گروه اقتصادی-اخیرا بعد از نزدیک دوسال تبلیغات و وعده، از IPC یا مدل جدید قراردادی
ایران برای توسعه میادین هیدروکربنی کشور، رونمایی شد. این قرارداد
جایگزین بیعمتقابل خواهدبود. اینک IPC به یکی از مهمترین مباحث روز تبدیل
شده است و همه در مورد خوب بودن و بد بودن آن صحبت میکنند و
ارائهکنندگان آن بر جذاب بودن آن برای سرمایهگذاران خارجی (بخوانید
شرکتهای بزرگ نفتی) تاکید دارند.
اما کمتر کسی به تفکر حاکم بر آنکه همان تفکر حاکم بر بیعمتقابل است
توجه دارد و گوئی همه (به قول جوانهای امروز) سرکار رفتهاند یا سرکار
گذاشتهشدهاند! و کسی توجه ندارد که اصولا جذب سرمایه خارجی و از جمله
عقد قراداد برای جذب سرمایه و فناوری در بخش بالادستی صنعت نفت،
علیالقاعده ابزار و وسیلهای برای تحقق اهداف اقتصادی و اهداف نفتی کشور
است و علیالاصول ابزار باید متناسب با هدف انتخاب شود. بنابراین باید
اهداف و برنامهها راشکافت و شناخت تا فهمید که برای تحقق آنچه ابزاری مورد
نیاز است و چه چیز کم است و چگونه باید تامین شود. هیچکس در مورد برنامه و
نقشه راه توسعه منابع هیدروکربنی صحبتی نمیکند در صورتی که در آن برنامه و
نقشه راه است که کمبودها و نیازها مشخص میشود، و همه شواهد و بویژه
مقدم داشتن بحث قرارداد بر موضوع توسعه میادین و نقشه راه آن، گواه بر
فقدان چنین نقشه و چنین برنامهای است.
به گزارش بولتن نیوز،اگر در IPC و نگرش حاکم بر آن نیک نگریسته شود یک تفکر سنتی و دیدگاه قجری
در آن ملاحظه میشود. در دوران قاجار هنگامیکه اولین بار خارجیها و
طالبین امتیازها و انحصارها، مقامات وقت را متوجه وجود مایع سیاه بد بو
کردند. این مقامات به خود زحمت نداند که تلاش کنند که بدانند و بفهمند که
این مایع سیاه چیست و چه ارزشی میتواند داشته باشد و چرا از آن سوی جهان
بدنبال آن هستند. فرض ایشان این بود که خارجی میداند و ما نمیدانیم. اگر
جستجوگر بودند و حال و حوصله و استعدادش را داشتند و حداقل میخواستند که
بدانند، حتی میتوانستند متخصصینی از دیگر بلاد (غیر از طالبین امتیاز) را
بهکار گیرند و این جعبه سیاه را تا حد مقدور بگشایند و حتی برای اینکه (به
نفع جیب هر کسی)، قرارداد بهتری ببندند و امتیاز کمتری بدهند اطلاعات و
دانش خود را بالاببرند.
امروز هم بعضی نه با خود آن مایع سیاه بد بوی آن روز و نفتخام امروز، بلکه
با فناوریهای اکتشاف و استخراج و تولید آن همان برخورد را دارند و آن
را جعبه سیاهی میدانند که خارجی درون آن را میداند و ما نمیدانیم و
نمیتوانیم بدانیم! اینها کسانی هستند که از خارج صنعت نفت و یا از
بخشهای دیگر صنعت نفت به بخش بالادستی آن ورود تصمیمگیرانه و تاثیرگذار
پیدا کردهاند اما از ظن خود یار آن شدهاند و به هر دلیلی نخواستهاند که
احوال آن را از درون آن بپرسند.
قاجارها نخواستند بدانند که نفت از کجا میآید و چندجور نفت داریم و
میادین نفتی چه تعداد هستند و چه تفاوتهائی با یک دیگر دارند ولذا بصورت
فلهای همه را در چارچوب یک قرارداد امتیازی منطقهای به شرکت خارجی دادند و
امروز هم بعد از یک قرن و یک دهه، کم و بیش همان برخورد فلهای با
میادین هیدروکربنی انجام میشود. میادین گازی و نفتی و مشترک و غیرمشترک و
بزرگ و کوچک پر ریسک و کم ریسک و دریائی (در آبهای عمیق و غیرعمیق) و خشکی
و دارای نفت سنگین و سبک و دارای لایههای فشره و لایههای پرتخلخل و با
ضخامت لایه زیاد و کم و درحال بهرهبرداری (Brown Field) و بهربرداری نشده
(Green Field) و کم هزینه و پرهزینه و حتی کشف شده و کشف نشده! از نظر
اینها تفاوتی ندارد و همه را با یک فرمول که دیروز بیعمتقابل بود و امروز
IPC است میتوان قرارداد بست و توسعه داد. باور ایشان این است که ما فاقد
مدیریت و سرمایه و فناوری لازم برای توسعه و بهرهبرداری بهینه از همه این
میادین (با این همه تفاوتها) هستیم و فقط باید قرارداد یکجا ببندیم و کار
را بدست کاردان بدهیم!؛ البته جالب است که در آن نکته فقدان مدیریت
پارادوکس ظریفی هم وجود دارد که بگذریم!
جالب و در عین حال شاید طبیعی است که اگر بعد از یکصد و هفت سال تولید و
استخراج میلیاردها بشکه نفتخام و میلیاردها مترمکعب گازطبیعی، از
قرارداد امتیازی به قرارداد خدماتی (بیعمتقابل) رسیدهایم و حالا با این
دیدگاه «جعبهسیاهی» سیر قهقرائی طی میکنیم بعد از تجربه بیعمتقابل (و
البته بدون بررسی و آسیبشناسی دقیق عملکردمان در آن)، امروز به این نتیجه
رسیدهایم که کفایت نمیکند که خارجی تنها میدان را توسعه بدهد و تحویل
بدهد و برود بلکه باید در بهرهبرداری هم حضور داشته باشد ولذا داریم به
قرارداد تجدید نظر شده کنسرسیوم در سال ۱۳۵۳ بازگشت میکنیم و شاید در این
مسیر اگر فرصتی برای ایشان باشد، بعدا هم به این نتیجه رسیده شود که باید
اختیار بیشتری به خارجی داده شود و به همان قرارداد مشارکت در تولید بعد
از شکست نهضت ملی شدن نفت برگردیم و در ادامه آن هم شاید نهایتا به همان
قرارداد امتیازی برسیم و زیاد خودمان را خسته نکنیم!
گرچه در IPC شاید برای پاسخ دادن به منتقدین و یا به هر دلیل دیگری
حرفهائی هم از انتقال تکنولوژی و دانش و مشارکت دادن شرکتهای داخلی برای
این منظور، گفته شده است اما با حاکمیت چنین نگرش و با وجود باور
«جعبهسیاهی» ، چگونه میتوان اطمینان داشت که در عمل اتفاق جدیای در این
زمینهها رخ دهد؟
صاحب این قلم به هیچ وجه مخالف سرمایهگذاری خارجی و تعامل و همکاری با
خارجی و مدافع اینکه خودمان همه چیز داریم و همه کار میتوانیم و هیچ نیازی
به کسی و دانشی نداریم، نیستم و فکر میکنم اگر آن تفکر جعبهسیاهی از یک
سر پشتبام سقوط کردهاست چنین تفکری هم از سر دیگر پشتبام سقوط خواهد
کرد. تعادل این است که بتوانیم خودمان را در وسط این بام نگهداریم. شاید
کسانی که اظهار بینیازی کامل میکنند نیز از ظن خود یار بخش بالادستی صنعت
نفت شدهاند.
تردیدی ندارم در میدانی مانند لایه نفتی پارسجنوبی (که قطریها الشاهین
مینامند) که هم دریائی است و هم ضخامت لایه آن کم است و هم لایهسختی است و
نیازمند فناوری حفاری افقی و دیگر فناریهای خاص استخراج و بهرهبرداری
است و هم مشترک است و کشور رقیب روزانه چندصد هزار بشکه از آن برداشت
میکند و تاکنون بیش از یک میلیارد بشکه از آن استخراج کردهاست و باید
پروژه استخراج آن خیلی سریع انجام شود، نیاز همزمان به هر سه مورد «سرمایه و
مدیریت پروژه و فناروی» داریم و حتی در صورت لزوم باید شرایطی جذابتر از
IPC را ارائه دهیم که هرچه زودتر به بهرهبرداری برسد که به قول معروف یک
مو هم از خرس کنده شود مغتنم است، اما آیا در همه میادین با آنهمه
تفاوتهائی که ذکر شد، همه این سه نیاز به صورت همزمان وجود دارد؟
در میدانی که سالهاست در حال تولید است و تولید صیانتی و افزایش تولید از
آن نیازمند تزریق گاز کافی به آن است و هیچگاه گاز کافی تزریق نکردهایم،
شرکتهای خارجی چه معجزهای خواهند کرد؟ دنیای امروز دنیای انفجار اطلاعات
است با گشتی در اینترنت میتوان دریافت که فناوریهای روز چیست و چه میکند
به عنوان نمونه چندی پیش یک جزوه کاملا فنی حدود چهل صفحهای را بر روی
اینترنت یافتم که تمام جزئیات فنی یک چاه افقی به طول بیش از ده کیلومتری
را که شرکت «مرسک» در میدان الشاهین حفر کرده گزارش کرده بود، ویا تمام
اطلاعات فنی مربوط به نحوه برداشت از لایههای نفت شیلی در امریکا را حتی
بصورت انیمیشن میتوان روی اینترنت پیدا کرد. خوب است آقایان «جعبهسیاه»
را بگشایند و یک همایش برگزار کنند که شرکتهای خارجی بیایند و معجزاتشان!
را توضیح بدهند. اگر عملکرد پروژههای بیعمتقابل نیز خوب آسیبشناسی و
بررسی شود، بخشی از این معجزات! آشکار خواهد شد، بسی اهداف ادعائی در مورد
تولید از بعضی از میدانهای نفتی تحت قرارداد بیعمتقابل، که محقق نشد!
فهرست میادین عرضه شده برای توسعه در جریان همایش IPC هم منعکس کننده مشخص
نبودن نقشه راه توسعه میادین هیدروکربنی و مشخص نبودن اولویتها است. جالب
است که بعضی از میادینی که تجربه توسعه از طریق بیعمتقابل را دارند نیز
مجددا در این فهرست قرار گرفتهاند! میادینی که بعضا از هیچ جهت نیز
اولویتی برای توسعه ندارند. لابد قرار است شرکتهای خارجی با انتخاب خود از
میان دوغ و دوشاب این فهرست، اولویتهای ما را مشخص نمایند. در غیر
اینصورت چرا تا میادین مشترک تعیین تکلیف نشدهاند، میادین دیگر در این
فهرست قرار گرفته است؟
بهنظر میرسد که دستاندرکاران محترم IPC از تحولات صنایع نفت و گاز جهان
نیز شناخت روزآمدی ندارند و هنوز در دوران حاکمیت شرکتهای بزرگ نفتی موسوم
به هفتخواهران، سیر میکنند، که یکی از این هفتخواهر باید بیایند و همه
چیز را بعهده بگیرند. امروزه حتی در مقایسه با دوران بیعمتقابل، نقشها و
کارکردها در صنایع نفت جهان بسیار تغییر کرده است. اگر نقشه راه توسعه
میادین نفتی ترسیم شود و در آن نقشه راه، کمبودها و مشکلات توسعه به تفکیک
میادین مشخص شود، صدها شرکت تخصصی را میتوان یافت که شرکتهای داخلی
میتوانند آنها را به استخدام درآورند و خلاءهای مدیریتی و فنی خود را
پرکنند، همچنان که راهکارهای تامین مالی نیز بسیار متنوعتر شده است.
اگر نقشه راه توسعه ذخائر هیدروکربنی تبیین شود ممکن است نوع قرارداد IPC و
حتی فرمول بیعمتقابل هم برای بعضی از میادن مناسب باشند. مشکل در این
نگاه فلهای و جعبهسیاهی است.
نهایتا نگرانیای که وجود دارد این است که با این روند و با حاکمیت این
نگاه، IPC نیز مانند تجربه بیعمتقابل، حداکثر منتج به توسعه چند میدان و
افزایش محدودی در تولید نفت کشور و وابستگی بیشتر کشور به درآمد نفت خواهد
شد و این همان پارادایم شکست خورده در اقتصاد کشور است. از این مسیر
صنعتنفت به کانونی برای کمک به توسعه ملی تبدیل نخواهد شد.
در بیان ارائهکنندگان IPC تعارضات دیگری هم وجود دارد از یک سو دائما
ایران را (خصوصا در شرایط حال حاضر صنعت جهانی نفت که سرمایهگذاری بر روی
تولید نفتخامهای پر هزینه غیر اقتصادی شده است و فرصتهای چندان دیگری هم
برای سرمایهگذاریهای هیدروکربنی وجود ندارد)، مناسبترین و جذابترین
فرصت سرمایهگذاری میدانند، که چندان هم بیراه نیست، و از سوی دیگر مرتبا
ضرورت جذاب بودن ساختار قراردادی را یادآور میشوند. اگر بازار ایران به
اندازه کافی برای سرمایهگذاری جذاب است، ما هستیم که باید خواستهها و
الویتهای خود را مطرح کنیم و تحقق آنها را بخواهیم.
در جزئیات IPC نیز تا حدی که اعلام و رونمائی شده است، ابهامات فراوان و
نقد و نظرهای زیادی وجود دارد که دیگران به بخشی از آن پرداختهاند و من در
اینجا همانطور که ذکر شد عمدتا به ذهنیت حاکم بر IPC پرداختم، اما بعضی
سادهاندیشیها شنیده میشود که در جریان اجرائی کردن و مذاکرات برای هر
نوع قراردادی میتواند نامطلوب باشد که در اینجا به یکی از محوریترین
آنها اشاره میکنم:
در دوران جذابیت! بیعمتقابل صاحب این قلم و بعضی دیگر این هشدار را
میدادیم که تدوین طرح جامع توسعه یک میدان (MDP) و استخراج پروفایل یا
برنامه تولید آن، یک امر بسیار مهم و کلیدی است که اشتباه در آن میتواند
موجب خسارت به کشور شود و حتی من معتقد بودم و هستم که این یک امر حاکمیتی
است و نمیتوان آن را به عهده شرکتهای خارجی گذاشت. ذکر مثالی اهمیت کار
را روشن میکند: اگر قدرت تولید واقعی یک میدان نفتی بیش از ۲۰۰ هزار بشکه
در روز نباشد و شرکت خارجی پروفایل تولیدی بر اساس دستیابی به ۳۰۰ هزار
بشکه تولید از این میدان را پیشنهاد دهد طبعا تعداد چاهها و وسعت تاسیسات
به اندازه سیصد هزار بشکه در روز خواهد بود که هزینه را بسیار بالا میبرد و
ممکن است پروفایل تولید بگونهای باشد که مدت کوتاهی به نزدیک این رکورد
برسد ولی تولید به سرعت اُفت کند، در اینصورت هزینه تاسیسات اضافی به کشور
تحمیل شده و سرمایهگذار هم پول خود را گرفته و رفته است.
اگر تجربه تک تک میادین نفتی که تحت قرارداد بیعمتقابل قرار گرفتند بررسی
شود مواردی زیادی از این دست را میتوان یافت. با این مقدمه حالا
دستاندرکاران IPC میگویند که در بیعمتقابل شرکتهای خارجی به دلیل
کوتاه بودن دوران قرارداد و منافع فوریشان، ممکن بود که MDP و پروفایل
تولید نامناسبی را پیشنهاد کنند اما در IPC به دلیل اینکه در بهرهبرداری
هم حضور دارند و رابطهشان طولانی مدت است چنین نخواهند کرد. این تصور
سادهاندیشانه است. باید توجه داشت که منافع ملی در برداشت از یک میدان با
منافع شرکت سرمایهگذار در قراردادهای مختلف دور و نزدیک میشوند ولی در
هیچنوع قراردادی بر هم منطبق نمیشوند. به هر حال شرکتها پورتفوئی از
منافع مثل ارزش سهام خود، سود سالهای اولیه و غیرو را در نظر میگیرند و
منافعشان را بر مبنای ریسک بلندمدت یک کشور و تصورشان از آینده آن کشور،
تنظیم میکنند و ممکن است بخواهند که ظرف چند سال اولیه قرارداد، به اصطلاح
بار خود را ببندند و خود را در حاشیه امن قرار دهند. بنابراین در چارچوب
IPC نیز نمیتوان طرح توسعه و برنامه تولید را به عهده سرمایهگذار گذاشت و
با خیال آسوده آرمید. بررسی تجربه قراردادهای عراق که بسیار شبیه به همین
IPC میباشد و مقایسه وعدههائی که شرکتهای نفتی داده بودند با آنچه در
عمل واقع شده است، به خوبی این مساله را نشان میدهد. در صورت تحقق
وعدههای طرفهای قراردادهای عراق، هم اکنون تولید نفت این کشور باید حداقل
بین هفت تا هشت میلیون بشکه در روز باشد (آنهم عمدتا از شش میدان) در
صورتیکه بالاترین رکورد تولید عراق در سال جاری میلادی 4.3 میلیون بشکه
بوده است.
امید است این نگرشها اصلاح شود و اشتباهات زیانباری که در فرایند عقد قراردادهای بیعمتقابل رخ داد تکرار نشود.
ایکاش دولت محترم قبل از تصویب چهارچوب قراردادی جدید نقشهراه توسعه
میادین هیدروکربنی و گزارش آسیبشناسی بیعمتقابل را مطالبه میکرد.
منبع:اقتصاد نیوز