نویسنده ای جهانی از دل سرزمین سرما
زندگی و زمانه لئو تولستوی
لئون نیکلایوویچ تولستوی یکی از ستون های پنج گانه ادبیات غرب در کنار هومر، دانته، شکسپیر و گوته یا به روایتی بزرگ ترین رمان نویسی است که تا کنون مادر گیتی به روی خود دیده است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از برترین ها، لئون نیکلایوویچ تولستوی یکی از ستون های پنج گانه ادبیات غرب در کنار هومر، دانته، شکسپیر و گوته یا به روایتی بزرگ ترین رمان نویسی است که تا کنون مادر گیتی به روی خود دیده است. در سال 1828 در ملک خانوادگی اش در صد کیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. لئون در خردسالی نزد معلم سرخانه اش آموزش دید. سپس در 14 سالگی به دبیرستانی در قازان رفت. در سال 1844 تولستوی جوان در دانشگاه قازان ثبت نام کرد. در همین دوران به مطالعه ی ژان ژاک روسو پرداخت نویسنده ای که آموزه هایش بعدها الهام بخش او شد.در سال 1847 تولستوی دانشگاه قازان را، بی آن که مدرکی به دست آورده باشد، به علت وضعیت نامناسب جسمانی و مشکلات خانوادگی ترک کرد.اولین گام جدی او در داستان نویسی در سال 1851 برداشته شد. او در آن سال «کودکی» را نوشت. سپس ادامه ی کودکی «نوجوانی» و «جوانی» را نوشت.این سه گانه همگی برگرفته از زندگی خود او بودند. که بسیار مورد توجه قرار گرفتند.تولستوی دوران جوانی اش را در اعترافات چنین روایت می کند: « من با تمام وجود آرزو داشتم خوب باشم؛ ولی جوان بودم، هوی و هوس هایی داشتم، و در آن هنگام جست و جوی نیکی تنها بودم، کاملاً تنها. هر بار که می کوشیدم آن چیزهایی را بروز دهم که صادقانه ترین آرزوهایم را شکل می دادند، یعنی این را که می خواستم از نظر اخلاقی انسان خوبی باشم، با تحقیر و ریشخند رو به رو می شدم؛ و به محض آن که تسلیم تمایلات پست می شدم، تحسین و تشویق در انتظارم بود. جاه پرستی، قدرت طلبی، مقام دوستی، شهوت زدگی، غرور، خشم، انتقام: همه ی اینها مایه ی احترام بود. با سر سپردن به این تمایلات شبیه بزرگترها می شدم و احساس می کردم دیگران از من رضایت دارند....نمی توانم بدون وحشت، انزجار و دردی در سینه، آن سال ها را به یاد آورم. من در جنگ آدم کشتم، کسانی را به دوئل فراخواندم تا به قتلشان برسانم، در قمار می باختم، از دسترنج دهقانان تغذیه می کردم، آنان را مجازات می کردم، دنبال فساد می رفتم، دروغ می گفتم. دروغ، دزدی، فسق و فجور از هر نوع، مستی، خشونت، قتل... جنایتی نبود که من مرتکبش نشده باشم و در تمام این مدت، از من تمجید می کردند و هم سن و سال هایم مرا انسانی نسبتاً با اخلاق می شمردند و هنوز هم می شمارند.»در دهه ی پنجاه قرن نوزدهم (در همان دوران جوانی) تولستوی دو بار به اروپا سفر کرد و در بازگشت، وقتی که تزار فرمان آزادی غلامان و دهقانان را صادر کرد، در ملک خود مدرسه ای برای کودکان روستایی تأسیس کرد و برای آنها قصه های خواندنی نوشت.در سال 1862 تولستوی با دختر یکی از همسایگانش به نام سوفیا ازدواج کرد. دوره ی اول زندگی مشترک او به شادکامی گذشت. بعدها این دوران طلایی در «آنا کارنینا» به صورت زندگی زوج خوشبخت منعکس شده است. تولستوی «جنگ و صلح» این بزرگترین رمان ادبیات روس و از مهم ترین آثار ادبی جهان را فاصله سال های 1864 تا 1869 نوشت. تولستوی در سال 1910 با میراثی از بزرگترین داستان های جهان در حالی چشم از جهان فرو بست که هیچ گونه تشریفات مذهبی برای آرامش روح او انجام نگرفت. تولستوی از انفجارهای ناگهانی نبوغ ملت روس است. این اشرافزاده ی روسی که می کوشید سیمای روستاییان را به خود بگیرد و سلوکی همانند آنها داشته باشد. همه ی آثاری را که موجب شهرتش گشته بود محکوم می کرد. عمده ی آوازه ی او بر دو اثر درخشانش جنگ و صلح و آنا کارنینا استوار است. «وسعت نظر و احساس و نیرویی که لازمه ی پندار واقعیت است در جنگ و صلح به چشم می خورد و از خلال صحنه های عظیم آن تجلی می کند، زیرا این رمان بیش از هر رمان دیگری به نهر عظیم زندگی مانند است... این زمان شاید بزرگترین رمانی است که گذشت زمان را به خوبی نشان می دهد، و تولستوی استاد تأمین مداومت جریان این زمان است.»در ژانویه 1872 در ایستگاه راه آهن، زن جوانی خود را زیر چرخهای قطار انداخت و علت آن مسئله ی عشقی اعلام شد. تولستوی شاهد جسد غرق در خون زن زیبا بود، مدتها با اضطراب درباره ی این صحنه ی پرشور اندیشید تا این که رمان «آنا کارنینا» را نوشت. آنا کارنینا زنی جوان است از طبقه ی ممتاز جامعه که بدون عشق و علاقه مندی با کارمندی عالی رتبه ازدواج می کند و در این میان عشق را با مرد جوانی به نام ورونسکی تجربه می کند. آنا در میان مبارزه با نفس و وفاداری به خانواده و از طرفی دیگر غلبه ی عشق دچار سرگردانی می شود و عاقبت بار سنگین وجدان او را وادار به خودکشی می کند. در کتاب داستان زوجی خوشبخت نیز همزمان روایت می شود تا تعادلی در این رمان ایجاد کند.«آنا کارنینا» تا به حال مردم پسند ترین رمان تولستوی بوده است.«تولستوی آمیخته ای از خصوصیات متناقض بود، از سویی دارای جسمی قوی و تمایلات حاد و از سوی دیگر بیزار از تمایلات جسمانی. موضوع داستان های او یا از زندگی خود او گرفته می شد یا از زندگی دیگران. این واعظ خشمگین از آن رنج می برد که نمی توانست زندگی را با اندیشه ی خویش وفق دهد. می خواست زاهد و پرهیزگار باشد، اما طبقه و خانواده ی اشرافی و پر توقع او لذت محرومیت را از او سلب می کرد. می خواست لذت فقر را بچشد، اما نمی توانست خانواده اش را از لذتهای مادی و رفاه محروم کند. می خواست تنها بماند اما بر تعداد مداحان و پیروانش افزوده می شد.تولستوی به سبب توجهش به مسائل انسانی و هنر داستان نویسی، مرد بزرگ و رمان نویس برجسته و ممتاز روسیه در قرن نوزدهم به شمار می آید.»
گزیده آثار تولستوی به فارسی
- جنگ و صلح، ترجمه ی سروش حبیبی، انتشارات نیلوفر
- آنا کارنینا، ترجمه ی سروش حبیبی، انتشارات نیلوفر
- 23 قصه، ترجمه ی همایون صنعتی زاده، نشر قطره
- اعتراف، ترجمه ی آبتین گلکار، نشر گمان
- سونات کروتیسر و داستان های دیگر، ترجمه ی سروش حبیبی، نشر چشمه