گروه فرهنگی - امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است…
به همین دلیل ما دربولتن نیوزسعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
*****
آرمان/براي «جوانترين فيلمساز ميانسال سينما»
هوشنگ گلمكاني معتقد است: «براي فیلمسازي جوانانه، فقط شناسنامه و تاريخ تولد ملاك نيست؛ ذهن بايد جوان باشد. بهجرأت ميتوانم بگويم عليرضا داودنژاد جوانترين فیلمساز ميانسال سينماي ايران است. » به گزارش ايسنا، جايزه سيفا... داد در آستانه 21 شهريور ماه روز سينما قرار است امسال به عليرضا داودنژاد اهدا شود، جايزهاي كه چند سالي است به افرادي اهداء ميشود كه براي ارتقاء صنعت سينماي ايران تلاش كردند، بنابراين امسال براي نخستينبار به يك كارگردان اين جايزه اهدا خواهد شد. در حالي قرار است به عليرضا داودنژاد جايزه «سيفالله داد» اهدا شود كه جديدترين ساخته سينمايياش «روغن مار» در گروه «هنر و تجربه» 21 شهريور ماه اكران ميشود. به اين بهانه ایسنا گفتوگویی با هوشنگ گلمكاني داشته كه در ادامه ميآيد:
«روغن مار» عملاً تازهترين فيلم يك فیلمساز قديمي است كه در سينماهاي «هنر و تجربه» اكران ميشود. اكثر آثاري كه در سينماهاي هنر و تجربه اكران ميشوند ساخته فیلمسازان جوان هستند، نمايش ساخته جديد داودنژاد در گروه هنر و تجربه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پابهسنگذاشتههايي مثل ما (و داودنژاد) محض دلخوشكنك در چنين مواردي ميگويند: «جواني كه به سنوسال نيست. » در اغلب موارد (مثل بيولوژي و فيزيك)، اين جمله واقعاً دلخوشكنك است اما در زمينه مورد بحث ما خوشبختانه مصداق دارد. براي فیلمسازي جوانانه فقط شناسنامه و تاريخ تولد ملاك نيست. ذهن بايد جوان باشد. بهجرأت ميتوانم بگويم عليرضا داودنژاد جوانترين فیلمساز ميانسال سينماي ايران است. تا چند سال پيش، اين عنوان را متعلق به داريوش مهرجويي ميدانستم كه اگر حالا ديگر «ترين» نباشد، يكي از آنهاست. اين ذهن جوان و بهروز، آنها را مشتاق تجربهگراي و بازيگوشي با فرم و ساختار روايت ميكند. جوان ماندن با اين تعريف، در سينما يك ضرورت است. اگر فیلمسازي ميخواهد كارش همچنانتر و تازه و ديدني بماند بايد ذهنش جوان باشد؛ ذهنش را مدام جوان و بهاصطلاح refresh كند. البته ممكن است كساني اين نوع فيلمهاي تجربي را دوست نداشته باشند يا سينماگران عرصه سينماي عامهپسند اصلاً آنها را مناسب عامه تماشاگر ندانند، اما اولاً اقليت تماشاگر هم كه علاقهمند به ساختارهاي غيرمتعارف است بايد حق انتخاب داشته باشد، ثانياً منظورم از جوانبودن فقط به معناي ضدجريان بودن و كمتماشاگر بودن نيست. منظور اين است كه فیلمساز امروز، حتي اگر به سينماي كلاسيك علاقه دارد، بايد از قالبهاي كليشهاي عبور كند و آموزههاي كلاسيك را هم با مقتضيات اين زمانه بازتوليد كند. همان كاري كه مثلاً ابوالحسن داودي هم در ساخته تازهاش «رخ ديوانه» كرد، او هم يكي از ميانسالهاي جوان سينماي ماست.
« روغن مار» چهگونه فيلمي است و در كارنامه آقاي داودنژاد چه جايگاهي دارد؟
« روغن مار» دقيقاً يك فيلم تجربي به سبك داودنژاد است كه بهخصوص با بخش سومش، بهخوبي ميتوان آن را به عنوان فيلمي از اين فیلمساز جسور و تجربهگراي سينماي ايران بهجا آورد. يعني فيلمي است كه امضاي او را دارد. هم غيرمنتظره است و هم اينكه پس از تماشايش، ديدن چنين فيلمي را از او، بعيد نميدانيم.
آيا اين فيلم را ميتوان ادامهاي بر فيلمهاي «مرهم» و «كلاس هنرپيشگي» دانست؟
گرايش تجربي داودنژاد حتي پيشتر از اينها و در اوايل دهه 1370 با «مصائب شيرين» شروع شده بود. چند سالي با فيلمهاي ديگرش مثل «هوو»، «ملاقات با طوطي»، «هشتپا» و «تيغزن» در اين مسير وقفه افتاد يا به تعبيري انحراف ايجاد شد (هرچند كه خودش آنها را هم تجربههايي ميداند كه او را تا اينجا كشانده)؛ تا اينكه با «مرهم»، بار ديگر در مسيري قرار گرفت كه ادامه منطقي «مصائب شيرين» بود و باز در ادامه منطقي همين مسير بود كه «كلاس هنرپيشگي» را ساخت. «روغن مار»، از حيث تجربهگري يك پرده بالاتر از همين فيلمهاي مورد بحث است و البته در ادامه آنهاست.
به نظر ميرسد فارغ از خوب يا بد بودن فيلم، به دليل نوع ساخت و اكران آن، اين فيلم جايگاه ويژهاي در تاريخ سينماي ايران داشته باشد. نظرتان در اين باره چيست؟
البته لزومي هم ندارد كه از حالا بخواهيم «جايگاهي ويژه» براي اين فيلم در تاريخ سينماي ايران يا جهان پيدا كنيم. خود شروع به كار گروه سينماهاي هنر و تجربه يك اتفاق در سينماي ماست، اتفاق ديگر وجود اين همه استعداد جوان در اين سينماست كه گرچه برخي از آنها ميخواهند به همان بدنه سينماي سنتي بپيوندد و براي تماشاگر عام فيلم بسازند (كه هيچ هم بد نيست) اما اغلب اين جوانها گرايش به سينماي هنري و تجربي و بازيگوشي با فرم و روايت دارند. و اتفاق مهم در زمينه مورد بحث ما، علاقه و گرايش برخي از فیلمسازان كهنهكار به اينگونه نوآوريها و بازيگوشيهاي جوانانه است كه چندي است سينماي بدنه را هم تحت تاثير قرار داده است. عليرضا داودنژاد بيترديد يكي از پيشگامان اصلي اين عرصه در ميان فیلمسازان كهنهكار نسل سوم سينماي ايران است. او هم خودش مدام ميكوشد نوآور و بازيگوش و باطراوت و زنده و بهروز باشد، هم مشوق اين نوع سينما در ميان جوانان است.
فكر ميكنيد تماشاگران چه استقبالي از اين فيلم خواهند كرد؟
اگر پيشبيني استقبال تماشاگران اينقدر راحت بود كه الان صنعت سينما وضعيت ديگري داشت. در همه جاي دنيا اين پيشبيني دشوار است (و مردم ايران كه بسيار غيرقابل پيشبيني هستند) و انواع تمهيدهايي كه دستاندركاران سينما براي ارزيابي نظر تماشاگران ميكنند (از طريق نظرخواهيهاي مختلف و پيشنمايشهاي گوناگون) براي رسيدن به پاسخ همين پرسش است. به هر حال «روغن مار» فيلمي براي انبوه و عامه تماشاگر نيست، اما در ميان تماشاگران خاص اين جور فيلمهاي تجربي هم تنها پيشبيني كه ميتوانم بكنم، اين است كه هم طرفداراني دوآتشه و هم مخالفاني سرسخت خواهد داشت و خوبياش هم همين است!
*****
آرمان/راضي به بازي در هر نقشي نميشوم
محمود پاكنيت گفت: براي اينكه بازيگر به ورطه تكرار و كليشه شدن نيفتد بايد خودش راضي به بازي در هر نقشي نشود، من نيز همين رويه را در كارهايم پيش گرفتهام. محمود پاكنيت در گفتوگو با فارس، درباره اينكه چرا در طي سالهاي اخير بيشتر فعاليتهايي كه وي در عرصه بازيگري انجام داده است به تلويزيون معطوف ميشود و حضور كمرنگي در سينما داشته است، اظهار داشت: زماني كه بازي در يك سريالي را قبول ميكنيد بايد انتظار داشته باشيد كه وقت زيادي را از شما بگيرد. در حقيقت ساخت يك سريال وقتيگير است و چندين ماه طول ميكشد تا ساخته شود. اين در شرايطي است كه اغلب كارهاي سينمايي در يك ماه الي يك ماه و نيم ساخته ميشود.
این بازیگر سینما و تلویزیون اظهار کرد: بايد بگويم كه چندين پيشنهاد از سينما براي بازي در برخي آثار داشتهام كه به دليل همزماني با بازيام در سريالي به نام «شهرزاد» به كارگرداني حسن فتحي نتوانستم آنها را بپذيرم. گريمي كه آنها مد نظرشان بود نياز به ريش بلند داشت و من نميتوانستم اين كار را انجام دهم. پاكنيت با تاكيد بر اينكه هيچ علاقهاي به حضور همزمان در چند كار تصويري را ندارد، گفت: به هيچ عنوان اعتقادي به حضورهمزمان در دو كار تصويري را ندارم و جزو آن دسته بازيگران نيستم كه همزمان چندين نقش را ايفا كنم. شايد براي بقيه راحت باشد اما من نه علاقه دارم و نه ميخواهم كه به روي دو كار تمركز كنم چرا كه نگراني اينكه براي يكي از نقشها كمكاري صورت بگيرد همواره همراهم است. او همچنين گفت: معتقد هستم كه با يك دست بايد يك هندوانهبرداريم البته كه برخي ادعا و اعتقاد دارند كه ميتوان هندوانههاي ديگري هم برداشت اما به زعم من از كيفيت كاري كه انجام ميدهيم كاسته خواهد شد. انرژي كه صرف ميشود بين چندين كار تقسيم ميشود و اينگونه نيست كه تمام توانمان را براي پرداخت يك كاراكتر كه وظيفهاش را داریم بگذاريم.
اگر مردم براي ما اهميت دارند بايد بهترين خروجي را تقديم آنها كنيم. بازيگر فيلم سينمايي «دلشكسته» گفت: براي من مهم نيست كه كاري كه انجام ميدهم در سينما است يا در رسانهاي ديگر همچون تلويزيون مهم كيفيت كاري است كه بايد آبرومند باشد و مخاطب را راضي كند. محمود پاكنيت با انتقاد از اينكه سينماگران ما قدرت ريسككردن ندارند، عنوان كرد: متاسفانه يا خوشبختانه سينما يك مقوله تماما سرمايهگذاري است و زماني كه اين سرمايهگذاري در بخش خصوصي انجام ميشود حساسيت آن دو چندان خواهد شد. چرا كه دغدغه بازگشت سرمايه از جانب سرمايهگذاران همواره وجود خواهد داشت. به همين دليل آنها نسبت به ورود چهرههاي جديد ريسك نميكنند و همين ريسك نكردن يكي از مشكلات كنوني سينماي ماست. وي در ادامه افزود: هر از چندگاهي اين اتفاق ميافتد كه يك نفر همچون بهروز افخمي كه كارگردان خوب سينماي ايران است فيلمي ميسازد كه در آن چهرههاي جديدي را معرفي ميكند.
اين بازيگر در ادامه صحبتهايش با اشاره به پيشنهادهاي تكراري به برخي از بازيگران كه از همان نداشتن قدرت ريسك در كارگردانها و تهيهكنندگان نشأت ميگيرد، اظهار داشت: متاسفانه از همه اينها سختتر اين است كه بسياري از سينماگران كه در جايگاهي هستند كه بازيگران را انتخاب ميكنند قدرت ريسك ندارند و به يك بازيگر توانمند دائما ًپيشنهادهاي تكراري ميدهند. اين رفتار بازيگر را به سمت كليشه شدن ميبرد. او همچنين گفت: مدتي است كه يك روال تكراري در سينما وجود دارد كه شاهد چهرههاي جديدي نيستيم كه به يكباره در نظر مردم جلبتوجه كند. پاكنيت در پاسخ به اين پرسش كه برخوردتان در زمان انتخاب نقشهايي كه پيشنهاد ميشود چگونه است، گفت: از همان ابتدا كه در برخي نقشها در عرصه سينما ديده شدم نقشهاي مشابه به من پيشنهاد شد اما شخصاً حساسيت ويژهاي داشتم كه به عرصه تكرار و كليشه شدن نيفتم به نظرم بخش زيادي از اين مراقبت بر عهده شخص خود بازيگر است.
وي در ادامه افزود: بارها در شرايطي قرار گرفتهام كه نقش تكراري را بازي كردهام اما در يك تلاش طاقتفرسا و صحبتهايي كه با كارگردان داشتهام تفاوتهاي خوبي را بين اين نقش و نقشي كه شبيه آن را مخاطب ديده است گذاشتم. آنچنان كه بيننده يك بازي جديدي را از من ببيند. اما باز هم تكرار ميكنم بازيگر اگر شرايطش را دارد نبايد راضي به بازي در هر نقشي شود. بازيگر بايد عاشق كارش باشد. در غير اينصورت بعد از مدتي حضور در اين عرصه ناخودآگاه كنارهگيري ميكند. محمود پاكنيت كه يكي از رازهاي ماندگاري جوانها در عرصه سينما را احترام به پيشكسوتان دانست گفت: هنرمندان و بزرگاني كه همچنان در عرصه سينما و تئاتر بعد از گذشت سالها باقي ماندهاند جدا از كيفيت كارشان همواره احترام و ادب را به مخاطب و بزرگان خود سرلوحه كارشان قرار دادهاند.
شخص محمود پاكنيت اگر تا به اين لحظه چيزي ياد گرفته از بزرگان اين حرفه بوده است. او همچنين گفت: با توجه به سن و سال خودم بايد بگويم هنوز هم به بزرگان اين حرفه احترام ميگذارم بهطور مثال علي نصيريان يكي از پيشكسوتان عرصه بازيگري است هنوز براي من قابل احترام است شايد باورش براي برخي سخت باشد اما وقتي در مقابل فردي چون او بازي ميكنم دائما در حال يادگيري هستم و دقت دارم چه مواردي را بايد از او ياد بگيرم. تنها دليلش اين است كه به نظرم علي نصيريان استادي است كه هنوز پابرجاست. جدا از مساله احترام به بزرگان و پيشكسوتان معتقدم اگر كسي داشتهاي دارد كه ميتواند براي انسان مفيد باشد بايد از آن ياد بگيريم. احترام به پيشكسوت جزو كارهايمان است ايمان دارم كه اگر احترام بگذارم ميتوانم ماندگار شوم.
*****
ابتکار/مروری بر اکران فیلم «محمّد رسول الله» مجید مجیدی؛ فراتر از یک فیلم
پس ازسالها انتظار، سرانجام فیلم «محمّد رسول الله» مجید مجیدی در دهه کرامت روی پرده سینما رفت؛ فیلمی که برای اولین بار در سینمای ایران به واسطه آن شاهد حضور بهترینهای جهان در عرصههای مختلف فنی هستیم ازجمله موسیقی، فیلمبرداری، دکور جلوه های ویژه و... که در کنار تیم ایرانی متعهدانه، سنگینترین اثر تاریخ سینمای ایران را به روی پرده بردند و همانطور هم که توقع بود فروش فیلم در آغاز اکران با رکورد تاریخی مواجه گردید.خیل عظیم مردم و اهل هنر برای دیدن این اثر فاخر و ارزشی صف کشیدند و در شرایطی که سینماهای کشور گاه از زیرساختهای لازم و مناسب برای اکران برخوردار نیستند فیلم بازخورد بسیار خوبی پیدا کرد.
فروش بیسابقه
فیلم «محمد رسولالله(ص)» که در روزهای اولیه اکران، با فروش بیسابقهای همراه بود کماکان در حال رکوردشکنی در سینمای ایران است. بزرگترین ساخته سینمای ایران، به فروشی قابلتوجه در سینمای ایران دست پیدا کرده است و موج ابتدایی فروش فیلم، ظاهراً هنوز فروکش نکرده است.طبق آماری که سایت اعلام فروش مکانیزه فروش فیلمها اعلام کرده است؛ آخرین ساخته مجیدی تاکنون 2,470,170,600 تومان فروش کرده است،که با توجه به فاصله بیش از نیممیلیاردی اعلام فروش مکانیزه سینماها با فروش واقعی، امروز فیلم «محمد رسولالله(ص)» مرز 3 میلیارد را هم رد کرده است.برخی از سینماهای کشور مجهز به سیستم فروش مکانیزه نیستند و این تفاوت اعلام میزان فروش، ناشی از محاسبه نشدن فروش این سینماهاست.
پرخرج ترین فیلم سینمای ایران
ازجمله انتقاداتی که از مدتها قبل بر فیلم مجیدی شده بحث هزینههای آن بوده است. ۱۵۰ میلیارد تومان یا۱۵ میلیون دلاری که فیلم مجیدی را سنگین و پرخرجترین اثر تاریخ سینمای ایران تبدیل کرده است.این رقم در ظاهر بسیار زیاد است اما وقتی به محصولات فیلم اعم از گردآوری مشاهیر دنیا و تیمهای حرفهای در این زمینه و انتقال تجربیات متخصصین نام آشنای جهانی در فیلم میرسیم و همچنین ساخت سه شهرک تاریخی؛ یعنی شهرک مدینه، مکه و یثرب که برای زمان نامحدودی تهیه و امکان استفاده برای دیگر فیلمها را در آن میسر میکند، میبینیم هزینه زیادی نیست از سوی دیگر در برابر برآیند کلی سینمای ایران که امالقرای جهان اسلام، و متاسفانه اکثر آثارش حرفی برای گفتن در عرصه جهانی ندارند رقم گزافی نیست؛ بهخصوص اینکه اگر ۱۵ میلیون دلار فیلم مجیدی را خارج از گران شدن دلار از هزار به سه هزار تومان با آثار مطرح سینمای جهان و هزینههای آنها مقایسه کنیم میبینیم مجیدی با دست خالی و تقریبا با هیچ درجنگ نامتقارن رسانه و فرهنگ به فتح گیشههای جهانی رفته است.برای تبیبن بهتر این مسئله بد نیست به رقمهای نجومی فیلمهای مطرح دنیا نیز نگاهی بیندازیم فیلمهای نام آشنایی مثل «آواتار» به کارگردانی جیمز کامرون۲۳۷ میلیون دلار، «هری پاتر و شاهزاده» ۲۵۰ میلیون دلار، «بازگشت سوپرمن» ۲۳۲ میلیون دلار، »دزدان دریایی کاراییب» ۲۲۵ میلیون دلار ، »هابیت» ۲۷۰ میلیون دلار...
صفآرایی تکفیریها علیه ساخته مجیدی
فیلم تاریخی «محمّد رسول الله» به کارگردانی مجید مجیدی بزرگترین اثر سینمای ایران محسوب میشود که پیش از اکران عمومی و حتی پس از اکران با استقبال برخی کشورهای عربی و مخالفت برخی دیگر مواجه شده است. برخی صداهای مخالف در تعامل با این فیلم در حالی بلند شدند که مجید مجیدی کارگردان این فیلم صراحتا اعلام کرده که در نگارش فیلمنامه از روایتها و منابع مورد تایید مسلمانان ـ و نه تنها شیعیان ـ بهره برده است.از همان زمانیکه خبر ساخت فیلم مجیدی رسانهای شد فرقه وهابی و گروههای افراطی به لطایفالحیلی سعی به تخریب و تحریم این فیلم کرد، تا افکارعمومی جهان اسلام را ضد آن تحریک کنند و حتی اکنون که فیلم اکران عمومی شده عدهای از این افراط گرایان فتوای حرام بودن دیدن فیلم را صادر کردهاند.اما آنچه که در این میان موجب شگفتی شده مواضع برخی از کشورهای عربی در مخالفت با این فیلم ارزشمند است که به گفته سازندگان آن هدف اصلی ساخت فیلم، تحکیم وحدت میان مسلمانان به شمار میرود. البته حملات جریانهای تندرو و افراطی به این اثر از حدود هشت سال پیش که ساخت آن آغاز شد، باز میگردد. اکثر فریادهایی که در گوشه و کنار کشورهای عربی بر سَر فیلم محمد رسول الله (ع) وجود دارد، از کشورهایی نظیر عربستان سعودی، مصر و کویت شنیده میشوند. این در حالی است که سازندگان فیلم در پاسخ به مخالفت هایی که در این خصوص وجود دارد، تصریح کرده اند که منتقدان پیش از مشاهده فیلم مسائلی را مطرح کرده اند که با واقعیت سازگار نیست.پس از آغاز نخستین روزهای ساخت فیلم محمد رسول الله(ص) رسانههای عربستانی و مصری موج گسترده حملات خود به این فیلم را به راه انداختند.مساله مربوط به «نمایش چهره» پیامبر اسلام (ص) از جمله بهانه هایی است که جریانهای سلفی تندرو برای تاختن بر فیلم محمد رسول الله (ص) آن را دستاوزیر خود قرار دادند. این در حالی است که پیش از اکران فیلم، بارها و بارها عوامل این فیلم توضیح داده بودند که قرار نیست چهره پیامبر اسلام (ص) در این فیلم به نمایش درآید.
تائید جهانی و موفقیت فیلم
اما هنر مجیدی و سایر عوامل فیلمش در ساخت این اثر مانع از آن شده که رسانههای دنیا از بازتاب نمایش آن و اشاره به نقاط مثبت فیلم چشم بپوشند. نسخه فرانسوی روزنامه هافینگتون پست امریکا، خبرگزاری رویترز، شبکه فرانسه ۲۴، روزنامه گاردین انگلیس، روزنامه اسرائیلی هاآرتص، روزنامه اکسپرس تریبون، شبکه خبری «میدل ایستای»، سایت المانیتور و شمار دیگری از رسانهها همچون «گالف نیوز» و «ای بیتایمز» به انعکاس اخبار مربوط به فیلم «محمد رسولالله» مجید مجیدی پرداختهاند.جالبتر آنکه نه تنها در ایران که به شهادت تصاویر و فیلمهای منتشر شده از جشنواره مونترال کانادا شاهکار مجید مجیدی بااستقبال خوب مخاطبان غربی روبرو شده است تا جاییکه بنا به شواهد منتشر شده در جشنواره مونترال صفهای طویلی برای تهیه بلیط فیلم در حاشیه جشنواره تشکیل شده است.یکی از نقدهایی که درباره آخرین اثر مجید مجیدی مطرح شده به موسیقی آن و عدم ارتباطش با فضای اسلامی بر میگردد.فیلم مجید مجیدی به فاصله تنها پنج روز از زمان اکران جهانی و ملی خود در ایران توانسته امتیاز خوب ۷/۸ از ۱۰ را از کاربران اینترنتی بگیرد. ۷/۸ در سایت ایامدیبی امتیاز بسیار خوبی محسوب میشود که معمولاً کمتر اثر سینمایی آن را دریافت میکند و این بازتاب و انعکاس اکران جهانی فیلم مجیدی در رسانههای دنیا کماکان ادامه دارد.این محصول سه ساعته، یادآورفیلمهای اسطورهای مذهبی دهه ۱۹۵۰ است که همه احساسات خوب را منعکس میکردند. در عین حال «سرژ لوسیک» مدیر و بنیانگذار جشنواره مونترال هم گفته نقش این جشنواره، نمایش فیلمهایی است که نظری ترویجی نداشته باشند و در و رای همه نقطه نظرات از انسانیت و دیدگاه هنری فیلمساز دفاع کنند. «فیل هواد» منتقد گاردین هم از جمله نخستین منتقدان مطرح غربی است که پس از تماشای فیلم «محمد رسولالله» به تمجید از این فیلم پرداخته است.در هرحال سهگانه بودن فیلم مجیدی خود به تنهایی جالب توجه است و به طور حتم آثار بعدی این سهگانه از آنچه دیده شده قویتر و زیباتر خواهد بود.
اکران بامدادی
سخنگوی شورای صنفی نمایش از اکران بامدادی فیلم «محمد رسولالله (ص)» خبر داد و گفت: سینماهای میتوانند از این امکان استفاده کنند.غلامرضا فرجی توضیح داد: مجوز اکران سانسهای بامدادی فیلم «محمد رسولالله (ص)» داده شده و این فیلم تا پاسی از شب نمایش دارد، علاوه بر آن سینماهایی که فیلمهای دیگر را نمایش میدهد نیز میتوانند لیست خود را به انجمن سینماداران اعلام کنند تا این انجمن نیز اسامی این سینماها را به وزارت ارشاد ارائه کند.او در پاسخ به این پرسش که این امتیاز برای بقیه فیلمها نیز اختصاص داده میشود، گفت: چنین امکانی وجود دارد و سینماهای نمایشدهنده دیگر فیلمها میتوانند در این زمینه اعلام آمادگی کنند.
اسامی سینماهای نمایشدهنده فیلم محمد (ص)
۱۰۳ سینما در سراسر کشور فیلم سینمایی محمد (ص) به کارگردانی مجید مجیدی و تهیهکنندگی شرکت سینمایی نور تابان را نمایش میدهند.سینماهایی که فیلم محمد رسول الله(ص) در آنها اکران شده؛ به تفکیک هر استان به شرح زیر است:
استان تهران و تهران بزرگ: سینماهای آزادی، اریکه ایرانیان، آفریقا، ایران، بهمن، تماشا، تیراژه، جوان، حافظ، جام جم، خانواده، دهکده، رازی، راگا، زندگی، سمرقند، شاهد، شکوفه، عصر جدید، فردوسی، فرهنگ، فرهنگسرای بهمن، فلسطین، کارون، کیان، ماندانا، مرکزی، ملت، میلاد، ناهید، سپیده، برج میلاد، صحرا، سروش، سینما فجر (اسلام شهر)، قدس (ورامین)، ساحل (شهر اندیشه)، سپهر (شهریار) و فرهنگ (رباط کریم).
سایر استانها و شهرهای کشور: سینما خانواده (اصفهان)، قدس (اصفهان)، فرهنگیان (اصفهان)، شاهین طلایی (شاهین شهر)، یاسمن (شاهین شهر)، بهمن (کاشان)، ۲۹ بهمن (تبریز)، فلسطین (تبریز)، بهمن (آمل)، عصر جدید (اراک)، قدس (اردبیل)، انقلاب (ارومیه)، قدس (استهبان)، اکسین، بهمن و صنایع فولاد (اهواز)، آزادی (بابل)، شقایق (بابلسر)، فلسطین (بروجرد)، ۸ شهریور (بروجن)، بهمن (بهشهر)، بهمن (بوشهر)، بهمن (بیرجند)، شهید مصلانژاد (جهرم)، استقلال (خرم آباد)، نخل (خرمشهر)، ۲۲ بهمن و سپیدرود (رشت)، امین گلستان (رفسنجان)، سپهر (ساری)، بهمن (سنندج)، قدس (سیرجان)، بهمن (شهر کرد)، پیام حافظ و سعدی (شیراز)، پارک (قائن)، تربیت و ونوس (قم)، بهمن (کاشان)، ساویز، فردیسو هجرت (کرج)، مهتاب وشهر تماشا (کرمان)، آزادی (کرمانشاه)، لبخند (کیش)، کاپری وعصر جدید (گرگان)، ابریشم (گرمسار)، شهر (گناباد)، شرکت نفت (محمودآباد)، آفریقا، فردوسی، سیمرغ، پیروزی، قدس و هویزه (مشهد)، بهمن (ملایر)، شهر فیروزه (نیشابور)، قدس (همدان)، تک و جام جم (یزد) و زیتون (رودبار).
*****
ابتکار/در زادروز خالق داستانهای مجید؛ نویسندهای که ادبیات فولکلور ایران را جهانی کرد
دیروز زادروز مردی بود که همه ما با قصههای شیرنش آشناییم و لحن شیرنش را خوب میشناسیم. نویسندهای که کاراکترهایی جاودانه خلق کرده و مخاطبانش را همه نسلها تشکیل میدهد.
خالق داستانهای مجید بسیار ساده و روان مینویسد و داستانهایش سرشار از رنگ و بوی ایرانی است. جالب است که این قصهها نه تنها در ایران که در سراسر جهان طرفداران خاص خود را دارد. آثار او تاکنون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده و او را میتوان از جمله نویسندگان بینالمللی به حساب آورد. مرادی کرمانی در دورهای که اکثر نویسندگان به سمت نگارش داستانهای مدرن، پست مدرن و رئالیسم جادویی میروند؛ با اتفاقات ساده، داستانهایی نوشته که در ذهنها ماندگار شده است. امروز کسی را نمیشناسیم که قصههای مجید را نخوانده باشد یا دست کم سریال آن را ندیده باشد. همین امروز اگر کنترل تلویزیون دستمان باشد و شبکهای قصههای مجید را پخش کند با آنکه بارها آن را دیده و از حفظ هستیم باز بدون اینکه بخواهیم جذب آن میشویم و تا پایان نگاهش میکنیم. هوشنگ مرادی کرمانی سادهنویس است. او به دنبال پیچیدگی خاصی در آثارش نیست و نمیخواهد دانش و سواد خود را به رخ مخاطب بکشد. صرفاً یک اتفاق ساده را بسط میدهد و آن را با طنز شیرینی که خاص خودش است به مخاطب میچشاند. مرادی کرمانی را به حق میتوان ازجمله تاثیرگذارترین نویسندگان در ادبیات کودک و نوجوان بهشمار آورد که جانی تازه به این ادبیات بخشید و به اصطلاح آن را شناسنامهدار کرد. او جوایزی چون جایزه جهانی هانس کریستین اندروسن، جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش، سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر، جایزه مهرگان ادب، عنوان نویسده برگزیده کشور کاستاریکا و جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) در سال ۱۹۹۵ را به خود اختصاص داده است.
زندگینامه
مرادی کرمانی در ۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیوچ از توابع بخش شهداد کرمان متولد شد. وی به گونهای دوران کودکی خود را در قصههای مجید انعکاس داده است. فعالیتهای هنری خود را از سال ۱٣۴٠ با رادیو کرمان آغاز کرد و این فعالیت را در تهران ادامه داد. او در خاطراتش بیان میکند که چگونه و با چه آرزویی در آذر ۱۳۴۷ اولین داستان خود را با نام «کوچه ما خوشبختها» را که حال و هوای طنز آلود داشت، برای احمد شاملو برد تا در مجله خوشه به چاپ برساند و موفق شده و از همان سال نویسندگی را با مجله خوشه آغاز کرد. سپس قصههای مجید را برای برنامه «خانواده» رادیو ایران نوشت. همین قصهها جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت. از تالیفات مرادی فیلمهای متعددی ساخته شد از جمله داستان صنوبر محصول افغانستان، سریال قصههای مجید با کارگردانی کیومرث پوراحمد، فیلم سینمایی «خمره» با کارگردانی ابراهیم فروزش، فیلم سینمایی «مهمان مامان» با کارگردانی داریوش مهرجویی و فیلم سینمایی «تنور»، «چکمه» و سریال تلویزیونی «مثل ماه شب چهارده» با کارگردا نی محمدعلی طالبی. مرادی کرمانی تا به حال ۱۶ کتاب تالیف کرده که همه آنها به چاپهای مکرر رسیده است. او خود قهرمان داستانهایش است و در این خصوص گفته: «این داستانها، حاصل چنگ زدن و تلاش من در زندگی است؛ یعنی من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستانهایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمیدهند، سعی کردم آنها را به زبان طنز بگویم».
آثار مرادی کرمانی همهخوان است و از مغلقنویسی میپرهیزد
محمود برآبادی با بیان اینکه هوشنگ مرادی کرمانی بیشک یکی از معروفترین نویسندگان کودک و نوجوان ایران است که در سطح بینالمللی شناخته شده است؛ میگوید: علت این مسئله به چند شاخصه در آثارش بازمیگردد. او نویسندهای است که بسیار روان و قابل فهم مینویسند و آثارش برای همه مخاطبان از بزرگسال گرفته تا خردسال قابل فهم است.او ادامه میدهد: مرادی کرمانی طنز خاصی دارد که نثرش را شیرین و دوست داشتنی میکند. گرچه ممکن است واقعه تلخی را بازگو کند اما ان را با چنان شیرینی و حلاوتی نقل میکند که خواننده از آن اتفاق تلخ هم لذت میبرد. بهطور مثال قصههای مجید زندگی نوجوانی در یک خانواده تنگدست را نقل میکند اما این داستان با شیرینی خاصی همراه شده است. برآبادی با اشاره به اینکه یکی دیگر از علل متفاوت بودن آثار مرادی کرمانی وجه تصویری بودن آن است؛ میگوید: مرادی کرمانی به دلیل تحصیل در رشتههای سینمایی بسیار تصویری مینویسد و تاکنون بیشترین اقتباسهای سینمایی، از یک اثر ادبی، از کارهای او بوده. او با اشاره به ترجمه آثار مرادی کرمانی به زبانهای مختلف دنیا میگوید: ترجمه آثار ایرانی به خارجی معمولاً توسط کسانی انجام شده که خودشان زبان مادریشان فارسی بوده و طبیعی است که سراغ معروفترین نویسندههای ایرانی هم رفتند و کارشان را ترجمه کردند. درست است که مرادی کرمانی یک نویسنده ایرانی است ولی آثارش رنگ و بوی بومی دارد.
*****
اعتماد/گزارش ميداني از نمايش فيلم «محمد(ص)» در سينماهاي پايتخت؛ مردم اشك ميريختند
بر طبق آخرين خبرها فيلم «محمد(ص)» در كل كشور بيش از دو ميليارد تومان فروخته و پنجشنبه گذشته تنها در يك پرديس سينمايي بالاي ۳۵ ميليون تومان فروش داشته است. اين استقبال گسترده از يك اثر سينمايي نكته قابلتوجهي است كه جدا از اخبار نياز به مشاهده دارد، به همين دليل نيز از نخستين جمعه اكران تا يك هفته بعد از آن را با مردم و در سالن پرديسها و سينماهاي تهران گذرانديم تا ببينيم روايت مجيدي از «محمد(ص)» واقعا چقدر براي مردم مورد توجه است و چرا به سينما ميروند تا اين فيلم را ببينند.
با اينكه زمان فيلم نسبت به آثار معمول سينماي ايران يك ساعتي بيشتر است و سانسهاي آن طولاني ميشوند، اما صندليهاي سينماهاي نمايشدهنده از همان روز اول اكران سينماها تقريبا خالي نماند و مردم ارتباط خوبي با اثر برقرار كردند. بهطوريكه حتي براي تيتراژ پاياني در سينماها مينشينند و ميخواهند اين موسيقي دلنشين را تماما گوش كنند. درميان جمعيتي كه براي تماشاي اثر آمدهاند كساني را ميتوان ديد كه خيلي اهل سينما رفتن نيستند، پيرمردها و پيرزنهايي كه شايد حضورشان در سالنهاي تاريك سينما جالب باشد، از صحنههايي است كه مخاطبان محمد(ص) ديدهاند. جالبتر اينكه كسي خسته نميشود و سالن را ترك نميكند.
«محمد(ص)» در جهان هم مورد اقبال قرار گرفته است و در سايت آيامديبي (IMDB) كه مرجعي براي همه فيلمهاي اكران شده در جهان است، توانسته امتياز ٩/٨ را به دست بياورد و بالاتر از «محمد(ص)، رسالت»، مصطفي عقاد كه امتياز ٦/٨ را دارد و «ده فرمان» ساخته سيسيل دوميل با امتياز ٩/٧، «آخرين وسوسه مسيح» ساخته مارتين اسكورسيزي با امتياز ٦/٧ و «نوح» دارن آرنوفسكي با امتياز ٩/٥ قرار گيرد.
نخستين سهشنبه فيلم
از زماني كه طرح بليت نيمبهاي روز سهشنبهها در كشور راه افتاد، شلوغترين روزها براي فيلم ديدن همين سهشنبهها بود. فيلمي كه بليتش گرانتر از بقيه فيلمهاست، روزهاي نيمبها هم بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد. در پرديس سينمايي آزادي جاي سوزن انداختن نيست، دستگاهي كه بليت اينترنتي را چاپ ميكند، سرش شلوغ است و به نظر ميرسد خريد اينترنتي بليت جا افتاده است. در ميان جمعيت مردي به بغلدستياش ميگويد: «خوب شد ديشب بليت خريدم!» گيشه هم شلوغ است، بليت تمام شده است، اما گاهي در سالن، صندليهايي را انتهاي راهروها اضافه ميكنند و حالا آنها را هم ميفروشند. در سالن سينما تا تبليغات تمام شود، صداي پچپچها زياد است. دو ساعت اول فيلم شرايط مانند ديگر فيلمهايي است كه در سينماها اكران ميشود، سالن همچنان پر است و كسي هم بيرون نميرود. در انتها درست زماني كه مردم مكه با حضرت محمد(ص) بيعت ميكنند، صداي دست زدن در سالن ميپيچد و به نظر ميرسد همه با فيلم ارتباط برقرار كردهاند.
سينما فرهنگ از صبح تا شب شلوغ است و معمولا تا شب همه سانسهايش را اينترنتي فروخته و مردمي كه دم گيشه براي خريد بليت ميآيند، دست خالي برميگردند. اينجا هم با تمام شدن فيلم، در هر سانس دست ميزنند و تا تمام شدن تيتراژ هم دو سوم حاضران سالن را ترك نميكنند.
سينما بهمن هم اين روزها سرش شلوغ است، مجاورت با دانشگاه و مركزيت آن، باعث شده كه همه سانسهاي اين فيلم پر از جمعيت باشد. مردم گذري بيشترين مهمانان اين سينما هستند و با اينكه زمان فيلم زياد است ولي بدون برنامهريزي هم حاضر هستند مبلغ آن را بپردازند و به تماشاي آن بنشينند.
پرديس چارسو هم با اينكه تازه راه افتاده و شايد خيليها از امكانات خوب سالنهايش باخبر نباشند، سانسهاي پري داشته و فروش حضوري بليت در آن رونق دارد. البته اين پرديس در روزهاي غير سهشنبه و آخر هفته چندان رونقي ندارد و فيلم با ۲۰ نفر اكران ميشود.
اما «محمد (ص)»روزهاي شلوغ ديگري هم دارد، پرديس سينمايي كوروش كه ديگر جاي خودش را در ميان سينماهاي كشور باز كرده، در يك پنجشنبه بيش از ۳۵ ميليون تومان فروخته و ركورد جديدي را ثبت كرده است. البته اين پرديس در همه روزها اين ميزان از استقبالكننده را دارد، بهطوريكه در روزهاي مختلف هفته هم بليتهايش از چند روز قبل فروش رفتهاند.
تاثير سينما در ميزان فروش فيلم از نكتههايي است كه بايد در نظر گرفت، پرديسها و برخي سينماهاي شناخته شده كه جاي خودشان را در ميان مردم باز كردهاند، اوضاع خوبي دارند و بهتر هم ديده ميشوند. در مقابل سينماهايي كه حتي در مركز تهران و در مسير رفت و آمد هستند، بيشتر در روزهاي نيمبها مورد توجه قرار ميگيرند. به همين دليل است اگر امروز بخواهي به تماشاي «محمد (ص)» در يكي از پرديسهاي اصلي بنشيني، بايد از چند روز قبل به آن فكر كرده باشي.
مخاطبان «محمد (ص)» را چطور ديدهاند
نكتهاي كه در گشت و گذار در سينماها و در مدت اكران «محمد (ص)» نميتوان آن را ناديده گرفت، حضور كساني است كه پيشتر اهل اين هنر نبودهاند. حسين ۴۰ ساله است، در يك شركت هواپيمايي كار ميكند و به همراه همسرش به سينما آمده است، به قول خودش اهل فيلم نيست ولي حالا براي اين فيلم به سينما آمده است؛ او ميگويد: «من علاقهاي به سينما رفتن ندارم، خيلي هم اهل فيلم نيستم. بچهها ميبينند ولي من نميپسندم. اما اين فيلم فرق ميكرد، به نظرم بايد آن را ميديدم چون درباره پيامبر ما است و مهمتر اينكه يك ايراني آن را ساخته است. بليتش را هم دخترم برايمان خريد. قبل از اينكه شروع شود، از سه ساعت زمان آن ميترسيدم ولي اصلا گذر آن را حس نكردم و از فيلم خيلي خوشم آمد.»
زهرا و مهديه، همكار هستند و در ماه حتما يك فيلم را در سينما ميبينند، يكي ۲۲ ساله و ديگري ۲۵ ساله است، فيلم را مانند جعبه
مداد رنگي توصيف ميكنند. زهرا ميگويد: «در فيلم يك محمد پروانهاي زيبا ديديم. همه صحنهها قاب عكسهاي زيبايي بود كه حالمان را خوب كرد. البته موسيقياش هم خيلي عالي بود. فقط چرا صداي مهدي پاكدل صداي خودش نبود؟ براي پيري خوب بود، اما جواني صداي خودش بهتر نبود؟»
علي ۲۴ ساله است و در دانشگاه الهيات ميخواند، ميگويد: «به دليل درسي كه ميخوانم موضوعات مذهبي را خيلي دنبال ميكنم، پيش از اكران فيلم هم اخبار آن را دنبال ميكردم و خوانده بودم كه آقاي مجيدي گفته اميدوار است بعد از ديدن فيلم، چشمها مهربانتر شوند، فكر ميكردم فقط حرفي است براي جلبنظر، اما حالا كه فيلم را ديدم، به نظرم واقعا چشمها مهربانتر ميشوند. فيلم خيلي خوب بود، با اينكه شايد بتوان در برخي روايتكردنهاي آن ايراد گرفت، اما كار
به قدري بزرگ و عظيم است كه نبايد درباره اين نكتههاي كوچك صحبت كنيم.»
حرمت سنش بالاست، يعني سنش را نميگويد، اما با حدس و گمان بيش از ۵۰ سال دارد، با پسر و سه نوهاش به سينما آمده، ميگويد يادش نيست آخرين بار كي سينما رفته، اما خيلي كم رفته و خاطراتي هم از سينما رفتن ندارد، خودش توضيح ميدهد: «يادم رفته بود سينما چه شكلي است، ولي همه از اين فيلم حرف ميزدند، همه دوستهايم هم ديده بودند، من هم آمدم. ولي خسته شدم، نشستن روي اين صندليها اذيتم ميكرد، اما تا آخر نشستم و تماشا كردم. قسمتي كه حضرت محمد (ص) كنار دريا ايستاده بود و موج به صخرهها ميخورد را خيلي دوست داشتم.»
صادق ۲۵ ساله با همسر و چند نفر از دوستانشان به تماشاي فيلم آمدهاند. خودش در يكي از خبرگزاريها كار ميكند و با دقت و حوصله نظراتش را درباره فيلم ميگويد: «من فكر ميكنم «محمد» فيلم خوبي است، چون روايت تازهاي از پيامبر را در سال ۲۰۱۵ نشان ميدهد. از محمدي كه مصطفي عقاد ساخت، بهتر است چون در آن فيلم فقط چند برش از زندگي پيامبر به تصوير كشيده شده بود. با اين حال ايرادهايي از فيلم هم ميتوان گرفت، براي مثال داستان از زبان ابوطالبي روايت ميشد كه خودش در بعضي بخشها نبود. اما فيلم براي مخاطب عامي كه به سينما ميرود تا زندگي پيامبرش را ببيند، جذابيتهاي بصري و شنيداري زيادي دارد و حتما از آن لذت ميبرد.»
دنيا با چشمهايي خيس از سالن خارج ميشود، مادرش دستمال ديگري به او ميدهد. ۲۶ سال دارد و زبان انگليسي تدريس ميكند. با مادرش به تماشاي فيلمي كه زياد از آن شنيده، آمده و ميگويد: «پوسترهايش را در خيابانها ديده بودم، هربار به نظرم ميآمد تابلوي نقاشي را تماشا ميكنم. ولي چيزي بيشتر از چند تابلوي نقاشي را ديدم. با هر قصهاي گريه كردم و خيلي از آن لذت بردم. فكر ميكنم بايد يك بار ديگر هم آن را ببينم تا همه جزييات را متوجه شوم. من با اين فيلم پيامبر را بيشتر و بهتر شناختم.»
مريم ۳۳ ساله است و به گفته خودش با دو نسل متفاوت از اعضاي خانوادهاش براي تماشاي اين فيلم آمده، مادر ۶۵ ساله و خواهرزاده ۱۶ سالهاش. او ميگويد: «با ديدن اين فيلم احساس سربلندي كردم، فيلم
با شكوهي بود و بعد از تمام شدنش در چهره تكتك افرادي كه در سالن بودند، با هر تيپ و اعتقادي سربلندي را ديدم و همه از اينكه پيامبر مهرباني و رحمتشان، حضرت محمد است، احساس رضايت داشتند. واقعا بايد به تيم سازنده اين فيلم تبريك گفت كه همهمان را سربلند كردند.»
با تمام اين واكنشها، برخي ميگويند از آنجايي كه هزينه فيلم دولتي بوده، ممكن است برنامههايي هم مانند بليتهاي تخفيفدار و گروهي را در دستور كار قرار دهد كه شركت پخشكننده اين فيلم هر فعاليتي در اين زمينه را تكذيب كرده و ممنوع ميداند. با اين حال ۱۰ روز ابتدايي اكران «محمد (ص)» نشان داد كه مردم دوست دارند پيامبر مهرباني را ببينند و از اينهمه رنگ و موسيقي در فيلم لذت ميبرند.
البته غرضورزيها دست از سر اين فيلم هم برنداشتهاند و در فضاهاي مجازي عده قليلي پيامهايي نژادپرستانه مبني بر تحريم اين اثر سينمايي، به دلايلي مانند اينكه فيلم درباره اعراب است، مطرح ميكنند كه اين از حواشي اكران اين فيلم است. با اينكه اين پيامها بدون جواب باقي نميمانند و كساني هستند كه پاسخهاي منطقي به اين اظهارنظرها بدهند، اما بيانصافي است اگر «محمد (ص)» قرباني غرضورزي كساني شود كه حتي يك بار هم آن را نديدهاند.
*****
اطلاعات/انتشار رمانی درباره هشت سال دفاع مقدس به زبان روسی
ترجمه روسی رمان «شطرنج با ماشین قیامت» نوشته حبیب احمد زاده وارد بازار کتاب روسیه شد.
این رمان، اثری فلسفی اجتماعی است که سه روز از زندگی یک جوان دیده بان هفدهساله را در شهری که توسط عراقیها محاصره شده است، روایت میکند و نگاهی نو به موضوع دفاع مقدس ایران دارد.
این اثر برای اولین بار در نمایشگاه بین المللی کتاب مسکو ۲۰۱۵ عرضه شده است و بعد از نمایشگاه در مراسمی با حضور نویسنده، مترجم و مهمانانی از نمایندگان مراکز فرهنگی – ادبی روسیه و ایران رونمایی خواهد شد.
بنیاد مطالعات اسلامی روسیه تا کنون موفق به ترجمه و نشر رمانهای «من او» اثر: رضا امیرخانی و « مردگان باغ سبز» نوشته: محمد رضا بایرامی، از سری «پرفروشهای ایرانی» شده است و کتاب حاضر سومین اثر منتشر شده از این سری است. مترجم این اثر، الکساندر آندروشکین، از مترجمان و نویسندگان و منتقدان ادبی و عضو اتحادیه نویسندگان روسیه است که پیشتر رمانهای دیگری ازجمله «من او» و «مردگان باغ سبز» نیز به قلم او برگردان شده بود.
*****
جام جم/کتاب از دست ارشاد نمیچکد
روز گذشته بر اساس گزارشی که معاونت فرهنگی وزارت ارشاد منتشرکرد خرید 249 عنوان کتاب در شمارگانی بین 50 تا 100 نسخه از ناشران توسط هیات خرید کتاب مصوب شده است، رقم و گزینشی که همواره مورد انتقاد ناشران بوده است، از طرفی وزارت ارشاد میگوید بودجه ندارد و ناشران به شیوه همین حمایت ناچیز هم انتقادهایی دارند از جمله این که بخش قابل ملاحظهای از قیمت پشت جلد کتاب کاسته میشود و تنوع موضوعی نیز ندارد.
به گزارش جام جم، هیأت انتخاب و خرید کتاب با هدف توسعه و ترویج فرهنگ کتابخوانی متناسب با نیاز اقشار مختلف جامعه و در راستای تجهیز و تقویت کتابخانه ها و مراکز فرهنگی کشور و نیز تشویق و حمایت از ناشران دارای کتاب های بر تر خریداری می کند، توضیحی که در سایت وزارت ارشاد مفصل و خوش آب و رنگ نوشته شده است اما در طی سال های اخیر عملکرد این هیات محل مناقشات بسیاری شده و به حرف های درگوشی بسیاری از ناشران تبدیل شده تا از عملکرد این هیات انتقاد کنند.
دستورالعمل جدید هیات خرید کتاب
در پانصد و سی و هشتمین جلسه هیات خرید کتاب که خرید 249 عنوان کتاب جدید مصوب شد، بندهای دیگری هم آمده است. از جمله این که از این پس صرفا از بین کتاب هایی که ناشران به طور داوطلبانه در اختیار این هیات قرار می دهند، اقدام به بررسی عناوین جهت خرید می کند. بنابراین گستره بررسی و انتخاب، محدود به کتاب های ارسالی خود ناشران است و همه کتاب های منتشرشده سال را دربرنمی گیرد.
نکته دیگر آنکه خریدهای این هیات از ناشران، در دو ردیف جداگانه انجام می گیرد. نخست؛ خرید بر اساس نیازسنجی سازمانی هیات ستاد عالی کانون مساجد است که با نظارت دبیر این نهاد، به عنوان یکی از اعضای هیات انتخاب و خرید کتاب، انجام می گیرد و دوم؛ خرید برای کتابخانه های عمومی و تخصصی مراکز فرهنگی دیگر است که توسط دیگر اعضای هیات انجام می پذیرد.
و سرانجام این که دبیرخانه این هیات از اعلام نتایج جلسات به ناشران چه به صورت تلفنی و چه به صورت حضوری، تا زمان ثبت رسمی مصوبات در سایت معاونت فرهنگی وزارتخانه معذور است.
خاک خوردن کتاب در انبار
این دستورالعمل جدید باعث شد برای پیگیری دغدغه های ناشران سراغ آنها برویم. محمود آموزگار رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران نیز به خبرنگار جام جم گفت: در ابتدا باید ماهیت کاری که قرار است انجام شود بررسی شود. این که ارشاد از ناشران کتاب بخرد و صرفا آنها را انبار کند چه منفعتی دارد؟ می گویند در حال حاضر انبار پاستور پر از کتاب هایی است که قبلا خریداری شده است. طبیعی است چنین روندی نه برای ناشر مناسب است، نه برای وزارت ارشاد و نه برای کشور.
او ادامه داد: من به این قضیه تردید دارم که آیا واقعا کتاب برای رفتن به قفسه کتابخانه های عمومی خریداری می شود یا صرفا هدف از خرید کتاب، تزریق پول به ناشران است. اگر هدف تزریق پول به ناشران باشد، این روش باعث تنبل شدن ناشران می شود.
رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران بیان کرد: در شرایطی که گفته می شود قیمت کتاب باعث شده قدرت خرید مردم در خرید کتاب کاهش یافته، باید زمینه های استفاده از کتاب در کتابخانه های عمومی را تقویت کرد. گزارشی که دبیر نهاد کتابخانه های عمومی چندی قبل اعلام کرد نشان می داد به 70 درصد کتاب های مخازن در طول سال اصلا یکبار هم مراجعه نشده است. این نشان می دهد در خرید کتاب دقت به خرج داده نشده است. باید کسانی که در تیم های انتخاب خرید کتاب هستند به همه این مسائل توجه داشته باشند.
خرید کتاب از کتابفروشی
آموزگار در پاسخ به این پرسش که آیا خرید 100 نسخه می تواند دردی از ناشران دوا کند، گفت: ارشاد بودجه اش محدود است. اما موضوع این است که همین تعداد محقر هم به شیوه مناسبی اعمال نمی شود و به نظر می رسد همین تعداد خرید، باعث سلیقه ای عمل کردن هیات انتخاب می شود.
رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران در ادامه از هیات انتخاب و خرید کتاب ارشاد بابت خرید کتاب از ناشران با 30 درصد تخفیف انتقاد کرد و گفت: این یعنی ارشاد بر سیاست حذف کتابفروشی از گردونه نشر صحه می گذارد که اتفاق بدی است. ارشاد باید از کتابفروشی ها کتاب بخرد و اجازه دهد این صنف هم سود خودشان را داشته باشند.
پاسخ به برخی ابهامات
از طرفی مهرزاد دانش دبیر هیأت انتخاب و خرید کتاب معاونت فرهنگی وزارت ارشاد هم در پاسخ به برخی ابهامات به خبرنگار ما گفت: این هیات بسته به موضوع و کیفیت کتاب ها، میزان علاقه مندی جامعه به آن کتاب ها و بودجه ارشاد با 30 درصد تخفیف در شمارگان 50 تا 100 نسخه خریداری می شود. او در پاسخ به این سوال که آیا 100 نسخه دردی از ناشران دوا می کند یا خیر، توضیح داد: اگر به ناشران کمک نمی کرد، آنها برای این منظور اقدام نمی کردند. ضمن این که هدف از خرید کتاب صرفا حمایت از ناشر نیست، بلکه در کنارش گردش کتاب و رسیدن آن به کتابخانه های عمومی هم مطرح است.
سوال دیگر ما این بود که چرا ارشاد براساس دستور العمل جدید از بین کتاب های پیشنهادی ناشران کتاب می خرد و نه براساس همه کتاب های منتشر شده،. دبیر هیأت انتخاب و خرید کتاب در پاسخ به این پرسش گفت: اولا بودجه ما محدود است و دوم این که ما با این دستور العمل خواست و تمایل ناشران را درنظر گرفتیم.
*****
جام جم/روایت منتشر نشده همسر استاد حمید سبزواری از حضور در جمعه سیاه 1357
سحر از راه میآید
آنچه میخوانید بخشی از کتاب منتشر نشده «شببوهای خانه قلهک» نوشته خانم فاطمه بهبودی است. کتابی که به زندگینامه داستانی استاد حمید سبزواری شاعر پیشکسوت انقلاب اختصاص دارد. در فصل سوم، حادثه هفدهم شهریور 1357 در تهران از زبان همسر استاد حمید سبزواری (شکوه اقدس) بیان میشود که خانم بهبودی گزیدهای از آن را در اختیار جامجم قرار دادند تا برای نخستین بار منتشر شود، از ایشان صمیمانه سپاسگزاریم و امیدواریم کتاب ارزشمندشان هرچه زودتر روانه بازار نشر شود.
اما در این مطلب اسم هایی گفته می شود که به طور طبیعی در فصول پیشین کتاب توضیح داده شده اند. برای آشنایی بیشتر شما خوانندگان یادآوری می کنیم نام «حسین» که توسط «شکوه اقدس» همسر آقای سبزواری برده می شود نام اصلی ایشان است (حسین ممتحنی). وحید، رؤیا، سهیلا و محسن فرزندان استاد هستند و «واصفی» نام داماد ایشان است.
واصفی (داماد استاد سبزواری) ماشین را روشن می کند. سهیلا (فرزند استاد) کنارش می نشیند. من و بچه ها پشت. تا جاده قدیم شمیران هیچ کس را توی خیابان نمی بینیم. نزدیک مسجد قبا پیکانی را می بینیم با دو سرنشین. یکی رانندگی می کند و دیگری با بلندگو اعلام می کند که امروز حکومت نظامی است. راننده به ما نگاه می کند. واصفی بی توجه گاز می دهد. هر چه به پیچ شمیران نزدیک تر می شویم به تعداد پلیس و مردم اضافه تر می شود. دور میدان شهناز(میدان امام حسین فعلی) چند تا تانک ایستاده اند. داریم میدان را به طرف پایین می رویم که پلیس جلومان می ایستد. یکی از مأمورها سرش را توی ماشین می آورد و می گوید: «مگه نمی بینین حکومت نظامیه، برگردین!»
واصفی می گوید: «یکی دو کوچه پایین تر ماشین رو پارک می کنیم.»
ـ اصلا نمی تونید برید. برگردین.
واصفی کمی معطل می کند. چشم می اندازد توی خیابان شهناز. وقتی مطمئن می شود راهی ندارد دنده عقب می گیرد. خیابان شاهرضا (خیابان انقلاب فعلی) از وقتی که می آمدیم خیلی شلوغ تر شده. واصفی هر جا که می خواهد ماشین را پارک کند یک مأمور پلیس می آید و جلومان را می گیرد. سر آخر می رویم به طرف لاله زار. از جلوی مسجد هدایت رد می شویم. همان مسجدی که از سال ها پیش آیت الله طالقانی مجلس وعظ دارد.
واصفی ماشین را پارک می کند. صدای شعاردهندگان گوشمان را پر می کند: «حسین سرور ماست! خمینی رهبر ماست!»
شعارهای مردم
عده ای توی پیاده روی طرف راست ایستاده اند و به مردم ریز و درشتی نگاه می کنند که در حال راهپیمایی اند. کامیون های ارتش در طرف چپ خیابان ایستاده اند. چیزی نمی گذرد که پشت سرمان را عده دیگری پر می کنند. صدای راهپیمایان بالا می رود: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی!»
صدای هلیکوپتری که از بالای سرمان رد می شود، حواس جمعیت را به طرف خودش می کشاند. صدای شعاردهندگان برای لحظه ای پایین می آید، اما با صدای رسای جوانی ادامه پیدا می کند. یکهو جوانی از طرف راست خیابان، همان جا که عابرین ایستاده اند، شکافی می دهد میان ما و جمعیتی که جلومان هستند و چیزی را که توی دستش است، پرت می کند به طرف کامیون ارتش. شعله های آتش در مدت کوتاهی سر به آسمان می گذارند. سربازانی که توی کامیون بودند بیرون می آیند.
رگبار گلوله
یکی از پشتِ کامیون های ارتش شروع می کند به تیراندازی. جمعیت پراکنده می شود. مردم هجوم می برند به طرف خانه هایی که درهاشان باز است. واصفی خودش را سپر ما می کند و می گوید: «برین تو پیاده رو! برین تو پیاده رو!»
عرض جدول خیابان زیاد است. دست وحید را می گیرم و می گویم: «بپر مامان جان!»
وحید این پا و آن پا می کند. انگار نمی تواند! از بس ترسیده همین طور میخکوب مانده. واصفی سر می رسد بلندش می کند. دستش را به دست سهیلا می دهد. رویا خودش را رسانده به پلی که چند خانه آن طرف تر است. می ترسم توی شلوغی بچه ها را گم کنم. چشم از آنها برنمی دارم. یکهو حس می کنم چیزی توی جدول تکان می خورد. نگاه می کنم. پسر جوانی است. زخمی شده. صورتش را از درد مچاله کرده. پای چپش خونی است. خونی که با لجن جوی قاطی شده. نزدیکی های زانوش خون لخته شده از روی شلوار دیده می شود. واصفی می گوید: «چرا معطلین؟»
آن طرف جدول ایستاده. دستش را به طرفم می گیرد. به جدول نگاه می کنم. پسر با علامت دست بهم می گوید که دور شوم. واصفی نگاه می کند به پسر. می گوید: «مخفی شده! ما باید بریم.»
می گویم: «می میره!»
ـ اگه وایسیم لو می ره. می کشنش!
دستم را به دست واصفی می دهم و رد می شوم. من را به طرف خانه ای می کشد. توی حیاط خانه غلغله است از جمعیت. چشم می گردانم دنبال بچه ها. سهیلا را می بینم که وحید را از یک طرف به بغلش فشار می دهد و رؤیا را از طرف دیگر. خیالم راحت می شود. با خودم می گویم خودت را بگذار جای مادر پسری که توی جوی خوابیده. فکر کن پسر خودت است! محسنت! از جام کنده می شوم. می دوم تا در. در را باز می کنم. صدای شلیک گلوله زهره ترکم می کند. از ترس چند قدم به عقب برمی دارم. واصفی و بچه ها می آیند بالای سرم. یعنی تا کی باید اینجا بمانیم؟ محسن الان کجاست! حسین (نام اصلی استاد سبزواری حسین ممتحنی ست) بیاید و ببیند هیچ کس خانه نیست، دیوانه می شود. سهیلا دستم را می گیرد و می رویم توی خانه. زنی یک پارچ آب دستش گرفته و به همه تعارف می کند.
زن مجروح
یک زن مجروح روی زمین خوابیده و از درد به خودش می پیچد. زنی که بالای سرش است به صاحبخانه می گوید: «الکل دارین؟»
صاحبخانه سرش را به تائید تکان می دهد و می رود. زنی که بالای سر مجروح است، می گوید: «دورش رو خلوت کنین!»
همه می روند و کمی دورتر می نشینند، جز دختر جوانی که عرق صورتش را خیس کرده. زن دستی روی سرش می کشد و با حرکت صورت از سهیلا می خواهد که دختر را پیش خودمان بیاوریم. دختر صورتش از هیجان و ترس قرمز شده. سهیلا می گوید: «شما میدون ژاله بودین؟»
دختر سرش را تکان می دهد. سهیلا می گوید: «چه خبر بود؟»
دختر می گوید: «غوغا! محشر! چی بگم؟»
سهیلا چیزی نمی گوید. دختر به زن مجروح نگاه می کند و بعد رو به من می گوید: «مادرمه! توی میدون تیر خورد. نامسلمونا یهو رگبار گلوله گرفتن به مردم! دلم می خواست می دیدین چند تا آدم در جا جون دادن! در جا! حتی به دقیقه هم نکشید... .»
زنی که کنارم نشسته به بغل دستی اش می گوید: «داره گلوله رو از بازوش درمی آره.»
دختر نمی شنود. با هیجان ادامه می دهد: «... من که باورم نمی شه اینا هموطنامون باشن که مردم رو به گلوله بستن! آخه کی باورش می شه یه هموطن لولۀ تفنگش رو بگیره روی این همه زن و بچه!... حتما اسرائیلی بودن... حتما! ...»
زن مجروح جیغ می کشد. دختر از جا کنده می شود. سهیلا دست دختر را به طرف خودش می کشد. زنی که بالای سر زن زخمی است، می گوید: «راحت شد! گلوله رو درآوردم!»
دختر پشت دستش را می کشد به خیسی اشک هاش. می گوید: «ما از شش صب میدون ژاله بودیم. حدود هشت بود که ارتش و نیروهای امنیتی اومدن. مردم شعار مرگ بر شاه می دادن. بعد هم تمام راه هایی که وصل می شد به میدون رو بستن. از هشت گذشته بود که به مردم هشدار دادن متفرق شن، اما کسی گوش نکرد. بعد یه افسر پلیس پشت بلندگو رفت و تهدید کرد که اگر متفرق نشین شلیک می کنم!»
بغضش می ترکد. ادامه می دهد: «در عرض چند دقیقه میدون را به توپ بستن!»
وحید که پیش واصفی مانده بود، می آید و به شانه ام می زند. برمی گردم. واصفی صدامان می کند. بلند می شویم. رویا محکم به من چسبیده. سهیلا صورت دختر را می بوسد. از لابه لای مردمی که مهمان ناخوانده صاحبخانه شده اند رد می شویم. واصفی می گوید: «الان بهترین موقع اس که از اینجا بریم!»
خیابان ها پر از لکه های خون
از حیاط خانه بیرون می زنیم. روی زمین پر از لخته و لکه های خون است. توی جدول را نگاه می کنم. مرد جوان نیست. روی زمین اعلامیه، لنگه کفش، روسری خونی، شیشه شیر بچه و خیلی چیزهای دیگر است. مأموران پلیس به طور پراکنده توی خیابان اند و مردم را زیر نظر دارند و گهگاه تیری شلیک می کنند.
نمی دانم این چیزهایی که می بینم واقعیت دارد یا نه! نمی دانم چه طور توانستند این طور به جان مردم بیفتند! انگار به قصد کشتن مردم آمده بودند! راهپیمایی دیروز برای خون مردمی بود که روزهای قبل شهید شدند. پنجم شهریور با تظاهرات مردم، رژیم عقب نشینی کرد. حتی برای آرام کردن مردم دوباره سال شاهنشاهی را به شمسی تبدیل کرد، اما امروز... .
وقتی توی ماشین می نشینیم انگار خیابان ها، همان خیابان هایی نیست که چند ساعت قبل از آنها گذشته بودیم. یکی نشسته کنار خیابان شیون می کند. یکی بچه اش را صدا می کند. یکی پای جنازه ای گریه می کند. یکی...
وقتی کلید را توی در می اندازم و وارد می شویم انگار با همه چیز غریبه شده ام. انگار از یک جنگ برگشته ام که فضای امن خانه برام غریبه است. زهرا سراسیمه به طرف در می آید. از بس گریه کرده چشم هاش ورم کرده. بغلش می کنم. می زند زیر گریه. کفش های حسین نیست. دلم پایین می ریزد. چرا تا الان نیامده! نکند توی این شهر آشوب اتفاقی براش افتاده!
بچه ها هر کدام یک گوشه ای وا می روند. انگار ترسی باعث می شود حتی از هم نپرسیم که چرا حسین تا این ساعت نیامده! واصفی سکوت را می شکند: «شاید اصلا راه نیفتادن!»
می گویم: «اگه می خواستن راه نیفتن حتما بهم خبر می دادن.»
ـ شاید یه جایی بیرون شهر...
ـ محاله من رو بی خبر بذارن!
به زهرا می گویم: «بابا تلفن نکردن؟»
با نگرانی می گوید: «نه!»
سرود جدایی
دلم پر است. می خواهم زار زار گریه کنم، اما وقتی قیافه های دمق بچه ها را می بینم جلوی خودم را می گیرم. با خودم فکر می کنم حتما یک جایی گیر افتاده. حتما این ناآرامی همه جا هست. به سهیلا می گویم: «ناهار بچه ها رو آماده کن.»
به اتاق حسین می روم. در را می بندم. یکهو سرریز می شوم. اشک هام صورتم را خیس می کند. زیر لب زمزمه می کنم:
«بی تو ای آشنا یار دیرین
می گریزم ز هر آشنایی
تا تو دور از منی می سرایم
شب همه شب سرود جدایی
می نهم دیده بر روزن ماه
همچو محبوس بر روشنایی...»
نیمه های شب حسین آمد. آنقدر خسته بود که خوابید. مانده بود پشت دروازه های شهر. وقتی اوضاع شهر به نظر رژیم ناامن شده دروازه ها را بسته اند! بچه ها همه خوابیده اند، حتی محسن. می گوید که دیگر نمی رود سربازی. کت حسین را که از خاک پر است برمی دارم تا بشویم. توی جیبش دست می کنم تا اگر چیزی هست بردارم. یک تکه کاغذ است: «سحر از راه می آید/ این پیغام را پیک نسیم از دوردست آورد/ و من:/ بوی سحر را از دم طوفانی این ظلمت دیوانه می بویم/ و می خوانم / فروغ صبح را در وحشت این ظلمت گستاخ/ طلوع صبح را، لختی دگر تبریک!»
*****
جام جم/پای صحبتهای قاسم زارع، بازیگر سینما و فیلمهای دفاع مقدس: شهدا آدمها را بیشتر دوست داشتند
شهادتطلبی و زندگی بر پایه ایثار و از خودگذشتگی از خصوصیات دوران دفاع مقدس بود. فیلمهای دفاع مقدس از جمله محملهایی برای ارائه بازتاب وقایع دوران حماسه و از خودگذشتگی هستند. هنرمندان تئاتر و سینما هم با نقش آفرینی در این فیلمها شرایط سخت و دشوار مردانی را که در مقاطع سخت زندگی تصمیمات سخت گرفتند و از جان خود گذشتند، بازنمایی کردند. قاسم زارع یکی از هنرمندانی است که در فیلمهای متعدد دفاع مقدس ایفای نقش کرده و خود نیز از رزمندگان جنگ بوده است. با او درباره تاثیرات بازیگری در چنین نقشهایی در رویه و سبک زندگی گپ و گفتی داشتیم.
هنگام نقش آفرینی در فیلمهای دفاع مقدس چه جنبهای از زندگی رزمندگان شهید برایتان مهم بود؟
در نقشهایی که ایفا کردم اعم از آنهایی که در جبهه و جنگ میگذشته و چه آنهایی که راجع به محیطهای شهری بوده و موضوع آن پیرامون جنگ بوده، ماجراهای دوران دفاع مقدس دوباره برایم مرور شد؛ آدمهایی که در آن موقع که این سرزمین گرفتار این جنگ ناخواسته بود، از جان خود گذشتند. ایثار، مهینپرستی، خداپرستی و دینداری در وجود آنهاست. چنین ویژگیهایی این هشت سال مقاومت و ایستادگی را باعث شد و اگر نبود خصوصیات رفتاری و کردار شهدا و ایثارگران چه بسا در همان سالهای اولیه جنگ امکانی برای ایستادگی وجود نداشت. اما این روحیات در آدمهایی که در جبهه و جنگ یا در پشت جبهه ایثارگری میکردند، هشت سال مقاومت را در پی داشت.
وقتی نقش یک رزمنده، ایثارگر یا شهید را بازی میکردید آیا موردی هم بوده که ما به ازای بیرونی داشته و شما در مورد روحیات و سبک زندگی و منش رفتاری چنین شخصیتی مطالعاتی داشته باشید؟
بله. خیلی از آدمهایی که من نقششان را بازی کردم ما به ازای بیرونی داشتند. حتی بسیاری از آنها مقابلم بودند و من با آنها برخورد کردم. حتی بعضی از رزمندگان دوران دفاع مقدس وقتی فیلمی از من با موضوع جنگ میبینند به من میگویند مثل این که شما نقش مرا در فیلم بازی کردی. نکته دیگر این که من بسیاری از این آدمها را از نزدیک دیده و با آنها برخورد داشتهام و حتی برخی از آنها شهید شدهاند. من در دوران دفاع مقدس دوبار به جبهه رفتم و حتی تا خط مقدم هم پیش رفتم. این آدمها در جبهه در ردههای مختلف بودند و با آنها هر چند کوتاه زندگی کرده و خصوصیات رفتاری و اخلاقی آنها را از نزدیک شاهد بودهام. به هر حال چنین آدمهایی در حال حاضر کمیاب هستند.
چرا فکر میکنید الان با کمبود این افراد مواجه هستیم. آیا سبک زندگی ما تغییر کرده که دیگر افرادی با چنین روحیاتی کمتر در دسترس هستند؟
الان رویه زندگی تغییراتی کرده و بسیاری از افراد درگیر مسائل و مشکلات خاص خود در زندگی هستند و شاید جبر روزگار بسیاری از آنها را به سمت و سویی برده است. برخی که دوران سابق را درک کرده و با آن روحیات ایثارگری و شهادت آشنا بودهاند، ممکن است از برخی ناملایمات و نارساییها در محیط اجتماعی گلهمند باشند.
با توجه به همنشینی با رزمندگان دفاع مقدس که برخی از آنها هم به شهادت رسیدند، آیا یادآوری چنین خاطراتی در نوع نگاه به زندگی و تعاملات اجتماعی شما تغییراتی ایجاد کرده است؟
بله حتما تاثیر گذاشته است. چون نگاه من به زندگی مانند نگاه کسانی نیست که در حال حاضر نگاه عافیتطلبانهای به زندگی دارند. هم نسلان من نگاه دیگری نسبت به جهان هستی داشتند. برخی الان واداده شرایط و اوضاع و احوال جدید شدهاند. برخی انگار دو دستی به دنیا چسبیدهاند و به دروغ و تزویر آغشته شدهاند.
با توجه به تجربیاتی که از جبهه و جنگ و دوران ایثار و شهادت در دوره دفاع مقدس دارید، چه رویهای را باید در پیش گرفت تا روحیه شهادتطلبی و از خودگذشتگی مثل گذشته به عنوان یک سبک زندگی در جامعه شناخته شود؟
خصلتهایی مثل ایثار و از خودگذشتگی در گذشته بسیار پررنگ بود. در دوران دفاع مقدس مردم بیشتر همدیگر را دوست داشتند و به همین دلیل حاضر بودند از خود بگذرند و جان خود را در طبق اخلاص بگذارند و برای ایمان و عقیده و نجات دیگران از خود بگذرند. در گذشته اگر موهبت و ثروتی بود برای همه بود و آدمهای دوران دفاع مقدس زیاده خواه نبودند و آنچه برای خود میخواستند برای دیگران هم میخواستند. متاسفانه این خصوصیات مثل گذشته در میان مردم رایج نیست. آن سالها خلوص نیت وجود داشت. باید دید چه اتفاقی افتاده که توجه مردم به دیگران کمتر شده است. ما الان دچار روزمرگی شدهایم و این مساله بر سبک زندگی ما هم تاثیر گذاشته است. حالا دیگر ایثار و از خودگذشتگی مثل گذشته در بین مردم ساری و جاری نیست. رزمندگان برای جامعه خود را فدا میکردند. همانطور که سطح زندگیها و نگاه ما به محیط پیرامونی تغییر پیدا کرده، روحیه شهادت طلبی و ایثار هم در جامعه ما دستخوش دگرگونی شده است. در حال حاضر اولویتهای زندگی در بین مردم مسائل دیگری است و این نشان میدهد جامعه تا حدودی از ارزشها و معیارهای زندگی دوران دفاع مقدس فاصله گرفته است. من و همنسلانم الان حسرت آن سالها را میخوریم. متاسفانه شاهد هستیم که با ایجاد تغییر در رویه زندگی، روابط و تعاملات میان اعضای خانواده هم شکل دیگری پیدا کرده است. نمیخواهم ادعا کنم دیگر مهر و محبت و دوست داشتن میان خانوادههای ایرانی از بین رفته، اما در دوران دفاع مقدس و زمانی که رزمندگان جنگ ایثار و از خود گذشتگی نشان میدادند این روحیه بیشتر در میان خانوادههای ایرانی نمود داشت. برای من و امثال من که آن دوران را دیدهایم مشاهده اوضاع و احوال حاکم بر خانوادههای ایرانی سخت و دشوار است.
*****
جوان/محمد رسولالله(ص) 3 ميلياردي شد؛ سانس بامدادي تدبير پاسخگويي به استقبال از محمد(ص)
فروش موفق فيلم «محمد رسولالله(ص)» مجيد مجيدي با رسيدن به مرز 3 ميليارد تومان، ركوردشكني جديد را در سينماي ايران رقم زده است...
فروش موفق فيلم «محمد رسولالله(ص)» مجيد مجيدي با رسيدن به مرز 3 ميليارد تومان، ركوردشكني جديد را در سينماي ايران رقم زده است اين در حالي است كه هنوز موج ابتدايي فروش اين فيلم فروكش نكرده است و حتي احتمال اضافه شدن سانس و اكران بامدادي فيلم نيز وجود دارد.
گيشههاي فروش بليت فيلم «محمد رسولالله(ص)» كماكان همچون روزهاي اول اكران داخلي اين فيلم شلوغ و پرمراجعهكننده است در عين حال بسياري از مردم به صورت آنلاين اقدام به خريد بليت اين فيلم ميكنند. اين ميزان استقبال با اعلام آمار جديد فروش فيلم «محمد رسولالله(ص)» بيشتر خودنمايي ميكند آنجا كه سايت اعلام فروش مكانيزه فروش فيلمها اعلام كرده است كه اين فيلم توانسته به فروش 2 ميليارد و 470 ميليون و 170 هزار و 600 توماني دست پيدا كند اما رقم واقعي از رقم اعلام شده توسط سايت اعلام فروش مكانيزه بيشتر است؛ دليلش اين است كه بسياري از سينماهاي ايران مجهز به سيستم مكانيزه فروش بليت نيستند و به همين خاطر گفته ميشود كه فروش واقعي با رقمي كه براساس فروش مكانيزه اعلام ميشود، فاصله نيم ميلياردي دارد. از اين بابت آخرين ساخته مجيد مجيدي توانسته ركورد جديدي را از خود بر جاي بگذارد و تا اين لحظه به فروش خوب 3 ميليارد توماني دست پيدا كند. هنوز بسياري از مردم و علاقهمندان به تماشاي اين فيلم نرفتهاند و منتظر آن هستند كه موج اوليه فروش اين فيلم بخوابد و بعد در فضايي نسبتاً آرامتر و خلوتتر به سينماهاي محل نمايش آن مراجعه كنند اما ميزان استقبال از «محمد رسولالله(ص)» به حدي است كه حتي ممكن است اكران بامدادي نيز به مجموعه سانسهاي معمول اين فيلم افزوده شود. «محمد رسولالله(ص)» در سينماهاي تكسالنه داراي پنج سانس نمايش است و در پرديسهاي سينمايي چون «آزادي» نزديك به 10 سانس نمايش دارد با اين حال استقبال بينظير از اين فيلم باعث شده است كه معاون اجتماعي نيروي انتظامي از موافقت پليس با اكران بامدادي آن خبر دهد؛ موافقتي كه تا پايان شهريورماه اعتبار خواهد داشت.
*****
جوان/خسارت احتمالي به اماكن تاريخي را چه كسي جبران ميكند؟ قحطي مكان براي برگزاري كنسرت!
بحث برگزاري كنسرتهاي موسيقي در اماكن تاريخي در روزهاي گذشته حسابي خبرساز شده و انتقادهايي را به همراه داشته است...
بحث برگزاري كنسرتهاي موسيقي در اماكن تاريخي در روزهاي گذشته حسابي خبرساز شده و انتقادهايي را به همراه داشته است؛ آيا واقعاً اين مكانها ظرفيت حضور گروههاي موسيقي، استقرار تجهيزاتشان و نيز جمعيت مخاطب آنها را دارند؟ اگر هم پاي آسيب رسيدن به اين مكانها در ميان نباشد، منطق چه چيزي را درباره آنها حكم ميكند؟
يك گروه موسيقي قصد دارد آلبوم جديد خودش را طي مراسمي در كاخ نياوران رونمايي كند اما ترديدهايي وجود دارد مبني بر اينكه حضور اين گروه و ابزارآلات موسيقي آنها در كنار ازدحام جمعيت مخاطبانشان در اين موزه منجر به تخريب و آسيب رسيدن به آن شود.
چند سال پيش كه گروه و عوامل سريال «تبريز در مه» محمدرضا ورزي براي تصويربرداري سكانسهايي از اين سريال وارد كاخ گلستان شدند شايد آنها نيز تا به اين حد از خودشان مطمئن بودند كه حضورشان در اين كاخ خسارتي به آن وارد نميكند؛ سكانسهايي از اين سريال كه مدنظر بود با موفقيت تصويربرداري شد اما آنچه براي كاخ گلستان ماند يك تير چراغ برق شكسته بود؛ كاخ گلستان با اين حال پس از آن نيز باري ديگر محل تصويربرداري سكانسهايي از سريال «معماي شاه» شد. پيش از آن هم حضور يك گروه سريالسازي در كاخ نياوران منجر به شكستن يكي از لوسترهاي ارزشمند اين كاخ شده بود؛ باز هم چندين سال قبلتر و در فرآيند ساخت سريال «مدار صفر درجه» حسن فتحي شرايط وخيمتري پيش آمد و طي يكي از سكانسها در محوطه تختجمشيد، به يكي از نقش نگارههاي 2هزارو500 ساله اين محوطه آسيب جدي وارد شد و كف و ديوارههاي كاخ خشايارشاه نيز در سكانسي ديگر پر از لكههاي قرمز رنگ شيميايي شد.
حالا بعد از عوامل فيلم و سريالساز، پاي گروههاي موسيقي به اماكن تاريخي باز ميشود؛ اين گروه اعلام كرده كه مراسم رونمايي از جديدترين آلبومشان آسيبي به فضاي كاخ وارد نميكند اما در سطحيترين حالت ميتوان تصور كرد كه نصب تجهيزاتي چون باندهاي قوي با فركانسهاي صوتي مختلف تا چه حد ميتواند براي آينهكاريها و كاشيكاريهاي سالخورده اين بنا مضر باشد. موزهها و اماكن تاريخي در تمام دنيا كاربري در حد بازديد مردم، يادآوري تاريخ و عبرت از گذشته را دارند؛ آيا واقعاً نميتوان براي برگزاري كنسرت و هر رويداد ديگري فضاي ديگري غير از اماكن تاريخي تعريف كرد؟!
*****
روزان/تولید ۱۰ فیلم کوتاه در خانه فیلم داستانی انقلاب اسلامی
روزان نیوز- خانه فیلم داستانی انقلاب اسلامی ۱۰ فیلم کوتاه حرفه ای را با بهترین کارگردانان تهیه می کند.
خانه فیلم داستانی انقلاب اسلامی ۱۰ فیلم کوتاه حرفه ای را با بهره گیری از کارگردانان سراسر کشور تهیه می کند.
محمد قانع فرد مدیر خانه فیلم داستانی و تهیه کننده ۱۰ فیلم کوتاه حرفه ای گفت: خانه فیلم داستانی انقلاب اسلامی ۱۰ فیلم کوتاه حرفه ای را با بهترین کارگردانان فیلم کوتاه در نقاط مختلف کشور و پیرامون موضوعاتی همچون مقاومت، سبک زندگی ایرانی و اسلامی و... تولید می کند. فیلمنامه های مذکور از میان ۱۵۰ فیلمنامه ارسالی برای خانه فیلم داستانی انتخاب شده است.
وی افزود: رهبر قنبری، حسین ریگی، محمد اسماعیلی، رقیه توکلی، مجتبی قاسمی، بابک نبی زاده و... که همگی از برگزیدگان جشنواره های متعدد داخلی و خارجی هستند این فیلم ها را کارگردانی می کنند. اکثر عوامل این فیلم ها حرفه ای هستند و در آنها بازیگرانی چون مریم بوبانی، علی رضا استادی، سارا بهرامی، سیامک احصایی و ... ایفای نقش می کنند.
مدیر خانه فیلم داستانی اظهار کرد: امیدواریم با تولید این آثار بارقه امید تازه ای در فضای فیلم های گفتمان انقلاب اسلامی ایجاد شود. پیش از این نیز فیلم های کوتاه «هوادار» و «جاده مرزی» از تولیدات خانه فیلم داستانی انقلاب اسلامی در جشنواره های داخلی حضور داشتهاند.
*****
قدس/رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی «فتوح اندیشه» در گفتوگو با قدس بیان کرد؛ ارتباط نزدیک علما و طلاب سنت برجسته حوزههای علمیه
حوزههای علمیه از دیرباز تاکنون در کنار توجه به علم آن هم با منشأ دین، ملجأ و پناه دینی و اخلاقی مردم و جامعه نیز بودهاند ...
و هر جا سؤال و مسألهای آنها را درگیر خود کرده به حوزههای علمیه و روحانیت رجوع کرده اند. از این رو و به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید حوزههای علمیه با حجت الاسلام والمسلمین احمد رهدار، رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی «فتوح اندیشه» درباره یکی از آسیبهایی که ممکن است از نقش و تأثیر حوزههای علمیه بکاهد به گفتوگو پرداخته ایم که هم اینک پیش روی شماست.
با توجه به بازگشایی حوزههای علمیه -که فرصت جدیدی برای بازنگری در رویههای پیشین و کشف راههای جدید در اثرگذاری بیشتر این نهاد علمی دینی فراهم میکند- به نظر شما شناخت کدام آسیب و تلاش برای حل آن در حوزه علمیه در اولویت قرار دارد؟
- یکی از آسیبهایی که حوزه علمیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی دچار آن شده و برخلاف تاریخ و سنت و سلوک علمای پیشین است، به نوع رابطه استاد و شاگرد -که برخی به غلط از آن به مرید و مرادبازی! تعبیر کردهاند- باز میگردد؛ به عبارت دیگر بعضی منتقدان از جمله مرحوم دکتر شریعتی نسبت به نوع رابطه استاد و شاگرد در حوزههای علمیه انتقادهایی را مطرح کرده بودند که به گمان من اصلا صورت مسأله را درست تشخیص نداده بودند. البته آنچه دکتر شریعتی از رابطه مرید و مرادبازی تقریر میکند، نقدی درست است، اما ربطی به واقع خارجی در حوزههای علمیه نداشته و به نظر میرسد حوزهها به غلط صدای ایشان را شنیدند.
امروزه در حوزههای علمیه متوجه میشویم طلاب متأسفانه بیسرپرست و بیاستاد هستند در حالی که در قم و مشهد هستند، یعنی جایی که علمای دین گسترده حضور دارند، شاهد این هستیم که طلاب ما زود مستقل میشوند، در حالی که سنت حوزههای علمیه در گذشته این طور نبود، بلکه طی طریق اینگونه بود که هر استادی شماری شاگرد عمومی و کم و بیش یک حلقه خصوصی داشته است. بنابراین، بندرت عالمی را میشناسیم که در فضای عمومی استاد خود رشد کرده باشد و نوع علما حتما عضو حلقه خصوصی استاد نیز بودهاند.
به عنوان مثال علامه طباطبایی (ره) حلقه درسی داشت که حدود 300، 400 نفر در آن حضور داشتند. اما برای شمار معدودی از آنها حلقه دیگری در منزل داشتند و همان حلقه بعدها شاگردان خاص ایشان شده و چهره هایی مانند آیات عظام مصباح و جوادی آملی و حسن زاده آملی از آن خارج شدند. اکنون این حلقهها کمرنگ شده و امروز عمده استادان مُبَرز ما - حتی در قم و مشهد - صرفاً کلاس درس عمومی دارند و بعد از آن در کتابخانه مشغول تألیف، تحقیق و پژوهش میشوند.
واقعیت این است که طلاب حتی وقتی مجتهد میشوند. نیاز دارند اساتیدی بالای سرشان باشد و بر علم، اخلاق، جهتگیریها و ... آنها نظارت کند.
این موضوع سنتی تاریخی است؛ به عنوان مثال مرحوم میرزای شیرازی، پرچمدار نهضت تنباکو وقتی از نجف به سامرا هجرت کرد، شماری از شاگردان و نیز شاگردان خاص - که بیشترشان حتی مجتهد و قریب المرجعیه بودند- از نجف کوچ کرده و در محضر ایشان قرار گرفته و از دایره درس و نظارت ایشان خود را خارج نکردند.
این یعنی انسان هر قدر هم بزرگ شود، باز هم نیاز به معلم و استاد و راهنما دارد؛ اما نوعِ طلاب ما امروز سرگرداناند؛ چرا که به بهانه تحقیق و پژوهش، روح را فراموش کرده و از نیاز به استاد برای تربیت و اخلاق غفلت میکنند.
کنار گذاشتن این سنت تاریخی در حوزههای علمیه و تداوم چنین روندی در آینده چه آسیبهایی را رقم میزند؟
- به دلیل آنکه این فرصت از طلاب گرفته شده به وضوح میبینیم کارکرد علمای امروز نسبت به گذشته حداقلی شده است. در حالی که دست ما امروز برای تبلیغ دین باز است و در سایه حاکمیت نظام اسلامی و حضور ولی فقیه جامع الشرایط، امکانات لازم برای نشر و تبلیغ دین در اختیار ما است، اما طلاب پس از ورود به حوزه علمیه، زود رها میشوند و نیاز به ساماندهیِ اخلاقی - روحی را حس نمیکنند.
شاید خود ما طلبهها مشکلاتی حتی در حوزه روابط فردی و اجتماعی داشته باشیم، اما نمیتوانیم آنها را بیان کنیم؛ زیرا خودمان را صاحبنظر برای حل مشکلات میدانیم! اما در گذشته وجود حلقه خاص شاگردان سبب میشد طلاب با استاد و عالِم رفت و آمد داشته باشند و در سایه این ارتباط و اعتماد، حتی موضعگیریهای سیاسی خود را تصریح و روشن کنند. به عبارت بهتر، استاد در زندگی فردی و اجتماعی شاگردان خاص ورود میکرد و شاگردان هم با اعتماد از او حرف شنوی داشتند؛ اما نه کورکورانه! یعنی این اعتماد در یک فرآیند آموزشی- که گاه یک دهه به طول میانجامید- شکل میگرفت.
از این رو، به نظر میرسد حوزههای علمیه لازم است این سلوک و سنت تاریخی خود را دوباره احیا کنند و اگر - به عنوان مثال - هزار استاد ما، هر کدام 10 شاگرد را در حلقهای خصوصی تحت نظارت گرفته و تحصیل و تهذیب و ارتباطات آنها را مدیریت کنند، کارکرد حوزههای علمیه قطعا متفاوت و چشمگیرتر از امروز خواهد بود وگرنه هر طلبه برای خود یک جزیره خواهد بود که با این جزیرههای متکثر شاید نتوان مشکلات جامعه را حل کرد. تجربه نشان داده با این روش هم کارکرد حوزههای علمیه افزایش مییابد و هم بهتر میتوان مشکلات مردم و جامعه را حل کرد.
اگر چنین کارکردی در حوزههای علمیه احیا شود، آیا میتوان ورود و اثرگذاری جدیتر حوزهها و روحانیت به سبک زندگی مردم و اصلاح آن را بویژه در ابعاد دینی شاهد بود؟
- با این پیشنهاد که برگرفته از سنت تاریخی حوزههای علمیه است، انسانهایی در فرآیندی نسبتاً طولانی، مستقیما زیرنظر عالم مهذّب و امتحان پس داده، تربیت میشوند. حداقل نتیجه این روند این است که مردم در این گروه از طلاب، نوعی حجیّت و اصالت زندگی و رفتار را میبینند. این خیلی مهم است که مردم وقتی پای صحبت یک روحانی و طلبه مینشینند، حرفهای او برایشان اصالت و حجیت داشته باشد؛ نه اینکه صرفا لباسی که بر تن دارد موجب حجیت او شود و البته با لباس این اصالت به دست نمیآید.
باید توجه داشت که طلاب حتی با 10 سال درس دین خواندن نمیتوانند ادعای اصالت و حجیت کنند، اما وقتی عالمی مهذّب -که تقوا و علمش محرز است و با دقتی از جنس دقتهای اجتهادیِ حوزه- بر آنها نظارت کند، سبب میشود هم طلاب، اصولی رشد کنند، هم اعتماد مردم به آنها بیشتر شود.
فرض کنید زمانی که من به عنوان طلبهای مستقل و آزاد تبلیغ کنم، با وقتی که در تبلیغ و منبر به سخنان بزرگانی همچون آیت ا... جوادی آملی استناد کنم، رویکرد مخاطب متفاوت خواهد بود. قطعا در صورت دوم مردم بهتر با من ارتباط برقرار کرده و بهتر پذیرای سخنانم میشوند، زیرا این نوع ادبیات نشان میدهد من در منظر این مرجع بزرگوار رشد کردهام.
امروز هم شاگردانی که از همان مکتب و سنت تاریخی حوزه خارج میشوند، به هیچ وجه با شاگردان مستقلی که خود مطالعه میکنند، قابل مقایسه نیستند؛ زیرا در حوزه علمیه و سلوک یک روحانی، علم تمام حرف نیست؛ یک طلبه انسانی است همچون دیگر انسانها که ابعاد اجتماعی، اخلاقی، علمی و ... دارد.
طلبه وقتی تنها به درس و پژوهش برسد، حداکثر در بخش علمی رشد میکند و این غیر از تهذب و تخصص دینی است که با آن میتواند در جامعه تصرف دینی داشته باشد.
برای همین است که بسیاری از روحانیون فاضل به دلیل برخوردار نبودن از تهذیب لازم، مورد اقبال مردم قرار نگرفتهاند؛ در حالی که برخی شخصیتها همچون آیتا... مجتهدی قلب تپنده اخلاقیِ شهر تهران شده و در سبک زندگی مردم تأثیر گذاشتهاند و جالب آنکه مردم در کنار حرف شنوی و اعتماد به آنها، حتی مناسبات فردی و اجتماعی خود را از این علما فرا میگیرند.
بنابراین، این سلوک و روش، تفاوتی اساسی در رشد طلبه ایجاد میکند و در نتیجه آن جامعه؛ زیرا مردم وقتی ببینند روحانی که منبر میرود، متقن سخن میگوید و ارجاعات و منابعی دارد که براحتی قابل رد و نقض نیست، بیشتر اعتماد میکنند تا وقتی که منبر بیان تفسیر شخصی او از معارف دین باشد.
از این رو، وجود این حلقهها که به لحاظ تاریخی امتحان پس داده و موفق بوده، برای حوزههای علمیه ضروری بوده و حیف است این سرمایه تاریخیِ دارای کارکرد مؤثر را فراموش کنیم.
*****
مردم سالاری/آيين آغازين نمايش «گل و قداره» با حضور استاد مشايخي برگزار شد؛ داش آکل به ايرانشهر رفت
شامگاه دوشنبه،15شهريورماه آيين آغازين نمايش «گل و قداره» به نويسندگي و کارگرداني بهزاد فراهاني انجام گرفت. در اين مراسم که هنرمنداني نظير ايرج راد،فرزانه کابلي،شقايق فراهاني، محمد ساربان، جهانگير الماسي، مسعود فروتن، هادي مرزبان، مريم کاظمي، شيرين يزدان بخش،مسعود دلخواه وداود فتحعلي بيگي حضور داشتند زنگ آغاز نمايش توسط بازيگر پيشکسوت تئاتر، سينما و تلويزيون استاد جمشيد مشايخي نواخته شد.
بهزاد فراهاني در رابطه با نمايش گل و قداره گفت: به علت اهميت و عمق نوشتههاي صادق هدايت بويژه داستان مشهور داش آکل من حدود 12سال وقت براي تهيه و نگارش نمايشنامه «گل و قداره» صرف کردهام. من صادق هدايت را يکي از بزرگترين اساتيد ادبيات ايران ميدانم و در سالهايي که در غربت درس ميخواندم داستان داش آکل مرا به خود جلب کرده بود. اين استاد تئاتر در ادامه گفت: پس از بازگشت به ايران در سالهاي جواني براي تحقيق ميداني و تدوين نمايشنامه گل و قداره سفرهاي متعددي به شهرشيراز داشتم و از کساني که داش آکل را به خاطر ميآوردند، کسب اطلاعات کردم. در ادبيات ايران جاي پاي داستان داش آکل بسيار گسترده است و نمونههاي متعددي ميتوان مشاهده کرد. وي گفت: داستان نمايش گل و قداره تنها مربوط به داستان داش آکل صادق هدايت نيست و برداشت آزاد است. در تدوين نمايشنامه تلاش کردم که به نثر صادق هدايت وفادار بمانم اما داستان خودم را بيان نمايم. شخصيتهايي که به داستان افزوده شده است تلاش شده است که با نگاه صادق هدايت به عنوان بنيانگذار نمايشنامه نويسي ايران همخواني داشته باشد. صادق هدايت شخصيتسازي مردميرا وارد ادبيات نمايشي ايران کرد. فراهاني گفت: به دنبال دستاوردهاي مدرن و ادبيات امروزي نرفتم و تلاش کردم مطيع ادبيات کهن ايراني باشم. بازيگراني جوان به گروه ملحق شدهاند و جاي برخي بازيگران قديميخالي است.نيروي جواني که ملحق شدهاند عاشقان هنري هستند که باتمام وجود به صحنه ميروند. استاد جمشيد مشايخي پس از نواختن زنگ آيين آغازين نمايش «گل و قداره» گفت:هادي مرزبان يک بار از من براي يک اجرا به نام « شب روي سنگفرش خيس» نوشته زنده ياد اکبر راد، دعوت کردند به ايشان گفتم که من مدتي است که از کار تئاتر دور بوده ام و ممکن است براي رسيدن به اعضاي گروه مدتي نياز به تمرين داشته باشم. اگرچه همه عزيزان فوتباليست، واليباليست مهم باشند اما کار تئاتر کار سخت و متفاوتي است.
براساس برنامهريزي اعلام شده، نمايش «گل و قداره» به مدت يک ماه در سالن استادسمندريان تئاترايرانشهر روي صحنه ميرود. نمايش «گل و قداره» داستان جواني داش آکل، کاکا رستم و بلقيس مادر مرجان است که داستاني تراژيک را به مخاطب ارائه ميکند. در اين اثر نمايشي دور عاشقانهاي نمايش داده ميشود به گونهاي که کاکا رستم عاشق بلقيس ميشود و داش آکل عاشق مرجان دختر بلقيس ميشود در حالي که ساليان سال بلقيس در حسرت عشق داش آکل به سر ميبرده است.
در نخستين اجراي نمايش «گل و قداره» بنا به گفته بهزادفراهاني داراي ضعفهايي در هماهنگي نور و اعضاي نمايش وجود داشت اما موضوعي که بيش از هر مطلبي بيننده را رنج ميداد نبود دکور مناسب با استفاده از وسايل اوليه بود. در اين اجرا گريم فقدان گريم مناسب بهزاد فراهاني به نحوي که وي در 25 سالگي با 50 سالگي قابل قياس باشد ذوق مخاطب را کور ميکند. بهزاد فراهاني براي نقش داش آکل و کاکارستم ميتوانست از گريم چهره مناسب تري بهره بگيرد. علي رغم همه کمبودهايي که قطعا در اجراهاي بعدي رفع خواهد شد، نماش «گل و قداره» با توجه به نمايشنامه پرمخاطب و کارگردان خبرهاي که دارد،ميتواند موفق باشد.
در اين نمايش مريم رحيمي، روژين رحيمي، امير مهدي کيا، نقي سيف جمالي، سياوش چراغيپور، نورالدين جواديان، محسن بهرامي، کاميار محبي، اصغر ماسوله، ايوب محمودنيا، حسن يارلو، بهزاد فراهاني به ايفاي نقش ميپردازند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com