مستلزم این بود که بالای نطنز و در بیابان ها همین طور سانتریفیوژ نصب کنیم. هر چه این را می گفتیم مثل اینکه گوش شنوا نبود. بعد هم فرض کنیم اگر 190 هزار سانتریفیوژ را بالای نطنز نصب کنیم، اما وقتی سالی 12 درصد آن فرو می ریخت به چه قیمتی برای ما تمام می شد؟ اما حالا وقت داریم و سانتریفیوژهای جدید را می آوریم، هفت، هشت سال روی این ها کار می کنیم، تمام آزمایش ها را انجام می دهیم و تمام مراحل را پیش می بریم. اگر ما IR 1 را ساختیم تحت شرایط خودش ساختیم چون فقط می خواستیم به این مرحله برسیم. آن موقع مهندسی معکوس بود. در واقع ما
1 IR را طراحی نکردیم، از مهندسی معکوس به آن دست یافتیم. روبه روی من که در مجلس صحبت می کردم، نمی دانید چه جنجالی بود؟ برخی از دوستان به طور مداوم فریاد سر می دادند و من نمی دانستم با این وضعیت قرار است برای چه کسی صحبت کنم؟ بالاخره صحبت ها انجام شد و من پایین آمدم. خیلی جالب بود که موضوع مطرح شده رای آورد. در حالی که اصلا باور کردنی نبود. این اولین بار است که می گویم، آقای دکتر لاریجانی به آقای جلالی گفته بود برو به آقایان ظریف و صالحی و انصاری بگو که احتمالا امروز رای نمی آورد و اگر امکان داشته باشد این را به سه شنبه موکول کنید. من نظرم را به آقای جلالی گفتم که این امروز اگر رای نیاورد، سه شنبه هم رای نخواهد آورد. بالاخره رای آورد و خیلی از عزیزان گفتند ما تا قبل از صحبت شما نظرمان بر مخالفت بود ولی بعد از صحبت شما ما جزو موافقین رای دادیم. یعنی معلوم بود که «العبد و یدبر والله یقدر» انسان تدبیر می کند و خدا تقدیر می کند. نه قرار بود که من آن روز به مجلس بروم و نه قرار بود پشت تریبون صحبت کنم. وقتی هم پشت تریبون رفتم طبق قواعد مجلس تازه مشخص شد که فقط یک نفر می تواند پشت تریبون باشد و دو نفر نمی توانند صحبت کنند. بنابراین آقای ظریف گفتند که به صحبت های خود ادامه بده و دیگر تمام وقت را به بنده اختصاص دادند. همه اینها تقدیر بوده و هیچ کدام حداقل از طرف ما برنامه ریزی شده نبود! اما دوستان طرف ما واقعا طراحی زیبا کرده بودند! انصافا خوب برنامه ریزی کرده بودند و اگر در همه زمینه ها این برنامه ریزی باشد انصافا مملکت ما با سرعت بیشتری به جلو حرکت خواهد کرد.
پشت این تریبون برای اولین بار بود که احساس می کردم قلبم می خواهد از سینه ام بیرون بزند. واقعا در اواخر، کلمات را نمی توانستم به درستی ادا کنم. یک پزشک آمد به دفترم مرا معاینه کرد و گفت که قلبت تند می زند، ولی با کمی استراحت آرام گرفتم. فردای آن روز با یک عزیزی راجع به مجلس صحبت می کردیم که اتفاقا مسئول یکی از رسانه های منتقد است. ولی من برایش احترام زیادی قائلم. او گفت که آقای حسینیان در بیمارستان بستری است که من واقعا شوکه شدم چطور این بنده خدا به جای من به بیمارستان رفته است! قرار شد برای ملاقات به بیمارستان برویم. گفتم اگر دوربین و عکاس ببریم یعنی صحنه سازی و بازی است و وجدان من هم راضی به این کار نیست. گفتم من واقعا برای رضای خدا می خواهم بروم، نه اینکه عکس بگیرید آن وقت احساس می کنم که یک کار تبلیغاتی انجام داده ام. داشتم خودم را آماده می کردم که ممکن است خانواده ایشان آنجا باشند و به بنده اعتراض کنند اما تصمیم گرفتم به ملاقات ایشان بروم و واکنشی نشان ندهم. برداشتم این بود که بعد از آن جریان خانواده ایشان حتما این طور قلمداد می کردند که بنده مقصر هستم.اتفاقا پسرشان را دیدم که ماشاءالله قوی هیکل، نازنین، با محبت و با احترام بودند. دلم کمی آرام گرفت و گفتم الهی شکر که از خان اول خوب عبور کردم. خدمت ایشان رسیدیم، خیلی محبت و بزرگواری کرد. بعدا هم دو بحث کردند و گفتند آقای صالحی! بعد از این که از شما جدا شدم هر چه پیش خودم فکر کردم دیدم چه خوب شد و کار خدا بود که این طرح رای می آورد. مطلب دوم این بود که ایشان خودشان به بستگانشان گفتند که عکس بگیرید. ایشان پرسید که می توانیم عکس بگیریم؟ من هم گفتم که مشکلی ندارم و یک نفر با گوشی عکس گرفت. مطلب دیگر این که گفت این را از الطاف خفیه الهی می دانم. آن قدر آرامش گرفتم و گفتم آقای دکتر حسینیان شما نگران نباش صنعت هسته ای طوری بشود و این حرف هایی که می زنند والله بالله درست نیست. من می دانم چه کار کرده ام.
به آقای حسینیان گفتم که این طور نیست که گفته می شود و شما اطمینان داشته باش. ما نرفته ایم که صنعت مان را بفروشیم و مملکتمان را نابود کنیم. فردای آن روز از نزد ایشان آمدیم و ظاهرا مصاحبه ای کردند که من آن حرف را جدی گفتم و من هم واقعا به خدا پناه می برم، الله اکبر! نمی دانم چه بگویم اما حالا اینها گذشت و اینها پشت سرماست. ما باید الان همه، یکدست و همدل و همزبان به دنبال تامین منافع ملی ایران باشیم. بالاخره آن طرح رای آورد و واقعا از یک بن بست خارج شدیم.
شاید آن روز اگر صحبت نمی کردید و عصبانی نمی شدید، اصلا رای نمی آورد؟
گفتم آقای دکتر لاریجانی به آقای دکتر جلالی گفت که این طرح رای نمی آورد چرا که نبض مجلس دست ایشان است. آقای جلالی از طرف ایشان پایین آمد و گفت بهتر است این طرح را به سه شنبه موکول کنیم. من هم گفتم موکول کردنش هیچ فایده ای ندارد و بدتر خواهد شد.
شما ظاهرا اهل تئاتر و سینما هم هستید. تئاتری که جدیدا رفته اید هم گویا دردساز شده است!
نه! شاید در عمرم به تعداد انگشتان یک دست به تئاتر رفته ام که هر 10 سال یکبار می شود. آخرین شب تئاتر امیرکبیر بود، بنده و همسرم را برای حضور دعوت کرده بودند. آرزو به دل مانده ایم که یکبار به جشنواره فیلم برویم، همیشه کار داشته ام. همیشه از همسرم هم می پرسیدم که آمادگی اش را دارد، او هم استقبال می کرد و اما تا از سر کار می رسیدیم منزل تمام شده بود. شاید 15 سال پیش یکبار توانستیم به جشنواره فیلم برویم. همیشه جشنواره اوج کار ماست. گفتیم تئاتر امیرکبیر است، تعریف می کنند. اگر همسرم می گفت که نمی آید من هم نمی رفتم. من هم قبول کردم که بروم اما خانومم به مسافرت رفت و تنها ماندم. از پسرم خواستم که با من بیاید. بنده در زمان ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی به عنوان نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی فعالیت می کردم.ایشان رییس جمهور من بوده است. بنده آقای خاتمی را می بینم باید چه کار کنم؟ باید پشتم را بکنم؟! البته مسائل سیاسی، بحث جداگانه ای است که در جای خود بحث می شود اما در بحث شخصی، عداوت شخصی وجود ندارد. جناب آقای خاتمی هم آنجا بودند و بازیگران هم خواستند که عکس یادگاری بگیریم. اتفاقا آقای خاتمی گفت که عکسی که گرفتید را چاپ نکنید اما آقایان رفتند و چاپ کردند. شنیدم که آقای نبویان هم به جناب آقای دکتر روحانی تذکر دادند که ما به تئاتر نرویم! چشم. اگر در خیابان دیدیم، چه کار کنیم؟ در رستوران یا هواپیما باید صندلی مان را جای دیگر بگذاریم؟! هر چیزی جای خودش نیکوست. نباید قواعد و موازین اخلاقی را با مشکلات سیاسی پیوند دهیم.
کلا روابط شما با روسای جمهور خوب است؟
بنده نمی توانم به بزرگتر از خودم، پدر و مادر یا استاد یا مسوول بالای دستم، بی احترامی کنم. من اختلاف شخصی با کسی ندارم. در زمان آقای دکتر احمدی نژاد، عزیزی از بستگان آقای خاتمی به رحمت خدا رفتند و من در مجلس ترحیم حضور پیدا کردم. در زمان جناب آقای دکتر روحانی اگر فرصتی بوده یکی، دوبار به دیدن آقای احمدی نژاد رفته ام. بیمار هم بودم همه به عیادتم آمدند. آیا باید با همه دعوا کنیم؟ البته من رای سیاسی خودم را دارم و همه هم خط مشی سیاسی مرا می داند. من به ولایت فقیه و نظام اعتقاد دارم. اعتقاد دارم اگر ولایت فقیه نبود تاکنون هزار بار این نظام از بین رفته بود. خودم را بیخود وارد این دسته بندی ها و گرایش های سیاسی نمی کنم. همین چند وقت پیش، مورد بود که دعوت صورت گرفت اما نپذیرفتم چرا که امکان داشت برداشت سیاسی شود. نمی خواهم خودم را وابسته به یک جناح سیاسی بدانم. من خودم را تابع نظام و ولی فقیه می دانم. از روی اعتقادم و عقلم ولایت فقیه را قبول دارم. من دنیا دیده ام و زندگی کرده ام، می دانم ولی فقیه و شاکله حکومت اسلامی یعنی چه؟ حسنی هم که دارم این که حرفی را می زنم و اگر نظری داشته باشم، بیان می کنم حتی ممکن است باب میل برخی هم نباشد.
کمی هم در مورد مذاکره با آمریکا صحبت کنیم. در جزییات مذاکراتی که در زمان وزارت شما با آمریکا شروع شد، بودید؟
مذاکرات محرمانه با آمریکا در سال 2011 شروع شد. معاون ما در وزارت امور خارجه، آقای قشقاوی برای یک سری کارهای کنسولی همراه مدیرکل خود به عمان رفته بود. مدیرکل او دست نویسی آورد که خودش نوشته بود و گفت که آمریکایی ها علاقه مند هستند با ما مذاکره دوجانبه داشته باشند (از قول یک عمانی). من خیلی جدی نگرفتم و گفتم یک دست نویس! گفت یکی از مسئولان عمانی گفته است. به خاطر مسائل مربوط به کشتی های نفتکش، رابطه ای با عمان در این خصوص داشتیم. آقای سوری که آن زمان، مدیرعامل نفتکش بود به عمان رفت و آمد داشتند همین پیام را آوردند که اینها این پیشنهاد را مطرح کرده اند. فکر کردم این دومین بار است که این پیام می رسد و در صورتی که راست می گویند، خواسته ما این موارد است و روی یک برگه دست نویس که امیدوارم نزد آقای سوری باشد قید کردم که اگر این 4 مطلب را آمریکایی ها قبول کنند، ما حاضریم. جالب است که آن هم یک سند تاریخی در مورد به رسمیت شناختن صنعت هسته ای و رفع تحریم ها است. آقای سوری این موارد را تایپ شده به عمانی ها داد و گفت اگر این موارد را قبول دارید حاضریم راجه به پیشنهاد شما فکر کنیم و در غیر این صورت که اصلا وقت مان را بیهوده صرف نکنیم. گفتند ما قبول داریم و بالاتر از آن را هم قبول داریم! به نظرم تا عمان یک نامه رسمی نمی نوشت نمی توانستم این موضوع را با مقاماتم مطرح کنم، همین طوری یک کسی، چیزی گفته است. سلطان عمان یک نامه برای مقام معظم رهبری مبنی بر درخواست ما نوشت که آمریکایی ها درخواست مذاکره دارند. ما نامه را به دفتر مقام معظم رهبری ارسال کردیم. بعد از مدتی یک وقت ملاقات خصوصی از مقام معظم رهبری گرفتم و خدمت حضرت آقا رسیدم. خدمت ایشان عرض کردم با توجه به آمادگی آمریکایی ها و با توجه به بن بستی که در مذاکره با گروه1+5 با آن روبه رو شدیم و با توجه به شرایطی که روز به روز پیچیده تر می شود اجازه دهید این مسیر دوم آمریکایی ها را حالا که آمادگی خود را اعلام کرده اند، امتحان کنیم.
ایشان بزرگوارانه گوش دادند و بعد نظر خودشان را ارائه کردند. فرمودند که به آمریکا با سابقه ای که از آنها سراغ داریم نمی توان اطمینان کرد. آنها قصد سوءاستفاده از این مذاکرات را دارند و شما باید حواستان باشد. دوباره پرسیدند که آیا نظر دیگری هم داری؟ عرض کردم جسارت است اما اگر اجازه دهید از باب اتمام حجت هم که شده، توپ را به زمین آنها بیندازیم. گفتند از باب اتمام حجت خوب است ولی شرایطی دارد و 4 شرط فرمودند و من خوشحال شدم. شرط ها هم بسیار معقول و منطقی و واقعا خیلی هوشمندانه بود. فرمودند که مواظب باشید که این مذاکره برای مذاکره نباشد که شما را همین طوری پای میز مذاکره بکشانند مانند مذاکرات با کشورهای 1+5 که سال هاست مذاکره می کنند. زود به یک نتیجه برسید. مذاکره در حد وزیر نباشد و پایین تر از وزیر باشد که شرط دوم برای ممانعت از سوءاستفاده طرف مقابل بود. شرط سوم، مذاکره فقط در مورد موضوع هسته ای باشد و شرط چهارم هم شیوه انجام کار بود که به چه صورت باشد. نزد آقای دکتر احمدی نژاد آمدم و گفتم بشارت می دهم به شما و ان شاءالله این موضوع (پرونده هسته ای) را در دوران شما تمام می کنم. به این موضوع، اشراف داشتم و این راه را می دانستم اما ایشان خیلی همراهی نکرد اما مانع هم نشد و توصیه هم نکرد که این راه را ادامه دهم. این برداشت شخصی ایشان بود ولی مانع هم نشد.
آقای احمدی نژاد خودش را از پرونده هسته ای کنار کشیده بود؟
خیر، کنار نکشیده بود، ولی روی این مسیر خیلی روی خوش نشان نداد ولی گفت توصیه می کنم به شما خودت را کنار بکش و این کار را نکن و حتی ممکن است برایت سنگین تمام شود. گفتم مگر ما می خواهیم چه کار کنیم؟! یا موفق می شویم یا نمی شویم. اگر موفق شدیم که گرهی گشوده شده است و اگر نشدیم هم کار بدی نکردیم. مهم تر از همه اینکه حضرت آقا اجازه دادند. بنا شد با دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی هماهنگی پیدا کنیم چرا که آقای احمدی نژاد ورود پیدا نکردند و اگر ورود پیدا می کردند کار در بهترین شرایط تمام شده بود و اصلا شرایط به گونه دیگری بود. مستندات و نامه هایش موجود است.آن زمان قرار بود رییس جمهورآمریکا برای بار دوم انتخاب شود، رقیب سرسختی داشت و اینها نگران شده بودند و می خواستند از این تفاهم احتمالی به عنوان یک دستاورد و برگ برنده استفاده شود.
شرایط خیلی خوبی بود چون بعد از آن نامه نگاری هایی می شد و فقط جلسات حضوری نبود بلکه از طریق عمان نامه نگاری به صورت غیررسمی می شد. پیشنهادات خوبی مطرح بود. ما باید شورای عالی امنیت ملی هماهنگی می کردیم و قصد نداشتیم مسیر خودمان را بی توجه به دیگر نهادهای مسئول طی کنیم. در دبیرخانه هم نظرات خاصی بود و خیلی در این امر مشوق نبودند. در آن زمان با مشکلات زیادی روبه ور شدیم که با دولت یازدهم فرق می کند که همه همصدا و همراه هستند. آن موقع این طوری نبود. از زمانی که حضرت آقا اجازه فرمودند تا زمانی که بتوانم اولین جلسه را برگزار کنیم چهار تا پنج ما طول کشید تا داخل را هماهنگ کنیم. آمریکایی ها فکر کردند ما دروغ گفتیم. وقتی اجازه آقا را گرفتم به عمانی ها گفتم که ما دیگر می توانیم وارد مذاکره شویم. فکر کردم هماهنگی انجام می شود چون آقا اجازه دادند ولی وقتی دیدم نمی شود من هم نمی توانستم سر خود این کار را بکنم. طول کشید. آمریکایی ها فکر کردند که یا عمانی ها دروغ گفتند یا ما جدی نبودیم. تا این که به عمانی گفتیم ما داریم می آییم و شما به آمریکایی ها بگویید که نمایندگان خود را روانه کنند. در جلسه اول، آمریکایی ها گفتند که شوکه شده اند و تصورشان این بوده که ما موضوع را رها کرده ایم یا عمانی ها نادرست گفته اند. به هر ترتیب مذاکره کنندگان، نقشه راه را در جلسه اول مشخص می کنند. برای جلسه دوم، زمینه چینی می شود.
در این میان، ادامه کار به تعویق افتاد. جلسات ما با انتخابات آمریکا همزمان شد و دیگر آنها گفتند تا بعد از انتخابات صبر کنید و فرصت هایی این میان از دست رفت. مسوول تیم هماهنگ کننده هم آقای کری از آمریکا بود که آن زمان سناتور بود. برای بار دوم، دوباره پنج، یا شش ماه طول کشید که برویم. از اختیارات خودم استفاده کردم و گفتم که بروید و صحبت کنید. رفتند و حداقل دور روز کامل مذاکره کردند. خیلی مذاکرات طولانی شد و منجر به آن شد که ما به آقای خاجی که رییس مذاکره کننده بود که باید نتیجه ای بدست بیاورد و در غیر این صورت مذاکرات را قطع می کنیم چرا که آقا فرموده اند زود به نتیجه برسید. ما هم بحث غنی سازی را پیش کشیدیم، حق غنی سازی یک اصل بود. حضرت آقا هم یک بار اشاره فرموده بودند. آقای خاجی بالاخره به یک نتیجه رسیدند و با آقای ویلیامز برنز بعد از جدل های فراوان نزد سلطان رفتند. این مقام آمریکایی به سلطان عمان می گوید که حق غنی سازی ایران را به رسمیت می شناسیم، قصد توقف غنی سازی ایران را نداریم و بقیه مسائل را باید به نحوی حل کنیم. ما هم خواستیم که این را به صورت مکتوب ارائه دهند. سلطان در نامه دوم خود، این بار به آقای احمدی نژاد مرقوم کرد نمایندگان ایران و آمریکا نزد من آمدند و نماینده آمریکا اعلام کرد حق غنی سازی ایران را به رسمیت می شناسد. بعد از آن یک نقشه راه مشخص کردند که چه موضوعاتی را طرح خواهیم کرد. جلسه دوم ما اسفند سال 91 بود. قصد داشتیم به جلسه سوم برویم که نقشه راه را جلو ببریم چون حق غنی سازی را پذیرفته بودند و حالا دیگر قرار بود جزییات را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. از دفتر حضرت آقا زنگ زدند و گفتند جلسه سوم را نروید تا نتیجه انتخابات ایران مشخص شود. ما هم صبر کردیم. با اعلام نتیجه انتخابات، آقای دکتر روحانی رییس جمهور شدند ولی تا زمان تنفیذ یک ماه فرصت بود. در این یک ماه ایشان گروه های مختلفی را تشکیل داده بودند از جمله گروه سیاسی که آقایان ظریف و واعظی، زمانی نیا و تعدادی از شخصیت ها در آن حضور داشتند. آقای عراقچی که آن زمان معاون و سخنگوی ما هم بود و در مسیر مذاکره با کشورهای 1+5 با آقای جلیلی همکاری داشتند و آقای خاجی –چون معاون اروپا و آمریکا بود- مسئول مسیر مذاکره با آمریکا بود. به آقایان خاجی و عراقچی هم گفتم که گروه سیاسی را کاملا در جریان امور قرار دهید. در این یک ماه تمام جزییات این پوشه قطور و نامه نگاری ها را به اطلاع شان رساندیم تا حکم آقای روحانی تنفیذ شد. من یک جلسه خدمت آقای روحانی رفتم و مختصری از کلیات این مسائل را نوشتم، یکی، دو مورد از مستندات را هم ضمیمه کردم و خدمت ایشان رساندم و گفتم که کار را تا اینجا رساندیم و توصیه ام این است به سرعت باقیمانده را ادامه دهید. بنابراین وقتی ایشان عهده دار مسئولیت پرونده شدند، فوری از آقایان خواستند که کار ادامه دهند. در جلسه اول همان گروه سابق که شامل آقای بهاروند، ظریف و نجفی که الان سفیر ماست در گروه مذاکره بودند اما بعد از آن دیگر آقای دکتر ترکیب مذاکره کنندگان را عوض کردند و یکی، دو جلسه در عمان و بعد از آن در نیویورک و کار ادامه پیدا کرد.
واکنش آقای احمدی نژاد در قضیه اتفاقات سفارت انگلیس در ایران چه بود؟
خیلی ناراحت بود. آقا هم خیلی ناراحت بودند. بنده برای سازمان کنفرانس اسلامی دعوت شده بودم. برخی از سفارتخانه ها در دمشق پایتخت سوریه مورد تهاجم واقع شده بود. سازمان کنفرانس اسلامی یک جلسه اضطراری گذاشتند که سوریه را مورد بازخواست قرار دهند که چرا سفارتخانه ها ناامن است؟ وزیر امورخارجه سوریه به من گفت که حتما باش، ما نیاز به همکاری و حمایت شما داریم. ما رفتیم که از سوریه دفاع کنیم. در مسیر بودیم که یکباره زنگ زدند و گفتند چه نشسته ای، سفارت انگلیس راگرفته اند. به یک مقام مسئول در نیروی انتظامی زنگ زدم و خدمت ایشان گفتم این چه وضعی است؟ گفتند ما نمی توانستیم. برایم تعجب داشت که این چه بساطی است و باید چه کار می کردیم؟ به دفترم در وزارت خارجه زنگ زدم و گفتم حتما چند نفر به سفارت انگلیس بروند و همراه سفیر و دیگران باشند که یکباره آسیبی به کارمندان نرسد و اگر می توانید ماجرا را حل کنید. تصور کنید من با چه حالی به کنفرانس می رفتم! دوران وزارت خارجه بنده دوران مظلومیت ماست. من در دانشگاه صنعتی و وزارت امروخارجه و هر جا م روم باید در آشفتگی بروم و آرامش که برقرار شد بیرون بیایم. یادم نیست من به وزیر امور خارجه انگلیس زنگ زدم یا او به من زنگ زد.
ماجرا چیست در تهران چه خبر است؟ گفتم من واقعا برای این اتفاقی که افتاده متاسفم (عذرخواهی نکردم) ولی من دنبال می کنم و شما نگران نباش. یک عده در خیابان قانون را نادیده گرفته اند. این ربطی به دولت و نیروی انتظامی ندارد. گفت که من این ها را می فهمم اما 5-6 نفر از بچه های ما در باغ سفارت خیابان شریعتی ناپدید شده اند و من نگران هستم نکند بلایی سر اینها آمده باشد. به او اطمینان خاطر دادم که اتفاقی نمی افتد ولی در دل خودم دلهره بود. اینها ناپدید شده اند، یعنی چه؟خلاصه گفت که از دیوار پریدند و رفتند. با وزارت امورخارجه تماس گرفتم و گفتم به باغ سفارت انگلیس در خیابان شریعتی هم بروید که یک عده گم شده اند و به داد آنها برسید. به کنفرانس رسیدیم که از سوریه دفاع کنیم چرا سفارت های آنها زیر سنگ برخی قرار گرفته است! خلاصه به ایران آمدیم.
آقای احمدی نژاد خیلی ناراحت بودند. وظیفه ما بود که این مشکل را مدیریت کنیم اما دیروقت شده بود. ایشان هم گفتند که از بروز این حادثه ناراحت هستند. در قضیه سفارت انگلیس می توانید به مطبوعات آن زمان رجوع کنید که خیلی ها با برخی از شخصیت ها همراهی کردند. درقضیه عربستان همه کنار کشیدند ولی آن موقع ما دیگر واقعا مظلوم بودیم. بیانیه های برخی عزیزان را بخوانید که گفتند ما اشتباه کردیم رفتیم سفارت انگلیس را تسخیر کردیم ما باید می رفتیم وزارت امورخارجه را تسخیر می کردیم! فقط به خاطر اینکه ما گفته بودیم این کار اشتباه است. اگر قرار باشد تا یک اتفاقی بیفتد از در سفارتخانه بالا برویم کارها سامان نمی گیرد. اگر همین کار را با سفارتخانه های ما در کشورهای دیگر بکنند، درست نیست. اعتبار جمهوری اسلامی در افکارعمومی ضربه خواهد خورد. در عربستان سعودی یک بازی سوخته را تبدیل به بازی برده کردند و رفتند. درست همان کاری که در مورد سوریه انجام شد، برای ایران پیش آمد و دوباره سازمان همکاری های اسلامی، کشورها دعوت کرد. بیانیه ای علیه ایران صادر کردند و بنده خدا آقای عراقچی هم همه زحمتش را کشید. دکتر احمدی نژاد کاملا مخالف بود ولی نیروی انتظامی می تواند این افراد را بیرون کند و با خواهش و تمنا دو تن از کارمندان وزارت امورخارجه این اتفاق نخواهد افتاد.
اگر به آن دوران بازگردید با علم به این شرایط اگر آقای احمدی نژاد یکبار دیگر به شما پیشنهاد وزارت بدهند، می پذیرید؟البته من از عملکرد خودم خیلی راضی هستم. فردای آن روز وقتی به ایران آمدم به آلمان رفتم و توانستم در بعد جهانی شعله های این بحران دیپلماتیک را خاموش کنم. در بحث آرژانتین یکی از دستاوردهای بزرگ در دنیای سیاست نصیب ما شد و کل سیستم حکومتی آرژانتین در تعارض درونی قرار گرفت. گفتیم اگر ما مقصر هستیم ما آماده ایم. البته در جلسات اول با وزیر امورخارجه آرژانتین را در سوریه به نحوی که کسی مطلع نبود، برگزار کردیم. البته زمانی که هنوز سوریه به این گونه نبود و بعد منجر به یک تفاهم نامه شد که اسراییلی ها و آمریکایی ها مخالفت کردند و آرژانتین در یک بن بست قرار گرفت و الان ما دست بالا را در رابطه با آرژانتین داریم چون به صداقت خود اعتماد داریم. اتفاقات زیادی در هند و تایوان افتاد. 48 ایرانی از بازنشستگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در سوریه گروگان گرفته بودند که در آستانه اعدام بودند. آنها توانستیم با لطف الهی نجات دهیم. این ها توفیقاتی در حال و هوای آن روزها بود. وقتی به وزارت خارجه رفتم دو هفته بعد، ماجرای تونس و لیبی شروع شد و کلا منطقه به هم ریخت. ما یک سیاست خاص داشتیم. مطبوعات آن زمان را بخوانید دائما از سیاست منفعلانه وزارت امورخارجه سخن می گفتند و در این مورد مطلب می نوشتند.
برخی می گویند آقای احمدی نژاد خیلی در مورد سوریه با موضع حاکمیت همراهی نمی کرد و شما این میان مانده بودید.خیر، من موضع حاکمیت را جلو می بردم. این قضاوت به هیچ وجه درست نیست. وظیفه سنگین بر دوش وزارت امورخارجه بود و وزارت خارجه هم می رفت و کار را جلو می برد. در حالی که همه فکر می کردند سوریه به زودی نابود خواهد شد و لیبی هم چنین و چنان می شود ولی ما می دانستیم که چه خبر است و طبق یک برنامه جلو می رفتیم. اما مطبوعات و رسانه های ارتباطی به طور دائم به این بحث دامن می زدند که ببینید ترکیه چه کرد و لیبی و سوریه را گرفت. حتی یکی از عزیزان در برنامه خبری 20:30 برنامه ای از تلویزیون پخش کرد و گفت سفارت ما در لیبی تعطیل است اما سفیر ما در لیبی مشغول فعالیت بود. مکانی را در لیبی اجاره کردیم و تنها محل سفارت عوض شده بود و آرم جمهوری اسلامی باقی مانده بود. بعد که سفارت به جای دیگری منتقل شده بود، خانه سابق را پیدا کرده بودند و نشان می دادند آرم جمهوری اسلامی است و زنگ می زنند وقتی کسی در را باز نمی کرد گفتند سفارت تعطیل است! از نظر مطبوعات و رسانه ها در یک مخمصه شدید بودیم. هیچ جریان یا گرایش سیالی از ما حمایت نمی کرد. ولی ما طبق منویات مقام معظم رهبری جلو می رفتیم. الان ببینید ترکیه کجاست و ما کجاییم؟ شما امروز در لیبی بگویید ترک هستند، حسابتان با کرام الکاتبین است.
شیخ قبلی قطر چند بار به ایران آمد و نزد آقای احمدی نژاد گفت که بهتر است سیاست تان را در ارتباط با سوریه هر چه زودتر تغییر دهید. نظام سوریه در دو، سه هفته آینده فرو خواهد ریخت! آقای احمدی نژاد گفت که شما خیلی عجله دارید. حالا صبر کنیم ببینیم چه می شود، شما عجله نکنید. به هر حال، جمهوری اسلامی توانست در سخت ترین شرایط و 3 سالی که منطقه به هم ریخته بود، اوضاع را مدیریت کند. در قضیه جنبش عدم تعهد می خواستند کسی به ایران سفر نکند. بنابراین سازمان همکاری اسلامی، اجلاس اضطراری سران را در مکه برگزار کرد و در حالی که برخی مخالفین در داخل می گفتند که ایران حضور پیدا نکند، من گفتم باید حضور پیدا کنیم و در غیر این صورت فاجعه خواهد شد و علیه ما توطئه می کنند. آنها می نشینند با هم قیام و قعود می کنند و یک تصمیم می گیرند. در حالی که قرار بود جنبش عدم تعهد در شهریور برگزار شود آنها دو، سه هفته قبل، این جلسه را ترتیب داده بودند. از 120 کشور، 50 کشور اسلامی هستند و اگر قیام کنند خیلی بد خواهد شد. البته این تعداد در عمل حضور نخواهد داشت ما رفتیم و ملک عبدالله خیلی گرم برخورد کرد و پسر خود را برای استقبال فرستاد. با مرسی توانستیم رابطه برقرار کنیم. من سه، چهار بار با محمد مرسی به خاطر موضوع سوریه، جلسه برگزار کردم.
جنبش عدم تعهد به زیبایی برگزار شد. یکی از موفق اجلاس های جنبش عدم تعهد به رغم فشارهایی که برای عدم برگزاری مناسب آن وجود داشت، به خوبی برگزار نشد. بیشترین تعداد رییس جمهور و نخست وزیر آمده بودند. بعد از تنفیذ حکم دکتر روحانی، جناب آقای آخوندزاده در شورای معاونین وزارت امورخارجه گفت توصیه می کنیم در مراسم تحلیف ایشان در مجلس تعدادی از سران هم حضور داشته باشند.به نظرمان فکر خوبی بود. در یک فاصله کوتاه، تماس ها گرفته شد و تعداد 10، 15 نفر از مقامات عالی در مجلس برای مراسم تنفیذ دکتر روحانی حضور پیدا کردند. در آن شرایط و در اوج گرفتاری ها این اتفاق افتاد. تحریم ها اوج گرفته بود و باید به نحوی راه تحریم را دور می زدیم. اما من راضی هستم و اینکه می گویید اگر دوباره پیشنهاد شود، در صورتی که بتوانم خدمتی ارائه دهم، قطعا دریغ نخواهم کرد.
شما در کمیته نظارت بر اجرای برجام هم حضور دارید؟بله
بعد از این ماجرای وضع تحریم های جدید هم جلسه ای داشتید؟خیر، بعد از برجام و 26 دی ماه جلسه ای نداشته ایم.
یک بحثی این چند روز مطرح شده که چرا با یک شرکت داخلی برای اراک قرارداد بسته شده است. در این مورد صحبت می کنید؟بله، برای این که در برجام هم آمده که عهده دار پروژه و مسئول پروژه ایران است اما یک گروهی متشکل از ایران، آمریکا و چین تشکیل می شود که چین و آمریکا هر دو هستند یعنی در کنار یکدیگر و مسئولیت را برعهده دارند.
گفته شده بود که یک شرکت خارجی قرار بوده عهده دار باشد اما از آنجا که دیر شده و نیامدند با یک شرکت داخلی قرارداد بسته اید؟نه، بر اساس آنچه در برجام توافق شده بود عمل کردیم. بنا بوده که سند رسمی تعهد آور برجام به امضای همه اعضای برجام مبنی بر مشارکتشان برای مدل سازی اراک برسد که این سند داده شد و توسط هفت وزیر امضا شد به علاوه خانم موگرینی به عنوان هماهنگ کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا. پس این سند رسمی است. این سند تعهدات طرف های مقابل را در ارتباط با برجام تضمین می کند. توصیه دیگر اینکه ما یک قرارداد تجاری هم باید با چین امضا کنیم. بستن این قرارداد تجاری 7، 8 ماه طول می کشد متن قرارداد یک متن 60 یا 70 صفحه ای است مثل قرارداد روسیه که 90 صفحه است و یک سال در مورد آن مذاکره کردیم. این قرارداد تجاری زمان بر است، هر چند که کارشناسان چینی با کارشناسان ما جلسه داشتند و روی طراحی مفهومی که به چین دادیم اظهارنظر کردند. یعنی کار شروع شده و در حال پیشروی است. بنابراین اگر قرارداد جامع و کامل می خواهیم هفت یا هشت ماه طول می شکد اما اگر یک قرارداد در دو یا سه صفحه بخواهیم دیگر نامش قرارداد نیست چون نمی توانید جزییات را بیاورید. بنابراین پیشنهاد شد که همان مسیر قرارداد تجاری طی شود که همان یادداشت تفاهمی که اممضا کردیم مقدمه ای برای قرارداد است. حتی کل صحبت های قرارداد تجاری را هم انجام دادیم و باید مکتوب شود اما اصولش مشخص شده است هر چند ماه طول می شکد اما باعث توقف کار نشده است. یعنی طراحی مان را انجام داده ایم و آنها هم نظرشان را ارائه کرده اند.
بحث هزینه را هم لطفا توضیح دهید. این هم گویا یکی از چالش های موجود است.برجام در مورد هزینه ساکت است، ما نامه ای به اتفاق آقای دکتر ظریف برای خانم موگرینی نوشتیم که بحث هزینه، مسکوت مانده است. این بحث مطرح شده است هر یک از کشورهای درگیر در این پرونده، به چه میزان در پرداخت هزینه ها مشارکت خواهد داشت و کشورها چگونه عمل کنند. این موضوع یکی از مواردی است که طی نامه ای با امضای بنده و جناب آقای ظریف خطاب به خانم موگرینی ارسال کردیم.
آخرین لحظه که برجام در حال تصویب بود باز با تهران در تماس بودید یا بر مبنای همان اختیار کامل کار را جلو می بردید؟تماس های ما با تهران خیلی نبود. یک مورد راجع به تعداد سانتریفیوژها در فردو بود. این طور نبود که ما دائم از پایتخت کسب تکلیف کنیم.
یعنی اینطور نبود که شورای امینت ملی راجع به تصمیم گیری شما تشکیل جلسه دهد؟نه، ما اختیار کامل داشتیم ولی در چارچوب روشن بود.
جدا از بحث مجلس در برخی رسانه ها هم انتقاداتی از شما شده است. تندترین انتقادی که باعث ناراحتی تان شده، کدام مورد است؟
اگر بگویم از انتقاد نارحت نمی شوم شاید باورش سخت باشد. انتقاد ممکن است در مجموع خوشایند نباشد ولی وقتی منطق در انتقاد باشد نارحت نمی شوم. زمانی ناراحت می شوم که می بینم کسانی به عنوان دانشمند هسته ای حرف های بی پایه و اساس می زنند و این مرجع عده ای برای استدلال و مجادله با شما می شود. آن وقت مطبوعات ما که این همه در برخی امور ورود پیدا می کند، از دانشمندان هسته ای جویا نمی شود که چه کسانی هستند و مدرکشان چیست و از کجا آمده اند؟ مطبوعات تحقیق کند که دانشمندان هسته ای در مطبوعات و سایت ها کجا بوده و چند سال در زمینه هسته ای کار کرده و مدرکشان چیست؟ معدلشان چیست؟ اینها را دربیاورید و یک بار به مردم نشان دهید که اگر سازمان این کار را بکند خیلی زشت است.
یکی از منتقدین شما رییس سابق همین سازمان بوده است. شما با ایشان سابقه همکاری داشتید؟
من قبلا توفیق آشنایی با ایشان را نداشتم. در دانشگاه شهید بهشتی در زمینه خاصی کار می کردند ولی در مباحث هسته ای به آن مفهوم که دست اندرکار فعالیت های بخش رآکتور و غنی سازی آب سنگین باشند، گمان نمی کنم. ظارهرا در بحث آشکارسازی کار می کردند. قبل از اینکه ایشان مورد سوءقصد قرار بگیرند، با ایشان آشنایی نداشتم.
آیا در آلماتی و استانبول طرف مقابل غنی سازی را قبول کرده بود؟
آمریکا جز در آن نامه در جای دیگری هیچ وقت غنی سازی را قبول نکرده بود. در آلماتی که البته داستانش را گفته ام، نگفتند که غنی سازی را به رسمیت می شناسیم.
آقای دکتر! اجرای برجام در روز آخر با کمی تاخیر مواجه شد، مساله ای وجود داشت؟
تقریبا همه مسائل حل شده بود. فرانسوی ها یک مقدار انگشت روی مسائلی گذاشته بودند که از نظر ما بی معنی بود. طوری که دیگر طرف های درگیر در موضوع هم کمی عصبانی شده بودند چون زمان می گذشت. تصور ما این بود که می رویم و دو یا سه ساعت بعد کار تمام است. یک بار دیدیم که نماینده یکی از کشورها می خواست اینگونه عنوان کند که تایید نهایی با آنهاست. تماس تلفنی آقای کری و خانم موگرینی با طرف مورد نظر و صحبت های آقای ظریف باعث شد که قضیه جمع شود
در روز توافق نهایی در تابستان آقای لاوروف در عکس نهایی نیامد.
آمد و از همه خداحافظی کرد اما برخی متوجه نشدند و فکر کردند که این قسمت هم می آید و عکس می گیرد و می رود ولی قبل از آن خداحافظی کرد.
گفت وگوی مثلث با آقای دکترعلی اکبر صالحی،رئیس سازمان انرژی اتمی ایران