آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی- امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
***
آرمان/دلم برای یک تئاترخوب تنگشده است
جعفر والی با بیان اینکه دلش برای یک تئاتر خوب تنگ شده است، گفت: وضعیت امروز تئاتر ایران، چیزی نیست که در گذشته پیشبینی میکردیم. به گزارش ایسنا، دومین نشست «تئاتر از نگاه سنگلج» با برپایی بزرگداشتی برای جعفر والی، شامگاه 30 آبانماه در تالار سنگلج برگزار شد؛ نشستی که با وجود اطلاعرسانی و نام چهرهای همچون جعفر والی با حضور بسیار اندک تئاتریها همراه شد و یکی از دلایل این اتفاق نمایشنامهخوانیهایی که در تئاترشهر برگزار میشود، عنوان شد.جعفر والی در این نشست از شروع فعالیتش، چگونگی رونق گرفتن تالار سنگلج، رابطه و دوستیاش با غلامحسین ساعدی و نیز تئاتر این روزهای ایران سخن گفت.او با اشاره به فضای تالار سنگلج بیان کرد: 50 سال است در این فضا، محیط و چهاردیواری چه لذتها که بردیم، چه مرارتها کشیدیم و چه پاداشها گرفتیم، یاد همه آنها بهخیر. امشب جای خیلیها خالی است، آنهایی که اینجا کار کردند و با کوشش و تلاش خود این ساختمان را پابرجا نگه داشتند. این ساختمان برای من خیلی معنی دارد، دریچهای است به دنیا، چون ما دنیا را میرباییم و بعد آن را اینجا روی صحنه میآوریم.
تشکیل تئاتر ملی توسط یک گروه
والی با بیان اینکه ما به ملیتها و مسائل مختلف جهان در تئاتر روبهرو هستیم، گفت: وقتی دچار عارضه تئاتر شدیم سالها نشستیم و گفتیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که آنچه تئاتر ما را میسازد چیزی است که از این جامعه برمیخیزد. پس فکر کردیم باید تئاتر ملی بوجود آوریم و این کار را با همکاری یک گروه و نه یک نفر یا دو نفر انجام دادیم.او اضافه کرد: روزی که اداره تئاتر تشکیل شد؛ ادارهای که متأسفانه همه کار میکرد جز تئاتر، تلاش کردیم تماشاگر را از راه دور با تئاتر آشنا کنیم. وقتی خبر دادند که قرار است آقای باباییان در محلی به نام سنگلج، نزدیکی «درخونگاه»، تئاتر بسازد ذوق زده شدیم و بعد تصمیم گرفته شد کار ایرانی و ملی را نیز در اینجا تجربه کنیم.این بازیگر و کارگردان پیشکسوت با اشاره به اینکه کم کم فعالیتهایی که صورت گرفت بنیانی شد برای بهوجود آمدن تئاتر ایرانی که مربوط به جامعه، زندگی و روابط اجتماعی ماست، با اندوه گفت: امشب دیدم که هیچ کدام از آنهایی که با هم بودیم، نیستند. حافظ میگوید، «صد هزاران گل شکفت بانگ مرغی برنخاست/ عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد» واقعا چرا آنها نیستند؟والی در ادامه به توضیحات خود درباره تالار سنگلج بازگشت و گفت: اینجا را با یک جشنواره تئاتر افتتاح کردیم و هر کدام از دوستان نمایشنامهای را کار کردند. مثلا آقای مشایخی در «چوب به دستهای ورزیل» بازی داشت و علی نصیریان در «امیرارسلان» بازی میکرد. این سالن خانه ما بود و وقتی اینجا میآمدم دست میکشیدم که خاک نداشته باشد، چون سالن تئاتر باید مثل خانهمان تمیز باشد. او بیان کرد: من در مقابل شما مسئولم و باید وظیفه خود را به خوبی انجام دهم. من برای خنداندن و سرگرم کردن شما نیامدم بلکه برای اندیشیدن و آشنا کردن شما با اندیشه و زندگی آمدم.
آینده روشنی را پیش بینی میکردیم
وی با اشاره به زنده بودن تئاترهای سه هزار سال پیش گفت: ما امیدوار بودیم در این راه گام برداریم و بسیار هم تلاش کردیم. ما هدف داشتیم وآینده روشنی را برای تئاتر ایران پیشبینی میکردیم. والی گفت: در اینجا (سنگلج) بهترین نویسندهها و کارگردانها روی صحنه زندگی کردند و آنچه دلخواهشان بود را انتقال دادند. امروز خوشبختانه تئاتر شکل دیگری به خودش گرفته و از آن بابت خوشحالم. ما با هیچ شروع کردیم و این دریچهای که رو به جامعه باز شد، سبب اجرای قصهها و داستانهای مختلفی شد. این بازیگر پیشکسوت سینما و تئاتر ادامه داد: یادم میآید زمانی میخواستیم در تئاتر شهرستانها کار کنیم و آنهایی که به اینجا میآمدند مسائلی را مطرح میکردند که با آنها آشنایی نداشتیم. همین باعث میشد، متوجه شویم تئاتر چه تأثیری بر ذهنیت آدمها میتواند بگذارد و بدین ترتیب جشنواره تئاتر شهرستانها را هر سال پربارتر و با حضور گروههای مختلف از گوشه و کنار ایران برگزار میکردیم؛ جشنوارهای که اول و دوم در آن وجود نداشت چون هر کسی کار تئاتر میکند اول است وفقط دو، سه گروه با تأیید دیگر گروهها انتخاب میشد تا یک ماه روی زمین اجرا داشته باشند.وی با خوشحالی از اینکه سالن سنگلج جایی برای انعکاس فرهنگ و مسائل اجتماعی روز بود و ابراز امیدواری از اینکه این روند ادامه پیدا کند، درباره گروههایی که آغازگر فعالیت در تالار سنگلج بودند توضیح داد: با ورود افراد جدیدتر که ذهنیت روشنتری داشتند توانستیم به خود اجازه دهیم که خود را جزو خانواده تئاتر بدانیم
و بعد 6 تا 8 گروه در اینجا اختیار کار را در دست گرفتند.او گفت: نتیجه این شد که این سالن با همه دوری و بد مسیر بودنش هر شب پر از تماشاگر بود و سنگلج به جایی برای زندگی و تئاتر تبدیل شد. این کارگردان تئاتر در ادامه به داستان «گاو» غلامحسین ساعدی اشاره و اظهار کرد:از او خواستم تا «گاو» را به صورت نمایشنامه بنویسد اما او گفت خودت بنویس من هم سعی کردم، مثل او بنویسم که در نهایت زیرش نوشت مراتب فوق تأیید میشود. والی با اشاره به اینکه فیلم «گاو» با 270 هزار تومان ساخته شد، گفت: من اولین بار با «گاو» به سینما آمدم. البته بعدها دیدیم وقتی کاری موفق میشود، خیلیها مدعی میشوند، اما این را میگویم که کار را ما انجام دادیم. با این حال خوشحالم کسی مثل مهرجویی آمد و این فیلم را ساخت.این پیشکسوت تئاتر در بخش دیگری از این نشست در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا وضعیت تئاتر امروز ایران به آنچه او و همقطارانش سالها قبل پیشبینی میکردند، رسیده است؟ گفت: خیر، به هیچ عنوان نرسیده است، چون یکی از مشکلات ما این است که وقتی چیزی را برمیداریم، چیز درستی جای آن نمیگذاریم.او ادامه داد: امروز یک مسئول تئاتری گرفتار خیلی از مسائل گذشته است که سربار شده و امکانات، همدلی و صمیمیتی میخواهد که هیچ کدام را در عالم تئاتر نداریم.جعفر والی بیان کرد: ما با بلیت چهار تومانی و شش تومانی کار را شروع کردیم، اما خودم به تماشای تئاتری رفتم که تئاتر نبود بلکه یک آواز تئاتری احمقانه بود و جایی نشستم که میگفتند 75 هزار تومان پول آن است.
شبها خواب تئاتر میبینم
والی با بیان اینکه «دلم برای یک تئاتر خوب تنگ شده است» اظهار کرد: هر اجرا یک درس است، چون یک نیرو و یک اندیشه جدید به آدمی میدهد اما الان اعتماد به نفسها از بین میرود چون زیر پایت خالی است چون ممکن است امشب اجرا بروی و فردا شب نتوانی. من شبها خواب تئاتر میبینم و همیشه دچار کابوس تئاتر هستم. در پایان این نشست منیژه محامدی از جعفر والی تقدیر کرد. ضمن اینکه محمد اسکندری، خسرو احمدی، مریم معترف، مهدی شفیعی (مدیرکل هنرهای نمایش) از جمله حاضران در این مراسم بودند.
آرمان/با هرشرايطي فيلم نميسازم
فیلمسازي براي من به دليل اينكه نميخواهم تحت هر شرايطي به ساخت آن تن دهم، دير به دير اتفاق ميافتد و بيش از هر چيز ديگري قرب و منزلت دارد.
ابوالحسن داوودي كارگردان سينما در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان؛ درباره تمايل اكثر فيلمسازان در جهت ساخت فيلمهاي اجتماعي با موضوع تكراري و در نتيجه عدم جذب مخاطبان گفت: من زياد خودم را در اين زمينه صاحب نظر نميدانم؛ چون براي ساخت يك فيلم خوب بايد دلايل زيادي موجود باشد كه هر كدام از آنها بستگي به خود فيلمساز و اينكه چرا ميخواهد فيلم بسازد، دارد. شايد مهمترين بخشي كه براي من مطرح ميشود اين است كه فيلمسازي را به عنوان حرفه گذران زندگي و كسب درآمد نگاه نميكنم؛ چون اگر با اين ديدگاه كار كنم بايد به خيلي از مسائل تن در دهم. وي افزود: فیلمسازي براي من به دليل اينكه نميخواهم تحت هر شرايطي به ساخت آن تن دهم، دير به دير اتفاق ميافتد و بيش از هر چيز ديگري قرب و منزلت دارد. سعي ميكنم اين حرمت و بزرگي را حفظ كنم. وي ادامه داد: براي حفظ شأن فيلم، سينما و فيلمسازي و ارائه فيلمي خوب، بايد روي هر موضوعي به اندازه خودش وقت گذاشت. سختيها را به جان خريد و موقعيتي را ساخت تا همگان از نتايج آن لذت ببرند؛ اما زماني كه شما به عنوان گذران زندگي و از سر بيحوصلگي مانند برخي فيلمسازان قديمي، فيلم بسازيد به طور قطع پسرفت را در سينما شاهد خواهيم بود. داوودي درباره جايگاه سينماي كمدي حال حاضر ما بيان كرد: اينكه چرا فيلم خوب ساخته نميشود، به دلايلي كه ذكر كردم ربط دارد؛ اما اينكه چرا ساخت فيلم كمدي موقعيت مانند «اجارهنشينها» سخت است، به نظرم چون فيلمساز با يكسري مخاطب گسترده درباره اين نمونه فيلمها طرف است و خنده بين همه آنها به ويژه در فضاي كنوني مشترك است و هميشه اين طيف گسترده تماشاگر فيلمهاي كمدي هستند. پس رسيدن به كيفيتي مطلوب و همهگير، كاري سخت است و نياز به زمان و انرژي بيشتري دارد. كارگردان «رخ ديوانه» درباره حمايت از فيلم اوليهاي مستعد بيان كرد: اينكه ميگويند سينما بيرحم است، واقعيت دارد. نبايد فيلمسازان را به خاطر ساخت يك فيلم خوب لوس كرد و به طور دائم از آنها تعريف و تمجيد كرد بلكه بايد فیلمساز به خاطر اهميت سينما فكر كند كه پس از ساختن هر فيلم، فيلم اول خود را ميسازد و به تلاش مستمر و رو به پيشرفت خود ادامه دهد.
آرمان/هرگز در فيلمسازي دنبال تقليد نبودهام
خسرو سينايي گفت: در فيلمسازي هرگز سعي نكردم تقليد كنم، اگر بدانم آگاهانه ميخواهم از كسي تقليد ميكنم جلو اين كار را ميگيرم اما ممكن است ناخودآگاه و غيرعامدانه اين اتفاق بيفتد.
اين كارگردان سينما در نشست نقد و بررسي فيلم «در كوچههاي عشق» در پرديس سينمايي «هويزه» با بيان اين مطلب اظهار كرد: ارتباط بين هنرها برايم هميشه مهم بوده است، اصلا سينما را انتخاب كردم چون در آن ارتباط بين هنرها هم بود. وي عنوان كرد: سينما يك ابزار است و ميتوانيم همه نوع از آن استفاده كنيم. به گزارش ايسنا، اين كارگردان خاطرنشان كرد: كارگرداني نسخه ندارد چرا كه هر كارگرداني شيوه خاص خودش را دارد. سينايي كه شامگاه 30 آبان ماه سخن ميگفت، عنوان كرد: سينما با دوربين و... شكل نميگيرد، نخستين توصيه من به كساني كه ميخواهند سينماگر شوند اين است كه بايد ذهنتان براي سينما ساخته شود و براي اين كار بايد تمام ايدههايتان را روي كاغذ بنويسيد. وي افزود: آنچه را باور ميكنيد بسازيد و بدانيد كه عدهاي با آن مخالفت ميكنند و اين ايرادي ندارد چون هركس باوري دارد، اگر چيزي ساختيد كه به آن باور داشتيد، هميشه ميتوانيد از آن دفاع كنيد. اين كارگردان سينما ادامه داد: هرگز فيلم را نسازيد كه بگوييد شاهكار ساختم، بلكه چيزي بسازيد كه بگوييد بهترين چيزي را كه ميتوانستم ساختم و بعد اگر ديگران گفتند كه شاهكار است، يعني شما موفق شدهايد. خسرو سينايي تصريح كرد: فيلم را فیلمساز تنها براي امروز نميسازد، شايد 20 سال بعد بخواهد درباره آن جواب بدهد، فيلمي كه ميسازيد سندي است كه به دست آينده ميدهيد. وي خاطرنشان كرد: هنر كارگردان اين است كه بداند با هر بازيگري چگونه كار كند، هر بازيگر آدم متفاوتي است، كارگردان بايد روانشناس باشد و روانشناسي را نميشود از كتاب ياد گرفت. اين كارگردان سينما اظهار كرد: كارگردان هميشه با فيلم آخرش زنده است، اگر تمام عمر فيلم خوب بسازيد و تنها آخرين فيلمتان خوب نباشد، هيچكس از شما به نيكي ياد نميكند و همه همان فيلم آخري در ذهنشان ميماند، من به همين دليل چند سالي فيلم ساختم ولي آنها را نمايش ندادم. سينايي عنوان كرد: زماني كه ميخواهم فيلم بسازم، فيلم بلند نگاه نميكنم چرا كه يا آنقدر آن فيلم خوب است كه ذهنم را درگير ميكند يا آنقدر بد است كه اعصابم را خرد و وقتم را تلف ميكند. وي تاكيد كرد: در كشور ما بسيار با آنچه پشتوانه تاريخي و فرهنگي كشورمان است بيتوجه برخورد ميشود. اين كارگردان سينما در بخش ديگري از صحبتهايش درباره فيلم «در كوچههاي عشق» گفت: اين فيلم نخستين و آخرين فيلم من است كه آن را بدون فيلمنامه ساختم، در واقع من براي ساخت اين فيلم به كمپهاي مهاجرين جنگي در شهرهاي مختلف رفتم و از آنها خواستم تا روي كاغذي هر آنچه از نخستين روز آغاز جنگ در ياد دارند براي من بنويسند. وي افزود: اين فيلم براي من فيلمي داستاني با تكنيك مستند است، البته فيلمي هم دارم كه مستند با تكنيك داستاني باشد و اين به آن دليل است كه ميخواهم سينما تنها حرفه من نباشد بلكه چالشي براي من باشد و تكرار كردن كاري كه سالها است همه انجام ميدهند چندان برايم جذاب نيست. خسرو سينايي ادامه داد: خوشحالم كه سه نفر از عوامل شناخته شده اين روزهاي سينما يعني حميد فرخنژاد، علي لقماني و مهدي احمدي با فيلم «در كوچههاي عشق» وارد دنياي فيلم بلند شدهاند. وي تصريح كرد: زماني كه فيلم «در كوچههاي عشق» را ساختم خيلي شديد مورد حمله فیلمسازان ژانر جنگ قرار گرفتم كه يكي از آنها مدتي قبل به دليل رفتار آن زمانش از من عذرخواهي كرد. خسرو سينايي در پاسخ به سوال يكي از حضار مبني بر اينكه چگونه بعضي از صحنههاي فيلم «در كوچههاي عشق» مشمول مميزي نشد، با خنده گفت: سالها زمان ميبرد تا بداني چگونه فيلم بسازي كه نتوانند سانسور كنند. كيوان كثيريان منتقد حاضر در اين نشست بود.
اعتماد/گفتوگو با آتيلا پسياني
كسي به فكر باغ نيست...
عباس غفاري/ بيشك آتيلا پسياني يكي از تاثيرگذارترين كارگردانان دهههاي اخير است. شيوههاي اجرايي، طراحي، تجربهگرا بودنش همواره تو را وادار ميكند تا مشتاقانه نمايشهايش را دنبال كني. او اينبار به سراغ جاودانهاي از آنتون چخوف رفته تاحكايت باغ تنهاي بانو «رانووسكي» را از زاويه ديگري بازگو كند. «باغ آلبالو»ي پسياني اين شبها يكي از پرمخاطبترين اجراهاي تماشاخانههاي تهران است. به همين بهانه با او به گفتوگو نشستهايم.
پيشتر در مصاحبهاي گفته بوديد چندبار براي كارگرداني «باغ آلبالو» به اصطلاح دورخيز كرديد ولي هربار به دلايل مختلف منصرف شديد. آن زمان خود را آماده نميدانستيد؟ يا مشكلات بيروني باعث شد باغ آلبالو را روي صحنه نبريد؟
نزديك به ٤٠ سال است كه در فكر اجراي «باغ آلبالو» هستم. يكي دوبار دورخيز كردم ولي كارهاي ديگر اجرايي گروه اولويت پيدا كرد. مثلا دورهاي درگروه تئاتر بازي قرار بر اين شد كه نمايشهاي كمپرسوناژ اجرا كنيم. در طول اين سال هاهرگز به شكل عملي و جدي وارد پيشتوليد «باغ آلبالو» نشدم. طرحهايي براي «باغ آلبالو» داشتم كه هيچ كدام در اجراي فعلي وجود ندارد. كستينگ هاي مختلفي در ذهن داشتم و با فاطمه نقوي صحبت ميكرديم كه چه كسي بايد در آن بازي كند. ولي به هر حال تغييراتي كه حاصل زمان است پيش آمد. خوشحالم در نهايت اين متن را اجرا كردم ولي پيش از اجرا هرگز حسرتي نداشتم كه چرا نميشود اين متن را كار كنم.
ولي كارهاي ديگري از چخوف اجرا كردهايد...
بله. سال ٦٧ در سالن چهارسو «خواستگاري» و «آواز قو» را اجرا كردم كه دومي ترجمه خودم بود، همراه با فرشيد زارعيفرد كه او هم «خرس» و «خودكشي» را اجرا كردكه آن را با نام «چهار تكپردهاي از چخوف» روي صحنه آورديم. با بازيگران و طراحي صحنه مشترك؛ اصلا اساس ايجاد گروه تئاتر «بازي» همان اجرا بود. آن اجرا البته با نام گروه تئاتربازي روي صحنه نرفت. ولي يكسال بعد گروه تشكيل شد. بعدها براساس ١٤ قصه چخوف و ايجاد خطوط دراماتيك بين آنها «درد دل با سگ» را كار كردم كه همراه با «قلاده براي سگ مرده» به كارگرداني حسين عاطفي در سالن اصلي اجرا شد. در جشنوارهاي كه درباره كارهاي چخوف بود هم «باغ كاغذي» را كارگرداني كردم كه به ادامه باغ آلبالو ميپرداخت. يعني نمايش از صحنهاي كه فيرز در باغ تنها ميماند ادامه پيدا ميكرد. نوشته چخوف نبود. تخيل من بود از آن متن.
شما را از پيشروان كارهاي مدرن و تجربي در تئاتر پس از انقلاب ميدانند. ولي در اجراهايتان هرگاه خواستهايد متني غير ايراني كار كنيد به سراغ نويسندگان كلاسيك رفتهايد، مثل چخوف يا شفر. در حالي كه امروزه هركس به اصطلاح نمايش آوانگارد يا تجربي را كارگرداني ميكند به سمت كارهاي ضدقصه ميرود ياحداقل اين ادعا را دارد.
ما به هيچوجه كار ضد قصه نداريم. برخي كارها قصهشان واضح است و برخي پنهان و نيازمند كشف شدن. اگر قابل تشخيص نيستند يعني قصه پنهان دارند. به نظرمن چخوف كلاسيك نيست. يكي از مدرنترينهاست. اگر بخواهيم برايش سبكي قائل شويم بايد بگوييم مثل نقاشان امپرسيونيست است. يعني خاصيت كلاسيك ندارد. اينكه در ايران با عنوان كلاسيك مطرح ميشود يك اشتباه تاريخي و برداشتي نادرست از سوي برخي دوستان است كه كتابهاي استانيسلاوسكي را ترجمه كردهاند و از دريچه استانيسلاوسكي به چخوف نگاه كردند. چخوف مدرن است و هميشه مدرن خواهد ماند. ميگويم مدرن نه معاصر. ما به اشتباه به معاصر ميگوييم مدرن! ولي سوفوكل هم از نظر من يك مدرنيست است. ولي اينكه من طرف نمايشنامههايي كشيده ميشوم كه متن و قصه واضحتري دارند شايد به دليل انتخاب آن كارهاست. آن كارها در ذات خودشان چيزي داشتهاند كه من را ترغيب به پيگيري و اجرا كردهاند. گرچه همه اين متنها دستكاري شدند. مثل هر سه اقتباسي كه من و چرمشير از شكسپير داشتيم. هملت را به نام قهوه قجري، شاهلير را با نام تبار خون و توفان را با عنوان بحرالغرايب اجرا كردم. قصههايشان واضحتر است. اگر هم گاهي در گروه، كاري رابدون نمايشنامه شروع ميكنيم فكر اوليهاي داريم كه چرمشير آن را روي كاغذ و من روي صحنه همزمان پيش ميبريم. البته بازيگران هم با خاصيتهاي خودشان در تمرينها روي متن تاثير ميگذارند. آن شكل ديگري از اجراست ولي همه در داشتن قصه مشتركند.
برگرديم به باغ آلبالو. يكي از ويژگيهاي كارهاي شما طراحي است. گاه اين طراحي به حدي مهم است كه به نظر ميرسد اصلا براي اين طراحي متني انتخاب كردهايد.
خيلي با اين صراحت نه ولي نميتوانم حرفت را رد كنم. طراحي به معناي طراحي نمايش و بعد صحنه و نور ذات كار من هست. نميتوانم از آن دوري كنم. طراحي صحنه براي من يك ظرف است. وقتي در دستم هست ميدانم چه چيزي در آن ميريزم. براي من طراحي صحنه مقدم بر ميزانسن است. منظورم از ميزانسن هم حركت دادن بازيگران روي صحنه نيست. متاسفانه براي بسياري از كارگردانان تئاتردر ايران ميزانسن دادن، كاري شبيه پليس راهنمايي و رانندگي است كه به بازيگر بگويند راه برود و اينجا متوقف شود. بدون طراحي صحنه پيش بردن تمرين بسيار سخت است چون من بايد بدانم بازيگر كجا قدم ميگذارد، تماشاگر از چه سويي نگاه ميكند و همينطورمعماري سالن اجرا كه بهشدت موثر است. باغ آلبالو قرار بود در سالن سمندريان اجرا شود كه به دلايلي نشد و به چهارسو منتقل شد و من سعي كردم خودم را با اين شرايط وفق دهم.
اين طراحي در برخي نمايشهايتان مثل «گنگ خوابديده» پيچيدهتر است و گاه مثل «باغ آلبالو»سادهتر به نظر ميرسد.
به نظرت واقعا طراحي صحنه باغ آلبالو ساده است؟!!
بهتر است بگويم استيليزهتر.
پس بگذار حرفت را اين طور تصحيح كنم. گاه يك طراحي صحنه شلوغ مفهومي دارم و گاه مينيمال، كه «باغ آلبالو» متعلق به شق دوم است. خودنمايش به من ميگويدكه چه شكلي از طراحي را پيش ببرم. واقعا هيچ تصميمگيري قطعياي از ابتدا ندارم. البته يك پايه و بيس طراحي صحنه را در ابتدا دارم ولي اينكه با آن رفتاري ميني مال خواهم كرد يا نه، چيزي نيست كه همان اول به آن فكر كنم. مثلا در «باغ آلبالو» مطمئن بودم باغ من يك ميز است، يك هشتضلعي كه به صورت ميز در صحنه قرار خواهد گرفت. اينكه اين ميز بيليارد هم هست و ميز جمع شدن اعضاي خانواده است، از ابتدا برايم معلوم بود. حتي ميخواستم در ميز شارهاي بيليارد را هم داشته باشم و آدمها بيليارد هم بازي كنند. ولي در تمرينها متوجه شدم اين شخصيتها خوابزدهتر از اين حرفها هستند.
طرحهاي قبليتان براي باغ آلبالو چه بود؟
از ايجاد باغ در صحنهاي دراز ولي در ابعاد خيلي كوچك تا اجراي سراسر سپيد از باغ آلبالو. استفاده از ذرت بوداده به جاي برف روي درختها ايدهاي بود كه در اين نمايش مطرح شد ولي از آن استفاده نكردم البته ستاره از طرفدارانش بود. بيشتر تفكراتي كه من براي اجراي «باغ آلبالو»داشتم به لباسها و رنگشان مربوط بود.
در آثار چخوف نوعي رخوت ميبينيم. آدمها تصميم به انجام كاري ميگيرند ولي انجامش نميدهند. در طراحي كارگردانيوميزانسنهايشما هم اين امر به نوعي وجود دارد، انگار آدمها در خوابي عميق هستند. اين تعبيرما است يا... ؟
ميداني كه دوست ندارم تعبيرهاي خودم را بگويم. ولي آنچه گفتي از تعبير من دور نيست. مثل سلام دادن فيرز به آدمهاي ناپيداي نمايش از آغاز كار تا صحنه پاياني كه شخصيتهاي پيداي نمايش چون روح دارند ميشنوند ولي دانستن نظر آدمها برايم مهمتر از اين است كه نظر خودم را بگويم.
يكي از شخصيتهاي كليدي در اجراي شما «فيرز» است. در اجراهاي ديگر كمتر اين نگاه را ديدهايم؛ اينكه اين كاراكتراينقدر مهم باشد. انگارهمه اتفاقهاي نمايش از فيلتر نگاه «فيرز» ميگذرد و به ما ميرسد.
چخوف «فيرز» را در انتهاي نمايش تنها ميگذارد. فيرز ميگويد: «من را يادشان رفت ببرند.» فيرز شخصيتي كليدي است. به نظر من شخصيت اصلي اين نمايش، باغ است. كل نمايشنامه «باغ آلبالو» از منظر باغ ميگذرد. باغ است كه بر اضمحلال خانواده و تلاشهاي يك خرده ملاك نوپا و تمام بشارتها و آينده نگريهاي يك جوان انقلابي ناظر است. «فيرز» در اجراي من روح اين باغ است. باغ تاريخي را گذرانده و طي كرده تا رسيده به كساني كه با بيفكري دارند از آن دور ميشوند. اگر نيروي بارورياي هم وجود داشته در كودكي غرق شده است (گريشا) . اگر دختر جواني در ظاهربه فكر باغ بوده به فكر باغ ديگري است كه در بيرون، به آن بشارت داده شده است. هيچ كس خيلي به فكر اين باغ نيست. آدمها دارند ميروند. يكي به پاريس ميرود، ديگري مسكو، ولي باغ باقي ميماند و «فيرز».
و اينكه فاطمه نقوي اين نقش را بازي ميكند بسيار عجيب است. ما با يك زن روبهرو هستيم كه قرار است هم پيرزن باشد و هم پيرمرد كه البته نقوي در اين نقش ميدرخشد.
بازي در اين نقش پيشنهاد خودش بود و من با اعتمادي كه به بازياش داشتم قبول كردم. ابتدا خودم ميخواستم «فيرز» را بازي كنم. به نظرم بازينقوي درخشان است. پيرمرد ستروني كه نميتواني برايش جنسيت قائل باشي، وقتي نيست حضورش محسوستر است. نقوي «فيرز» را با بازياش متبلور كرد. ميخواستم جنس صدايش با بقيه بازيگران فرق كند. به همين دليل ميكروفن دارد كه اين تضاد بارز شود. من از تيم بازيگران فوقالعاده راضي هستم. اگر حمل برخودستايي نشود حس ميكنم انتخابهاي خوبي كردهام و بازيگران هم پاسخ اين انتخاب و اعتماد را به بهترين شكل دادند.
انتخاب بهاره رهنما براي ايفاي نقش بانو رانووسكي! شايد وقتي خبر حضور او را در اين نقش ميشنويم، باورش راحت نباشد و البته تفاوت سنياش با نقش هم مزيد بر علت است.
ببين در تئاتر ايران، چخوف يك سري
پسر خاله و دختر خاله و قوم و خويش دارد كه اينها در شكل دادن به نگاه كليشهاي به او بسيار موثر بودهاند. اينها هربار اجرايي از چخوف ميبينند، يك جمله چهاركلمهاي تحويل ميدهند: « اين كه چخوف نبود!» اگر ازشان بپرسي چخوف چيست؟ نميدانند ! فقط ميدانند كه اين اجراها چخوف نيست! من معتقدم كه شما ميتوانيد به هر شكلي ميخواهيد رانووسكي خلق كنيد. ميتوانيد زني با رقت احساسات داشته باشيديا زني سودايي. زني كه جايي ديگر سير ميكند و حتي وقتي كنار آدمهاست، خلوت خودش را دارد. اين در ذهن من بود و بهاره رهنما خيلي خوب از پس آن برآمد. من در زندگي تئاتريام از اين دست كادربنديهاندارم. من معتقدم شما «هملت» را به هر بازيگر با هر فيزيكي ميتوانيد پيشنهاد بدهيد. مهم اين است كه با آن بازيگر چه مفهومي از «هملت» را ميخواهيد پيش ببريد.
در اكثر كارهايي كه كارگرداني كردهايد، بازي هم كردهايد.
متاسفانه. (ميخندد)
اساتيدي هستند كه ميگويند كارگردان نبايد در نمايش خودش بازي كند. يا دست كم نقش اصلي را نبايد بازي كند. شما با اين تعريف موافقيد؟
با خنده: اولا من بازيگر خوبي هستم و حيف است وقتي بازيگر خوبي در گروه تئاتر «بازي» وجود دارد از او استفاده نكنيم. دوم اينكه من پولكي هستم و دوست دارم علاوه بر دستمزد كارگرداني براي بازيگري هم دستمزد بگيرم. سوم (اينبار جدي) اينكه خيلي متاسفم كه بازي ميكنم. قطعا كارگرداني از من تمركز بيشتري ميطلبد. در زمان تمرين، در جمع دوازده نفر، من آخرين بازيگري بودم كه به نقشم رسيدم. هنوز هم براي لحظاتي در برخي شبها بازيگر بودنم را فراموش ميكنم و حواسم به بازيهاست. در واقع نظارت «لوپاخين» را با نظارت آتيلا پسياني تركيب كردم.
به برداشت غلط از چخوف اشاره كرديد...
ترجيح ميدهم بگويم برداشت متفاوت. همين نشانه مدرن بودن چخوف است. چخوف را به ميليونها شكل ميتوان اجرا كرد. ولي نويسندگان كوچك خودشان را به تو تحميل ميكنند و فقط يك شكل ميتواني آنها را اجرا كني.
چخوف در برخورد با اجراي «باغ آلبالو» استانيسلاوسكي گفته بود «متن من كمدي است او چرا اين شكلي اجرايش كرده»؟
بله. بين خودشان هم نامههايي رد و بدل شده است.
چراكارگردانان ما در هنگام اجراي چخوف، به سمت تراژدي ميروند؟
چون در ايران استانيسلاوسكي از چخوف مهمتر است. ما در ايران به چخوف از چشم استانيسلاوسكي نگاه ميكنيم. اين خيلي مهم است كه با خود چخوف پيش برويم. او شخصيت شوخي داشته و در حين شوخي، حرفهاي مهمي به استانيسلاوسكي ميزده و استانيسلاوسكي به دلايل فراواني كه جاي طرحش اينجا نيست، حرفهاي او را باور نداشته و نمايشش را به آن سمت ميبرده كه علاقهمند بوده. در ايران جدي بودن مهمتر است. حتي برخي كارگردانان تئاتر ما وقتي ميخواهند از تئاتر صحبت كنند پشت تريبون لب ورميچينند و مشت ميكوبند و با اين كارها ميخواهند بگويند خيلي آدمهاي مهمي هستند. در نتيجه وقتي ما درباره «باغ آلبالو» ميگوييم كمدي، تصور اين است كه داريم اين نمايش را سخيف ميكنيم. اصلا اين طور نيست. چخوف به درستي ميگويد كمدي و به درستي نميگويد طنز! چون اين نمايش يك كمدي موقعيت است. آدمها دچار سوءتفاهمند. آنها در لحظهاي كه خيلي چيزها ميتواند شكل بگيرد از كنار هم رد ميشوند و آن اتفاق رخ نميدهد. استانيسلاوسكي در نامهاي به چخوف مينويسد: « استاد وقتي همه دارند در يك نمايش گريه ميكنند شما چگونه نام كمدي بر آن ميگذاريد؟ چخوف در پاسخ مينويسند:
« به همين دليل!» طنز و كمدي را در ايران اشتباه ميگيريم. «باغ آلبالو» كمدي است ولي طنز نيست. چرا چخوف به اين متن ميگويد كمدي ولي به
«سه خواهر» يا «دايي وانيا» نميگويد؟ عدهاي به سمت جدي اجرا كردن اين متن ميروند و البته آن هم يك ديدگاه است. من شوخ و شنگي و طراوتي را كه در «باغ آلبالو»ميبينم نميتوام فراموش كنم. نمايشنامه طراوت دارد ولي در عين حال قصه اضمحلال هم هست كه در زيرزمين جاري است.
خوشبختانه من سعادت اين را داشتم در نمايشنامهخواني مرحوم فهيمه راستكار بازي كنم وهمچنين اجراي ركنالدين خسروي را هم ببينم. آنها هم در اجراهايشان اين متن را با طراوت ديده بودند.
اين بدفهمي البته مختص ايران نيست. من جاهاي ديگري هم «باغ آلبالو» را ديدهام. درباره اجراهاي ايران هم بايد بگويم (يكي از افسوسهاي من اين است كه به دليل همزماني اجراهايمان نتوانستم اجراي حسن معجوني را از باغ آلبالو ببينم و به همين دليل آن اجرا را فاكتور ميگيرم) اجراي آربي آوانسيان در افتتاحيه تئاتر شهر، تمرين به اجرا نرسيده جمشيد ملكپور كه خودم «تروفيموف» را در آن بازي ميكردم و تمرين ناتمام پري صابري را ديده و تجربه كردهام. شايد اينها و كسان ديگري نمايش را كمدي ديدهاند ولي همانهايي كه عرض كردم نسبت خانوادگي با چخوف دارند برايشان برخورنده است.
با توجه به حضوربازيگران جوان در اين اجرا، تصور من اين است كه گروه تئاتر «بازي» دارد پوست اندازي ميكند.
هفت نفر از بازيگران «باغ آلبالو» عضو گروه تئاتر «بازي» هستند. ما پنج بازيگر مهمان داريم؛ بهاره رهنما، نگار عابدي، رامين ناصرنصير، اليكا عبدالرزاقي و سروناز نانكلي. گروه تئاتر «بازي» هميشه اين كار را كرده، حدود ١٠ سال پس از سال ٦٨ كه گروه تاسيس شد، جوانگرايي كرديم. در اين مسير وركشاپهايي داشتيم و نيروهايي به ما اضافه شدند. گروه يعني همين، تغذيه سالم از نيروهاي جوان و جديد.
به نظرم مقوله آموزش در سالهاي قبل براي گروه تئاتر «بازي» جديتر بود. در يكي دوسال گذشته اين مقوله كمرنگتر شده.
بيشتر. ما چهارسال است كه وركشاپ برگزار نكردهايم و اين خيلي بد است. مهمترين دليلش نداشتن جاي مناسب است. من كمتر مايلم از امكانات دولتي استفاده كنم. هرگاه هم جايي را براي اين كار انتخاب ميكنم حتي اگر بيغوله هم باشد خيلي زود مدعياني پيدا ميكند !!جاي خصوصي هم كه پيدا كردنش سخت است.
قبلا در گروه تئاتر بازي كسان ديگري هم كارگرداني ميكردند. اماچندسالي است كه فقط آتيلا پسياني كارگردان گروه است!
همه بچههاي گروه براي كارگرداني و تجربه كردن كارگرداني آزادي دارند. ماكاملا باز هستيم. ولي خود بچهها در حق خودشان كملطفي ميكنند و بايد بيشتر پي اين تجربه را بگيرند. ولي مهم نحوه برخورد تئاتر كشور با يك گروه است. ما هرچه سعي ميكنيم به مركز هنرهاي نمايشي و تشكيلات ايرانشهر و... بگوييم و تفهيم كنيم كه گروه تئاتر «بازي» يك گروه است كه در آن نمايشهاي مختلفي تجربه ميشود، باز هم عدهاي گروه تئاتر «بازي» را با نام آتيلا پسياني ميشناسند. يادم نميرود در جشنوارهاي من و پگاه طبسي نژاد هردو كارگرداني كرده بوديم. من «كشتي شيطان» و پگاه طبسينژاد «يرما» را كه من بازيگرش بودم. هيات بازبين گفتند: «ما چون ترجيح ميدهيم از گروه شمايك كار به جشنواره بيايد، كار پگاه را كنار ميگذاريم!» يعني آن كار فقط و فقط قرباني حضورمن در جشنواره شد. زورم هم نرسيد بتوانم كاري بكنم. متاسفانه خود اين قضيه باعث شده بچهها در قبول مسووليت كارگرداني دلسرد شوند. از اين بابت به آنها حق ميدهم ولي دوست ندارم تلاششان را متوقف كنند.
مشكلات مالي باعث شده بسياري از نمايشنامهنويسان ما سراغ ترجمه بروند؛ كساني كه كارهاي خوبي هم در سالهاي پيش مينوشتند. تئاتر روز ما تبديل شده به جايگاه بازيگران به اصطلاح چهره، گروه تئاتر «بازي» چندان با اين جريان همراه نيست.
من به عنوان طراح سياستهاي گروه تئاتر «بازي» ضديتي با ورود بازيگران سينمايي به تئاتر ندارم و به عنوان موافق اين جريان در مناظره تلويزيوني هم حاضر شدم. به نظرم تئاتر و سينما از هم تغذيه ميكنند و همانطور كه من زمان ورودم به سينما ضديت و برخورد بدي از سينماگران نديدم، به هيچوجه موافق برخورد سرد با سينماگران نيستم. از قضا بايد تشويقشان هم بكنيم كه دستمزدهاي بالاي سينمايي را كنار ميگذارند و با دستمزد كمتري مدتي به تئاتر ميآيند. بارهادوستان سينمايي من (از ستارههاي سينماي ايران) به خاطر لطفي كه به من داشتهاند، گفتهاند دوست دارند نخستين حضورشان در تئاتر در كاري از من باشد. من هم هميشه تشكر كردهام و گفتهام بايد كاري باشد كه حضورتان در آن موجه و لازمه آن كار باشد. اگر پيش بيايد چرا كه نه؟
از اجراي باغ آلبالو راضي هستيد؟ ذهنيتي كه داشتيد به درستي در اجرا متبلور شده است؟
در تئاتر هيچ دو اجرايي شبيه هم نيستند. ما هم چون در حال رشد هستيم، ممكن است سه روز ديگر تواناييهايمان از امروز بيشتر باشد. در همين چند اجرايي كه داشتهايم چيزهايي تغيير كرده و اتفاق افتاده است. يكي از مهمترين تغييراتي كه در كارهاي من اتفاق ميافتد اين است كه وقتي ميبينم بازيگران خيلي مسلط هستند و اجرا دارد شكل تكنيكي پيدا ميكند، شروع ميكنم به اذيت كردن آنها در صحنه و پشت صحنه. اين باعث اضطراب ميشود و آنها را دوباره متوجه خودشان ميكند. فكورتر و متمركزتر ميشوند.
ريتم مناسب هميشه از نكات مثبت اجراهاي گروه تئاتر بازي بوده و در كنارش زمانبندي دقيق دراجرا. چگونه اين ريتم را در طول اجراها حفظ ميكنيد؟
ما زمانبنديهاي دقيقي داريم. چون احيانا اگر در جايي احساس كنم صحنهاي كشدار شده در جاي ديگري جبرانش ميكنم. بارها ديدهام در نمايشهايي زمان نمايش را ٨٥دقيقه اعلام كردهاند ولي در ١٠٥دقيقه اجرا تمام شده است! ريتم و زمانبندي به نظم گروه تئاتر «بازي» مربوط است. ضمن اينكه من كاري ميكنم كه ممكن است استثنايي باشد. اصلا نديده و نشنيدهام كسي اين كار را انجام دهد و آن ميزانسن كردن پشت صحنه است. من حساب ميكنم چه كسي تعويض لباس دارد و چه مسيري را بايد بپيمايد و... زمان اينها را در نظر ميگيرم. ضمن اينكه من به دو نوع ريتم اعتقاد دارم. يكي ضرباهنگ نمايش كه اسمش را گذاشتهام ريتم افقي و يكي هم ريتم عمودي كه به هر بازيگر مربوط است؛ اينكه هربار به چه نسبتي انرژي بازيگر بالاتر يا پايينتر ميرود و بر نمايش، بر ضرباهنگ و بركل كار تاثير ميگذارد. بازيگر به مثابه كره زمين گردشي به دور خود دارد و گردشي به دور نمايش به مثابه خورشيد!
برش-١
به نظرمن چخوف كلاسيك نيست. يكي از مدرنترينهاست. اگر بخواهيم برايش سبكي قائل شويم بايد بگوييم مثل نقاشان امپرسيونيست است. يعني خاصيت كلاسيك ندارد. اينكه در ايران با عنوان كلاسيك مطرح ميشود يك اشتباه تاريخي و برداشتي نادرست از سوي برخي دوستان است كه كتابهاي استانيسلاوسكي را ترجمه كردهاند و از دريچه استانيسلاوسكي به چخوف نگاه كردند. چخوف مدرن است و هميشه مدرن خواهد ماند. ميگويم مدرن نه معاصر. ما به اشتباه به معاصر ميگوييم مدرن! ولي سوفوكل هم از نظر من يك مدرنيست است.
برش-٢
در ايران استانيسلاوسكي از چخوف مهمتر است. ما در ايران به چخوف از چشم استانيسلاوسكي نگاه ميكنيم. اين خيلي مهم است كه با خود چخوف پيش برويم. او شخصيت شوخي داشته و در حين شوخي، حرفهاي مهمي به استانيسلاوسكي ميزده و استانيسلاوسكي به دلايل فراواني كه جاي طرحش اينجا نيست، حرفهاي او را باور نداشته و نمايشش را به آن سمت ميبرده كه علاقهمند بوده. در ايران جدي بودن مهمتر است. حتي برخي كارگردانان تئاتر ما وقتي ميخواهند از تئاتر صحبت كنند پشت تريبون لب ورميچينند و مشت ميكوبند و با اين كارها ميخواهند بگويند خيلي آدمهاي مهمي هستند.
اعتماد/كوچه بينام اكران ميشود
عليمرداني: اين فيلم فروش ميلياردي ميكند
بيتا موسوي/ «كوچه بينام» عنوان فيلمي از هاتف عليمرداني است كه سال گذشته در جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد و با استقبال مردم و مخاطبان روبهرو شد. ميتوان به جرات گفت اين فيلم يكي از آثار موفق كارنامه عليمرداني، كارگردان جوان سينماي ايران است. همچنين اين فيلم كه راي بسيار بالايي در آراي مردمي جشنواره فجر داشت، توانست جوايز متعددي را براي بازيگرآن به ارمغان بياورد. باران كوثري و فرشته صدرعرفايي براي اين فيلم در جشنواره فجر و جشن انجمن منتقدان جوايزي را دريافت كردند. اين كارگردان همچنين اين روزها مشغول انجام مراحل فني فيلم جديد خود «هفت ماهگي» است، در همين ارتباط با او گفتوگو كرديم.
«كوچه بينام» با اينكه سال گذشته در جشنواره فجر با استقبال مردم روبهرو شد و جوايزي هم به دست آورد، هنوز با گذشت نزديك به يك سال امكان اكران عمومي پيدا نكرده است. البته شنيدهايم كه قرار است يك ماه ديگر به نمايش درآيد. فكر نميكنيد بايد اين فيلم را زودتر اكران ميكرديد؟
تهيهكننده «كوچه بينام» در جشنواره فجر سال گذشته با دو فيلم حضور داشت. در همان شش ماه اول سال ترجيح دادند «عصر يخبندان» را اكران كنند و نمايش
«كوچه بينام» را به زمان ديگري موكول كردند. به نوعي اين موضوع هم شانس ما است كه اصولا زمانهاي خوبي نصيب اكران فيلمهايم نميشود.
«مردن به وقت شهريور» فيلم قبلي من پتانسيل بالايي براي فروش داشت. اما دقيقا يك سال طول كشيد تا اكران شود. اما فقط سه هفته به آن زمان نمايش دادند. خيلي هم زود سينماداران آن را از اكران برداشتند. بيشتر حس ميكنم نمايش آن به نوعي
از سر باز كني بود. اما خوشبختانه مردم از سينماي مستقل حمايت ميكنند و در همين شرايط فيلم دوميليارد فروش كرد. همان زمان اگر خاطرتان باشد همين اتفاق دقيقا براي «قندون جهيزيه» هم افتاد و آن فيلم فروش خوبي داشت.
شما كه چنين تجربهاي داشتيد چرا دوباره حاضريد «كوچه بينام» را در چنين زمان سوختهاي اكران كنيد.
بله، موافقم. اكران در اين شرايط به نوعي فيلمسوزي است و كمتر اثري در اين زمان فروش خوبي دارد. اين فيلم ميتواند بالاي سه ميليارد فروش كند چرا كه در جشنواره فجر ثابت كرد كه مورد توجه مخاطب قرار ميگيرد. اما اگر اين شرايط را از دست بدهيم زمان ديگري تا پايان سال براي نمايش فيلم نداريم.
من مطمئنم اين فيلم فروش بالايي خواهد داشت اما ممكن است با اين شرايط اكران نيمي از مخاطبان را از دست بدهيم. اما در هر صورت حاضرم به اين شرايط تن بدهم و فيلم را اكران كنم. از طرفي هم معتقدم فيلم خوب در هر زماني توسط مخاطب ديده ميشود.
سينماي من، سينماي مخاطب است و بسيار به اين موضوع اهميت ميدهم. زماني كه كار كودك هم ميساختم باز به ارتباط مخاطب با فيلم توجه ميكردم. در فيلمهاي ديگر هم همين گونه بود؛ مانند «به خاطر پونه». اما معتقدم يكي از بهترين فيلمهايي كه در كارنامهام دارم «كوچه بينام» است و اميدوارم در اكران اتفاق خوبي براي فيلم بيفتد. به نوعي اين فيلم را كاملترين فيلم خودم ميدانم. البته هر بار كه فيلمي ميسازم فكر ميكنم در حال ساختن بهترين در كارنامهام هستم. چرا كه اگر چنين حسي را نداشته باشم پيشرفتي در آثارم صورت نميگيرد.
گويا فيلمبرداري «هفت ماهگي» هم به اتمام رسيده است.
بله. «هفت ماهگي» تنها فيلم من است كه با فراغ بال ساختم. به اين دليل كه هر آنچه ميخواستم سر صحنه مهيا بود. تهيهكننده از تمام جوانب فيلم را حمايت كرد. استاد محمود كلاري در اين فيلم با من بود كه خود سينما است. دركنار آن با يك گروه بسيار حرفهاي همكاري داشتم كه من را به نتيجه اميدوار ميكرد. همين شرايط باعث شد كه فيلم بدون هيچ كم و كاستي شبيه فيلمنامه باشد. به جرات ميتوانم بگويم كه اين تنها فيلم من است كه تمام و كمال مانند فيلمنامه اجرا شد و به هر دليل از آن كم يا زياد نكرديم. در حال حاضر هم فيلم در حال تدوين توسط امير اديبپرور است.
فكر ميكنم تجربه خوب
«كوچه بينام» باعث شد كه دوباره با فرهاد اصلاني و باران كوثري همكاري كنيد.
تمام تركيب بازيگران اين فيلم درجه يك بودند. فرهاد اصلاني يكي از بهترينهاست. هر كسي آرزو دارد با او كار كند. باران كوثري هم به خوبي روي بازي احاطه دارد و خود را به ايدههاي كارگرداني در نقش نزديك ميكند.
آيا تصادف باران كوثري سر صحنه شما باعث نشد كه به كار لطمهاي وارد شود؟
اين اتفاق ناگوار اصلا به كار لطمه نزد. واقعا با مديريت گروه و صبوري تهيهكننده خوشبختانه توانستيم صحنههاي باقيمانده را هم با حضور اين بازيگر فيلمبرداري كنيم. تمامي سكانسهاي كوثري را گرفتيم و به هيچوجه فيلمنامه را تغيير نداديم.
در فيلمهايتان نقشي را بر اساس بازيگر خاصي مينويسيد؟
در «كوچه بينام» كاملا نقش بر اساس فرهاد اصلاني نوشته شده بود. در
«هفت ماهگي» هم شخصيت زن داستان بهشدت به باران كوثري نزديك بود.
فضاي «هفت ماهگي» چقدر شبيه كار قبليتان است؟
اين فيلم حاصل دغدغههاي اجتماعي بك زوج است كه قدر لحظات خود را نميدانند و خبر ندارند كه چقدر زود ميتواند دير شود. اما در «كوچه بينام» مساله فيلم چيز ديگري بود. اين فيلم از رازي صحبت ميكرد كه هرگز نميتوانست زير ابر باقي بماند.
اطلاعات/حمایت از فعالیت تشکلهای دانشجویی در چارچوب مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به رویکرد اصلی دانشگاه گفت: سیاست اصلی ما توسعه علمی، پژوهشی و فناوری، اسلامی و آزاد اندیشی است.
به گزارش ایسنا، حمید میرزاده در نشستی با جامعه دانشگاهیان دانشگاه آزاد خراسان رضوی تصریح کرد: ما پیشرفتهای خوبی در سطح دانشگاه آزاد داشتهایم و امیدواریم بتوانیم در این مجموعه به کشور خدمت کنیم.
وی ادامه داد: همه انتقاداتی که نسبت به ما صورت میگیرد شنیدنی است و ما باید بین همه اقشار مختلف دانشگاه وجهی مشترک ایجاد کنیم.
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به برخی انتقادات بسیج دانشجویی از وی اظهار کرد: بسیج دانشجویی یعنی پرچمدار ایمان و علم که بر دو بال رفعت و پویایی سوار است. ما از بسیج دانشگاه انتظار داریم عامل وحدت باشد و در کار بزرگی که ما در دانشگاه آزاد انجام میدهیم شریک باشد. وی با بیان اینکه موتور محرک دانشگاه آزاد اسلامی، اساتید و دانشجویان آن هستند، تاکید کرد: ما مدیون دانشجویان از هر طیفی هستیم و همه آنان را دوست داریم و از فعالیت آنان در چارچوب مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی حمایت خواهیم کرد.
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی خطاب به دکتر شیخالاسلامی رئیس دانشگاه آزاد مشهد گفت: از دکتر شیخالاسلامی میخواهم که به همه تشکلهای اسلامی دانشگاه توجه کند. سیاست دانشگاه، توسعه علم، اسلام و آزاداندیشی است.
در بخش دیگری از این جلسه، عباس شیخالاسلامی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی مشهد با اشاره به برگزاری جلسه هیات امنا با دکتر میرزاده در سطح استان اظهار کرد: امروز وضعیت تحصیلات تکمیلی ما به گونهای شده که ۲۴۰ تن از نمایندگان مجلس حمایت خود را از دانشگاه آزاد اسلامی ابراز کردند. امروز دیگر لازم نیست جوانان برای تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی به شهرهای دیگر بروند. وی با اشاره به تعداد رشتههای دکتری دانشگاه گفت: سال گذشته ما ۱۰ رشته در مقطع دکترا داشتیم که البته شایسته این دانشگاه نبود و در حال حاضر مقطع تحصیلات تکمیلی را کاملتر میکنیم. توسعه تحصیلات تکمیلی از سیاستهای دانشگاه آزاد اسلامی با حفظ کیفیت آموزشی بوده است.
شیخالاسلامی افزود: همچنین ما طرح بومیگزینی را برای کسانی که میخواهند در شهر خود ادامه تحصیل دهند دنبال میکنیم.
وی خاطرنشان کرد: یکی دیگر از طرحهای ما طرح تجمیع دانشگاه آزاد اسلامی مشهد است که برای آن از زمین پارکینگ استفاده کردهایم. در حال حاضر تعداد رشتههای ما در مقطع دکترا به ۷۰ رشته رسیده و ۳۱۳ رشته نیز در مقطع کارشناسی ارشد ارائه میشود تا هرم دانشگاه به سمت تحصیلات تکمیلی حرکت کند. وی تاکید کرد: سرمایه اصلی ما دانشجویان هستند. این امر به خصوص در واحد مشهد که از بیشترین تعداد تشکلهای اسلامی برخوردار است از اهمیت زیادی برخوردار بوده و دنبال این هستیم که این تشکلها نوعی پارلمان دانشجویی را ایجاد کنند.
به گزارش ایسنا، در ادامه این نشست سبحانینیا نماینده مردم نیشابور در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه دانشگاه آزاد بار بزرگی از توسعه علمی کشور را به دوش میکشد، تصریح کرد: از مصادیق شجره طیبه در انقلاب اسلامی همین مراکز علمی و دانشگاهی هستند. همین تلاشها توجه نمایندگان را در زمینه توسعه علمی به خصوص تحصیلات تکمیلی در دانشگاه آزاد جلب کرده و امروز دیگر خانوادهها دغدغهای برای ادامه تحصیل فرزندان خود در نقاط دوردست را ندارند.
ایران/نگاهی به زندگی و آثار زنده یاد «رحیم معینی کرمانشاهی»؛ شاعر و ترانه سرا
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد...
رحیم معینی کرمانشاهی را که اواخر هفته گذشته درگذشت با کتاب «ای شمعها بسوزید»، شناختم. شاید ۱۸-۱۷سال پیش روزی برحسب اتفاق در خیابان جمهوری تهران مشغول تماشای کتابها در ویترین مغازهها بودم. خاطرم نیست چگونه شد که متصدی کتابفروشی سنایی، کتاب ای شمعها بسوزید را به دستم داد و تا مدت ها از اشتیاق کشف چنین شاعری سرمست بودم. آن زمانهای که موسیقی را از طریق نوارها - میشنیدیم، کجا میدانستم که این ترانهها از ترانه سرایان بزرگی چون معینی کرمانشاهی، رهی، ترقی، نواب صفا، نگهبان و... است؟ منابع آگاهی بسیار کم بود. بعدها متوجه شدم معینی که من با اشعارش ابتدا آشنا شدم، بیشتر مردم با ترانه هایش میشناسندش و براستی هم که بجا بود. معینی کرمانشاهی زاده ۱۵ بهمن ۱۳۰۱ در کرمانشاه بود. آنگونه که در زندگینامه اش گفته شده: «پدرش سالار معظم و جدش حسین خان معین الرعایا بود. پدرش به واسطه رفاقتی که با نصرت الدوله فیروز داشته، مدتی به حکومت فارس منصوب شده و پس از مرگ نصرت الدوله،از کارهای سیاسی کناره گرفت.
در فیلمی که برای بزرگداشت معینی کرمانشاهی تهیه شده بود، دیدم که خانهای بزرگ و باشکوه از جنبه معماری در کرمانشاه از جدّ وی به یادگار مانده که از دولت و شوکت این خانواده در آن روزگاران حکایت میکرد.
معینی کرمانشاهی خود به تفصیل درباره تاریخچه و اتفاقهایی که در خانواده اش رفته در پیشگفتار کتاب «ای شمعها بسوزید» گفته که خوانندگان محترم را به آن ارجاع میدهم. البته واضح است که به قول بزرگان، سیاستمداران، همواره میهمانان تاریخ بودهاند و هنرمندان میزبانان آن. آنچه از این خاندان به شهرت و نیکنامی چشمگیر است، استاد معینی کرمانشاهی است. البته بسیار مسلم است، جا و موقعیت نشو و نمای هر هنرمندی، اثری بسزا در احوال هنری وی خواهد گذاشت و خود معینی به وضوح اذعان داشته که مشاهده درد و رنجهای اطراف زندگی اش چه اثر عمیقی در روحیه وی گذاشته و بعدها دستمایه اشعار وی همین مضامین ظلم ستیزی شد.
آن طور که استاد در پیشگفتار کتاب متذکر شده، محیطی که ایشان در آن رشد جسمی و فکری کرده، بسیار متضاد با روح حسّاس و آزادی خواه وی بوده و بسیار مظالمی که با جامعه میرفته، وی را دردمند و منقلب کرده است.
روحیه حقیقت جویی، وی را یک آزادی خواه با شرافت و استوار در عقیده و میهن پرستی و ایران دوست حقیقی ساخت.شاهد آن هم اثر خطیر و بزرگ تاریخ منظوم ایران به نام «شاهکار» که ایشان با وجود بیماری،کهولت سن و مصایب بسیار،طبع و سرایش آنرا همچنان تا روز آخر ادامه داد.افکار میهن پرستانه وی در روزنامهای به نام «سلحشوران غرب» منتشر میشده که به طرفداری از دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت میپرداخته است. به همین دلیل دیری نپایید که روزنامه اش توقیف و خودش نیز تبعید میگردد. بعدها به تهران آمد و در روزنامه باختر امروز به مدیر مسئولی دکتر فاطمی قلم زد. به سفارش دکتر مصدق در اداره انتشارات رادیو که زیر نظر نخست وزیری بوده به استخدام درآمد و سردبیر خبرگزاری پارس شده و همزمان معاونت رادیو را هم عهده دار گردید که به اقوال بسیار، به دلیل سختگیری و سخت پسندی و جدی بودن (برخلاف مناسبات مسموم محیط رادیو) بسیاری از خوانندگان به اصطلاح مبتذل و کابارهای را از همان ابتدای مسئولیت از رادیو اخراج کرد.باری وی از حدود سالهای ۱۳۳۰ به بعد، به کار سرودن شعر روی آورد و همان طور که در مقدمه کتاب ای شمعها بسوزید تصریح کرده، اشعار کتاب را بین سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰سروده است. کتاب مورد استقبالی بینظیر قرار میگیرد و در کتابی که اینجانب دارم، در سال ۱۳۷۵ چاپ شانزدهم با تیراژ ده هزار نسخه خودنمایی میکند.
موسیقی غنی و پربار سالهای اوج موسیقی که از رادیو ایران پخش میشد، شاعران گرانقدری را جذب کرد که از سرآمدان آن، معینی کرمانشاهی با سبک بسیار منحصر به فرد و امضایی پررنگ در پای آثارش بود که به واسطه احاطه وسیعی که به صنعت شاعری داشته و از سویی نقاشی نیز میدانسته،بیشتر ترانه هایش تصویرسازی و اصطلاحاً تابلوسرایی است.از اشعار ماندگار وی میتوان «عجب صبری خدا دارد»، «لوح مخدوش» با مطلع «من نگویم که به درد دل من گوش کنید...بهتر آن است که این قصه فراموش کنید» و از ترانههای بسیار خاطره انگیز و مشهور وی میتوان به «یاد کودکی»، «خواب نوشین» و «آشفته حالی» «نگرانم»، «شب زنده داری»، «طاووس» و.... اشاره کرد. نخستین ترانه سرایی برای گلها را روی آهنگی از استاد تجویدی به مطلع: «چه میشد رها بودم از همه قیدی» آغاز کرد و همکاری اش با تجویدی منجر به حدود۴۰ اثر مشترک شد. همین طور با یاحقی و بدیعی و همایون خرم و البته بسیاری دیگر از هنرمندان طراز اول نیز کارهای ارزشمندی ارائه کردند.
از دیگر آثار وی میتوان به کتابهای «حافظ برخیز»، «فطرت» و «خورشید شب» اشاره کرد.
ایشان برخلاف ظاهر مغرور بسیار صبور، نوعدوست و پر واضح که بسیار حساس و زودرنج بودند؛ کما اینکه اهالی هنر کم و بیش میدانند که بر اثر همین زودرنجی، کدورتی عمیق بین ایشان و استاد تجویدی بر سر آثار مشترکشان پدید آمد که با مرگ استاد بزرگ –تجویدی- به طور کامل نیز رفع نشد و این نشان از مظلومیت هنر در تاریخ این مرز و بوم دارد. کاسبکاران و سوداگران به ثمن بخس، آثار گران ارزش مشترک را از چنگ استاد تجویدی ربودند و در بازار سیاهکاری شان به هنگفت فروختند و آنچه بر جا ماند، دلشکستگی دو هنرمند بود که خود شاهد این اتفاق تلخ بودم. اثری که بعد با صدای علیرضا افتخاری بازخوانی شد و در میان بهت و حیرت چنان شمارگان بالایی یافت که محل مناقشه میان دو هنرمند شد. معینی کرمانشاهی گلایهمند که ای کاش حداقل تلفنی و کلامی به اینجانب میشد که آیا میتوان از آثاری که مشاع است و طور برابر سهم معنوی از آن داریم، استفاده یا سوءاستفاده کرد یا خیر؟ تجویدی از این سو دلگرم بود که سرانجام به سراغش رفتهاند و دوباره آهنگهایش زنده خواهد شد و بیخبر از سوداگری سودجویان - همواره صادقانه با روحیهای خالصانه چون کودکان- با اظهار بیاطلاعی از حقیقت امر میگفت:«روزی به در خانه ام آمدند و بالاخره آمدند که تجویدی آهنگ هایت را میخواهیم دوباره نو کنیم و رفتند، تا کنون که میشنوم رفیق عزیزم معینی رنجشی گران حاصل کردهاند.» البته هیزم بیاران و حاسدان کم نبودند که آشوبها کردند و این دو یار را از هم جدا ساختند. اشک حسرت معینی کرمانشاهی در مراسم ختم تجویدی، بیپرده از ظلمی که بر این دو هنرمند بزرگ رفت، حکایتها داشت.
معینی کرمانشاهی در مصاحبهای در رادیو صدا، از مظلومیت هنرمند و نخبه کشی جامعه گلایهها کرد و سبب خانه نشینی خود و بسیاری از هنرمندان اصیل دیگر را که هنر والایشان اجازه بازاری شدن نمیداد و این لباس زیبا و فاخرِشان به تن گدای بازاری نمیآمد، همین هنرناشناسی میداند.
گوشهای از صحبتهای صادقانه و بیپروای معینی کرمانشاهی را که در رثای حبیب الله بدیعی میگوید عیناً نقل میکنم:«متأسفانه در اجتماعی زندگی میکنیم که خیلی زود هنرمندان شریف و اصیل و برجسته خودش را به خاطر منافع خودش از بین میبرد. من هم از مرگ بدیعی سوختم و دریغ خوردم و هم خوشحال شدم؛ زیرا که اگر وی میماند، در آن اجتماع توسط اطرافیانش مچاله میشد. امیدوارم هر گاه قرار است ما مُچاله شویم و از بین برویم - به هر صورت و به دست هر کس- نمانیم در این دنیا. حرمت ما بایستی با ما به گور برود. اگر خدمتی کردیم به مملکتمان، احتیاج داریم حرمتمان به جا بماند. حالا چرا؟زیرا بدیعی یک آینه بود و غل و غش و خش نداشت. سیاست و تدبیر و حقه بازی مثل سایرین بلد نبود. مثل آنهایی که بازاری شده بودند و داشتند وی را هم بازاری میکردند و ایشان هم چون حُجب و حیا داشت، نه نمیتوانستند بگویند. گناه دارد، این اجتماع باید یک وقتی بیدار شود و گذشت داشته باشد و از این گناه بزرگ که این هنرمندان برجسته و اصیل خود را به خاطر لحظههای بیهوده خود از بین ببرد، صرف نظر کند. سعدی میگوید: سنگی به چند سال شود لعل پارهای زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ. مگر ملت ایران چند بدیعی میتواند بسازد طی یک قرن؟ یکی ساخت و تمام شد؛ چرا او را مچاله میکنند؟این پنچه سحّار بدیعی که نظیرش در ایران تکرار شدنی نیست. شما فکر میکنید با شاعر این کارها را نمیکنند؟ همین غرورهای الکیای را که برای بعضی هنرمندان به وجود میآورند؛ غرورهای باسمهای و روزنامهای و... والله به ضرر هنرمند است و وی را متوقف میکند. هنرمند فکر میکند به آخر خط رسیده است، نباید مغرورش کرد تا تلاش کند و بهتر و والاتر شود. متأسفانه ما در زمانی زندگی میکنیم که اقتصاد به دنیا حکومت میکند و هنر هم تابع اقتصاد شده و این بدبختی بزرگی برای جامعه بشری است. به جای آنکه هنر و فکر و مغز و اندیشه انسان که در راه معنویت بیفتد، در راه اقتصاد حرکت میکند. هنرمند را اجتماع نباید تبلیغ کند، ولی نوازش کند. فرق میکند نوازش و رسیدگی و حرمت گذاشتن با بالا بردن و مغرور کردن. هنرمند باید روی شخصیت خود و هنرش متمرکز باشد و شخصیت خود را خُرد نکند که در فلان بزم ساز بزند یا شعر و آواز بخواند. بگذارند هنرمند، خود را در جایی خرج کند که هم حرمت خودش به جا باشد و هم مملکتش و فرهنگش.
پس از ماجرای اجحاف و دست اندازی که به ترانههای ایشان شد، فرزند وی - حسین معینی کرمانشاهی- درصدد چاپ صحیح اشعار ترانههای پدر خویش برآمد که کتاب «خواب نوشین» و «راز خلقت» و «حکایت نگفته» دستاورد این کوشش است. به دلیل اثر عمیقی که تشبیه بیبدیل و منحصر به فرد«به دوش افکنده گیسو» و «برگشته مژگان» در روحم گذاشته، ترانه آشفته حالی را در زیر میآورم:
این همه آشفته حالی... این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو... از تو دارم... از تو دارم
این غرور عشق و مستی... خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو…از تو دارم…از تو دارم
این تو بودی که از ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی که آشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم... از غمت پروا نکردم
دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من، از نور بیپایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان، از نگاهم رو مگردان
دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من، از نور بیپایان تو رونق گرفته
آثار ماندگار از ترانهسرایی بزرگ محمدعلی بهمنی
ترانههای به جا مانده از رحیم معینی کرمانشاهی با توجه به زمان سروده شدن آنها آثاری بسیار ماندگار به شمار میآیند. آثاری که با وجود درگذشت این ترانهسرای بزرگ کشورمان هنوز هم برای ما باقی مانده و حتی نسلهای آینده میتوانند از آنها بهره ببرند. من شاید از معدود افرادی باشم که علاوه بر اینکه آثار ایشان را خواندهام، افتخار شاگردی وی را هم داشتهام. افتخار شاگردی مردی که دانش و آگاهی بالایی در ارتباط با شعر و ادبیات داشت و به واسطه آن توانست آثار قابل توجهی خلق سازد. علت ماندگاری ترانههای او را میتوان در عواملی مختلف نظیر برخورداری از دانش ادبی و از سویی آشناییاش با دنیای موسیقی دانست.
نکتهای که نباید درباره سرودههای بزرگانی همچون معینی کرمانشاهی فراموش کرد این است که آنان در زمانی مشغول فعالیت شدند که از فرصت زیستن بیشتری در مقایسه با شاعران امروز برخوردار بودند. این که میگویم فرصت، از این نظر است که به عنوان نمونه خود زندهیاد معینی کرمانشاهی از فرصت زیستن همراه با آهنگساز و خواننده آثارش برخوردار بود. از همین رو چندان بیراه نیست اگر ببینیم در خروجی کارهای آنان، روح سه هنرمند دیده میشود. این مسأله فرصتی برای خلق آثار ماندگار بزرگان آن دوران به شمار میآمد گرچه ماندگاری ترانهها و اشعار او را تنها به این دلیل نیز نمیتوان دانست، چراکه او به هر حال توانایی قابل توجهی در این عرصه داشت. اما از جهت اخلاقی هم میتوان معینی کرمانشاهی را مرد بزرگی دانست. زمانی که یک شاگرد بخواهد درباره استاد خود سخنی بگوید شاید براحتی قادر به سخن نباشد. با وجود این معتقدم او در عین جدی بودن، شاعر و ترانهسرایی بسیار دوستداشتنی هم بود. محتوای سرودههایش بیشتر به همان دورانی که در آن مشغول فعالیت بود باز میگردد. با توجه به شرایط همان دوران نیز اگر به بررسی آثار وی بپردازید به طور حتم با محتوای عاشقانه و تغزلی روبهرو میشوید؛ محتوایی که آن زمان علاقهمندان بیشتری میان مخاطبان داشت.
ایران/«ایران» در گفتوگو با اهالی قلم، هشتمین دوره جایزه ادبی «جلال آل احمد» را به بحث گذاشت
داوری نهایی به عهده مردم است
مریم شهبازی
هشتمین دوره از پر حاشیهترین جایزه فرهنگی کشورمان در حالی به کار خود پایان داد که جایزه برگزیدگان آن با کاهشی 80 سکهای روبهرو شد و این در حالی است که در بخش داستان کوتاه و نقد ادبی، هیچ اثری شایسته دریافت همان تعداد سکههای باقی مانده از 110 سکه نیز نشد. به واسطه اهمیت برگزاری جایزه جلال، معاون فرهنگی وزیر ارشاد نیز روز گذشته از لزوم آن تغییرات صحبت کرده است.
سید عباس صالحی علت این کاهش 80 سکهای را نبود مشابهت میان جایزه جلال با جایزههای دیگر نظیر کتاب سال عنوان کرده است؛ جایزهای که با وجود جوان بودنش تا به امروز حرف و حدیثهای بسیاری را پشت سر گذاشته، چنان که تا بحث از پرحاشیهترین جایزه فرهنگی کشور به میان میآید ناخودآگاه توجه اغلب افراد معطوف به این جایزه میشود. همان گونه که اشاره شد امسال جایزه جلال، در هشتمین دورهای که پشت سر گذاشت در بخش داستان کوتاه و نقد ادبی هیچ برگزیدهای را به اهل قلم و مردم معرفی نکرد. معرفی نکردن آثار برگزیده در این دو بخش را برخی به دلیل کاهش توان اقتصادی برگزار کنندگان این جایزه میدانند و معتقدند که آثار برگزیده معرفی نشدند تا جایزه بار مالی کمتری برای متولیان آن داشته باشد.
زیر سایه نام افراد کار نکردیم
فیروز زنوزی جلالی که از جمله داوران این دوره در بخش داستان کوتاه به شمار میآید در پاسخ به این ادعا میگوید: «اگر آثار برگزیده در این دو بخش معرفی نشدند تنها به این دلیل بود که نامزدهای این دو بخش از شاخصهای لازم برخوردار نبودند. به آثاری که با عنوان شایسته قدردانی معرفی شدند نقدهایی وارد بود که مانع از برگزیده شدن آنها میشد.» از جمله نقدهایی که گاه متوجه این جایزه ادبی است معرفی آثار برگزیده و شایسته تقدیر از میان نوشتههای افرادی است که اغلب اسم و رسم چندانی ندارند. عدهای از اهالی قلم علت این انتخابها را در نتیجه توجه به جوانگرایی و پرهیز از معرفی چهرههای تکراری میدانند.
زنوزی جلالی در این رابطه تصریح کرد: « به هیچ وجه موافق این مسأله نیستم. در این جایزه کوچکترین توجهی به اسم و رسم افراد نمیشود و ملاک داوران تنها انتخاب آثار خوب و برتر است. تمام تلاش بر این است که داوران جایزه جلال زیر سایه نام افراد به کار خود ادامه ندهند.»
مبنای بررسیها باید خود آثار باشد
حسن محمودی، روزنامهنگار و منتقد ادبی با اشاره به این نکته که انتخاب اثر تقدیری در شرایطی که اثری برگزیده نشده حرف و حدیثهایی را پیش میآورد، تأکید کرد: «اثر نویسندهای مانند قیصری که شایسته تقدیر شده، یا خوب است یا بد! اگر بد است که چرا شایسته تقدیر شده و اگر خوب است چرا به عنوان اثر برگزیده معرفی نشده؟»
وی به گفتوگوی زنوزی جلالی با خبرگزاری «تسنیم» اشاره کرد و افزود: « آقای زنوزی در این گفتوگو تأکید کرده که سال گذشته(سال 93) در بخش داستان کوتاه با پیشرفت بسیاری روبهرو شدهایم اما در رمان همچنان سرگردان هستیم. این گفته ایشان دو بحث را پیش روی ما قرار میدهد؛ نخست اینکه اگر در داستان با پیشرفت بسیاری روبهرو بودهایم پس چرا برگزیدهای معرفی نشده؟ از سویی اگر بخش رمان با سرگردانی روبهرو شده پس چرا در آن اثر برگزیده معرفی شده است؟»
محمودی در ارتباط با اینکه چرا در میان برگزیدگان و تقدیریهای اغلب دوره ها، چهرههای جوان و نه چندان آشنا به چشم میخورند، تأکید کرد: «به عقیده من این مسأله بیشتر به دلیل محتاط بودن متولیان این جایزه در انتخاب افراد است. شاید متولیان جایزه جلال خواهان این هستند که بیشتر افرادی را انتخاب کنند که حاشیهای نداشتهاند!»
وی با انتقاد از این گفته برگزار کنندگان جایزه جلال که میگویند به آثار تمام طیفها و گروههای فکری توجه داریم، تصریح کرد: «مبنای بررسیها باید خود آثار باشد نه اینکه نوشتههای همه گروهها در داوریها بوده یا نه! انتظار داریم که بگویند ما آثار خوب را انتخاب کردهایم نه اینکه هوای گروهها را داشتهایم.»
نتیجه داوری هیچ جایزهای قطعی نیست
حسن میرعابدینی نویسنده و منتقد ادبی نیز درباره جایزه جلال گفت: «نکتهای که نباید از آن غفلت کرد این است که نتیجه داوری هیچ جایزهای قطعیت کامل ندارد. به هر حال داوران نیز از زاویه دید خود به بررسی آثار میپردازند و شاید اگر داوران همین جایزه جلال تغییر میکردند نتیجه داوری نیز تغییر میکرد.»
وی در ادامه تصریح کرد: « قبل از هر گونه قضاوتی درباره داوریهای جایزه جلال باید صبر کنیم تا مردم به عنوان داوران اصلی به مطالعه آثار برگزیده و تقدیری بپردازند. اگر آثار منتخب با اقبال مردم روبهرو شدند آن وقت است که میتوان آینده خوبی برای این جایزه متصور شد. اما اگر مردم آثار را نپسندیدند آن وقت است که داوری جایزه زیر سؤال میرود و این اتفاق خوبی نیست.»
برگزاری جایزه جلال اقدام خوبی است
ابوتراب خسروی، نویسندهای که در دوره قبل موفق به کسب عنوان برگزیده در بخش رمان شد در ارتباط با میزان موفقیت جایزه جلال گفت: «برگزاری جایزه جلال اقدام بسیار خوبی است؛ بویژه در چند سال اخیر که ادبیات قدری با رکود مواجه شده است. برگزاری چنین جایزههایی انگیزه فعالیت را به جوانان بازمیگرداند که از این نظر اهمیت بسیاری دارد.»
وی در ارتباط با اینکه نبود برگزیده در دو بخش مورد نظر را نمیتوان دلیلی بر نبود آثار خوب در این حوزهها دانست، گفت: «طی چند سال اخیر صنعت نشر با مشکلات متعددی روبهرو شد. به همین واسطه برخی از آثار خوب یا شرایط انتشار پیدا نکردند یا فرصتی برای دیده شدن پیدا نکردند. از همین رو گمان میکنم اگر وضعیت بویژه در بخش اقتصاد قدری بهتر شود آن وقت این مشکلات نیز کمرنگتر خواهد شد.»
همان گونه که اشاره شد داوری آثار در هیچ جایزهای قطعی نیست و اگر خواهان میزان موفقیت بررسیها در یک جایزه هستیم باید به انتظار داوری نهایی از سوی مردم بنشینیم.
ایران/امروز با… بهرام مقدادی
اگر عمری باشد دانشنامه نقد ادبی را روزآمد می کنم
سایر محمدی
«دانشنامه نقد ادبی افلاطون تا به امروز» چاپ دوم کتابی است به قلم بهرام مقدادی که حدود یک دهه قبل تحت عنوان «فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی» توسط انتشارات فکر روز منتشر شده بود. اینکه چرا کتابی تحت این عنوان 10 سال قبل ناقص چاپ شده بود، خود داستانی است پرآب چشم که در این مختصر نمیگنجد. دکتر بهرام مقدادی «دانشنامه نقد ادبی» را پس از یک دهه، ویرایش و روزآمد کرد و در قالب یک دانشنامه کامل توسط نشر چشمه منتشر کرد. مقدادی در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه کلمبیا مدرک دکترا گرفت و سالها در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس کرد تا به افتخار بازنشستگی نائل آمد. تاریخ ادبیات ادوارد براون، شرق بهشت جان اشتاین بک، خاکستر و باد هاوسمن، بیسمارک نوشته تاون سن، کیمیای سخن و... عناوین برخی از آثار اوست.
آقای مقدادی! «دانشنامه نقد ادبی» متن تجدید نظر شده و کامل کتابی است که تحت عنوان «فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی» توسط انتشارات فکر روز منتشر کرده بودید؟
ماجرای تألیف «فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی» متأسفانه سرنوشت غمانگیزی پیدا کرده بود. در آن زمان رئیس یکی از دانشکده ها و یکی از استادان پس از اطلاع از موضوع کتاب من دست به مشابه سازی زدند که داستانش طولانی است و در این مختصر نمیگنجد. من هم به ناگزیر کتاب خودم را با اینکه هنوز جای کار داشت و میتوانست کاملتر شود به دست چاپ سپردم و حالا پس از سالها تلاش و افزودن جدیدترین اصطلاحات و نظریههای نقد ادبی آن را تحت عنوان «دانشنامه نقد ادبی از افلاطون تا امروز» توسط نشر چشمه منتشر کردم.
من در امریکا درس خوانده بودم و میتوانستم در بهترین دانشگاههای آن کشور تدریس کنم، چون به عنوان شاگرد اول با هزینه دولت وقت برای ادامه تحصیل رفته بودم، پس از انقلاب برگشته بودم که به کشورم و به فرزندان این سرزمین خدمت کنم. وقتم را برای اعتلای فرهنگ و دانش در دانشگاههای ایران صرف کنم.
چاپ دوم این کتاب که تحت عنوان «دانشنامه نقد ادبی» از افلاطون تا امروز منتشر شده، آیا کامل است؟
بله، این دانشنامه حدود 160 اصطلاح اساسی نقد ادبی را درخود دارد. البته برخی از مدخلهای این دانشنامه به سبکهای ادبی، مکتبهای نقد ادبی و اشخاص مربوط میشود ولی این دانشنامه جزو نخستین آثاری است که به صورت تخصصی به حوزه نقد ادبی میپردازد.
فکر میکنید آیا این دانشنامه باز هم جای کار داشته باشد؟
اگر عمری باشد و حوصلهای، باز هم میشود این دانشنامه را حجیمتر و روزآمدتر کرد. برای اینکه روز به روز منتقدان جدیدی پیدا شده و نظریههای جدیدی در این عرصه پیدا میشود و اصطلاحات جدیدی وارد حوزه نقد ادبی میکنند. همین الان هم اصطلاحاتی وجود دارد که میتوان به این دانشنامه اضافه کرد. باید صبر کرد، چاپ دوم تمام شود تا در چاپهای بعدی ویرایش تازهای از آن چاپ کرد.
شما چند سال است که از دانشگاه بازنشسته شدید؟
من در دوره ریاست مرحوم آقای عمید زنجانی در دانشگاه تهران بازنشسته شدم، یعنی در دولت آقای احمدینژاد شرایطی به وجود آوردند تا گروهی از استادان باتجربه مثل مرا بازنشسته کنند. وضعیتی در دانشکده ادبیات به وجود آوردند که قابل تحمل نبود، در واقع غیر از دکتر شفیعی کدکنی همه استادان با سابقه و قدیمی را بازنشسته کردند.
از تألیف دانشنامه نقد ادبی سالها میگذرد. در این فاصله هیچ کتابی تألیف یا ترجمه نکردید؟
چرا، یک مجموعه شعر ترجمه کردم به اسم «خاکستر و باد» از آلفرد هاوسمن که با همکاری یکی از دانشجویانم، فرزاد بوبانی، این کتاب دو زبانه توسط انتشارات مروارید منتشر شد.
جوان/ميخواهند همه از جايزه جلال راضي باشند
جايزه جلال و جدال سكه و اعتبار
هشتمين دوره جايزه جلال نه براي كساني كه به اميد سكه به آن دلبسته بودند، شيريني داشت و نه برای كساني كه ادبيات را متعهدانه دنبال ميكنند و هنوز باور دارند كه براساس اساسنامه جايزه جلال بايد حامي ادبيات ملي و ديني باشد.
نویسنده : محمدصادق عابديني
هشتمين دوره جايزه جلال نه براي كساني كه به اميد سكه به آن دلبسته بودند، شيريني داشت و نه برای كساني كه ادبيات را متعهدانه دنبال ميكنند و هنوز باور دارند كه براساس اساسنامه جايزه جلال بايد حامي ادبيات ملي و ديني باشد.
از ميان كساني كه در حوزه ادبيات فعاليت ميكنند و جايزه جلال را دنبال ميكردند، برگزاري اختتاميه هشتمين دوره جايزه جلال تنها يك معنا داشت، دولتيها ميخواستند كسي ناراضي از در تالار وحدت بيرون نرود و لزوماً نيز قرار نبود كه رضايت صددرصدي باشند، تدبيري براي دفع هرگونه انتقاد تند و تيز كه چندان هم كارآمد نبود. از روز گذشته نقدها نسبت به برگزاري جايزه جلال شروع شد. چه جريان روشنفكري و چه نويسندگان متعهد هر كدام از زاويه ديد خود اين جايزه را نقد كردند. البته شبهروشنفكرها از چند روز قبل گارد مخالفخواني در مقابل جلال گرفته بودند و با تأكيد بر دولتي بودن اين جايزه سعي در بياهميت جلوه دادن آن داشتند، اما اين مخالفخوانيها مانع نشد تا جريان فكري وابسته به آنها با حجم بالايي از آثار در جايزه جلال شركت نكنند و از سكههاي جلال سهمخواهي ننمايند.
برگزاري آرام و بدون دردسر گرانترين جايزه ادبي كشور كه با ريزش سكههاي طلايش ديگر نميتوان اين لقب را به آن اختصاص داد، مهمترين برنامه هشتمين دوره جايزه جلال بود، هدفي كه براي رسيدن به آن زحمت زيادي نيز كشيده شده است. چهره درهم و خسته مهدي قزلي، مديرعامل بنياد ادبيات داستاني در زمان امضاي پوستر جشنواره به همراه متني كه وي در صفحه اجتماعياش منتشر كرده است، حكايت از همين موضوع دارد. اما قرار نيست آنچه مديران تلاش دارند به آن برسند دقيقاً چيزي باشد كه درست است! عليرضا ملوندي طي يادداشتي در خبرگزاري نسيم، اين رفتار برگزاركنندگان جايزه جلال را به «خوابيدن در وسط لحاف» كه كنايهاي از هواي همه را داشتن است، تعبير ميكند و مينويسد: برگزاركنندگان جايزه «جلال»، امسال هم تمام مساعي خود را به كار بستند تا از ابتداي جبهه فرهنگي انقلاب تا انتهاي جبهه روشنفكري را كنار خود داشته باشند، اما تجربه نشان داده كه دست آخر هيچ يك را در كنار خود نخواهند داشت و تنها حاصل اين «ميانه لحاف نشستن»ها، خرج شدن سرمايههاي نظام اسلامي براي فربه شدن جرياني است كه بارها نشان داده نه اهميتي براي جلال و جايزهاش قائل است و نه ذرهاي از آرمانها و باورهايش عقبنشيني ميكند.» اين روش حتي با نوع نگاه جلال آلاحمد به دنياي پيرامونش كاملاً متناقض است. اگر اين نويسنده ميخواست همه را از خود راضي نگه دارد هيچگاه نه «غربزدگي» نوشته ميشد و نه «در خدمت و خيانت روشنفكران» نگاشته ميشد. حداقل جلال نشان داد كه با خودش روراست است و راهي كه در پيش گرفته را به خوبي ميشناسد، اما جايزه جلال حتي به اساسنامه خود نيز وفادار نبوده، اين موضوع را منتقدان از نظر دور نداشتهاند. حسام آبنوس در يادداشتي كه فارس منتشر كرده، مينويسد: «در ماده يك آيين¬نامه جايزه ادبي جلال با عنوان «هدف» بيان شده است: «هدف از اهداي جايزه ادبي جلال آلاحمد ارتقاي زبان و ادبيات ملي ـ ديني مبني بر بزرگداشت پديدآورندگان آثار برجسته، بديع و پيشرو است و تشويق و ترغيب نويسندگان، منتقدان، مستندنويسان و تاريخنگاران بايد در جهت اهداف پيش گفته باشد.» همچنين در اساسنامه اين جايزه نيز بر همين مسئله صحه گذشته شده است. علاوه بر اين در تبصرهاي از اساسنامه اين جايزه آمده است: «تنظيم ضوابط و ارائه مشوقهاي مربوط به جايزه مزبور بايد در راستاي توليد فكر ادبي ـ هنري اسلامگرا و تقويت روحيه انتقادي ـ علمي نسبت به ترجمههاي موجود ادبي و هنري باشد.» حال با نگاهي اجمالي به كتب برگزيده و شايسته تقدير اين دوره ميتوان به قضاوت نشست.
اين يادداشتنويس با بررسي آثار منتخب جايزه جلال ثابت ميكند كه هيچ كدام از اين آثار لايق دريافت جايزه نبودهاند و تنها انحراف از اساسنامه باعث شده چنين آثاري به جايزه جلال برسند. اين يادداشتنويس متذكر ميشود: از ابتدا قرار بر اين نبوده كه در جايزه ادبي جلال آلاحمد به تمام طيفها و قلمهاي مختلف توجه شود و حال چه شده كه وزير ارشاد از اين انحراف اساسنامهاي ابراز خشنودي كرده است. طيفهاي متنوع همه در جايگاه خود محترم هستند ولي قرار نبود در اين جايزه تمام طيفها سهم داشته باشند و در كمال تعجب ادبيات ديني كمترين سهم را از اين جايزه بردارد.
ديگر ايرادي كه برگزاري جايزه جلال وارد شده، كاهش چشمگير ميزان اين جايزه است. زماني جايزه جلال عنوان گرانترين جايزه ادبي را داشت. 110 سكه طلا براي اثر برگزيده رقم قابل توجهي بود كه نويسندهها را ترغيب ميكرد تا آثار خود را در اين جايزه شركت دهند، اما سياست ارشاد گويا بر اين اساس در حال پيشرفت است كه به جاي مقدار بالاي جايزه به ارزش معنوي جايزه جلال افزوده شود. از اينرو ميزان سكهها با ريزش شديد به تعداد30 سكه رسيد كه هم سطح جايزه كتاب سال است. اين كاهش يكباره بعد از آن صورت گرفت كه سال گذشته وزير ارشاد از ميزان بالاي سكههاي جايزه جلال انتقاد كرده بود و اگر مساعدت شهرداري تهران نبود، سال گذشته هم امكان پرداخت جايزه وجود نداشت.
جايزه جلال امسال هم از نظر كيفي و هم از بعد كمي سقوط فاحشي داشت. جايزهاي كه قرار بود به تثبيت برسد، اما انگار بيش از پيش نياز به يك بازنگري جدي دارد.
جوان/همايش پوياگران انقلاب اسلامي در محل لانه جاسوسي سابق برگزار شد
سردار سلامي: امروز ميدان نبرد با مستكبران عرصه هنر است
سومين جشنواره فرهنگي هنري و همايش پوياگران انقلاب اسلامي با رويكرد رونمايي از توليدات هنري بسيج با حضور سرداران نقدي، سلامي و جمعي از مسئولين كشوري و لشكري عصر شنبه در محل لانه جاسوسي برگزار شد.
نویسنده : بهنام صدقي
سومين جشنواره فرهنگي هنري و همايش پوياگران انقلاب اسلامي با رويكرد رونمايي از توليدات هنري بسيج با حضور سرداران نقدي، سلامي و جمعي از مسئولين كشوري و لشكري عصر شنبه در محل لانه جاسوسي برگزار شد.
سردار سرتيپ پاسدار حسين سلامي، جانشين فرمانده سپاه پاسداران، نخستين سخنران اين مراسم بود. بنا به تعبير وي بسيج شجره طيبهاي است كه ريشههاي آن در سرزمين باور، ايمان و انديشه مسلمانان شكل گرفته است. سردار سلامي در همايش پوياگران انقلاب اسلامي، با تبريك هفته بسيج و با بيان اينكه از ثمرات ارزشمند بسيج ميوههاي عدالت، جوانمردي، دفاع از مظلومان، ترويج اخلاق اسلامي، انتشار روح جهاد و شهادتطلبي است، ادامه داد: غربيها معتقدند هنر يعني نفوذ به لايههاي دروني اعتقادات انسانها و وارد كردن دادههايي به ذهن و قلب آنها. هنر غرب براي تغيير ذهنيت، ادراك، باور و نگرش به فرهنگ و روابط اجتماعي براساس اين تعريف از انسان صورت ميگيرد كه انسان مجموعهاي است از پيشفرضها و يكسري باورهايي كه هرگز قابل تغيير نيستند. وي با بيان اينكه امريكاييها از تفكر، ارزشها، اعتقادات، باورها و فرهنگ، توجيهي جهاني به عمل آوردهاند، افزود: ميدان نبرد انقلاب اسلامي با مستكبران امروز عرصه هنرنمايي اين انديشه و تفكر است كه هر روز يك پيروزي براي جهان اسلام به ارمغان آورده و يك شكست بزرگ را به استكبار تحميل ميكند.
وي در بخش ديگري از سخنان خود به تحليل عبارت Non US Americans پرداخت و گفت: امريكاييها ميگويند تمام جهان بايد به امريكاييهاي غيرامريكايي تبديل شود. سردار سلامي با اشاره به عبارت Shared ideas گفت: آنها كه در فرهنگ، تفكر و نگرش به جهان امريكايي هستند ميگويند تمام جهان بايد يك دهكده جهاني شده و همه انسانها نيز بايد داراي عقايد يكسان باشند و به جهان يكسان نگاه كنند و خوب و بد را آنگونه ببينند كه امريكاييها ميبينند و اين يعني عقايد يكسان.
بنا به تأكيد سردار سلامي، امريكاييها با هنر جنگآوراني را در هنرهاي رقومي تربيت ميكنند و در رسانههاي رقومي خود به بازيكناني كه در بازيهاي رايانهاي مسلمانان بيشتري را بكشند، جايزه ميدهند. اين يعني استفاده از هنر براي تسخير دل و باور. سلامي در پايان، هنر را هويتساز خواند و گفت: هنر بازتاب هويت يك ملت است و اصل هنر، ساختن ساختمان دروني شخصيت انسان است.
سردار محمدرضا نقدي، رئيس سازمان بسيج مستضعفين، در اين مراسم كه با حضور مادر شهيد بهنام محمدي و خانواده شهيد محمدحسن ابراهيمي برگزار شد، به سخنراني پرداخت و گفت: ايثارهاي شهدا بار مسئوليت ما را سنگين ميكند. به اقتضاي اين مسئوليتها ما بايد براي همه ميدانهاي جهاد با دشمن را كه نياز به حضور بسيجيان دارد، پر كنيم. امروز دنيا شاهد آن است كه بسيجيان در يكي از عرصههاي مهم جهاد مقدس در صفوفي منسجم آماده نبرد با دشمن هستند و حضور در زمينه هنرهاي رقومي مدتهاست كه توسط بسيجيان آغاز شده است. اما از امشب صفوف بسيجيان منسجمتر ميشود.
اين عرصه ميداني ارزشمند براي ترويج فرهنگ الهي و انقلاب اسلامي در سطح دنياست و ما در عرصه هنرهاي نمايشي از جمله سينما و تئاتر محدوديتهاي فراواني داريم. اين محدوديتها به دليل احكام شرعي كه در فقه اسلام وجود دارد، است. هنرهاي رقومي ميداني است كه ميتوان پيامها را بدون اين محدوديتها بازگو كرد. رئيس سازمان بسيج مستضعفين در پايان خاطرنشان كرد: ما امتيازات مهمي در عرصه هنرهاي رقومي داريم. مركزهاي هنرهاي رقومي بسيج امروز داراي هفت مركز است كه ميتواند استعدادهاي درخشان بسيجيان را شكوفا كند.
در ادامه سردار نقدي به همراه مادر شهيد بهنام محمدي و خانواده روحاني شهيد محمدحسن ابراهيمي از دو اثر مركز هنرهاي رقومي بسيج كه در خصوص اين دو شهيد بود، رونمايي كرد و همچنين در اين مراسم از رؤساي مراكز هنرهاي رقومي بسيج در شهرستانهاي مختلف و برگزيدگان تقدير به عمل آمد.
جوان/جذب فيلمسازان دغدغهمند در جشنواره فيلم وحدت اسلامي
دبير اولين جشنواره بينالمللي فيلم وحدت اسلامي اظهار اميدواري كرد با اين جشنواره پيام اسلام راستين به جهانيان مخابره شود.
هاشم ميرزاخاني در اولين نشست خبري اين جشنواره كه روز گذشته برگزار شد، با بيان اينكه موضوع وحدت و تقريب از ديرباز توسط انديشمندان برنامهريزي شده است، گفت: بيش از سه دهه است كه مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي برنامههاي ويژهاي را در اين زمينه داشته است و هر ساله افراد زيادي از اهل تشيع در هفته وحدت حاضر ميشوند و براي فعاليتهاي سالانه به جمعبندي ميرسند. وي راهاندازي جشنواره بينالمللي فيلم وحدت اسلامي را نتيجه افزايش برنامههاي اين مجمع عنوان كرد و ادامه داد: رسانههاي مختلف فرهنگي در پي انشقاق و درگيري بين مذاهب اسلامي هستند و نتيجه كار آنها نشان دادن چهره خشن از دين اسلام بوده است كه بايد براي اين حوزه برنامهريزي خوبي شود بنابراين جشنواره سالانه با عنوان وحدت پيشبيني در اين خصوص است. ميرزاخاني افزود: اين جشنواره ميخواهد چتري براي فيلمسازان مسلمان باشد و هر توليدي كه براي جهان اسلام ساخته شود، ميتواند در جشنواره حاضر باشد و در نهايت با راهاندازي شبكهاي به نام «تقريب»، فيلمهاي منتخب پخش شود. دبير اين جشنواره با بيان اينكه برنامهريزي جدي در حوزه اجرايي شده است، گفت: اميدواريم جشنواره بينالمللي فيلم وحدت اسلامي پايگاهي براي فيلمسازان مسلمان شود و تحت عنوان اتحاديه ساماندهي در اين حوزه داشته باشيم. وي ادامه داد: آييننامه جشنواره آماده است و از طريق سايت iuiff. ir به سه زبان فارسي، انگليسي و عربي قابل دسترس است. ما جشنواره را در دو بخش ملي و بينالملل در نظر گرفتيم و معتقديم از دورههاي بعد نيازي به بخش ملي نيست و بايد از تمام كشورهاي جهان پذيراي آثار مسلمانان باشيم. ميرزاخاني زمان برپايي جشنواره را قبل از هفته وحدت اسلامي در ارديبهشتماه عنوان كرد و با اشاره به بخشهاي آن اظهار كرد: جشنواره در بخش فيلمهاي كوتاه، نيمهبلند، بلند، نماهنگ با سه زيرمجموعه داستاني، مستند و انيميشن و موضوعات وحدت مسلمين، قرآن كريم و قصص قرآن و پيامبر اعظم رفتار و داستانهاي مرتبط برگزار ميشود و بخش ويژه هم با موضوع اسلامهراسي شامل مستندهايي در جهت ارائه چهره اسلام نماها و چهره اسلام واقعي در نظر گرفته شده است. دبير اين جشنواره با بيان اينكه آيتالله اراكي، دبيركل مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي به عنوان رئيس شوراي سياستگذاري بر جشنواره نظارت دارند، گفت: برنامهريزي شده است تا حوزه توليد فيلم در حوزه وحدت را در سراسر جهان برنامهريزي كنيم. در اين نشست كه در دفتر جشنواره برگزار شد از تيزر فراخوان و سايت جشنواره رونمايي شد.
جوان/يادداشت خالق دختر شينا براي مستند «A157»
چند دقيقه پس از ديدن «A157» تمام وجودم پر از نفرت شد
بهناز ضرابيزاده، نويسنده كتاب تحسين شده دختر شينا طي يادداشتي براي مستند «A157» نوشت: تحمل ديدن اين فيلم را جز همان چند دقيقه آغازين نداشتم! همان چند دقيقه كافي بود تا تمام وجودم پر از نفرت شود.
مستند A157، روايتي است تكاندهنده از سرنوشت سه دختر كرد سوري كه توسط يك سرباز داعشي مورد تجاوز قرار گرفتهاند. بهناز ضرابيزاده، نويسنده كتاب تحسين شده دختر شينا، در مورد اين فيلم يادداشتي نوشته است كه در ادامه خواهيد خواند: تحمل ديدن اين فيلم را جز همان چند دقيقه آغازين نداشتم! همان چند دقيقه كافي بود تا تمام وجودم پر از نفرت شود. نفرت و انزجار نسبت به كساني كه نميشود آنها را انسان ناميد. در تصور من حتي حيوانات نيز قادر به انجام چنين خشونتهاي وحشيانهاي نيستند. اين فجايع شرمآور كه نمونهاي از آن در اين مستند به تصوير كشيده شده شايد در همه جنگهاي جهان نيز رخ داده باشد، اما به نظر ميرسد اوج قساوت و شقاوت و پليدي در دستان سياه داعش است كه در جنگي نابرابر و وحشيانه يا به تعبيري ديوانهوار و شيطاني به مظلومترين و بيپناهترين انسانها، يعني دختران خردسال حملهور شدهاند و حيوانيترين تعرضها را نسبت به آنها انجام دادهاند... .
شرح ماجراي دردناك اين سه دختر سوري كرد زبان 11، 13 و 15 ساله را كه مورد تعرض تجاوزگران زشتروي حيوانصفت داعشي قرار گرفتند را ديدم و چند روز از زندگيام با اضطراب و افسردگي گذشت و مدام زير لب ميگفتم:
خدايا! جوانان سرزمينم را حفظ كن. مردان باغيرت كشورم را حفظ كن كه لبريز از روحي الهي و انديشهاي آسمانياند و براي جنگ با اين گرگهاي خونآشام ترك وطن كرده و از عزيزترين نعمت دنيوي يعني جان شيرين و زندگي و خانواده و همسر و كودكان شيرين زبان گذشتهاند تا اشكي در چشم دختركي مظلوم فرو نلغزد و تن او آماج تير و نگاههاي حراميان قرار نگيرد.
خدايا! اين مردان پاك، اين مدافعان حقوق بشريت، اين انسانهاي بهشتي را در پناه خود حفظ گردان و ما را ببخش كه هيچگاه قدر داشتههاي خود را ندانستيم و هيچگاه نتوانستيم آنطور كه شايسته است از قهرمانهاي مهربان و متعهد سرزمين مان قدرداني نماييم. مرداني آسماني كه تنها به امنيت چهار گوشه كشور خود نميانديشند، آنهايي كه به امنيت و آسايش مسلمانان جهان فكر ميكنند. خدايا! ما را ببخش كه به جاي سپاس و حمد و ثناي اين امنيت بيبديل كه نتيجه ايثار و از خودگذشتگي انسانهاي پاكسرشت كشور پهناور اسلاميام ميباشد هميشه دهانمان را به اعتراض و انتقاد و شكوه گشودهايم.
حمایت/«حسن کریمیقدوسی» در گفتوگو با «حمایت» :
بازیهای رایانهای باید مبتنی بر فرهنگ و آیین ما باشد
مدیرعامل بنیاد بازیهای رایانهای گفت: ویرایش بازیهای رایانهای زمانبر و تخصصی است و همین مسئله سبب نشر بازیهای غیرمجاز شده است.
«حسن کریمی قدوسی» در گفت و گو با «حمایت»درباره مشکلات خاص بازار بازیهای کامپیوتری اظهارکرد: بررسی و رتبهبندی بازیهای رایانهای از سوی تحلیلگران بنیاد به همراه ویرایش بازیها کاری زمانبر است.بنابراین ویرایش ، گاه مجوز نگرفتن و محدود شدن سبد کالای ناشران، عامل ورود بازیهای غیرمجاز میشود؛ مشکلات خاص صنعت بازیهای رایانه ای که البته کمتر کسی متوجه آن خواهد شد.
وی با بیان اینکه در صنعت فیلم این مساله ساده است و ویرایش و یا سانسور فیلم حداکثر یک ماه طول میکشد، ادامه داد: ولی یک بازی ممکن است مشمول 6 ماه ویرایش شود زیرا این کار تخصصی است و متخصصان با تکنیکهای خاص این ویرایش را انجام میدهند .ویرایش بازیها سبب شده تا بازی مجاز دیرتر از بازی غیر مجاز وارد بازار شود. کریمی قدوسی حق کپی رایت را نیز عامل دیگر برشمرد و توضیح داد: اگر حق کپی رایت در ایران رعایت میشد به طور حتم در اشباع بازار از بازی مجاز بی تاثیر نبود.زیرا این کار باعث میشود تا تولیدکنندگان بازی در عقد قرارداد با کشوری که این حق را رعایت میکند طبق سلیقه همان کشور و ضوابط آن بازی را تولید و یا ویرایش کنند. اینها عواملی است که سبب ضعف در بازار بازیها شده است.
بازیهای رایانه ای میتواند در دیپلماسی نرم یارکمکی باشد
وی در پاسخ به پرسش «حمایت» مبنی براینکه در آیین اختامییه بازیهای رایانه ای وزیر ارشاد گفت بازی رایانه ای میتواند در دیپلماسی نرم یارکمکی باشد نیز اظهارکرد:«بازی» پر مخاطبترین محصول فرهنگی دنیا است. یک میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون نفر مخاطب رسمی در کشورهای پیشرفته دارد. همچنین 86 میلیارد دلار سهم فروش بازیهای رایانه ای در دنیا بوده است؛ در حالیکه سهم فروش سینما با آن سابقه طولانی در دنیا 90 میلیارد است . بنابراین اگر دولت و نظام بتواند روی بازیهای رایانه ای سرمایه گذاری کند می توانیم نتایج خوبی از این اتفاق بگیرم.
این مسئول فرهنگی اضافه کرد:اولین موضوعی که میتوان از بازیهای رایانه ای کسب کرد ؛ بحث ترویج فرهنگ ایرانی و اسلامی ما در داخل و خارج از مرزهای کشور است. اگر ما بتوانیم بازیهای خوبی بسازیم، میتوانیم این مفاهیم و محتوا را صادر کنیم. زیرا بازی رایانه ای زبان مشترکی دارد که میتوان با کمک این ابزار پیغامها را منتقل کرد .
وی یادآورشد: به این موضوع توجه کنید که بسیاری از جوانان ما از بازیهای غربی تاثیر میگیرند درحالیکه این اتفاق میتواند برعکس باشد. کریمی قدوسی خاطرنشان کرد: من معتقدم در حال حاضر در تمام بازیهای ما یکی از معیارها و موضوعات «ایرانی یا اسلامی» وجود دارد که محصول فرهنگ ما است و این اتفاقی ناگزیر است زیرا اگر قرار باشد بازی تولید کنیم این بازی باید مبتنی بر فرهنگ و آیین ما باشد.
درحال حاضر بازی سازی در ایران ضرر است
به گفته مدیرعامل بنیاد بازیهای رایانهای درحال حاضر بازی سازی در ایران ضرر است و نمیتوان در چنین اوضاعی موضوعات را برای بازی ساز مشخص کرد.
کریمیقدوسی خاطرنشانکرد: فعلا ما باید بگذاریم تا تولیدکنندگان بازی افزایش یابند و بازی تولیدکنند؛ اگر ما به مرحله ای برسیم که بازی سازی توجیه اقتصادی داشته باشد آن وقت ما میتوانیم برای آنها قوانین بازدارنده ای هم اعمال کنیم.
وی با بیان اینکه قانونگذار دیگری به جز بنیاد بازیهای رایانهای در حوزه بازی کشور وجود ندارد؛ اضافه کرد: در حال حاضر هم نهاد قانونگذار، هم نهاد نظارتی، آموزشی و حاکمیتی بنیاد است .
وی همچنین با انتقاد از کسری بودجه یادآورشد: بسیاری از پروژههای ما به دلیل کسری بودجه متوقف شده است.
کریمیقدوسی در بخش دیگری از این گفتو گو با حضور ایران در نمایشگاههای بینالمللی اشاره و خاطرنشان کرد: امسال ایران درنمایشگاه بازی رایانهای فرانسه شرکت کرد. بازار بازیهای رایانهای ایران برای کشورهای حاضر در این نمایشگاه یک علامت سوال بزرگ بود که در صورت پاسخ تمایل زیادی برای سرمایهگذاری برای ساخت بازی در ایران دارند چراکه این بازار برای آنها بسیار جذاب است.
وی با ذکر مثالی ادامه داد: بنیاد بازیهای رایانه ای مالزی شبیه بنیاد ایران است که ما درحاشیه این نمایشگاه با مسئولان آن به گفتوگو نشستیم. این بنیاد دو سال یک بار به تولیدکنندگان بازی، وام بدون بازگشت بر اساس هزینه تولید بین 40 تا 250 هزار دلار میدهد. بودجه ای که این کشور برای صنعت بازی اختصاص داده رقم 20 میلیون دلار معادل 70میلیارد تومان است ؛ در حالیکه بودجه بنیاد در سال گذشته 3 میلیارد تومان بوده و این بودجه شامل تمام هزینه هاست. مدیرعامل بنیاد بازیهای رایانهای اضافه کرد: این یعنی بودجه کمی برای تولیدکننده بازی باقی میماند. این یک مقایسه کوچک بود. شاید خیلی دیر متوجه شویم صنعت بازی میتواند جای خالی خیلی از کمبودها را بگیرد فقط به یاد داشته باشیم که بازی ابزار مناسبی برای انتقال مفهوم و فرهنگ است.
روزان/محمد یعقوبی جایزه تورنتو فرینج 2015 را دریافت کرد
روزان نیوز- جایزه نمایشنامهنویسی فستیوال تورنتو به محمد یعقوبی رسید.
یعقوبی جایزه جشنواره تورنتو فرینج را برای نگارش نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» دریافت کرده است.
محمد یعقوبی، نمایشنامه نویس و کارگردان ایرانی، جایزه سوم نمایشنامه نویسی جشنواره «تورنتو فرینج» ۲۰۱۵ را برای نگارش نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» دریافت کرد.
آیدا کیخایی، همسر این نمایشنامه نویس که تجربه ایفای نقش در آثار و کارگردانی «یک دقیقه سکوت» را در کارنامه دارد، ضمن انتشار این خبر در صفحه شخصی خود اعلام کرد جایزه تورنتو فرینج روز ۲۹ آبان ماه به محمد یعقوبی اهدا شده است.
نمایش «یک دقیقه سکوت» چندی قبل به کارگردانی آزاده محمدی و با حضور هنرمندان تئاتر کشور چک روی صحنه رفت.
این نمایشنامه همچنین دریافت جایزه از پنجمین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران در بخش آثار تالیفی را در کارنامه دارد.
روزان/افشاگری جمشید مشایخی از نقش فروشی در سینما
روزان نیوز-جمشید مشایخی از نقشفروشی در سینما و تئاتر گفت.
جمشید مشایخی گفت: عده ای از بازیگران با دعوت از برخی فوتبالیستها تنها به فکر کشاندن مردم به سالن های تئاتر هستند .
جمیشد مشایخی بازیگر سینما و تلویزیون در گفت و گو با میزان گفت: متاسفانه یک سری از افراد با فروش نقش به، اصطلاح بازیگران در حال لطمه زدن به ریشه بازیگری در سینما و تئاتر ایران هستند.
وی افزود: سوال من این است در حالی که بسیاری ازافراد، دانش آموخته رشته تئاتر و سینما هستند چرا باید بیکار باشند و عده ای دیگر بدون داشتن تحصیلات آکادمیک به این عرصه وارد شوند افرادی که به صورت آکادمیک این رشته را دنبال کرده اند به دلیل نداشتن پول نمی توانند واردعرصه سینما شوند.
این بازیگر ادامه داد: عده ای از بازیگران با دعوت از برخی فوتبالیستها تنها به فکر کشاندن مردم به سالن های تئاتر هستند برای مثال بهاره رهنما این کار را انجام می دهد خانم رهنما شما دیگر چرا؟
مشایخی عنوان کرد: تئاتری که مردم به خاطر مشایخی ها حاضر به تماشای آن هستند، آن را باید تعطیل کرد.
این بازیگر خاطر نشان کرد: مردم باید تئاتر را به خاطر خود تئاتر ببینند نه به خاطر افراد شناخته شده ای که در این عرصه حضور دارند یادم است یک روز هادی مرزبان به من گفت، جمشید به تئاتر بیا که مردم به خاطر تو به سالن ها می آیند اما من سخن او را نپذیرفتم و با او برخورد کردم.
شهروند/ایران در نمایشگاه بزرگ میلان به مقام دوم دست یافت هنر ایرانی جهان را خیره کرد
اکسپوی میلان
«اِکسپو»، رویدادی فرهنگی است با جنبههای تجاری که هر ٥سال یک بار در کشورهای مختلف برگزار میشود. اکسپوی امسال در شهر میلان کشور ایتالیا برگزار شد و به مدت شش ماه از یکم می تا ٣١ اکتبر ٢٠١٥ با موضوع «تغذیه زمین، انرژی برای حیات» در جریان بود. درواقع میتوان اکسپو را نمایشگاهی بزرگ در عرضه انواع محصولات فرهنگی کشورهای مختلف دانست. نمایشگاه امسال یکمیلیون مترمربع بود و در طول شش ماه برگزاری، ٢٠میلیون بازدیدکننده را به خود جذب کرد؛ تماشاگران یا حتی رهگذرانی که جاذبههای این نمایشگاه عظیم آنها را به خود میخواند تا گشتی بزنند و در این پرسهها، با شنیدنیها و دوستداشتنیها و حتی چشیدنیهای مردم کشورهای مختلف جهان آشنا شوند. میلان، نخستینبار در ٢٨ آوریل ١٩٠٦، میزبانی نمایشگاه بینالمللی را در پارک سمپیون (Parco Sempion) با ٢٠٠ حجره، برعهده گرفت و موفقیتها و تجارب این شهر در برگزاری نمایشگاهها، یکی از دلایل انتخاب دوباره این شهر پس از گذشت یک قرن بهعنوان میزبان اکسپوی ٢٠١٥ بود.
تغذیه زمین، انرژی برای حیات
عنوان «تغذیه زمین، انرژی برای حیات» با انتخاب میلان جهت میزبانی اکسپوی ٢٠١٥ توسط ایتالیا مطرح شد تا شرکتکنندگان در این نمایشگاه نقطهنظرات و همفکری خود را در مباحثی همچون راهکارهایی جهت تضمین تأمین آب و غذا برای تمامی ساکنان زمین (افزایش امنیت غذایی)، حفظ تنوع گیاهی و جانوری و مباحث دیگری در رابطه با عنوان انتخابی نمایشگاه که یک مشکل همگانی است، به چالش بکشند. این مباحث با هدف شبیهسازی مناقشه اصلی جهان هستی که در رابطه با تغذیه و تأمین موادغذایی برای همگان صورت میگیرد، به صورت روزانه و در قالب کنفرانسها و سمینارهای مختلف برگزار شد. هدف نهایی هم این بود که شرکتکنندگان و بازدیدکنندگان با این سوال روبهرو شوند که چطور رفتارها و فعالیتهای امروزه بشر در فردای نسل آینده تأثیرگذار خواهد بود.
وضعیت ایران در اکسپو
در اکسپوی ٢٠١٥ میلان، جمهوری اسلامی ایران در یکی از بخشهای مربوط به پاویونهای زیر ٢هزار مترمربع زیربنا، قرار داشت و در ردیف کشورهای دارای رتبه دوم قرار گرفت. جالب اینجاست که در بخش معماری و طراحی پاویون یا به اصطلاح سراپرده و غرفههایی که در نظر گرفته بود بلکه مشخصا در بخش تولید محتوا. از اینرو میتوان گفت، در اکسپویی که در یکی از کشورهای مهد هنر (ایتالیا) برگزار شد، وجهه «هنر ایرانی»، بسیار به کار آمد و ما را در این ویترین جهانی که هر پنجسال در یکی از نقاط دنیا برگزار میشود، جلوه داد. درواقع فعالیتهای کمیته فرهنگ و هنر پاویون ایران در اکسپوی میلان که به مسئولیت معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عاملیت موسسه توسعه هنرهای معاصر ترتیب یافت و به اجرا رسید، آن وجهی از حضور ما در آوردگاه ایتالیا بود که ما را در بازتابهای مربوط به این نمایشگاه جامع جهانی، پویا و در سطح برتر نشان داد. به گزارش ایسنا که هر از چندی اخباری از این اکسپو منتشر میکرد، این جلوهگری با گروههای مختلف موسیقی نواحی کشور و موسیقی کلاسیک ایران، همراه بود.
حواشی اکسپو
در این نمایشگاه بزرگ، کشورهایی هم بودند که محصولات هنری و فرهنگی سایر نقاط جهان را به نام خود بزنند! جمهوری آذربایجان که در این سالها پیشرو سرقت آثار هنری و ادبی ایران بوده، اینبار با توزیع کتابی سعی داشت هنر نگارگری سرزمینمان را به نام خود تبلیغ کند. در جایجای این کتاب، اشعار ایرانی کمرنگ و محو چاپ شده بود تا کمتر به چشم بیاید و سرقت هنری چندان هم واضح نباشد. این کشور در سالهای گذشته با ارایه دیوان نظامی به ترکی، پیشرو ثبت آثار ادبی ایران به نام خود بود. همچنین میتوان در غفلت مسئولان، به ثبت «تار» و «چوگان» در فهرست جهانی یونسکو اشاره کرد. در کنار جمهوری آذربایجان، «خط نستعلیق» هم در غرفه امارات متحده عربی عرضه شد و «فرش تبریز» در غرفه کشور ترکمنستان. اعتراضهایی مقابل این جعل تاریخ انجام شد اما متأسفانه مسئولان در سالهای اخیر چنان نسبت به این مسأله غافل بودهاند که برخی کشورهای همسایه به حد کافی دیگر خود را صاحب میدانند و عقبنشینیشان بعید به نظر میرسد....
کسب عنوان دوم جهانی
اسفهبدی که مدیریت عامل شرکت سهامی نمایشگاههای جمهوری اسلامی را برعهده دارد، دراینباره به ایسنا گفت: «کسب عنوان دوم جهانی در اکسپوی ٢٠١٥ میلان در رقابت با کشورهای مدعی غربی، حاصل فعالیت دوسالهای بود که بخش فرهنگ و هنر سهم بزرگی در آن داشت. درواقع کمیته فرهنگ و هنر، در زمینه حضور ما در اکسپو خدمات بزرگی ارایه کرد. هیچ کمیتهای به اندازه فرهنگ و هنر نتوانست در اکسپو اثرگذار باشد و این بخش به تمام اهداف از پیش تعیین شده رسید. هنرمندان ایرانی در این زمینه زحمات بسیاری کشیدند و همکاری خوبی داشتند. ایران در جایگاه بالایی از نظر فرهنگی، تاریخی و تمدن قرار داشته و دارد و ما توانستیم این جایگاه را در اکسپو به دنیا عرضه کنیم.» او در توضیح برنامههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اکسپو گفت: «برنامهها به نحوی بود که تمامی فرهنگها و اقلیمهای مختلف کشور از جنوب تا شمال و غرب به شرق را پوشش داد. گروههای هنری مختلفی از این فرهنگها به اکسپو اعزام شدند که با برنامههای نشاطآور، فرهنگ خود را به دنیا معرفی کردند و مخاطبان با سازها و آیینهای جدیدی از ایران روبهرو شدند که بسیار جذاب بود و در هر اجرا، جمعیت بسیاری برای دیدن برنامههای هنری ایران در مقابل پاویون متوقف میشدند.» اسفهبدی به تیتر روزنامه معتبر ایتالیایی (کوریره دلاسرا) اشاره کرد که گزارش تمام صفحه و عکس بزرگی از گروه هنری عروسکهای غولپیکر ایرانی شرکتکننده از ایران در اکسپو را با این تیتر چاپ کرده بود «عروسکهای ایرانی، غرب را تسخیر کردند» و گفت: «این نشان میدهد چقدر فعالیت هنری ایران در اکسپو مورد توجه قرار گرفته است.» او تأکید کرد: «کسب عنوان دوم جهانی در این دوره از اکسپو کار بسیار باارزشی بود که بخش عظیمی از این عنوان را مدیون فعالیتهای وزارت ارشاد در قالب کمیته فرهنگ و هنر اکسپو و هنرمندانی هستیم که با تمام توان، هنر خود را به بهترین شکل در این عرصه ارایه کردند.»
جوایز دیگر بخشها
جایزه طلا در بخش غرفههای ساخته شده از سوی کشورهای شرکتکننده با مساحت بیش از ۲هزار مترمربع در طراحی غرفه به ژاپن اعطا شد و غرفههای کره و روسیه جوایز دوم و سوم را دریافت کردند. آلمان، جایزه نخست را برای توسعه موضوع اکسپو گرفت و به دنبال آن آنگولا و قزاقستان جوایز بعدی را دریافت کردند. فرانسه از نظر معماری غرفه، جایزه نخست را گرفت و پس از آن بحرین و چین جوایز بعدی را دریافت کردند. در بخش غرفههای زیر ۲هزار مترمربع، انگلیس از لحاظ «معماری و فضای منظر» مدال طلا را کسب کرد و شیلی و جمهوری چک نیز رتبه دوم و سوم را بهدست آوردند. در این میان در یکی از مهمترین بخشها یعنی «محتوا و نمایش»، کشور اتریش جایزه نخست را از آن خود کرد و در همین بخش با زیرمجموعه «انتقال تجربیات مربوط به عامل حسگرایی و تجربهگرایی به بازدیدکنندگان» کشورهای ایران و استونی جایزه دوم و سوم را کسب کردند. در بخش مربوط به تجهیزات یارانهای، موسوم به «کلاستر»، مونتهنگرو جایزه نخست را از نظر بخش داخلی و ونزوئلا و گابون به ترتیب جایزه دوم و سوم را برای ارزشهای آموزشی دریافت کردند. الجزایر هم جایزه نخست را در زمینه توسعه موضوع اکسپو و کلمبیا و موریتانی جوایز دوم و سوم را دریافت کردند.
شهروند/حاتمیکیا دولت قبل را نشانه رفته است؟
ابراهیم حاتمیکیا به گفته خودش علاقه زیادی دارد از طریق فیلمهایی که میسازد به اتفاقات روز جامعهاش واکنش نشان دهد و شاید به همین دلیل باشد که همیشه حاشیهها و شایعات بخش قابل توجهی از کار او محسوب میشود. با این حال برخی فشارها در سالهای گذشته به شکلی بوده که باعث شده حاتمیکیا سعی کند در فیلمهای موخرش تا جای ممکن از جنجالهای رسانههای در زمان ساخت دور باشد و این برخلاف فیلمهای دیگران، تا زمان نخستین اکران اطلاعات چندانی از جزییات فیلم او وجود نداشته باشد. طبیعتا در چنین شرایطی گمانهزنیها درخصوص داستان و محتوای فیلمهای حاتمیکیا بیشتر میشود و این شیوه خود به خود خوراک خبری جالبی برای فیلم ایجاد میکند. «بادیگارد» بهعنوان فیلم جدید این کارگردان از این قاعده مستثنی نیست و هر چند وقت یکبار شنیدههای جالبی حول فیلم او در رسانهها شنیده میشود. در آخرین شنیدهها فارس اعلام کرده فیلم اخیر حاتمیکیا نقدی جدی بر عملکرد دولت دهم است و در این فیلم مسأله اختلاس در این دولت، نظام بانکی و تأمین اجتماعی همچنین عملکرد معاون اجرایی دولت دهم که هماینک در بازداشت به سر میبرد مورد توجه قرار گرفته است. فیلم علاوه بر نقد اجتماعی نگاه سیاسی به مسائل جامعه دارد. درباره محافظی است که از یکی از شخصیتهای مهم محافظت میکند اما با کمی تأمل به این مهم پی میبرد که این شخصیت بیشتر به فکر منافع خود است. محافظ دچار تشکیک میشود و به همین دلیل محافظت از شخصیت مهم نظام را کنار میگذارد و از یکی از شخصیتهای هستهای محافظت میکند. پرویز پرستویی، مریلا زارعی، بابک حمیدیان، شیلا خداداد، فرهاد قائمیان، امیر آقایی، دکتر محمود عزیزی و محمد حاتمی از بازیگران اصلی فیلم است. این فیلم برای جشنواره فیلم فجر آماده میشود و به احتمال فراوان در نوروز ٩٥ اکران خواهد شد.
قانون/گفتوگو با شروين مهاجر، نوازنده و مدرس كمانچه:
خانه موسیقی بر ای پیشر فت باید تغییر مسیر دهد
گروه فرهنگ و هنر
شروین مهاجر، نوازنده و مدرس کمانچه به عنوان یکی از منتقدان خانه موسیقی گفت: من با فعالیت خانه موسیقی موافقم واساسا انتقادات از برخی مشکلات به این معنا نیست که ميخواهیم در خانه موسیقی بسته شود. ما موزیسینها حرف همدیگر را بهتر میفهمیم. انتقادات ما بیشتر در مورد چگونه فعالیت کردن خانه موسیقی است. صرف داشتن اعضای بیشتر تا چه اندازه میتواند مهم باشد؟ برای رسیدن به شرایط مثبت توجه به کمیت در درجه اهمیت بیشتری قرار دارد یا بالابردن کیفیت هنری با گزینش اعضای عضو در این خانه؟ خانه موسیقی تا چه حد ميتواند از کیفیت پنهان در اعضا بهره ببرد؟ من دوست دارم خانه موسیقی میلیونها عضو داشته باشد اما باید بتواند در حد قابل قبولی اعضای دارای تخصص و رزومه معتبر موسیقی را نسبت به دیگران راضیتر نگه دارد تا این گروه هم بتوانند در جهت بهبود اهداف خانه موسیقی نقشی داشته باشند.
از موانع تاریخی بسیاری عبور کردیم تا به خانه موسیقی رسیدیم
مهاجر افزود: من از همه پیشکسوتانی که در مسیر بهبود عملکرد خانه موسیقی قدم برداشتند، تشکر ميکنم اما باید بپذیریم که منتقدان انتقادات درستی از سیستم خانه دارند. باید بتوانیم زیر یک سقف بنشینیم و صحبتهای موزیسینهای مختلف را گوش کنیم. تاکید میکنم که من بودن خانه موسیقی را به نبودش ترجیح ميدهم اما چگونگی ادامه فعالیت خانه موسیقی باید مورد بحث قرار بگیرد. ما از موانع تاریخی زیادی عبور کردیم تا خانه موسیقی امروز به اینجا رسید. اما اگر قرار باشد مسیری که تا امروز توسط خانه طی شده، همچنان ادامه داشته باشد، به پیشرفت خاصی نخواهیم رسید.
نباید انتظار داشت خانه موسیقی
یک شبه اوضاع را تغییر دهد
شروین مهاجر با اشاره به محدودیتهای موجود در موسیقی ایران گفت: من دوست دارم در مورد چیزهایی که واقعا ميتوان نام نقد را بر آنها گذاشت، صحبت کنم. هرچند برخی از دوستان به این موضوع زیاد توجه نميکنند و خوراکی برای مجلات و روزنامههای زرد تولید ميکنند. من و دوستانم که سابقه چندساله در فعالیت موسیقایی داریم، شاید نسبت به دوستانی که بعدا به جامعه موسیقی اضافه شدند، خط قرمزها را بشناسیم. در مقوله ای مثل خوانندگی و فعالیت هنری بانوان، از مدتها قبل مشکل داشته ایم و حل این مورد را نميتوانیم به تنهایی از خانه موسیقی یا حتی وزارت ارشاد انتظار داشته باشیم. موسیقی سنتی یا کلاسیک ایرانی از فرهنگ ناب و ارزشمند ما ریشه گرفته و بانوان هم بخش مهمياز این دستاوردها را باعث شده اند که در طول سالهای اخیر به آن کمتر از آن حدی که باید توجه شده است. نمیتوان انتظار داشت خانه موسیقی یا ارگانهای قدرتمند تر از خانه که در تصمیم گیری برای موسیقی کشور دخیل هستند، یک شبه اوضاع را عوض کنند. شروین مهاجر افزود: ما هنوز برای نشستن دور یک میز مشکل داریم و باید از دور همدیگر را مطلع کنیم ، اجازه بگیریم، شروط بگذاریم و به انحای مختلف موانع ایجاد کنیم. در صورتی که کاری که در این شرایط باید انجام دهیم، این است که بتوانیم در جایی دور هم جمع شویم و در مورد مشکلاتمان صحبت کنیم. در دولتهای مختلف مشکلاتی پیش آمد که ما را نگران سرنوشت خانه موسیقی کرده است.
مهاجر در مورد میزان بودجه خانه موسیقی گفت: نميدانم این بودجه در چند سال اخیر تا چه اندازه بیشتر شده است، اما تعداد اعضا بیشتر شده و طبعا حق عضویتها و امکاناتی که از بیمه ميگیریم، ميتواند به بهبود اوضاع کمک کند. سالها پیش که عضو خانه موسیقی شده بودم، در دفترچه بیمه ام دیدم که عبارت بیمه نویسندگان نوشته شده بود. بعدا متوجه شدم ما در دسته بندیهای بیمهای، زیرمجموعه نویسندگان و روزنامهنگاران هستیم. دوست داشتم روزی برسد که دفترچه بیمه یک موزیسین به نام حرفه و هنرش یعنی موسیقی باشد. این نکته من و بسیاری از همکارانم را اذیت ميکرد. البته منظورم این نیست که شاخه نویسندگان، دسته بدی است. موزیسینها، نویسندگان، عکاسان و روزنامه نگاران عضوی از خانواده هنر هستند اما بهتر است هر تخصصی به طور مجزا طبقه بندی شده باشد.
مدیر عامل خانه موسیقی نماینده ما برای برخورد با متخلفان کپی رایت است
این نوازنده با اشاره به عملکرد خوب خانه سینما برای جلوگیری از کپی کردن آثار سینمایی، خاطرنشان کرد: عملکرد خانه سینما در بخش کپی رایت از ما بهتر بوده و تا مدتها، توجه به این مسئله مهمترین درخواست موزیسینها از خانه موسیقی است. ما توقع داریم نماینده ما(مدیرعامل خانه موسیقی) با صحبت با مسئولان وزارت ارشاد تمهیداتی بیندیشند که بتوان با متخلفان برخورد کرد و به داد هنرمندان رسید.
خانه موسیقی به نسلهای دیگر توجه کند
او در ادامه گفت: توجه به«نسلی دیگر» از دیگر خواستههایی است که از خانه موسیقی داریم. نسلی دیگر ميتواند هنرمندانی را در بر بگیرد که مربوط به نسلهای مختلف هستند یا جزو هنرمندان جوان موسیقی باشند. آنچه در این بخش مهم است، تخصص گرایی در جشنوارهها، مدیریت بر روند تدریس در آموزشگاهها و شرح درس و رپرتوار دانشگاهی مورد توجه قرار بگیرد. به نظر من خانه موسیقی خیلی بهتر ميتوانست در این بخش عمل کند. امروز، چطور ميتوانیم بفهمیم که مثلا در دانشکده موسیقی اصفهان چه اتفاقی در حال وقوع است؟ من فکر ميکنم اتفاقات خوبی در بخشهای مختلف دارد ميافتد.
همیشه با چند دستگی مواجهیم و من آن را قبول ندارم
بهتر است ما رو در رو با هم صحبت کنیم و در جلسات حضوری مسائل موسیقی را مورد توجه قرار دهیم. متاسفانه در این زمینه با نوعی چنددستگی مواجهیم. همیشه باید مشخص کنیم که طرف چه کسی هستیم. درحالی که من این تقسیم بندی را قبول ندارم. بر این جمله تاکید میکنم که من هم یکی از منتقدین هستم اما آمدهام تا آستینهایم را بالا بزنم و برای موسیقی کاری کنم. نباید فقط از دور نقد کنیم. من همیشه این سوال را از خودم ميپرسم که تو برای موسیقی چه کردی؟ این سوالی است که همه باید از خودشان بپرسند. خیلی از مشکلات ميتواند ظرف چند دقیقه حل شود به شرطی که یک بزرگ، پادرمیانی کند. اگر مسئولان فرهنگی کشور در وزارت ارشاد در چنین مشکلاتی پادرمیانی کنند، قطعا حل مشکلات و کدورتها راحت تر خواهد بود.
ارتباط جوانان با پیشکسوتان باعث تقویت روحیه و انگیزه خواهد بود
او در پایان با تاکید بر لزوم نزدیکی و ارتباط نزدیک پیشکسوتان و جوانان گفت: اینکه جوانان بتوانند به راحتی با پیشکسوتان موسیقی ارتباط بگیرند، باعث تقویت روحیه و انگیزه آنها خواهد شد درحالی که اگر یک هنرمند جوان برای صحبت و درددل با یکی از نامداران موسیقی با مشکل روبهرو شود، قطعا دچار دلسردی و بیانگیزگی خواهد شد. خانه موسیقی از پتانسیلی که در این بخش دارد، ميتواند استفاده کند. باید بپذیریم که دستیابی به هنرمندان پیشکسوت بسیار مشکل شده است. وقتی ميبینم استاد گنجه ای بدون دریافت هیچ پولی در این سالها فعالیت کرده اند متوجه ميشوم که این کار با عشق و علاقه ممکن است. این صحبت را کسی ميگوید که دیگر عضو خانه موسیقی نیست و بیمه برایش رد نميشود. فکر کردم که بعد از مدتها باید بیایم و بتوانم از این طریق انتقاداتم را مطرح کنم. البته با انتقاداتی که در مورد هنر مطرح میشود، موافقم اما هیچ نظری در مورد ناراحتیها و دل خوریهای شخصی ندارم.
لازم به توضیح است، به مناسبت شانزدهمین سالگرد تاسیس خانه موسیقی با برخی از اعضای این نهاد به گفتوگو نشسته ایم تا عملکرد خانه را ارزیابی و با انعکاس نظرات و پیشنهادهای این عزیزان مسیر درست تری را پیش پای نهاد مدنی خانه موسیقی ترسیم کنیم.
قدس/تأسيس «تئاترشهر» در شهرستانها هم به رونق هنر نمايش کمکي نکرد؛
سالنهايي که باز شدند اما خاموش ماندند
گروه هنر: مهدي نصيري- تمرکز نداشتن تالارهاي تئاتر در شهرها و نبود سالنهاي مجهز در شهرها موجب شد ... که معاونت هنري وزارت ارشاد چهار سال پيش و در ادامه اجرايي شدن طرح استقرار گروههاي نمايشي، طرح ديگري را به تصويب برساند که به موجب آن ادارات کل 31 استان موظف ميشدند نسبت به بررسي و تأسيس تئاتر شهر در مراکز استانها اقدام کنند.
طرح راه اندازي تئاتر شهر در استانها اواخر سال 1390 و در زمان مديريت «قادر آشنا» در مرکز هنرهاي نمايشي تصويب و بلافاصله پس از آن در اوايل سال 1391 به استانها ابلاغ شد. براساس اين طرح، معاونت هنري با موظف کردن استانها براي ايجاد فضاي مناسب، حمايت از تأسيس تئاتر شهر در استانها را دستور کار قرار داد.
راه اندازي 6 تئاتر شهر در چند ماه
شرايط قرار گرفتن تابلوي تئاتر شهر بر روي ساختمان و تالار در مراکز استانها البته خيلي هم دشوار نبود. داشتن يک سالن اصلي، دست کم يک پلاتو، رختکن و اتاق گريم براي افتتاح و رسيدن آسان و سريع به نتيجه کافي بود. بنابراين استانهايي که اين شرايط را از پيش فراهم داشتند، خيلي زود و با کمک و حمايت معاونت هنري وزارت ارشاد تئاتر شهرشان را افتتاح کردند.
مشهد، اولين شهري بود که تئاتر شهرش را افتتاح کرد. سال 1391 و در همان سال ابلاغ طرح، مجتمع فرهنگي هنري امام رضا(ع) که سالها پيشتر تأسيس شده بود به راحتي يک تابلو بزرگ ديگر (تئاتر شهر مشهد) را هم به ساختمانش اضافه کرد. بلافاصله بعد از مشهد، کرج با سه سالن، گرگان با يک سالن اصلي (البته با قدمت 30 ساله) و يک پلاتو و همدان، ياسوج، کرمانشاه و... همه تئاتر شهرهايشان را يکي پس از ديگري تأسيس و افتتاح کردند.
اين روند راه اندازي، تجهيز و افتتاح تا همين امروز هم ادامه دارد و در سال جاري بجنورد و رشت هم صاحب تئاتر شهر شدند، البته گويا هنوز تفاهم نامهاي با مرکز هنرهاي نمايشي در خصوص تأييد آن ندارند.
در حال حاضر هشت تئاتر شهر داراي تفاهم نامه با مرکز هنرهاي نمايشي در استانهاي کشور فعاليت دارند و بايد تأکيد کرد که تقريباً همه اين استانها پيش از ابلاغ طرح تأسيس تئاتر شهر همين سالنها و ساختمانها را به عنوان تالارهاي نمايش يا فضاهاي متعلق به مجتمعهاي فرهنگي و هنري در اختيار داشتهاند.
اما نکته مهم درباره متمرکز شدن سالنها و امکانات در قالب مجموعه تئاتر شهر، هويت يابي سالنهاي تئاتر در استانها بوده است. هويتي که تا پيش از اين به واسطه پراکندگي تالارها، ناقص بودن امکانات و... در بسياري از مراکز استانهاي کشور وجود نداشت.
طرح تأسيس تئاتر شهر اگر چه کمي شتابزده و سريع و بيشتر با نگاه کميبه اجرا در آمد، اما با اجرا شدنش دست کم مهمترين کاستي تئاتر کشور را نشانه گرفته و در پي رفع آن است. حتي در بدبينانهترين شرايط هم تأسيس تئاتر شهر در شهرهاي مختلف ميتواند دست کم به اجراي عموميبرخي آثار و توليد تئاتر در اين شهرها منجر شود.
تالارهايي که خاموشند
تعدا تالارهاي خاموش در شهرها و استانهاي کشور کم نيست، اما تعطيل بودن يک مجموعه تئاترشهر را نميتوان هيچ طور توجيه کرد.
امروز تابلو تئاتر شهر روي سالنهاي هشت شهر کشور نصب شده است، اما با گذشت حدود چهار سال از آغاز اجراي طرح راه اندازي و تأسيس تئاتر شهرهاي کشور، همه اين تالارها آن طور که انتظار ميرفت، اداره نشدهاند.
در همه اين تالارها تئاتر توليد و اجرا نميشود و گويا حضور گروههاي تئاتري، توليد و اجراي مستمر تئاتر در همه اين مجموعهها چندان رونقي ندارد. البته پيگيري اخبار اجراي نمايشها در شهرهاي مختلف خيلي هم نااميد کننده نيست. تئاتر شهر مشهد دست کم در دو سال گذشته به صورت مستمر ميزبان گروههاي تئاتري بوده است و در برخي فصول حتي توانسته از پرتماشاگرترين تالارهاي کشور هم باشد.
رونق تئاتر شهر مشهد
البته مسأله تئاتر در مشهد با توجه به جمعيت و نيز تعداد زياد هنرمندان تئاتر اين شهر کمي با شهرهاي ديگر متفاوت است، همچنان که همين اواخر يک نمايش کودک در تالاري غير از تالارهاي اداره ارشاد توانست فروش بالاي صد ميليون تومان در اين شهر داشته باشد.
در شهرهاي ديگر مثل کرمان، شيراز، اصفهان و... هم تئاتر شهرها ميزبان گروههاي تئاتري بودند و توليدات تئاتري در تئاتر شهرها روي صحنه رفتهاند با وجود اين فرآيند توليد و اجرا متأسفانه هنوز به طور مداوم و مستمر در اين استانها شکل حرفهاي پيدا نکرده است. در برخي شهرها هم تئاتر شهر و سالنهاي تئاتري در طول سال خاک ميخورند. هر چند در اين تالارها هم نمايشهايي روي صحنه رفتهاند، اما تئاتر شهر کرمانشاه، همدان، ياسوج (که راهاندازي آن مدتي متوقف شد) و... نه به صورت حرفهاي فعاليت دارند و نه توانستهاند گيشه قابل قبولي داشته باشند. در برخي از شهرها مثل کرج و کرمانشاه، تئاتر شهر در مرکز شهر واقع نشده و نوع استفاده از تالارها به همين دليل بيشباهت به سرنوشت تئاتر خاوران در تهران نيست.
سالنها توجه ميخواهند
در برخي شهرها هم اداره ارشاد قادر به تأمين هزينه نگهداري و تالارهاي نمايش (و حتي گويا تئاتر شهرها) نيست. تجربه ساماندهي، تجهيز و راهاندازي تئاتر شهر در استانها و استقبال هنرمندان تئاتر از اين مجموعهها شايد دليل خوبي باشد که حالا مسؤولان ارشاد استانها با همکاري معاونت هنري وزارت ارشاد توجه بيشتري به سالنها و امکانات آن در شهرهايشان داشته باشند. در پايان در مورد تئاترشهر تهران هم بد نيست به اين نکته اشاره شود که همچنان تعميرات در اين مجموعه ادامه دارد. اين روزها قلب تئاتر تهران نه تنها خوب نميتپد، بلکه حتي از تالارهاي خاموش آن هم اخبار خوبي شنيده نميشود.
کارو کارگر/معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور:
دو میلیون و 500 هزار زن سرپرست خانوار در کشور وجود دارند
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور با بیان اینکه 90 درصد از دختران به دلیل مشکلات خانوادگی از خانه فرار میکنند، گفت: 10 درصد از این دختران نیز به خاطر دوستی و موارد عاطفی و عاشقانه از خانه فرار میکنند.
به گزارش فارس، حبیبالله مسعودیفرید در نشست خبری خود با اشاره به فعالیت معاونت امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور اظهار داشت: دفاتر توانمندسازی زنان خانواده، امور آسیبدیدگان اجتماعی و مرکز فوریتها (اورژانس اجتماعی) از جمله دفاتری است که در حوزه زنان فعالیت میکنند.
وی تصریح کرد: هماکنون 180 هزار خانواده زن سرپرست تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند و از خدمات مختلف این نهاد استفاده میکنند ضمن اینکه بر اساس آمار دو میلیون و 500 هزار خانوار زن سرپرست در کشور وجود دارند.
فرید با اشاره به دلایل افزایش خانوادههای زن سرپرست گفت: بخشی از این خانوادهها به دلیل فوت همسر، طلاق هستند که البته سهم طلاق در سالهای اخیر رو به افزایش بوده است.
وی به خدمات ارائه شده به خانوادههای تحت پوشش سازمان بهزیستی اشاره کرد و گفت: علاوه بر پرداخت مستمری به زنان سرپرست خانوار خدمات دیگری در حوزه تحصیلی و فرهنگی به فرزندان این خانوادهها ارائه میشود. به طوری که هماکنون 17 هزار دانشجو و 84 هزار دانش آموز از خدمات تحصیلی سازمان بهزیستی استفاده میکنند.
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور به بیمه تأمین اجتماعی زنان سرپرست خانوار اشاره کرد و گفت: 54 هزار زن سرپرست خانوار شهری و 46 هزار زن سرپرست خانوار روستایی و عشایر از خدمات بیمه تأمین اجتماعی استفاده میکنند.
فرید گفت: متأسفانه در سالهای اخیر میزان طلاق نسبت به ازدواج در کشور ما افزایش یافته است و به ازای هر صد ازدواج 22.6 درصد طلاق صورت گرفته است که البته در بسیاری از کشورها میزان طلاق از کشور ما بیشتر است.
وی در ادامه به برنامه چهارم توسعه اشاره کرد و گفت: بر اساس یکی از بندهای این برنامه قرار بود 40 درصد از حداقل حقوق به زنان سرپرست خانوار پرداخت شود که متأسفانه این طرح محقق نشد و هماکنون زنان سرپرست خانوار تحت پوشش دستگاههای حمایتی از 53 تا 100 هزار تومان به صورت ماهانه مستمری دریافت میکنند و این در حالی است که در کنار دریافت مستمری خدمات دیگری به این خانوادهها ارائه میشود.
فرید بیان داشت: سال گذشته حدود 600 هزار تماس با خط 123 برقرار شده است که از این تعداد 150 هزار تماس مرتبط بوده است.
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور ادامه داد: توسعه خدمات سیار اورژانس اجتماعی یکی دیگر از اقدامات سازمان بهزیستی محسوب میشود که 300 هزار خودرو برای این امر در نظر گرفته شده است که در هر دستگاه خودرو روانشناس و مددکار مستقر هستند و سال گذشته 130 هزار مأموریت توسط این مجموعه انجام شده است.
وی ادامه داد: بر اساس آمار 8.5 درصد از تماسهای برقرار شده با اورژانس اجتماعی مربوط به کودکآزاری، 7 درصد مربوط به موارد همسرآزاری بوده است.وی به اسکان زنان در معرض خشونت در خانههای امن اشاره کرد و گفت: این افراد میتوانند دو تا سه ماه در این خانهها باشند و پس از پیگیریهای کارهای حقوقی از این خانهها ترخیص خواهند شد.
وی گفت: بر اساس آمار ارائه شده از سوی شهرداری تهران 15 هزار کارتن خواب در تهران وجود دارند که بخش قابل توجهی از این افراد در گرمخانهها مستقر هستند.
فرید در ادامه به خانههای سلامت برای دختران در معرض آسیب اشاره کرد و گفت: در 31 استان این خانهها راهاندازی شده است و سال گذشته 506 نفر از این دختران در خانههای اشاره شده پذیرش شدهاند و این در حالی است که در 7 ماه گذشته از سال 261 نفر در خانههای سلامت پذیرش شدهاند.
وی به علل فرار دختران از خانه اشاره کرد و گفت: 90 درصد از این دختران به دلیل مشکلات خانوادگی و 10 درصد به خاطر دوستی و موارد عاطفی و عاشقانه از خانهها فرار میکنند.
وطن امروز / گفتوگوی «وطن امروز» با ناصر طهماسب، مدیر دوبلاژ انیمیشن «شاهزاده روم»
باید پاک باشی تا صدایت مؤثر باشد
مرتضی اسماعیلدوست: امواج پر صلابت صدا طنین خاطره میشود آنگاه که حس نامیرایی کلام بر شانه روزگاران جاری است. صدای ماندگار ناصر طهماسب، جویبار لحظههای خوش همنگاری با شخصیتهایی است که تاریخ سینما با وجود آنها جان مییابد؛ مک مورفی در «دیوانه از قفس پرید»، جک تورنس در «درخشش»، کلانتر ویل کین در «ماجرای نیمروز»، جان دو در «هفت» و بسیاری دیگر از کاراکترهای طلایی سینما با آقای صدای دوبله ایران روحی دوباره گرفتند. به بهانه جدیدترین فعالیت استاد ناصر طهماسب که مدیریت دوبلاژ انیمیشن ارزنده «شاهزاده روم» است، در کنار صدایی نشستم که شوق آثار رویایی سینما را زنده میکند.
در چه مرحلهای از تولید انیمیشن «شاهزاده روم» به گروه پیوستید؟
در ابتدا فیلم کوتاهی آوردند تا برای نمونه کار صداگذاری شود. بعد طرح کلی فیلمنامه آماده شد و من پیشنهاد دادم که اول صدایش را بگیریم و روی آن تصویر بگذاریم. از این رو طراحی صدای کاراکترها انجام شد و از روی همان صداها فیلم ساخته شد.
یعنی همانند رویه مرسوم ساخت انیمیشن در هالیوود براساس ماکتسازی صداها و تطابق با طرحها صورت یافت؟
بله، همان رویه هالیوود را در این انیمیشن دنبال کردیم. یعنی تصاویر براساس صداهای ساخته شده کامل شد و سپس دوباره صداهای جدید را براساس تصاویر ضبط کردیم تا با صداها همسان شود و به ترکیب همانندی در کلیت اثر برسد.
شما هم جدا از مدیریت دوبلاژ انیمیشن به عنوان صداپیشه کاراکتر اسقف حضور دارید.
از اول قرار نبود من حرف بزنم و تنها مدیریت دوبلاژ با من بود اما بعدا که بحث صداپیشگی شد، بد ندیدم که تجربه جدیدی را در انیمیشنی ایرانی داشته باشم، چون ما سابقه چندانی در تولید انیمیشن نداریم و نیاز به کار کردن و تلاش است که خوشبختانه جوانان این فیلم با خلاقیت بالایی توانستند از پس این مجموعه ارزشمند برآیند.
برخیها شاید تصور چندانی از دشواری کار دوبله ندارند. برای توجه مخاطبان، اشارهای به روند دوبلاژ انیمیشن «شاهزاده روم» داشته باشید.
ما هر کدام از کاراکترها را جداگانه ضبط کردیم و بعد همه صداها را تلفیق کردیم تا به ترکیب هماهنگی برسد. دوبله کار خیلی سختی است و نیاز به ساعتها کار دارد. اینگونه نیست که فقط حرفی زده شود، بلکه باید روی تکتک صداها کار کرد و تمرین لازم با صداپیشهها انجام شود تا صداها بموقع روی تصویر بنشیند، چراکه ممکن است برخی دیرتر نسبت به کاراکترهای فیلم حرف بزنند. در «شاهزاده روم» 70 کاراکتر وجود داشت که باید هماهنگ میشدند تا همانند یک گروه ارکستر، صداهای اعضای تیم کوک شود.
در ایران تجربیات ارزشمند و قابل اشارهای در زمینه انیمیشنسازی نداشتیم و ساخت «شاهزاده روم» گامی به جلو در این عرصه خواهد بود.
همینطور است. در ایران انیمیشن چندان جدی گرفته نشده است و متاسفانه انیمیشن را مساله کوچکی فرض میکنند در حالی که شاید انیمیشن در سالهای آینده کل سینماها را فتح کند و خیلی از بازیگران و کارگردانان به سیطره این تکنولوژی درآیند. انیمیشن مخلوق دست انسان است و انیماتور همه چیز را از ابتدا میآفریند، از این رو مدیوم بسیار مهم و دشواری است. به نظرم «شاهزاده روم» اثر ارزشمندی محسوب شده و میتواند حرکت ارزندهای در این عرصه باشد.
با توجه به سابقه نه چندان روشن انیمیشنسازی در ایران، وقتی که پیشنهاد مدیریت دوبلاژ «شاهزاده روم» به شما داده شد، واهمهای از بابت فرجام نامطلوب آن نداشتید؟
خیر، اینگونه فکر نکردم که شاید خوب درنیاید. وقتی با بچههای این گروه آشنا شدم، دریافتم که انسانهای درستی هستند و به دنبال کار پاکیزهای هستند. برای خودم هم فعالیت در یک انیمیشن ایرانی جالب بود و فکر میکردم نتیجه موفقی از آب در خواهد آمد که خوشبختانه هم اینگونه شد. امیدوارم این فیلم بیشتر دیده شود و با تبلیغات مناسب مخاطبان خود را پیدا کند، بویژه اینکه شکل تبلیغات باید موجب جذابیت کودکان شود، چراکه «شاهزاده روم» بیشتر برای کودکان ایران ساخته شده است.
«شاهزاده روم» ایده ارزشمندی درباره مادر امام زمان(عج) دارد که تاکنون در سینما مطرح نشده است. به نظرتان این اثر توانسته مفاهیم مورد نظر را از طریق انیمیشن به مخاطبان منتقل کند؟
ساخت این فیلم با توجه به قصه حساسی که دارد خیلی مشکل بوده و کار آسانی نیست، آن هم در فرم انیمیشن که نیاز به ساخت حرکات دارد و باید کاراکترها را خلق کرد. به نظرم فیلم «شاهزاده روم» میتواند برای آدمهایی که پایههای ایمانی دارند خیلی جذاب باشد، چراکه نگاههای معنایی موثری در فیلم روایت میشود. داستان قابل توجهی است که کاروانی راهافتاده و ملیکا این مسیر دشوار را طی میکند. به نظرم تماشای این انیمیشن برای همه مردم ایران و برای بچهها دلنشین خواهد بود.
نقش صدا در انیمیشن بسیار برجسته است و بسیاری از هنرپیشگان مطرح هالیوود در آثار انیمیشن صداپیشگی میکنند. درباره برجستگی صداهای «شاهزاده روم» توضیح دهید.
مهمترین مساله نحوه گفتارنویسی و چگونگی بیان آن است. گفتاری باید نوشته شود که بتوان آن را گفت و به جذب مخاطب کمک کند. خیلی از متنها ممکن است خوب باشد اما برای یک اثر سینمایی آن هم انیمیشن چندان مناسب نباشد. در «شاهزاده روم» متن و صدا به شکل منسجمی در هم عجین شده است.
در سینمای ایران برخلاف رویه مرسوم پیش از انقلاب، دوبله برای فیلمهای ایرانی صورت نمیگیرد و غیر از نسخهای از فیلم «جرم» چنین شیوهای اجرا نشده است. از طرفی به دلیل عدم اکران فیلمهای خارجی در سینماها، فعالیت دوبلورها محدود شده است. این وضعیت را چگونه میبینید؟
اصلا علت شکست سینما دوبله نکردن فیلمهاست. باید دوبله آثار شاخص بینالمللی افزایش یابد. حتما هم لازم نیست آثار هالیوودی دوبله شود و به نظرم میتوان آثار کارگردانهای شاخص را دوبله کرد، چراکه فیلمهای خارجی با دوبله شدن واضح و روشن خواهند شد و همچون کلوزآپ در تصویر، با دوبله نیز درک صداها واضحتر میشود.
و خاطره دوبله جاودانههای سینمای کلاسیک همچنان در نزد دوستداران باقی است.
دوبله در آن دوران ساختار جدیدی را برای فیلمها فراهم کرد. دوبلورهای آن دوره همه درخشان بودند و وقتی با آنها حرف میزدید میتوانستید پی به خاص بودن صدا و اجرای زیبایشان ببرید. در کشورهای دیگر هم دوبله سابقه داشته است اما تنها به جای شخصیتها حرف میزنند ولی در ایران دوبلورهای قدری بودند که با صدای خود به شخصیتها تصویری کاملتر بخشیده و هویت میدادند.
تا چه حد برای صداپیشگی پرسوناژهای ارزنده سینما دست به تحقیق میزدید؟
من برای دوبله فیلم «دیوانه از قفس پرید» کتاب اصلی آن را با نام «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» خواندم. دوست داشتم با خواندن کتاب به شخصیتها نزدیک شوم و تفاوت آن را با ساخته سینمایی مقایسه کنم و ببینم میلوش فورمن با چه نگاهی آن را ساخته و جک نیکلسون چگونه آن را بازی کرده است.
اما دیگر در سینمای جهان آثار شاخص و کارگردان مولف به تعداد گذشته نیست!
اشکال سینمای هالیوود این است که از ادبیات دورتر شده است. شما فیلمهای موثر آن دوران مانند فیلم «دیوانه از قفس پرید» یا فیلمهای ساخته شده توسط ویلیام وایلر را ببینید که همه از ادبیات آمده بودند. وقتی روح ادبیات را از سینما بگیرید، یک عده آدم میآیند و چیزهای بیخودی مینویسند و بعد هم تبدیل به فیلم میشود! آنقدر تخیلات فانتزی و ژانر ترسناک وارد سینما شده که دیگر کمتر میتوان فیلمهای تاثیرگذار را دید و از این جهت سینما عاری از جنبه دراماتیک و وجوه انسانی شده است. شما فیلم «محله چینیها» را ببینید که شاهکار است و چه ساختار محکمی دارد. حالا ببینید پولانسکی میرود چه فیلمهایی میسازد!
از طرفی آثار جاودانه سینما با صدای شما روحی دوباره مییافت و تشخصی تازه به خود میگرفت.
مخاطبان با صدای آشنا ارادت بیشتری به فیلم پیدا میکنند. آدمهایی از شهرستانهای دور با من تماس میگیرند و میگویند همه آثاری را که دوبله کردهام تهیه کردند و دیوانهوار عاشق صدا هستند. باور نمیکنید همین امروز که رفته بودم نشریهای بخرم، یک نفر به من گفت تنها تو یک کلمه طلاق در سریال «هزار دستان» گفتی که زندگی مرا زیر و رو کرد! این را هم بگویم که در طبقات پایین جامعه نسبت به طبقات اشراف صدای دوبلورها اهمیت بیشتری دارد، چراکه آنها با صدا زندگی میکنند و حس روشنتری نسبت به طبقه اشراف دارند که هیچ دغدغه و دردی ندارند.
نسل جوان دوبلورها را چگونه میبینید؟ بسیاری عقیده دارند فاصلهای آشکار میان نسل گذشته دوبلورها مانند آقایان خسروشاهی، اسماعیلی، جلیلوند و شما با نسل فعلی وجود دارد!
آخر اصلا کاری نیست که جوانان خودشان را نشان دهند! باید صداها در سالنهای سینما خود را نشان دهد و از طرفی بستگی به کیفیت و زیبایی اثر دارد. شما فرض کنید اگر به جای آقایان محمدیان و جعفری افراد دیگری انیمیشن «شاهزاده روم» را تهیه میکردند، چه چیزی میشد؟ کیفیت فیلم و سالن سینما نقش مهمی در کار دوبله دارد. در سینما است که مخاطب باید با تمام وجود در تاریکی مطلق سالن بنشیند و با عده زیادی آدمهای ناشناس فیلم را ببیند. آنجاست که بلیت میخری و با علاقه در سالن سینما مینشینی تا احساسات خود را در جمعی عمومی مورد سنجش قرار دهی.
همانند تجربهای خیالانگیز در یک سفر دسته جمعی!
اصلا سینما درمانگاه است که انسان پی به دردها و روحیه خود میبرد. وقتی در خانه بنشینی و به تلویزیون نگاه کنی لطف چندانی ندارد. سالن سینما همانند شکلی از معبد است که با فیلمهای خوب میتواند انسان را به حقیقت زندگی نزدیک کند و اگر خوب به ارزش سینما نگاه شود میتواند حتی موجب تقویت ایمان شود.
اولین صدای روح بخشی که از طریق دوبله فیلمی به شما دست یافت، از آن که بود؟
سالها پیش وقتی نوجوان بودم فیلم ژاپنی خانوادگی با نام «هرگز نمیر مادر» را در سینما دیدم که نریشن این فیلم را دوبلوری به نام هوشنگ مستوفی میگفت. صدای او متن داستان را زنده میکرد. متنی که روی فیلم آورده بودند نوشته پرویز دوایی بود. فیلم آنچنان برجسته نبود اما صدای مستوفی مسحورکننده بود و با صدای دوبلور سرمست میشدی از بابت زیباییهایی که در آن صدا بود.
به کدام نوع سینما علاقه خاصی داشتید و به تماشای آنها در سالنهای سینما مینشستید؟
فیلمهای ایتالیایی در آن دوران برایم خیلی جالب بود.
آثار نئورئالیسم ایتالیا مدنظرتان بود؟
بیشتر سینمای نئوکمدی ایتالیا را در آن زمان دوست داشتم، مانند فیلمهای ماریو مونیچلی یا فیلمهایی مانند «حیف که خیلی حقهای» یا «آسیابان عشوهگر». این فیلمها در عین لذتبخش بودن، انتقاداتی هم به جامعه خود داشتند. بازیگران نابغهای مانند ماسترویانی، آلبرتو سوردی و ویتوریو گاسمن در آن سینما بودند که واقعا فیلمهایی ماندنی دارند.
پس شما دلبسته سینمای دهههای 50 و 60 ایتالیا هستید؟
اصلا خیلی از فیلمهایی را که آمریکاییها در این سالها ساختهاند از فیلمهای ایتالیایی آن دوران گرفتهاند. مثلا فیلم «بوی خوش زن» را که آلپاچینو بازی میکرد و درباره یک مرد نابینای ارتش آمریکا بود قبلا ایتالیاییها ساختهاند. فیلم «لکوموتیوران» از پیترو جرمی واقعا دیوانهکننده بوده که حسین سرشار جای شخصیت اصلی آن حرف زد. آدم از تماشای هر بار این فیلم لذت میبرد و هنوز هم فیلم را در خانه دارم و بعد از گذشت نیم قرن با علاقه آن را میبینم.
برسیم به صداهایی که روی چهره جک نیکلسون داشتهاید و شاید مهمترین آنها فیلم ماندگار «درخشش» ساخته استنلی کوبریک؛ فیلسوف سینماست.
فیلم «درخشش» جاودانه بود و حرف نداشت. همه چیزش تراز اول بود، بازیها و کارگردانی حساب شده، موسیقی زیبا، نورپردازی درخشان و متنهای عالی آن فیلمی استثنایی را به وجود آورد. این فیلمها را میتوان چندین بار تماشا کرد و از دیدن آن لذت برد نه مثل فیلمهای امروزی که با یک بار دیدن دور ریخته میشود! ما آن دوران حتی آنونس فیلمها را که آقایان ابوالحسن تهامی، عطاءالله کاملی و ایرج نوذری میگفتند هم میدیدیم.
رنگارنگ بودن جنس صدای کاراکترها و تیپسازی در آثار شما کاملا برجسته است، چگونه از صدای مک مورفی در «دیوانه از قفس پرید» به تیپ صدای متمایز یوگی در انیمیشن «یوگی و دوستان» میتوان رسید؟
برخی اوقات یکسری ایدهها به ذهن مدیر دوبلاژ و دوبلور میرسد که برای بهتر شدن کار پیشنهاد و انجام میشود. صدای یوگی به پیشنهاد من نبوده و اصلا دوست نداشتم آن را بگویم اما بالاخره شرایط طوری شد که باید گفته میشد و بعد هم ماندگار شد و کلی طرفدار پیدا کرد. شما باید بدانی که جنس صدا را برای چه طیفی داری میگویی. همچنین شنوایی در کار دوبله خیلی مهم است. حتما شنوایی آقای اسماعیلی به عنوان یک دوبلور بینظیر است که میتواند به زیبایی حس آن را جاری کند. این صداها تراش خورده و به مرور پاکیزه شده و تبدیل به فرم و استیل خاصی شده است.
خیلیها با یک صدای نهچندان پایدار، توهم دوبلور شدن پیدا میکنند! شما به عنوان پیشکسوت این عرصه، ملزومات صداپیشگی را در چه چیزهایی میدانید؟
داشتن صدا به تنهایی کافی نیست و باید شناخت نسبت به مسائل مختلف پیدا کنی. مثلا مادرم به ماهیت صداها خیلی اساسی نگاه میکرد و خیلی عجیب بود که با دقت به صداها توجه کرده و کشف میکرد. مهمترین مساله در دوبله، داشتن روحی انسانی است. باید پاک باشی تا صدایت موثر باشد. کوچکترین خللی در رفتار، خود را در کار نشان میدهد. شما به حرف آدمهای مختلف در وضعیتها و حرفههای مختلف نگاه کنید که در عین شباهت چقدر متفاوت است! ببینید در طول تاریخ بهترین حرفها را پیامبران زدند و بعدها مشخص شد که آنها با چه نگاهی حرفهای به آن زیبایی زدند. همچنین درخشش روح حافظ و مولانا در زمانهای مختلف هنوز گیرایی دارد که زبان را دوباره خلق کردهاند. از طرفی دوبلور باید اهل مطالعه بوده و اشراف به کارش داشته باشد. باید سهچهارم ادبیات را خوانده و فیلمهای بسیاری را دیده باشد تا به عمق مسائل آگاه شود.
شما تجربه بازیگری هم داشتهاید و غیر از فیلم «راه دوم» در دهه 60 در 2 اثر فریدون جیرانی هم بازی کردید. دلیل انتخاب نقشها چه بود؟
خیلی بازیگری برایم مهم و دغدغه نبود و آن چند تا هم پیش آمد که بازی کنم. در سریال «مرگ تدریجی یک رویا»، فریدون جیرانی درخواست کرد تا بازی کنم و قرار بود به ترکیه برای فیلمبرداری بروند و من هم همراه شدم. برایم جالب بود که بعد از بازی در این آثار مردم مرا شناختند و در خیابان با من حرف میزدند! با وجودی که نقشی که در آن کارها داشتم خیلی کوتاه بود اما مورد توجه مردم قرار گرفته بود. الان هم خیلی پیشنهاد بازی میشود و یکسری فیلمنامه در خانه دارم اما دیگر دوست ندارم بازی کنم. اصلا برای من سینما آن لطف سابق را ندارد.
دوبلورها به دلیل اینکه به جای تصویر، محوریت فعالیتشان با صداست، کمتر شناخته میشوند!
اصلا شناخت به این نیست که شما را در خیابان بشناسند. در همه خانهها سالهاست که صدای من و همکاران دوبلور من مانند خسرو شاهی، اسماعیلی و سعید مظفری باقی است و انگار جزئی از صدای خانوادهها شده است که آنها را خوب میشناسند. من اصلا به شناخت ظاهری توجهی ندارم و معمولا مصاحبه هم نمیکنم. تنها تمام تلاش خود را میکنم تا به بهترین نحو صداها را در بیاورم و از کارم راضی باشم.
مخاطب دست به تصویرسازی خیالی از صدای هنرپیشگان میزند. تا به حال پیش آمده که مردم با دیدن تصویر شما به تعارض رخ داده در تصورشان اشاره کنند؟
همانطور که اشاره داشتید صدا تبدیل به کاراکتری میشود که امکان دارد هر تصویری برای آن بسازند که شاید با تصویر واقعی کاملا متفاوت باشد البته همه صدا و تصویر مرا همخوان میدانند.