کد خبر: ۳۰۶۶۸۲
تاریخ انتشار:

نوزاد تنها مانده در زایشگاه

چند ساعتی از تولدش می گذشت. مدام گریه می کرد و آرام و قرار نداشت. همه نوزادان را به اتاق مادرانشان برده بودند اما تخت مادر پسر کوچولو خالی بود.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ایران، روی دستبند کودک نام مادر «معصومه منصوری» نوشته شده بود. پرستار سریع پوشه پرونده را بیرون کشید و به شماره تماسی که نوشته شده بود زنگ زد اما کسی جوابگو نبود. تماس دوباره برقرار شد و صدای آن سوی خط جواب داد. پرستار بلافاصله شروع به صحبت کرد

«خانم معصومه منصوری را می‌شناسید از زایشگاه کامروز آتابای تهرانپارس تماس می‌گیرم». صدای آن سوی خط جواب منفی داد و ارتباط قطع شد.دیگر شکی باقی نمانده بود که مادر جوان، پسر کوچولویش را رها کرده است. با گزارش بیمارستان، کلانتری تهرانپارس در جریان قرار گرفت و مأموران پس از اینکه در پیگیری آدرس و شماره تماس پرونده مادر نوزاد به هیچ سرنخی نرسیدند، پسر کوچولو را برای تعیین وضعیت به دادسرای تهران سپردند.

آغازی مبهم

14 تیرماه سال 59 بود که پسر کوچولوی بی‌سرپرست در یازدهمین روز زندگی‌اش با دستور دادستان تهران به شیرخوارگاه شهرداری معرفی و مراحل انتقالش به شیرخوارگاه آمنه انجام شد. از آنجا که مادر نوزاد بلافاصله بعد از تولد او را ترک کرده و هیچ یادداشتی نیز از او باقی نمانده بود پسر کوچولو هیچ اسمی نداشت و او را به عنوان بنده‌ای از خدا به نام «عبدالله» نامگذاری کردند.

چهار ماهی از آغاز زندگی پسر کوچولو در شیرخوارگاه می‌گذشت که زن و مرد جوانی او را انتخاب کرده و به عنوان فرزند خوانده به خانه بردند و به نام «نادر» و با نام خانوادگی خودشان شناسنامه‌ای برایش گرفتند.

تلاطم

نادر کوچولو در خانواده جدیدش بسیار خوشبخت بود و هیچ چیزی کم نداشت. گاهی اوقات از بی‌شباهتی به والدینش متعجب می‌شد اما پدر و مادرش هر بار دلیلی آورده و او را قانع می‌کردند. نادر در این کانون گرم و در شرایطی که هیچ تصوری از آغاز سخت زندگی‌اش نداشت رشد کرد و به سن ازدواج رسید و با دختر مورد علاقه‌اش زیر یک سقف رفت. چند سالی از آغاز این زندگی مشترک می‌گذشت که یکی از اقوام با انگیزه‌ای نامعلوم ماجرای سرراهی بودن او را مطرح کرد و زندگی‌اش را به تلاطم انداخت.

از آن روز با اصرار همسرش، به هر جایی سرک کشید اما تنها نشانی که از مادر گمشده‌اش به دست آمد، کارت زایشگاه بود که نام «معصومه منصوری» روی آن به چشم می‌خورد. نادر می‌گویدمن در این سال‌ها هیچ چیزی کم نداشته ام و آنقدر در رفاه بودم که حتی درصد کمی هم فکر نمی کردم که فرزند واقعی خانواده‌ام نباشم. حالا هم تنها می‌خواهم والدین اصلی‌ام را پیدا کنم تا آنها را بشناسم و به سؤالات بی‌جوابم پاسخ داده شود


منبع: روزنامه ایران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین