این همه آلبوم موسیقی یکی از پی دیگری به بازار می آید و هیچ اتفاقی نمی افتد. تو گویی فرامرز هرگز نبود. فرقی هم نمی کند: سینا سرلک، سالار عقیلی، علیرضا قربانی، محمد معتمدی، وحید تاج و ... حتی همایون شجریان. فقط آلبوم منتشر می کنند که آلبوم منتشر کرده باشند.
به گزارش بولتن نیوز، این همه آلبوم موسیقی یکی از پی دیگری به بازار می آید و هیچ اتفاقی نمی
افتد. تو گویی فرامرز هرگز نبود. فرقی هم نمی کند: سینا سرلک، سالار عقیلی،
علیرضا قربانی، محمد معتمدی، وحید تاج و ... حتی همایون شجریان. فقط آلبوم
منتشر می کنند که آلبوم منتشر کرده باشند. همین و دیگر هیچ. همه چیز هم می
خوانند؛ پاپ، سنتی، تلفیقی. و در هر موضوعی؛ سیاسی؛ اجتماعی؛ عرفانی، و از
هر شاعری؛ کلاسیک، نئوکلاسیک، نو، کهنه، مدرن، و در هر مناسبتی؛ عید و عزا
و تیتراژ تلویزیونی و جشن سینمایی و ... الخ.
خلاصه این که آشفته
بازاری است. ای کاش در این هیاهوی بسیار برای هیچ، چیز قابلی هم یافت می شد
که نمی شود. این مسابقه سرسام آور کنسرت دادن و آلبوم منتشر کردن، نه تنها
باعث رونق بازار هنر نشده که مجال گوش دادن به آثار خوب احتمالی را هم از
ما گرفته.
در این آشفته بازار سردبیر محترم کرگدن هم برمی دارد می
نویسد دهه هفتاد بهتر از دهه شصت و دهه هشتاد بهتر از دهه هفتاد و حتما دهه
نود بهتر از دهه هشتاد است. آخر به چه حسابی؟ اگر قرار باشد سال ها بعد از
روی آثار ادبی و هنری درباره این دهه ها قضاوت شود چه نتیجه ای گرفته
خواهد شد؟ شما می گویید دهه شصت جنگ بود و صف های طویل اجناس کوپنی و فقر و
دو کانال تلویزیونی و هزار جور محدودیت و محرومیت دیگر؛ اما من می گویم در
همان دهه بهترین آثار موسیقایی و سینمایی و تلویزیونی و ادبی ما تولید شد.
من
منکر چیزهایی که شما می گویید نیستم اما معتقدم در همان سال های سخت حال
همه ما بهتر بود. گواه من همان آثاری است که عرض کردم. آدم باید حالش خوب
باشد تا بتواند اثری مثل «بر آستان جانان» را تولید کند. الان ظاهرا اوضاع
ما بهتر است. هم وضع مالی مان بهتر است، هم اوضاع سیاسی مان بهتر از گذشته
به نظر می رسد و هم از خیلی جهات محدودیت های گذشته را نداریم اما چرا آنچه
به عنوان یک اثر ادبی و هنری تولید می کنیم قوت گذشته را ندارد؟
شاید
بگویید چون انگیزه گذشته را نداریم؟ آلبوم «گل صدبرگ» به شهادت نوازندگان و
خوانندگانش حاصل قریب به نُه ماه کوشش و تلاش و تمرین مداوم است. در آن
روزگار به قول شما محرومیت و تنگدستی چرا باید چنین اثری تولید می شد و در
این روزگار گل و بلبل و استعدادهای بی شمار و جوان چرا حتی سایه ای از آن
آثار دیده نمی شود؟ هنوز هم می توان گل صدبرگ را شنید و از آن همه شور و
شعور و انرژی به هیجان آمد. سه دهه از تولید آن اثر گذشته است و هنوز هم
شنیدنی به نظر می رسد اما این آثار جدید را حتی سه بار هم نمی توان گوش
کرد؛ چرا؟
این میزان از عصبانیت یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم انتشار
آخرین آلبوم دردانه موسیقی ایرانی یعنی «همایون شجریان» است. آهنگساز و
خواننده آلبوم «خداوندان اسرار» هر دو جوانند. هر دو در خانواده ای بزرگ
پرورش یافته اند و نام پدران شان بلند است و مایه افتخار فرهنگ و هنر این
سرزمین. البته هر دو این توفیق را داشته اند که با کارهای متفاوت شان از
زیر سایه بلند پدر بیرون بیایند و برای خودشان هویت و شناسنامه مستقلی دست و
پا کنند. هر دو در آغاز فعالیت هایشان خوش درخشیدند و توانستند امیدهای
بسیار برانگیزند اما دریغا دریغ که هر دو مدت هاست نتوانسته اند اثری درخور
عرضه کنند و بیم آن می رود که دولت شان حکم خاتم فیروزه بواسحاقی را پیدا
کند.
آلبوم
خداوندان اسرار قرار نیست با هیچ اثر دیگری قیاس شود اما وقتی آهنگساز از
خاندان پورناظری ها برمی خیزد و ساز تنبور حرف اول را در آن می زند و بعد
اثری از کیخسرو و پورناظری که پیش تر آن را شنیده ایم بازسازی می شود و جای
شعر کردی را شعر فارسی می گیرد، خواه ناخواه این اثر را با آثار قبلی
مقایسه می کنیم. همین مقایسه کار را خراب می کند و شنونده مدام با خودش می
گوید این کجا و آن کجا؟ آهنگسازی کیخسرو کجا و آهنگسازی فرزند جوانش کجا؟
شور و حال و صدای گرم شهرام ناظری کجا و صدای همایون شجریان کجا؟ آن اثر
فقط یک اثر حرفه ای موسیقی نبود. از یک تاریخ می آمد.
حاصل یک
تربیت و سلوک خاص و عاشقانه بود. در پس آن یک عمر تلاش و ریاضت و زیست
عاشقانه بود. نوازنده و خواننده هر دو جانی عاشق داشتند و از دل یک آیین پر
رمز و راز می آمدند. صدای ساز و حنجره آوازی از یک متن بیرون می آمد.
شنونده حتی اگر هیچ درک و دریافتی از آیین یارسان نداشت با گوش جانش می
توانست دریابد این ساز و آواز از لون دیگری است و ریشه در تاریخ و اسطوره
ای غریب دارد؛ غربتی که اصل و اساس جذابیت اثر را تشکیل می داد.
خداوندان
اسرار اگرچه عنوانی پرطمطراق دارد اما هیچ یک از ویژگی هایی که برای صدای
سخن عشق برشمردم در آن نمی توان یافت. من این را خوب می فهمم که از پایان
دهه شصت تا امروز عمر جهان بر ما گذشته است و دنیا از آن سال ها تا امروز
گردش های بسیار داشته و دیگر از جوانان امروز نمی توان توقع داشت که اثری
همانند و همسنگ آن سال ها بیاورند اما این مقدار توقع می توانم داشته باشم
که فی المثل روی یک آهنگ که تنبور و دف در آن محوریت دارند، شعر خیام را
نشنوم.
وقتی
چنین می شود این شائبه در ذهن ایجاد می شود که نکند آهنگساز و خواننده
اصلا نمی دانند چه می کنند؟ نکند نه از کارکرد تنبور و دف اطلاعی دارند و
نه از شعر خیام درک و دریافت درستی دارند؟ نمی توان همانطور که در دستگاه
سه گاه شعر سعدی را با تار جلیل شهناز اجرا می کنیم با ساز تنبور هم همان
شعر را در همان دستگاه یا همان نحوه اجرا کنیم. نمی توانیم همان تحریرها را
در اینجا تکرار کنیم. نمی توانیم همان عشوه ها را عینا در اینجا پیاده
کنیم.
وقتی اسم آلبوم را می گذاریم خداوندان اسرار باید چیزی دیگر
عرضه کنیم. چیزی که با آلبوم «نه فرشته ام نه شیطان» تفاوت ماهوی داشته
باشد. در آلبوم جدید همایون و سهراب همه چیز سرسری گرفته شده. از اسم آلبوم
تا نواختن و خواندن. فقدان اندیشه در این آلبوم بیداد می کند. خریدش را به
هیچ کس توصیه نمی کنم. نمی دانم قبلا هم این را نوشته ام یا نه اما برای
تحکم کاری عرض می کنم: تا اطلاع ثانوی پول بابت هیچ آلبومی ندهید. این
توصیه حکیمانه حافظ روحانی را از خاطر نبرید. هر آلبومی، را که وسوسه
خریدنش را داشتید دانلود کنید، اگر آلبوم خوبی بود به بازار بروید و ابتیاع
کنید، در غیر این صورت همان نسخه دانلود شده را هم دیلیت کنید و به همگان
توصیه کنید آن آلبوم را نخرند.