پیروز ارجمند دکترای موسیقی دارد و به خوبی با موسیقی آشناست اما شرایط طوری پیش رفت که نتوانست در وزارت ارشاد بماند؛ میگوید خیلی تلاش کرد که دست دلالها را کوتاه کند اما اختیار زیادی در دفتر موسیقی نداشت و دخالتها در کارش فراوان بود. وقتی صحبت از دلایل استیضاحش میشود از وزیر ارشاد گله میکند که حتی بعد از استیضاح از من نپرسید مشکلت چیست و در کمترین زمان ممکن استعفایم پذیرفته شد و معاونش که چند ماه قبل با مرادخانی به دفتر موسیقی آمده بود جایگزین او شد. کمتر کسی دلایل استعفای پیروز ارجمند را میداند و حالا او بعد از 60 روز از استعفایش، سکوتش را شکست و در گفتوگویی مشروح علاوه بر دلایل استعفایش موضوعاتی مثل اتفاقات زمان مدیریتش را هم به «قانون» گفت.
در مورد هرچه که بود صحبت کرد و از هر دری سخنی به میان آمد تا به نقطه استعفا دادنش رسیدیم. این گفتوگو را اینجا بخوانید...
زمانی که شما دفتر موسیقی را تحویل گرفتید، شرایط عمومی و اداری دفتر به چه شکل بود؟
بگذارید در ابتدا عرض کنم هدف من از انجام این گونه مصاحبهها رسیدن به شناخت آسیبها در سیستمهای مدیریت فرهنگی و رفع آنهاست و امیدوارم برای دوستانی که احتمالا نامی از آنها در این مصاحبه خواهد آمد رنجش خاطری حاصل نشود. در ابتدای شروع به کاردولت یازدهم متاسفانه ساختمان هفت طبقه پنجاه ساله دفتر موسیقی به بنیاد رودکی واگذار شد و زمانی که آن دفتر تحت مدیریت من قرار گرفت مدتی بود به ساختمان کوچک کانکسی غیر استاندارد منتقل شده بود؛ بعضی دوستان به مزاح میگفتند دفتر موسیقی شده دفترچه موسیقی. راهروهای شلوغ دفتر و ارباب رجوعی که از روند کند گردش کار عصبی بودند و دلالانی که خانه دومشان دفتر موسیقی بود. تعداد زیادی پرونده از قبل باقی مانده بود و روزی بین 500 تا 600 نامه و پرونده را امضا میکردم که در واقع بعدها با اصلاحات اداری و راه اندازی سامانه این تعداد به رقم بسیار پایین تری تقلیل پیدا کرد. بعضی از نیروها سر جای خودشان نبودند، کارشناس خبره بخش کنسرت در بخش جشنوارهها شاغل بود، کسی که میتوانست در آرشیو کتابخانه باشد در جای دیگر بود. نبود آییننامهها و دستورالعملهای لازم به هرج ومرج جامعه موسیقی دامن میزد. به هر حال با وضعیت بههم ریخته و عصبی دفتر، کار بسیار سختی برای به روز رسانی کارها و تکریم ارباب رجوع داشتیم. خوشبختانه با همکاری همان همکاران ساعی،دفتر سر و سامانی پیدا کرد و همه مراجعان و مخاطبانمان به سرعت و نظم و تغییر رویه برخورد با ارباب رجوع در این مدت اذعان دارند.
زمانی که دولت تدبیرو امید سرکار آمد و آقای جنتی به عنوان وزیر معرفی شد، صحبتهایی به گوش میرسید که پیروز ارجمند از سوی خانه موسیقی به وزارت ارشاد برای تصدی پست مدیر کل دفتر موسیقی پیشنهاد شده، این موضوع صحت دارد؟
در دولت دهم دو باراز من تقاضا شد که به دفتر موسیقی وزارت ارشاد بروم و هردو بار هم مخالفت کردم و تصورم این بود که در آن دوره نمیشود کار کرد. در دولت آقای روحانی وقتی مجددا این پیشنهاد مطرح شد تصورم این بود که با تغییر رویکردها میتوانم منشأ تحولات مثبتی باشم. تصور میکنم خانه موسیقی هم بالاجبار از حضور من حمایت کرد چون در همان زمان میدانستم که کاندیدای خانه موسیقی برای مدیر کلی دفتر موسیقی آقای دکتر سریر رئیس هیات مدیره و آقای نوربخش مدیرعامل خانه موسیقی هستند. اواخر حتی گزینه تهمورس پورناظری هم توسط سهراب پورناظری به مدیرعامل خانه موسیقی مطرح شده بود. این چینش کاندیداها و از طرفی رفتار خانه موسیقی با من با محاسباتم جور درنمیآمد که من کاندیدای خانه موسیقی باشم. اما ظاهرا وقتی که دیگر انتخاب من قطعی میشود و شاید جز تنها گزینههای باقی مانده در لیست بودم، خانه موسیقی من خواست من را وامدار خود و کاندیدای خودش معرفی میکند. اینکه من کاندیدای یک نهاد صنفی باشم باعث افتخار من است اما واقعیت ماجرا این نیست؛ چراکه در تمام محاسبات من و برخوردهایی که خانه موسیقی با من داشت همه حاکی از آن بود که خانه موسیقی اصلا من را در جایگاه واقعیام به رسمیت نمیشناسد.
این رسمیت نشناختن به چه معنی است؟
در کارت خانه موسیقی، من عضو وابسته 2 معرفی شده بودم، بعضی از اعضای با نفوذ در شورای عالی یا هیات مدیره مثل استاد گنجهای اصلا من را نمیشناختند. در تمام سالهایی که خانه موسیقی تاسیس شده فقط در یک دوره و آن هم، زمانی که مدیر کل مرکز موسیقی حوزه هنری بودم، برای جشن خانه موسیقی دعوت شدم و تا آن زمان هیچ گاه من در خانه موسیقی رسمیت نداشتم و قطعا جزو حلقه مدیران همیشگی خانه موسیقی هم نبودم که بخواهند من را معرفی کنند و طبیعتا آقای دکتر سریر و آقای نوربخش در اولویت بودند. بنابراین قبول ندارم که کاندیدای واقعی خانه موسیقی بودم. هرچند از طرف هنرمندان شاخص حمایت شدم. از استاد علیزاده و استاد منظمی و استاد هنگامه اخوان تا استاد شجریان و اساتید دیگری که سوابق من را میدانستند در جلسات از من حمایت کردند و از انتخاب من ابراز خرسندی کردند.
کمی عجیب شد؛ شما گزینه خانه موسیقی نبودید اما انتخاب میشوید، سوال اینجاست چرا شما را کاندیدای خودشان معرفی کردند؟ آیا از شما خواستهای داشتند؟
بله، خواستههایی داشتند که وقتی این خواستهها محقق نشد درمقابل من جبهه گیری کردند. مثلا میخواستند از انتصابات و تغییرات نیروی انسانی که در دفتر موسیقی داشتم در آن دخالت کنند تا حوزههای دیگر و تکلیف میکردند که باید در همه کارها از آنها مشورت بگیرم و ازهمه تغییرات مطلع باشند.حتی میخواستند به من خطمشی بدهند و این با شرح وظایف مدیر کل دفتر موسیقی وشیوه مدیریتی من ناسازگار بود. همیشه مستقل بودن و فراجناحی بودن یکی از ویژگیهای شخصیتی من بوده ومن اجازه نمیدادم مدیران خانه موسیقی خارج از دایره اختیارات آنها که حوزه صنفی بود دخالت کنند ولی این که چرا آنها چنین رفتاری تحکم آمیز را با مدیر کل موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیداشتند باید خودشان جواب دهند. من اتوبوسی به دفتر موسیقی نیامدم؛ با دوچرخه آمدم و تنها یک نفر مشاور با خودم به دفتر موسیقی وزارت ارشاد آوردم و یک نفر هم با استعفای من از آن دفتر بیرون آمد. سایر مشاوران من مثل حوزههای انتظامیو مذهبی فی سبیلالله به مددمن آمدند و باوجود تمام همتی که برای فرهنگ موسیقی این سرزمین داشتند، حتی حقالزحمه اندک این عزیزان هم پرداخت نشد.
چه پیشنهادی برای آسیبشناسی این موضوع و حل مسائل شما با خانه موسیقی دارید؟
پیشنهاد میکنم جلسه مناظرهای با حضور شورای عالی و هیات مدیره و اصحاب رسانه بین من و آقای نوربخش تشکیل و فایل صوتی کلیه جلسات بنده در طی این مدت با هیات مدیره و مدیرعامل هم منتشر شود. معتقدم اعضای موثری در شورای عالی حضور دارند که در جریان این مسائل نیستند و نهایتا قضاوت به عهده جامعه موسیقی و مردم خواهد بود.
وزیر یا معاون هنریاش در جریان این مشکلات قرار گرفتند؟
در جلسهای که حدود یک سال پیش با آقای جنتی داشتم این موارد را مطرح کردم و ایشان هم با حسن نظر و تایید بسیاری از دغدغهها و مشکلات اعلام داشتند که موارد را حل و فصل میکنند. امیدم این بود که این مسائل حل شود که متاسفانه نشد.
مشخصا دلیل اینهمه تنگ کردن فضا برای شما و مشکلات چه بود؟
به نظر من دو دلیل داشت. دلیل اول اینکه تناسبی بین اختیارات و مسئولیتها وجود نداشت. تا قبل از دوران مدیریت من حیطه اختیارات و تکالیف و مسئولیتهای مدیرکل مشخص بود. حیطه اختیارات مدیران کل قبل از من بسیار بیش از آن چیزی بود که من داشتم در حالی که وقتی من مدیرکل دفتر موسیقی میشوم این اختیارات به حداقل و ناسازگار با حیطه مسئولیت واگذار میشود. مثلا مدیرکل موسیقی، رئیس جشنوارههای دفتر موسیقی است و بر اساس همین مسئولیت اختیاراتی از جمله پیشنهاد دبیران جشنوارهها را دارد در حالی که من در انتخاب دبیران جشنوارههای دوره خودم مثل جشنواره جوان و فجر برای اولین بار بعد از انقلاب هیچ نقشی نداشتم. مدیر کل، ناظر مالی و اداری بر کل فعالیتهای دفتر است در حالی که من هیچ نقشی در امور مالی نداشتم و در بخش منابع انسانی هم که بسیار محدود بودیم تا قبل از من بر اساس عرف رایج در معاونت هنری ودرهمه ا نجمنها مثل نمایش و تجسمی، همیشه مدیر کل موسیقی حکم عضویت در هیات امنای انجمن موسیقی را از وزیر دریافت میکرده و در تعیین مدیرعامل نقش داشته در حالی که دردوره من باوجود بارها درخواست این اتفاق نیفتاد. اساس رفتار من و کارمندان دفتر موسیقی تکریم ارباب رجوع، اعتدال و عدالت بود. هیچکس درانجام امور بر دیگری برتری نداشت و روال کار همه بر اساس قانون بود و به هیچ فردی امتیاز خاصی داده نمیشد. اینکه من به شهرستانها برای حل مشکلات میرفتم هم بر اساس همین نگاه بود.تنها مدیر کل دفتر موسیقی پس از انقلاب بودم که به تمام استانهای کشور سفر و با هنرمندان حوزه موسیقی دیدار و مشکلاتشان را از نزدیک ارزیابی کردم. پست مدیر نظارت و ارزشیابی دفتر موسیقی تا انتها جایش خالی ماند و به من اجازه انتصاب هیچکس را در این سمت ندادند و در اواخر من حتی راضی شده بودم که شخصی را به عنوان مشاور نظارت و ارزشیابی منصوب کنم که اجازه این کار را هم به من ندادند.
اما آقای مهدوی یک نقد به شما داشتند و آن این بود که مدیرکل باید در دفترش باشد.
کسانی که ظرفیت عظیم هنرمندان استانها را بشناسند و به مدیریت یکپارچه اعتقاد داشته باشند چنین حرفی نمیزنند. تمامی موسیقی محلی ما در شهرستانهاست و اتفاقا بخشی از مدیریت جهادی در مدیریت میدانی نمود پیدا میکند بعضی از مدیریتها در بطن مشاهده یک اتفاق رخ میدهد و شما باید با یک هنرمند بنشینی، صحبتها و مشکلاتش را بشنوی تا بتوانی تصمیم درست بگیری. بخشی از سفرهای من به این خاطر بود که در بعضی از استانها مشکلاتی در اجرای کنسرتها پیش میآمد طبیعتا حضور من میتوانست آن مشکل را حل کند. البته اگر من مدیر نظارت داشتم میتوانستم او را برای حل مشکل بفرستم ولی چون نتوانستم شخصی را برای این پست بگمارم، اجبارا خودم باید برای حل مشکل به آنجا سفر میکردم.
دلیل دوم را نگفتید.
دلیل دوم، تنگ شدن فضای کار در دفتر موسیقی، هم این بود که اصول کنونی در حیطه برنامههای موسیقی این وزارتخانه جوابگوی ظرفیت کنونی موسیقی کشور نیست و به اعتقاد من ساختار وزارت ارشاد نیازمند یک بازنگری و تغییرات اساسی است. این را به عنوان یک نفر که 30 سال سابقه کار مستمر فرهنگی و هنری و مسئولیتهای مختلف را در اختیار داشته و همیشه در داخل وزارت ارشاد نبودم و از بیرون هم آن را دیدم میگویم، به طور خاص و مرتبط با حیطه تخصص خودم، باید تحولاتی در حوزه موسیقی این وزارتخانه صورت بگیرد. دفتر موسیقی هیچ چشماندازی برای خودش ندارد. یعنی هیچ افق درازمدت و سند توسعه و استراتژی مدونی ندارد. نگاه جدیدی لازم است که چشمها را بشوید و جور دیگر ببیند. یک بخش از مشکلات هم به این برمیگردد که سیستم وزارت ارشاد سنتی است و هنوز به توسعهای همسان در حوزه نظارت ارزشیابی و حمایت نرسیده است و در مجموع باید زیست چند گفتمانی مبتنی بر فرهنگ ایران اسلامیدر حوزه موسیقی برسد.
مصداق مشکل این سیستم سنتی را هم میآورید؟
مثلا فرض کنید وقتی ما میتوانیم طی یک ساعت مجوز آلبوم استاد شهرام ناظری را بدهیم و نه تنها مشکلی ایجاد نشود بلکه آرامشی را به او به عنوان یک هنرمند ببخشیم که بتواند با فکری آرام به کارش ادامه دهد، چرا باید این کار چند ماه طول بکشد؟
یعنی سرعت کار پایین بود؟
سرعت کار خیلی پایین بود. در واقع در وزارت ارشاد هر نوع تغییرو اصلاحی نیازمند صرف انرژی بسیار زیاد و صبر ایوب است. بعضی از کارهای کوچک عمرانی که درعرض یک روز قابل انجام بود چند ماه طول میکشید. این زیبنده وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی به عنوان متولی اصلی فرهنگ و هنر ایران اسلامی نیست.
شما چه اختیاری داشتید؟
من گفتار درمان خوبی بودم. باید با هنرمندان با زبان هنر صحبت میکردم و این من را تبدیل به یک گفتار درمان خوب کرد. در این مدت راننده خوبی شدم و راننده نخواستم و 90 هزار کیلومتر به همه استانها سفر کردم. در این 18 ماه به سختی دفتر موسیقی اداره شد.
شما در مصاحبهای گفته بودید که زیرساختهایی را فراهم کردید، منظور شما همین دستورالعملها و تسریع در امر صدور مجوز است؟
نخیر، تنها این نبود. ما دربحث موسیقی مشکل عمده داریم، مسیر حمایت دولتها از موسیقی نواحی به شکلی پیش رفت که این نوع موسیقی را از یک میراث معنوی به یک میراث مادی تبدیل کرد. آیینی که باید به شکل معنوی حفظ میشد درگیر مادیات شده و یک جا باید در این ساختار تجدید نظر میکردیم. سند توسعه موسیقی محلی و جشنوارههای موسیقی نواحی را نوشتیم و آسیبشناسی کردیم. قصد داشتیم از سال 93 تغییراتی را در بخش مدیریت موسیقی نواحی ایجاد کنیم که نشد. زیرساختهایی که در زمینه موسیقی سنتی ایجاد شد و رشد چهار تا هشت برابری در تولید و اجرای این سبک موسیقی را شاهد بودیم و این نشان میداد ما در راه حمایت از موسیقی ملی گام موثری برداشتیم.
عدهای معتقدند که در دوره شما موسیقی رپ و پاپ نسبت به موسیقی ملی پررنگتر شد. خودتان قبول دارید؟
ما کار ویژهای برای این موسیقیها نکردیم، مثلا مرکزی را برای این موسیقیها تاسیس کردیم؟ حمایت مادی از هنرمندی کردیم؟ در این زمینه چه کردیم که این نوع نگاه به وجود آمده است؟ در زمینه رپ ما گفتیم هرکس کار کند و موسیقی خوب تولید کند ما بررسی میکنیم. اما زیرساختهایی که در بحث ساخت سالنهای تخصصی موسیقی شروع شده بود را نمیگویند. آزمونهایی که برگزار و زمینهسازی و بررسی و آسیبشناسی کردیم تا در نهایت به تاسیس مجدد ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر موسیقی ملی رسید را نادیده میگیرند.
بحث ارکستر سمفونیک شد؛ یکی از وعدههای رئیسجمهور راهاندازی همین ارکستر ملی بود که در زمان شما به ثمر نشست، اما زمانی که راهاندازی شد هیچ اسمی از دفتر موسیقی و پیروز ارجمند درهیچ کجا نبود. دلیل خاصی داشت؟
به نظرم بهتر است این سوال را از آقای فخرالدینی و خیلی از دوستانی که همراه ما بودند بپرسید تا جواب کامل بگیرید. من راهاندازی ارکسترها را حاصل دوره خودم و تلاشهایی که من و همکارانم در دفتر موسیقی انجام دادیم میدانم. به هر حال این ارکسترها باید راه میافتاد، ماشینی بود که ساخته شد و رانندگی آن به بنیاد رودکی داده شد. بنیاد رودکی زمانی از ارکسترها بهرهبرداری کرد که تمام ساختار ارکسترها شکل گرفته بود و اگر بنیاد رودکی نبود و انجمن موسیقی هم بود این ماشین به همین شکل حرکت میکرد. شاید حتی قدرتش بیشتر هم میشد ولی ارکستر سمفونیک نتوانسته در جهت حمایت از هنرمندان موسیقی ایران خصوصا آهنگسازان ایرانی حرکت کند.
دلیل این امر چیست؟
مثلا در یک فصل چند بار سمفونی 9 بتهوون اجرا میشود ولی هزاران صفحه از آهنگسازان ایرانی در خانههایشان خاک میخورد. سمفونی 9 بتهوون چقدر ضرورت زمانی ماست که در آخرین کنسرتهایش 20 تا 30 بلیت فروش رود؟ یعنی ما میلیاردها هزینه میکنیم که بلیت 150 هزار تومانی بفروشیم و 20 نفر تماشاچی داشته باشیم؟ رئیسجمهور محترم 10 میلیارد تومان بودجه به ارکستر اختصاص دادند آیا ما هزینههای میلیاردی کردیم که در نهایت بلیت 150 هزار تومانی بفروشیم که مخاطبان واقعی را هم از دست بدهیم؟ بلیت ارکستر سمفونیک باید 15 تا 20 هزار تومان باشد که همه بتوانند از این برنامهها استفاده کنند. همیشه میگفتیم بخش خصوصی موسیقی را تبدیل به کالای لوکس کرده ولی الان میبینیم که مدیران ارکستر سمفونیک تهران هم بر خلاف روال مرسوم حمایت دولتها از موسیقی هنری و فاخر، سیاستگذاری غلطی در این زمینه دارند.
این یک ایرادی است که گرفته میشود، هزینه تهیه بلیت کنسرتها بالاست و قشر ضعیف جامعه نمیتوانند از این کنسرتها استفاده کنند، آیا در زمان خودتان هم به این امر فکر کردید؟ باید در این زمینه چه کرد؟
ما طرح ارزانسازی قیمت بلیتها را شروع کرده بودیم و خوب هم پیش رفت. اینکه مدیر بعد بخواهد این را ادامه دهد یا نه را نمیدانم ولی امیدوارم این طرح را ادامه بدهند، اما تمام زمینههای لازم و قوانین آن صورت گرفته بود. تفاهم ما با بسیاری از خوانندگان و شرکتها انجام شده بود.
یعنی سرمایهگذاران صنعت موسیقی هم موافق بودند؟ چون به نظر میرسد با اجرای این طرح ضرر مالی برایشان به همراه داشت.
بله. قیمت بلیت از دو فاکتور مهم تبعیت میکند. قیمت اجاره سالن و دستمزد خواننده. یعنی کافی بود ما اجاره سالن و دستمزد خواننده را به حد متعادلی برسانیم که که هزینهها کمتر شود.با این کار قیمت بلیت شکسته میشد.از سویی دیگر اگر تعداد کنسرتها و تنوع آنها بیشتر میشد به یک تعادل بین عرضه و تقاضا میرسیدیم. هماکنون عرضه موسیقی کم و تقاضا زیاد است. وقتی این تعداد زیاد و همه سبکها وارد صحنه شوند، این عرضه و تقاضا به حد متناسب میرسد.بهار 94 کنسرتهای پاپ تهران عموما شکست خوردند. دلیلش هم بحث عرضه و تقاضا بود.دریک دوره به دلیل عرضه زیاد فضا اشباع شد و هنرمند نتوانست اثر جدید خلق کند و قیمت کنسرت هم بالا رفت و مخاطب ریزش کرد. ما با طرحی که انجام داده بودیم، قطعا قیمت بلیتها پایین میآمد.این در بخش خصوصی بود. اما در بخش هنری و کارهایی که در تالار وحدت و سایر سالنهای دولتی اجرا میشود نیز ما نیاز به حمایت دولتی داریم.
چه شد که شما نتوانستید تغییرات مد نظر خودتان را درباب ارکسترها و کنسرتها لحاظ کنید؟
دفتر موسیقی و مدیر کل آن به عنوان صاحب رسمیارکسترها و جایگاه حاکمیتی بر نحوه مدیریت ارکسترها باید نقش داشته باشد که متاسفانه بعد از شکل گیری ارکسترها و بر خلاف قانون این اتفاق نیفتاد.
پس جای شما چه کسی بود؟ در واقع تیم مدیران ارکستر و تصمیم گیران اصلی چه کسانی هستند؟
هیچکس؛ از دفتر موسیقی و کارشناسان هیچکس نقشی نداشت. در واقع ارکسترها را آقای جلال مشفق، مشاور آقای مرادخانی و آقای جمالی مدیر عامل بنیاد رودکی مدیریت میکردند. مدیریت هنری ارکستر سمفونیک را آقای علی رهبری و مدیریت هنری ارکستر موسیقی ملی را استاد فرهاد فخرالدینی انجام میدهند.در بخش ارکسترها ما نیازمند به یک تیم قوی از موسیقیدانان و صاحبان صنعت موسیقی به عنوان شورای فنی هستیم، کاری که همه جای دنیا انجام میشود.اما زمانی که من این موضوع را با آقای علی رهبری مطرح کردم آقای رهبری گفتند هیچکس در ایران بالاتر از من نیست که من بخواهم در کنار خودم به عنوان شورا بنشانم و تنها کسی را که قبول کرد آقای احمد پژمان بود.در حالی که ارکستر نیاز به شورای فنی دارد. اگر این شورا بود، قطعا این اجازه را نمیداد که 6 بار سمفونی 9 بتهوون روی صحنه برود و اولویت را به آهنگ سازان ایرانی میداد.به هرحال دولت 10 میلیارد تومان هزینه نکرده که صرفا آثار باخ و بتهوون اجرا شود. باید آثار آهنگسازان ایرانی دیده شود و ارکسترها تحت نظارت شورای فنی وتخصصی متشکل از هنرمندان تحصیلکرده و با تجربه باشند.
اعضای شورای فنی که قبل از حضور آقای رهبری در ایران وظیفه ساماندهی ارکستر سمفونیک تهران را داشتند چه کسانی بودند که با حضور آقای رهبری این شورا منحل شد؟
آقایان؛ هوشنگ کامکار، جاوید مجلسی، دکتر محمد سعید شریفیان، دکتر حمید عسکری، ارسلان کامکار، نادر مرتضی پوروکریم قربانی.
یعنی شما هیچ نقشی در پروسه اجرای کنسرتها نداشتید؟
از زمانی که من به دفتر موسیقی آمدم تا شکل گیری ارکسترها و شروع به کار رسمی، مدیریت با دفتر موسیقی بود، بعد از آن ارکستر از دفتر گرفته شد و به بنیاد رودکی واگذار و نقش حاکمیتی و قانونی دفتر موسیقی کاملا نادیده گرفته شد.
بگذارید بحث را ببریم سمت محل مناقشه بین وزارت ارشاد با خیلی از گروهها و حتی مجلس، بحثی که خیلی در فضای مجازی ایران مطرح است، موضوع لغو کنسرتهاست. مشخصا دلیل لغو کنسرتها چه بود؟
یک روز قبل از استعفا نشستی را برگزار کردیم و به آسیبشناسی کنسرتها پرداختیم. من معتقدم که 80 درصد لغو کنسرتها نه ربطی به وزارت ارشاد ونه جای دیگری دارد.ربط مستقیم به صنعتگران و اهالی صنعت موسیقی نظیر تهیه کنندگان، خوانندگان و... دارد که مسائل صنفی خودشان باعث لغو کنسرتها میشود.20 درصد آنها خارج از این مسائل بود که این را هم ما مهار کرده بودیم. این را قبلا گفتم باز هم میگویم اگر تلاش شخص من برای پیگیری کنسرتها نبود ما در سال 93 در حالی که فقط 4 کنسرت لغو شد،میتوانستیم 200 کنسرت لغو شده داشته باشیم و همان 4 مورد هم به دلایل فشارهای خاص لغو شد. دوره مدیریت بنده، دوره طلایی همکاری با نیروی انتظامیبود که ما در صدد حل مشکلات با کمک نیروی انتظامیبودیم.در دوره من هیچ کنسرتی توسط نیروی انتظامیلغو نشد بلکه همکاری کامل را با هم داشتیم. این جفا در حق نیروی انتظامیاست اگر نگویم که همکاری کامل را با ما داشتند و چند کنسرتی که لغو شد توسط نهادهای دیگری صورت گرفت.من اینجا باید در این بخش از نیروی انتظامیدفاع کنم.البته در بخش کنسرتهای خارجی اختلافاتی داشتیم که به دنبال رسیدن به تفاهماتی بودیم.من مدعی هستم که 2000 کنسرت طی یک سال با نهایت تلاش برای اجرایی سالم انجام شد و لغو 4 یا 5 کنسرت در مقابل برگزاری 2000 کنسرت رقمیناچیز و طبیعی بود.
در بحث خارجی شرایط به چه شکل بود؟ مثلا کیتارو به ایران آمد یا جیپسی کینگ و یانی درخواست داده بود، اما آنها با مشکلاتی روبهرو بودند.
کیتارو سرشناسترین هنرمند خارجی بود که در ایران اجرا کرد اما تنها کیتارو در ایران اجرا نکرد. عالم قاسم اف و انور ابراهیم و افراد و گروههای خوب دیگری به خصوص در بخش موسیقی کلاسیک هم در ایران اجرا کردند. در دوره من حدود 50 کنسرت خارجی در قالب جشنواره و خارج از جشنواره برگزار شد و همه 50 مورد یا کلاسیک جهانی یا کلاسیک شرق و یا موسیقی الکترونیک مثل کیتارو بود.ما هیچ اثر خارجی پاپ، راک، متال و رپ غربی نداشتیم. سعی کردیم الگوی ارزشمندی از موسیقی غرب و شرق در ایران اجرا شود. خوشبختانه در بخش ماهیت کنسرتهای خارجی مشکلی نبود و آنچه انجام شد به ارتقای سطح دانش نوازندههای ایرانی کمک کرد. نوازنده فلوت باید اجرای یک فلوتیست خوب را ببیند تا بتواند خوب فلوت بزند و این رفت و آمدهای فرهنگی به نوازندههای ما کمک کرد و من از این آثار اجرا شده دفاع میکنم.
کل موسیقی که اجرا میشود این نیست، برای گروههای کوچک و جوانترها چه کاری انجام شد؟
ما در دفتر موسیقی توانستیم یک اعتماد و ایمنی به هنرمندان جوان ارائه بدهیم.مثلا یک گروه بود که موسیقی راک اجرا میکرد و گروه خوبی بود واز دست رئیس جمهور برای کارهایش در جهت حفظ محیط زیست جایزه گرفت.این نشان داد موسیقی راک میتواند یک موسیقی اعتراضی در جهت حفظ محیط زیست باشد.من طرحی را با عنوان «طرح ساماندهی موسیقی خیابانی» شروع کرده بودم که هیچ وقت مطرح نشد و اینجا اولین بار است که مطرح میشودو با شهرداری تهران هم جلساتی گذاشتیم و این طرح را آغاز کردیم. اولین گروهی که ما ساماندهی کردیم گروهی به نام slow yellow(زرد یواش) بود که ثبت و این گروه تبدیل به یک گروه رسمیبا بنیانهای فکری طرح و حل مسائل اجتماعی مانند مبارزه با اعتیاد شد و در پارکها با همین رویکرد ضد اعتیاد اجرا میکرد.یکی از نقاط قوت دوره ما نیز همین بحث بود که معدودی از گروهها به نتیجه رسیدند.به هرحال بخشی از موسیقی ما در موسیقی خیابانی متجلی میشود و قصدم این بود که در جشنواره موسیقی فجر بخش موسیقی خیابانی را وارد کنم که قسمت نبود.در کل سبکهایی که ما مجوز ندادیم وخیلی هم روی آن تاکید نکردیم موسیقی رپ و متال به شیوه غربی بود.
اینکه میگفتند تتلو در خواست مجوز داده بود درست است؟
نه تنها تتلو، بلکه خیلی از خوانندههای دیگر رپ هم درخواست داده بودند به هر حال ما بررسیهای فنی را انجام میدادیم و برای ما مهم این بود که آثارشان خلاف شئونات و اخلاقیات نباشد. خیلی از گروهها که در زیرزمینی میخواندند در دوره ما کارشان را شروع کرده بودند. خیلی از این گروهها کارهای ارزشمندی داشتند. یک گروه در برج آزادی اجرا داشت. قبل از اجرا شبنامه پخش شد که اعضای این گروه شیطانپرست هستند، در حالی که این گروه نه تنها شیطانپرست نبودند بلکه کارهایی را برای ائمه اطهار علیه السلام تولید کرده و هنرمندان خوبی بودند گروهی که با متن انگلیسی آثار ضد صهیونیستی تولید کرده بود. ولی صرف یک شایعه و شبنامه، داشتیم آنها را خودمان دور میکردیم. ما از آنها خواهش کردیم که آن کنسرت را اجرا نکنند و بعد مشکلشان را حل کردیم و اجرایش را انجام داد. حتی صدا و سیما و اخبار نیز این گروه را نشان داد که آثار ضدصهیونیستی تولید کرده است. حساب کنید یک گروه که میتواند یک فرصت باشد را با یک شب نامه و مسائلی از این دست به تهدید تبدیل میکنیم.
این شبنامهها از سوی چه کسی یا چه کسانی توزیع میشد؟
خیلی از همین سایتهایی که رسمی هم نیستند به این مسائل دامن می زدند و متاسفانه خیلی از نهادها به این سایت ها به عنوان مرجع خبر نگاه می کردند. در حالی که سایتها و خبرگزاریهای رسمی در کشور وجود دارد و باید به آن ها توجه شود.
آقای دکتر! ما در این سالها شاهد بازگشت تعدادی از خواننده ها مثل حبیب و همای به ایران بودیم و خبر هایی هم منتشر شد که شادمهر هم می خواهد به ایران برگردد. اول اینکه شایعاتی مبنی بر درخواست حبیب برای آلبوم و کنسرت مطرح شده بود آیا صحت دارد؟ دوم اینکه همای چه شد برگشت و مجوز گرفت و سوم اینکه اخبار بازگشت شادمهر عقیلی تا چه اندازه صحت دارد؟
خیلی از هنرمندان ایرانی خارج نشین علاقهمند هستند که به کشور برگردند. اینها به نتیجه ای رسیدند که مشخص بود روزی می رسد که میخواهند به کشور خودشان بازگردند. هماکنون فضای فرهنگی ایران فضایی سالم و پرنشاط است. آقای حبیب تقاضایی به ما نداد البته من شنیده بودم که علاقه مند به فعالیت است اما تقاضایی از سوی ایشان به ما نرسید.ایشان کارهای خوبی تولید کرده. عموم کار های این هنرمند چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن کار های خوبی است و حتی اثری در رثای مقام والای مادر دارد که در سبک خودش کار زیبایی است. درخواستی از سوی ایشان برای ما نیامده بود .همای حدود 14 سال پیش در دانشگاه دانشجوی من بود و اتفاقا دانشجوی خوبی هم بود، در همان دوره حتی یک کار هم در استودیو با هم ضبط کردیم و جواب آوازهای او را با ساز نی دادم. جوان زحمت کشیده و خوشفکری است و به هر حال موسیقیدانی است که از گنجینه موسیقی سنتی ایران بهره مند است. حیف است از هنرمندان جوانی که میتوانند در خدمت موسیقی ایران در داخل کشور باشند، استفاده نکنیم. درباره حضور شادمهر عقیلی بیاطلاعم.
افراد دیگری هم بودند؟
بله خیلی از افراد دیگر هم بودند که من به این خاطر که نمی خواستند اسمشان مطرح شود نام نمیبرم. بعضی از آنها هنرمندان خیلی شاخصی هم نیستند و میخواستند برای زندگی به ایران بیایند و فعالیت هنری هم نداشته باشند.
بحث انجمنها سوال دیگر من از شماست، خانه موسیقی، انجمن موسیقی و انجمن صنفی هنرمندان موسیقی، لزوم وجود سه انجمن با کارهایی شبیه به هم چیست؟
این مکان ها ماهیتشان با یکدیگر فرق می کند.تنها انجمن رسمی صنفی ثبت شده در وزارت کار انجمن صنفی هنرمندان موسیقی است که تاریخ ثبتش دو سال قبل از خانه موسیقی است. من نظرم این است که خانه موسیقی با عملکرد کنونی و آنچه دارد به آن عمل می کند، یک باشگاه فرهنگی است.برگزاری مراسم برای اموات، عروسی و جلسات دور هم نشینی ماهانه و کار هایی از این دست و در واقع چیزی بیش از این نمی بینیم در آخر هم یک تعاونی مسکن تشکیل می دهد که هزار حرف و حدیث از آن در می آید.اما آنچه در ماهیت یک صنف وجود دارد و کار صنفی می کند انجمن صنفی هنرمندان موسیقی است.اگر قانون وزارتارشاد بخواهد از انجمنی حمایت کند باید از انجمن صنفی هنرمندان موسیقی حمایت کند. این انجمن باید پر و بال بگیرد و باید به عنوان تنها انجمن صنفی به حیطه کاری صنفی اش برسد و بیمهها به این انجمن واگذار شود و اگر کمبود یا مشکلی هم دارد در جهت رفع آن کمک کنند وخانه موسیقی در حد باشگاه باقی بماند. انجمن موسیقی هم در تهران یک بال اجرایی برای دفتر موسیقی و در شهرستانها حلقه واسط بین ادارات کل و هنرمندان باشد.
چند ماه قبل از استعفای شما، یک معاون در دفتر موسیقی با حکم شما منصوب میشود، گویا شما با این انتصاب مخالف بودید، دلیل چه بود؟
با حکم من نبوده و با حکم آقای مرادخانی بود.من اصلا آقای طالبی را نمیشناختم. در واقع تمام کسانی که من به عنوان معاون یا اواخر حتی مشاور معرفی کردم رد شدند وحتی خیلی از نامههای من بیجواب ماند. یک روز من شنیدم که نامهای از سوی آقای مرادخانی صادر شده است مبنی بر انتقال آقای طالبی به دفتر موسیقی و یک روز هم ایشان منصوب شد.
پس در واقع آمده بودند تا جایگزین شما شوند؟
این عین جملهای بود که من به آقای مرادخانی در روز انتصاب آقای طالبی گفتم و ایشان گفتند نه، چنین چیزی نیست و من با کسانی که عهد دوستی میبندم تا آخرین لحظه پای عهدم خواهم ماند و آقای طالبی آمده که به شما کمک دهد. الان میبینیم همین شد که من در دفتر آقای مرادخانی به ایشان گفتم. معاونی را از چند ماه قبل به دفتر موسیقی آوردند تا بعد از استعفای من جایگزین من شود.هنوز من ازاتاق آقای مراد خانی بیرون نیامده بودم خبر استعفای من روی سایت ها بود و جانشین من هم تعیین شده بود.
بگذارید راحت بپرسم؛ شما استعفا دادید یا استعفا داده شدید؟
اجازه دهید سکوت کنم و از این فرصت حرف نگفته ای که بسیار برایم آزار دهنده است بزنم و آن هم این است که بعد ازگذشت دوماه از استعفای من هنوز وزیر محترم ارشاد، آقای دکتر جنتی نخواستهاند بدانند که چرا مدیر یکی از بخش های پرتلاطم وزارت ارشاد که حیطه فعالیتش به موضع گیری روسای محترم قوا هم می رسد، استعفا داده و در دوره خدمتش چه کرده؟من در این مورد یک گله از برادر بزرگوارم، وزیر محترم ارشاد دارم که برای شخصیت ایشان همیشه احترام ویژه ای قائلم. همیشه انصاف و عدل و جدیت دکتر علی جنتی را از تمام همراهانش شنیده بودم، گفتند که دکتر جنتی انسان منصفی است و اگر درجایی بپذیرد که اشتباهی کرده آن اشتباه را رفع می کند. هنگامی که کتاب خاطرات این مبارز گمنام را خواندم احترامم به ایشان چند برابر شد و بر اساس همین روحیه آزادگی و صبوری که از ایشان سراغ دارم بسیار شگفت زده و در تعجب و تاسف هستم. ایشان می توانست به مشاوران مورد وثوقش برای بررسی عملکرد و قضاوت جامعه موسیقی درباره عملکرد بنده ماموریت بدهد. دکتر علی جنتی هیچگاه از مدیرش که 18 ماه در سختترین شرایط بحرانی موسیقی کشور را مدیریت کرد و شخص ایشان بارها از عملکرد دفتر موسیقی ابراز رضایت کردند، نپرسیدند که چرا یکی از مدیرانش که سابقه اش در زمینه هنر انقلاب اسلامی روشن است استعفا میدهد و استعفایش در عرض چند ثانیه پذیرفته می شود. این مدیر هنرمند نمی توانست ذخیره ای برای مدیریت هنری کشور باشد؟
مشخصا خواسته شما از ارشاد چه بود؟
من فقط یک خواسته داشتم و آن هم اختیاراتم به شکل تمام و کامل بود نه ذره ای کمتر و نه بیشتر.زمانی که آقای مراد خانی 14 سال مدیر کل دفتر موسیقی وزارت ارشاد بود، اختیاراتی داشتند. همان اختیاراتی که آقای مرادخانی در 14 سال مسئولیتشان داشتند را من هم طبق قانون داشته باشم. وقتی مدیری در جایی منصوب می شود تمامی اختیارات آن مجموعه در چارچوب قانون اعم از مالی،تعیین استراتژی و اداری به آن مدیر داده می شود. باید از وزیر محترم ارشاد پرسید که شما خودتان حاضر بودید در وزارت ارشاد بدون اختیارات مدیریت کنید؟
انتهای پیام
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com