جلال طالبی از آمریکا به ایران بازگشته، او که بخشی از تاریخ فوتبال ایران است؛ سرمربی تیم ملی در جام جهانی 98 و همینطور جام ملتهای 2000، بخشی طلایی از تاریخ فوتبال ایران.
به گزارش بولتن نیوز؛سینه جلال طالبی اما گنجینه اسرار پنهانی است که گویا هیچگاه فاش نمیشود. طالبی در خبرورزشی ساعتی مهمان ما بود و از هر دری سخن گفت. از ماجراهای شیرین جام جهانی 98 تا اتفاقات تلخ جام ملتهای 2000. او حرفهایی زد که تازه بودند. چکیدهای از حرفهای او را میخوانید اما گفتوگوی کامل این مربی امروز در خبرآنلاین منتشر خواهد شد.
بعد از بازي با آمريكا....
بعد از شكست آمريكا در جام جهاني 98 تعدادي از سران نظام كه الان هم پست دارند، به رختكن تيم آمدند. همه خوشحال بودند. من بايد به كنفرانس مطبوعاتي ميرفتم. فقط آنها را ديدم و با من روبوسي كردند. ديگر در جريان اتفاقات بعدي رختكن نيستم. ترجيح ميدهم اسم اين مقامات را هم نياورم ولي شرايطي به وجود آمد كه انگار تيم مأموريتش در جام جهاني تمام شده است. انگار تمام مأموريت ايران اين بود كه به فرانسه برود و آمريكا را ببرد. همه بچهها چنين چيزي را احساس ميكردند.
ميخواستند بريزند سر من
خيليها در ايران منتظر بودند كه ايران به آمريكا ببازد و بريزند سر من! فقط دنبال اين بودند كه من را بزنند. دوست نداشتند جلال طالبي سرمربي تيم ملي باشد. نميدانستند اگر ما آمريكا را ببريم، ملتمان برده است. درست يا نادرست، منتظر بودند جلال طالبي ببازد. من به اندازهاي كه بايد، ميدانستم چه چيزي دارد ميگذرد. با فونت بزرگ برايم تيتر نوشته بودند. حتي قبل از بازي با آمريكا تيترها و نوشتهشان آماده بود. نوشته بودند جلال طالبي از آمريكاييها پول گرفته تا تيم ملي به آنها ببازد. نوشته بودند من رشوه گرفتهام ولي وقتي تيم ملي برد، همان نوشتهها را پاره كردند و به سطل آشغال ريختند.
شرمآور است...
ميدانيد اين آدمها ميخواستند با زندگي من چه كنند؟ اگر تيم ملي ميباخت و ميزدند طالبي ايران را به آمريكا فروخته، چه بر سر زندگي من و زن و بچهام ميآمد؟ چيزهايي كه شرمآور است بگويم. خدا را شكر با دعاي مردم، تلاش بچهها و امدادهاي غيبي توانستيم آن مسابقه سخت را ببريم. نيت ما پاك بود. نه اختلاسي در فوتبال كرده بودم و نه ميخواستم بهرهبرداري غيرورزشي كنم. بچهها هم صادقانه جان كندند. با تمام وجود بازي كردند و برنده شدند. مهم اين نيست كه من بودم يا نبودم، مهم اين بود كه تيم ملي برد و افتخارش براي ملت ايران ماند. دست ايويچ خدابيامرز هم درد نكند. خيلي براي تيم زحمت كشيد. اين پيروزي مال يك نفر نبود، مال همه بود.
من نبايد با خداداد برخورد ميكردم
من نديدم كه خداداد بعد از تعويض در بازي با آمريكا پيراهن تيم ملي را زمين بكوبد ولي موقع تعويض ناراحت بود. من در موقعيتي گفتهام خداداد را به خاطر ضعف فوتبالي از زمين بيرون نكشيدم. ميخواستم بازيكني به زمين بياورم كه بيشتر بدود. خداداد يكي از بهترين بازيكنان تيم بود. همان شب بازي، با حميد استيلي به اتاق من آمد و عذرخواهي كرد. گفتم نه بابا مسئلهاي نيست اما اگر خداداد پيراهن ايران را روي زمين كوبيده بود، برخورد با چنين حركتي كار من نبود بلكه كار مسئولان ديگر بود.
من، عابدزاده را كنار نگذاشتم
من از اختلاف علي دايي و احمدرضا عابدزاده بيخبرم. هيچوقت جلوي من دعوايشان نشد اما ميديدم كه زياد با هم حرف نميزنند. البته عابدزاده همچنان اعتراض دارد كه من او را از تيم ملي كنار گذاشتهام ولي اين داستان را دوباره تعريف ميكنم. قبل از جام ملتهاي 2000 لبنان، ما به دوحه رفتيم. در آن بازي فنايي فيكس بازي كرد چون مربيان به من گفتند احمدرضا در پايش مشكل دارد. موقع برگشت در فرودگاه بوديم كه حميد استيلي پيش من آمد و گفت احمدرضا عابدازده ميگويد به خاطر مشكل پايش، ميخواهد خداحافظي كند و جايش را به جوانها بدهد. من هم گفتم باشد ولي بعدش عابدزاده مصاحبه كرد و گفت اينها، من را كنار گذاشتند. بنده همان موقع هم گفتم كه بهتر است پزشكها پاي عابدزاده را ببينند. سه پزشك پاي او را ديدند و گفتند شرايط خوبي ندارد اما سرمربي تصميم بگيرد! يعني آنها جرأت نداشتند بگويند عابدزاده نميتواند بازي كند با اين حال توپ را به زمين من انداختند. بنده از اين اتفاق ناراحت بودم و اين را يكي از بزرگترين بدشانسيهاي مربيگريام ميدانم. از شانس بد من، آن اتفاقها براي پاي احمدرضا افتاد. استيلي الان زنده است، بنده هم كه زنده هستم، ميتوانيد يك روز ما را رودررو كنيد تا بگويد اين حرفها را به من زد يا نه.
استقلاليها يكطرف بودند، پرسپوليسيها يكطرف
متأسفانه تيم ايران در جام ملتهاي 2000 لبنان يكي از پرحاشيهترين تيمهاي تاريخ فوتبال بود. نميخواهم بگويم كمكاري ميكردند ولي به هر حال مشكل بود. رفتار خوبي نداشتند. در اردو استقلاليها يكطرف مينشستند و پرسپوليسيها يكطرف. با هم كري داشتند البته من نديدم دعوايي شود ولي در سفر به آمريكا، ستار همداني و حميد استيلي در فرودگاه دعوايشان شد كه ما بعداً در هواپيما فهميديم. آقاي صفاييفراهاني گفت به تهران برگرديم، با آنها برخورد ميكنيم ولي كلاً يادشان رفت!
منبع:خبرورزشی