به گزارش بولتن نیوز به نقل از اعتماد، جراي يك تئاتر جدي به معناي نمايشي كه دغدغهمند به موضوعي ميپردازد و تركيبي از هنر و حس و درد است، اين روزها كمتر در سالنهاي نمايش شهر به چشم ميخورد. ميل به جذب مخاطب و تعريفي كه از تئاتر در چند وقت اخير براي تماشاگران صورت گرفته در كنار گاه سادهپسندي تماشاگران، فضاهاي نمايشي را از محيطي براي زايش ايدهها و حرفهاي جديد دور كرده است. در اين فضاست كه وقتي يك نمايش ساز مخالف ميزند، يعني موضوعش جدي است و نگاهي هنري دارد جلبتوجه ميكند. «پيوند خوني» به كارگرداني هوشمند هنركار كه چندي است ساعت ١٩ در خانه نمايش اداره تئاتر روي صحنه ميرود، برداشتي از نوشته آثول فوگارد است؛ نويسنده آفريقايي كه موضوع تبعيض نژادي در آثار مختلفش نمايان است. هنركار براساس دغدغههاي امروز جامعه جهاني، قصه فوگارد را با همان جزييات از خيابانهاي آفريقاي جنوبي به جايي مابين اسراييل و فلسطين آورده است؛ جايي كه باز هم موضوع تبعيض پررنگ است و سرنوشت انسانهاي منطقه را تعيين ميكند. جمشيد صفري و مسعود مهرابي بازيگران اين نمايش دو شخصيتي هستند، نمايشي كه تمامي اتفاقات آن در يك اتاق پيش ميرود. هنركار در گفتوگويي از چگونگي اجراي يك نمايش جدي در اين روزهاي تئاتر، شكل اجرايي پرداخت به موضوع تبعيض و همچنين شرايط اجراي چنين نمايشي سخن گفت.
نزديك به يك ماه است كه «پيوند خوني» روي صحنه ميرود و تجربه اجرا در اين شبها فرصت آن را ميدهد كه يك جمعبندي به دست بيايد؛ نه فقط جمعبندي استقبال صورت گرفته از يك نمايش، بلكه «پيوند خوني» به عنوان يك اثر جدي تئاتري در اين روزهاي تئاتر ما ميتواند محكي باشد براي ارزيابي وضعيت اقبال مخاطبان به تئاترهاي جدي. اگر از اين منظر بخواهيم به موضوع نگاه كنيم، جمعبندي شما طي اين اجراها چيست؟
واقعيت اين است كه روي صحنه بردن يك تئاتر جدي خيلي خيلي مشكل شده است. تعداد كساني كه مانند ما ديوانگي ميكنند و ميخواهند يك كار مقبول جدي (البته با اين توضيح كه منظور از نمايش جدي، كمدي يا تراژدي بودن آن نيست، بلكه جدي به معناي واقعي كلمه تئاتر است) روي صحنه ببرند، روز به روز كمتر ميشود. چند سال پيش در دهه ٧٠ كه سياستهاي جديد عرصه تئاتر، با رويكرد جذب مخاطب تئاتر ارايه شد. . .
منظورتان شعار تئاتر براي همه است؟
خود اين عبارت به نظر شعار خوبي ميآيد؛ ولي آن شعار نتيجه يك سياست بود و دو سه سال قبل گرايش به آن جديتر شد. وقتي اين سياست جدي شد، هشدارهاي مختلفي از سوي خانواده تئاتر صورت گرفت، از سوي كساني كه ميخواستند تئاتر ارزشمند را روي صحنه ببرند، نه كساني كه ترجيح ميدادند همهچيز را فداي وجه سرگرمكنندگي كنند. كساني كه آن روز ابراز نگراني ميكردند، ميگفتند كه در نتيجه اين نگاهها تئاتر يك روز تبديل به آتراكسيون و شو ميشود، اين حرفها هرچند كه شنيده شد، اما آن سياست پيش رفت. الان آن چيزي كه روي صحنه تئاتر ميبينيم بهطور عمده تئاتر نيست؛ يا كارهاي ضعيف و در حد سياه مشق است يا كارهايي مثل آتراكسيون است يا شوهايي كه مخلوط همهچيز است و البته بخشي از اين همهچيز تئاتر هم هست. همهچيز طوري كنار هم قرار گرفته كه بالاخره مخاطبي جذب شود و هزينهها بازگردد. من خيلي نميتوانم بعضي از همكاران خودم را كه تن به چنين كارهايي دادهاند سرزنش كنم. به هر حال امورات آنان هم بايد بگذرد و كاري جز تئاتر بلد نيستند.
با اين حساب چند درصد يا چه تعداد از تئاترهايي كه در طول سال روي صحنه ميرود، از نگاه شما تئاترهاي جدي است؟
من نميدانم چندتاست، آماري ندارم چون همه كارها را نميبينم. ولي آن كارهايي كه از حد سياهمشق خودش را بالاتر ميكشد و به عنوان يك كار جدي به مخاطب عرضه ميشود، فكر نميكنم در طول سال بيشتر از تعداد انگشتان يك دست باشد. اين تعداد را هم با يك نگاه خوشبينانه و اميدوارانه ميگويم. در اين وضعيت تكليف گروه ما مشخص است كه با سختي و دشواري بسيار ميكوشيم ايدهاي را كه سالها در ذهن داشتيم روي صحنه ببريم و مجموع شرايط ايجاد شده اجازه نميدهد بازخورد كافي داشته باشيم. با وجود اينكه سالن خانه نمايش ميتواند سالن خوبي براي اين كار باشد، اما سالنهاي ديگري كه براي «پيوند خوني» مناسبتر و شايستهتر بودند از ما دريغ شدند. اين اتفاق با وجود پيگيريها و درخواستهاي متعدد ما صورت گرفت.
چرا آن سالنهايي كه در خواست ميكرديد در اختيار شما قرار نگرفت؟ تعداد زياد تئاترهاي در انتظار اجرا دليل بود يا چيز ديگري؟
به نظر من مساله فقط ترافيك اجراها نيست. به نظر ميرسد قرار بر اين نيست در آن سالنهايي كه به صورت جدي به عنوان تالار اجراي تئاتر شناخته شدهاند، كار تئاتر صورت بگيرد. در اين ماههاي اخير فضايي كه در جديترين و حرفهايترين سالنهاي تئاتر ما اتفاق افتاده است را ديدهايم و شاهد اعتراضها هم بودهايم. هرچقدر تو بخواهي در خانه نمايشي كه برخلاف سابقه ارزشمندش در انزوا افتاده يك تئاتر را گستردهتر كني، باز تماشاگر اندك و مختصري را ميتواني جذب كني، در نتيجه كار بازتاب خود را نخواهد داشت. اگر هر شب بتواني اين سالن را پركني در نهايت همان ٤٠ تماشاگر را خواهي داشت. من ميدانم كه بزرگان تئاتر ما در سالنهاي ٢٥ نفره هم نمايش روي صحنه بردهاند يا ميدانم كه نويسندهاي چون صادق هدايت با هزينه خود كتابش را مثلا در ٢٠٠ نسخه چاپ ميكند و حتي خودش آن را ميخرد و به دست كساني كه لازم بود ميرساند، اما شايد براي كتاب بتوان چنين فرضي را در نظر گرفت كه يك روز «بوف كور» ميتواند خودش را در سطح جهان به عنوان يكي از مهمترين آثار ادبي اين مملكت مطرح كند، اما تئاتر در لحظه ميميرد و اگر در لحظه به دادش رسيده نشود، مرده و ديگر به وجود نميآيد. تئاتر را نميتوان از كشو در آورد و به دست كسي سپرد تا چاپش كند، تئاتر بايد دوباره خلق شود و اين كار پرزحمتي است. الان در اين زمانه كار واقعي و جدي تئاتر را روي صحنه بردن كار سخت و حتي هولناكي شده است. تاكيد ميكنم منظورم تئاتر به معناي آن تعريف كاملي است كه از يك اثر نمايشي ميتوانيم فرض كنيم.
اگر بخواهيم به «پيوند خوني» و برخي ويژگيهاي آن بپردازيم، بايد اين را بگويم كه يكي از موضوعاتي كه در فضاي نمايش جلبتوجه ميكند بازي در بازيهاست. با جابهجا شدن چند شيء روي صحنه و البته حس و حال بازيگران، به يكباره فضاي نمايش از واقعيت وارد خيال ميشود و مخاطب در اين خيالپردازي همراه شخصيتها. در كنار اينها برخي ابزار صحنه علاوه بر كاربرد ظاهري خود به نظر ميرسد در ايجاد اتمسفر كلي نمايش نيز تاثير قابل توجهي دارد، مثلا تركيب سيمهاي خاردار و آن شيشههاي به ظاهر برندهاي كه از سقف آويزان است.
گرايش هميشگي من به حذف ابزار اضافه از روي صحنه است. قطعا آن شيشههاي نوكتيزي كه از سقف آويزان شدهاند حس ناامني را منتقل ميكنند. بعضي از اين قطعات به دقت در ابعاد و رنگ مورد نظر تهيه شدهاند تا در جايي كه لازم باشد سايه آن روي صورت و دست بازيگر بيفتد. اينها تاثيرات خود را روي تماشاگران ميگذارد.
يكي ديگر از ابزاري كه در ايجاد حس نمايش نقش مهمي دارد، ساعت است؛ ساعتي كه گاه و بيگاه صدايش در سالن ميپيچد و گاه در عين خوشي وقفهاي در شادي مياندازد و زماني به خصوص در دقايق پاياني نمايش، به صدا درآمدنش، گويا يادآور پايان و خاموشي است.
در مورد اين ساعت تعبيرهاي مختلفي صورت گرفته است. اين ساعت دم به دم ميآيد و زنگ شماطهاي را تكرار ميكند.
به نظر ميرسد بعضي وقتها پيچيدن صداي آن در سالن بيدليل است و صداي ساعت پاساژي در كار به وجود ميآورد. بهطور كلي در كمپوزيسيون كار صداي اين ساعت به تعبير كساني كه دربارهاش با من صحبت كردند، نه تنها توانسته ريتم و ضرباهنگ ايجاد كند، بلكه در به وجود آوردن فضا و تاثيري كه قرار بوده روي مخاطب بگذارد موثر بوده است. صداي ساعت در هر لحظهاي كه نواخته ميشود رنگ خود را دارد ودر لحظه پاياني كه نواخته ميشود، هنوز تماشاگر خودش را با زنگ ساعت همراه ميبيند و شايد اضطرابي برايش دربرداشته باشد. من نميتوانم نظر خودم را در مورد آن زيرنويس كنم و بگويم. تماشاگر از منشور خودش به اين تئاتر ميتواند نگاه كند و آنچه ميبيند برداشت كند.
در مورد طراحي صحنه كه منجر به رسيدن به ميزانسنهاي متفاوتي هم ميشود، اشاره به يك نكته را لازم ميدانم. در اين نمايش حركت فقط در طول و عرض صحنه نيست. از اختلاف ارتفاع بارها بهره گرفته شده است و اين در آن فضاي محدود تالار خانه نمايش غير از مفاهيم جاري در اثر، موجب تنوع بصري ميشود. چطور به اين شكل از طراحي و در نهايت ميزانسن رسيديد؟
هيچ المان اضافهاي در صحنه ديده نميشود. دو چهارپايه در صحنه تبديل به دروازه و ماشين و پارك و. . . ميشوند. آن شيء گردي كه وسط صحنه است تبديل به نقطهاي ميشود كه اختلاف سطحي وجود دارد و در پايين و بالاي آن ميزانسنهاي مختلفي به وجود ميآيد. اين فضا دنبالكننده روايت قصه است. در مورد تخت دوطبقهاي كه در صحنه ديده ميشود همين مساله وجود دارد. اختلاف سطحي كه به واسطه آن تختها به وجود ميآيد بعد سومي به صحنه دوبعدي ما اضافه ميكند. طبيعتا اگر سقف بلندتري در اختيار من بود خيلي بيشتر از اختلاف سطح استفاده ميكردم. در اين كار ميزانسنهاي مطبق ديده ميشود و اين دم به دم شكلهاي مختلف ميگيرد. تخت موجود در صحنه عاملي براي بازي است؛ از صحنه ابتدايي كه دانيال روي تخت نشسته و نوري او را فراگرفته و او در حال عبادت و دعا است و سايه او را روي ديوار ميبينم تا بخشهاي ديگر نمايش.
به نور اشاره كرديد، اتفاقا نورپردازي در «پيوند خوني» از اين جهت اهميت ويژهتري پيدا ميكند كه موجب ميشود با تاريك و روشنيهايي كه اتفاق ميافتد، صحنه متغير به نظر برسد، گاه فقط جلوي صحنه را داريم، گاه ميانه صحنه و جايي كه روي ميز گرد مستقر است و زماني مانند وقتي كه خودتان اشاره كرديد و دانيال در حال دعا خواندن روي تخت است، فقط بخش انتهاي صحنه. نگاه شما به نورپردازي اين بود كه از آن به عنوان ابزاري براي ايجاد تنوع در فضا استفاده كنيد؟
ما نخواستيم ديوارهاي صحنه خانه نمايش را با پارچه بپوشانيم يا با شكل نورپردازي آنها را پنهان كنيم. سايهها روي ديوارها ميافتد و اصلا اين ديوارها جزو صحنه ما شدهاند و بازي در آن صورت ميگيرد. نه فقط سايه بازيگران يا سايه رنگي شيشههايي كه از سقف آويزان شدهاند، بلكه حس همان ديوارهاي سوراخ سوراخ خانه نمايش است كه در كنار ساير ابزار اتمسفر نمايش را ميسازد. در اينجا لازم است تاكيد كنم كه از نگاه من مهمترين عنصر يك تئاتر بازيگر است و همه اين فضاها به وجود ميآيد تا بازي بازيگران ديده شود و او كارش را بكند.
قطعا بازيگران در يك كار دو نفره ٩٠ دقيقهاي كار پيچيدهاي داشتهاند.
در مصاحبههاي مختلفي در مورد بازي بازيگران هم خودشان صحبت كردهاند و هم من، اما در اينجا ميخواهم اين را بگويم كه نقشهاي دانيال و زكريا در اين نمايش به گونهاي بود كه هر بازيگري توانايي فهم و درك آن را نداشت. بازيگراني را داشتيم كه حتي نتوانسته بودند يكبار متن نمايشنامه را كامل بخوانند. حتي خود بازيگران نمايش كه از افراد با مطالعه و باسواد اين عرصه هستند، وقتي متن را خوانده بودند، از ابتدا درك كاملي از چيزي كه قرار بود در اين نمايش به آن برسند، نداشتند. وقتي همه اجزا دست در دست هم دادند و بازيگران جاي خود را پيدا كردند و به عنوان جزيي از فضا قرار گرفتند و اتمسفر نمايش را تكميل كردند، تئاتر شكل گرفت و بازي بازيگران به بهترين نحو انعكاس يافت. من كاملا از بازي بازيگرانم دفاع ميكنم و معتقدم هر دوي آنها يكي از بهترين بازيهايي را كه در چند سال اخير ديده شده بروز ميدهند. اين به راحتي به دست نيامده است. با وجود زمان بسيار كمي كه داشتيم، اين دو بازيگر با يك فداكاري عجيب و تمركز فوقالعاده شخصيتها را شكل دادند.
شما در جريان بازنويسي «پيوند خوني» قصه نمايش را از فضاي آفريقاي جنوبي به خاورميانه و تبعيض موجود در ميان مردم فلسطين و اسراييل آوردهايد. در تئاتر كاري را به خاطر نميآورم كه به صورت غيرسفارشي موضوع فلسطين را مد نظر قرار داده باشد و در سينما نمونه چشمگير «بازمانده» ساخته زندهياد سيفالله داد است كه به صورت مستقل ساخته شده و نگاهي انساني و دردمندانه به اتفاقات منطقه دارد. سوال من اين است كه شما چطور به اين برداشت مايل شديد؟ سفارش و توصيهاي در ميان بود يا به خواست خودتان قصه را به خاورميانه آورديد؟
قطعا هيچ سفارشي براي اين كار نبود. «پيوند خوني» را از سالها قبل ميشناختم، حدود يكسال و نيم قبل به فكر روي صحنه بردن آن افتادم و سوالي كه در ذهنم ميچرخيد اين بود كه چطور ميتوانم اين كار را اجرا كنم. بحث آپارتايد آفريقاي جنوبي ديگر مطرح نيست و خب ميتوانستم متن را به همان شكلي كه بود بازخواني كنم، به نظرم آن شكل كار هم جاي خود را دارد و به خوبي به درد كارهاي كلاسيك مدرسهاي ميخورد. اما من به عنوان كارگرداني كه شايد نسبت به موضوعات اجتماعي دغدغه دارد، سراغ بزرگترين بحران امروز جهان، كه فلسطين است رفتم. با صراحت اعلام ميكنم هيچ كمكي از هيچجا به پشتيباني از اين اثر به ما داده نشد. حتي مواجهه مدعيان اين موضوع چنين نبود كه چون ديدگاه ما را قبول نداشتند از كار حمايت نكنند. آنان دورادور شايد خشنود بودند كه چنين كاري ميشود، اما پشتيباني صورت نگرفت.
بايد تاكيد كنم كه اگر من براثر رنج يك عده انسان در دنيا غمگين و دردمند شدهام، اين برايم عمل رياكارانه يا حتي شنيعي است كه بخواهم از آن دردمندي كاسبي يا بهرهبرداري كنم. آنچه براي من ارزش دارد اين است كه با تصوير كردن اين درد، حداقل همدردي و مفاهمهاي در ميان گروهي از مردم نسبت به مردمان آن منطقه به وجود آورم. بنابراين من و گروهم هيچگاه دنبال پشتوانهاي براي امورات خودمان نبودهايم. اما اين هم واقعيت است كه اگر پشتيباني درستي از اين كار صورت ميگرفت، مشابه همان حمايتهايي كه از برخي آتراكسيونها صورت ميگيرد و سالنهاي بزرگي به آنها اختصاص مييابد، «پيوند خوني» ميتوانست بازتاب گستردهتري پيدا كند و طبيعتا ميتوانست اجراي كاملتري داشته باشد. واقعيت اين است كه در اين مملكت نهادها و سازمانهاي رنگارنگي داريم كه خودشان را مدعي موضوع فلسطين ميدانند، اما مجموع شرايطي كه با آن مواجه شدم اين حس را در من به وجود ميآورد كه اين ادعاها چندان صادقانه نيست. شايد اگر براي فلسطينيها آبي ندارد براي بعضي ناني داشتهباشد. برخي مسوولان حداقل ميتوانستند براي حفظ ظاهر، حداقل براي پركردن آمار خودشان بيايند و حضوري داشتهباشند و عكسي به يادگار بگيرند، اما هيچكس از آنان پا پيش نگذاشت تا كار را ببيند و اين حسي از فضاي غيرصادقانه را متبادر ميكند. اينجاست كه آدم به واقع به مظلوميت آن ملت پي ميبرد. كساني كه در شعار مدعي حمايت از آنان هستند چندان قدمي، دست كم در زمينههاي فرهنگي براي آنان برنميدارند.
در ميان توليدات تئاتري كدام اثر نمايشي را به خاطر داريد كه از ديدگاه انساني به اين موضوع پرداخته باشد؟ در سينما به غير از اثر «بازمانده» زندهياد سيفالله داد، كدام فيلم به صورت اساسي و بنيادي به اين موضوع پرداخته است؟ در شعر و ادبيات چرا؛ برخي كارهاي ارزشمند صورت گرفته است، ولي در تئاتر كلا سكوت ديده ميشود. من كه هرچه در حافظهام ميگردم چيزي پيدا نميكنم.
من از اينكه برخي از كساني كه توقع ميرفت به ديدن كار نيامدند ناراحت نيستم، چون معتقدم تماشاگري به ديدن اين نمايش مينشيند كه واقعا از مظلوميت هر دردمندي در هر جاي جهان دردي در خود حس كرده نه اينكه فقط شعاري توخالي و بدون پشتوانه بدهد.
قصد نداريد نمايش را در كشورهاي ديگر اجرا كنيد؟
شايد. اميدوارم. اميدوارم بتوانم اين اثر را در جاهاي ديگري روي صحنه ببرم تا شايد اگر انديشهاي در آن وجود دارد در ساير كشورها نيز ديده و شنيده شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com