پیچیدگی های جهان امروز سبب شده روز به روز از شمار طرفداران و مجریان الگوهای رفتاری متصلب البته در میان کنشگران عقلایی نظام بین الملل کاسته و منطق صفر و یکی درک تحولات منطقه یی و جهانی کمرنگ و کمرنگ تر شود.
به گزارش بولتن نیوز،
در نخستین نسل رایانه، روشن یا خاموش بودن لامپ های پرشمار
درون آن، کلید قطع و وصل فرایند ذخیره ی داده ها به شکل بار الکتریکی روی
خازن یا همان حافظه ی ابتدایی رایانه بود. در این میان، لامپ خاموش به
عنوان صفر و لامپ روشن به عنوان یک به 2 عنصر مطلق الگوی طرح و حل معادله
های چند مجهولی در اولین رایانه ها تبدیل شد.
برای سال ها منطق صفر و یک
مبنای علوم نرم افزاری، ارتباطی و حتی فناوری های صنعتی بود و الگویی مرجع
و بی رقیب شناخته می شد اما در میانه های دهه ی 60 میلادی، «لطفی علی
عسکرزاده» مشهور به «پروفسور لطفی زاده» مدرس ایرانی تبار دانشگاه «برکلی»
آمریکا طرحی نو با عنوان «نظریه ی مجموعه های فازی» در انداخت که برخی عرصه
های دانش و صنعت را دچار تحولی شگرف ساخت.
منطق فازی (Fuzzy Logic) با
ترسیم و ایجاد طیفی از ارزش های نسبی، هدف مبنایی خود را بر ایجاد نقطه های
شناور بین 2 نقطه ی صفر و یک قرار داد تا مجموعه یی از توانایی ها و مزیت
ها را برای توضیح مفهوم ها و وضعیت های غیرقطعی و غیردقیق ایجاد کند. این
منطق در بخش صنعت و فناوری های نوین برای نخستین بار از سوی ژاپنی ها در
دهه ی 80 میلادی برای راه اندازی قطار زیرزمینی و خودکار شهر «سندای» به
کار رفت و سپس مورد اقبال کشورهای غربی قرار گرفت.
جدال بین 2 منطق مطلق
و شناور در علوم انسانی البته نه از دهه ی 60 میلادی بلکه از هزاران سال
پیشتر، منشا بحث ها و دگرگونی های جدی بوده است به طوری که این شکاف را می
توان بین منطق دوارزشی ارسطو و منطق چند ارزشی افلاطون و برخی دیگر از
فیلسوفان شرقی آشکارا دید.
با این حال، تسری منطق فازی به عرصه ی
مطالعات علوم انسانی بر سرعت روند کنار رفتن الگوهای پوزیتیویستی (اثبات
گرایانه) افزود تا پرسش های مطرح شده در این زمینه تنها به 2 پاسخ آری یا
خیر منتهی نشود. در کنار این روند، پیچیده تر شدن تحولات بین المللی و در
هم تنیدگی فزاینده ی روابط و ارتباطات جهانی سبب شد تا مطلق گرایی و
رویکردهای متصلب سیاه یا سفید جای خود را به سیاست ورزی های نرم و شناور
دهد.
فروپاشی نظام دوقطبی نقطه ی عطفی در این فرایند بود تا جایی که
کشورها رها از چارچوب های بسته ی بلوک شرق و غرب وارد شبکه یی از همکاری ها
و ارتباطات چند وجهی با قطب های سنتی و نوظهور بین المللی شدند. هر چند
پیش از آن طلیعه ی نفی رویکرد مطلق گرایانه از شکل گیری جنبش غیرمتعهدها
ظاهر شده بود اما از دهه ی 90 میلادی به بعد بود که ارتباط های فرابلوکی
بین اعضای پروزن نظام بین الملل به شکلی تحول یافته گسترش یافت.
رویدادهای
تازه از دید بسیاری از کارشناسان پایان قطعی دوره ی ائتلاف های پایدار از
نوع بیسمارکی و دلکسه یی (صدراعظم امپراتوری آلمان و وزیر امور خارجه ی
جمهوری فرانسه در سال های پایانی سده ی نوزدهم) بود؛ دوره یی که منافع ملی
کشورها تا حد زیادی از نظام موازنه ی قوا و اتحادهای سیاسی- امنیتی-
اقتصادی تاثیر می پذیرفت.
در زمان کنونی و البته به جز برخی استثناها،
«ناپایدار بودن دوستی ها و دشمنی ها» به انگاره ی اصلی کنشگران بین المللی
تبدیل شده است. به عبارتی دیگر، اکنون پیگیری اهداف و منافع ملی به ایجاد
دامنه های ارتباطی و همکاری های گوناگون در زمینه های متنوع بین دولت ها و
نیز واحدهای فروملی و فراملی انجامیده که اصالت آن ناشی از ماهیت منافع و
نه برداشت ها و احساس های دوستانه یا خصمانه است.
نمود آشکار تحول یاد
شده را می توان در نوع رفتار خارجی دولت جمهوری اسلامی ایران پس جایگزینی
دولت دهم با یازدهم دید به طوری که سیاست خارجی ایران از وضعیتی مبتنی بر
پیش فرض های غیرعقلایی و متصلب به تعامل معطوف به کسب منافع ملی دگرگون
شد.
در همین پیوند، «حسن روحانی» رییس جمهوری اسلامی ایران یکشنبه شب
گذشته در گفت وگوی تلویزیونی با مردم در زمینه ی سیاست خارجی دولت تصریح
کرد: این تفکر که ما در برابر دنیا 2 راه بیشتر نداریم؛ یا باید در برابر
دنیا تسلیم شویم یا دنیا را شکست دهیم، غلط و غیرمنطقی است. راه سومی نیز
وجود دارد که آن تعامل با دنیا است.
رییس جمهوری با بیان این نکته بر
بایسته های کنار گذاشتن سیاست مطلق گرایانه ی سیاه یا سفید انگشت نهاد و
بار دیگر ضرورت های تنظیم روابط خارجی کشور بر مبنای اهداف و منافع ملی را
یادآور شد.
همین نوع نگاه به عرصه ی سیاست خارجی بود که سبب شد پس از 12
سال، اختلاف های تلنبار شده ی هسته یی بین ایران و غرب به توافق بر سر
برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) بیانجامد و با رفع تنگناهای بین المللی
ناشی از تحریم، فضا و افق هایی تازه پیش روی ایران در جهان گشوده شود.
دستیابی
به نتیجه ی برد- برد در مذاکرات ایران و گروه 1+5 بر اساس منطق فازی و
دوری از نگاه صفر و یکی تسلیم شدن یا به تسلیم واداشتن جهان سبب شد سرنوشت
اختلاف های هسته یی به شکلی مطلوب رقم بخورد.
این در حالی است که طی
سال های گذشته ما شاهد تجربه ها و سرنوشت هایی متفاوت برای پرونده هایی
مشابه بوده ایم. از یک سو کشوری چون لیبی در سال های پیش از سقوط دیکتاتور
خود با عقب نشینی کامل در برابر خواست کشورهای غربی، به طور کامل فعالیت
های هسته یی خود را متوقف ساخت و از سویی دیگر می بینیم که مردم کشوری چون
کره ی شمالی به واسطه اصرار رهبران پیونگ یانگ بر پیشبرد برنامه ی اتمی
نظامی، در وضعیتی بسیار دشوار روزگار می گذرانند و از پیشرفت در دیگر زمینه
ها باز مانده اند.
در شرایط کنونی، انتخاب راه سوم سبب برونرفت ایران
از وضعیت پرچالش و تهدیدزای سال های اخیر و ورود به دوره یی تازه شده است
که کشورها به جای دوری گزیدن از ایران برای همکاری و گسترش روابط وارد
رقابت با یکدیگر شده اند؛ همچنانکه وزیر امور خارجه ی ایتالیا در دیدار
اخیر خود با روحانی اذعان داشته برای میزبانی از رییس جمهوری اسلامی ایران
در جهان رقابت شکل گرفته است.
به همین شکل و آنچنانکه رییس جمهوری تصریح
داشته، ضروری است که الگوی رفتار برآمده از منطق فازی در دیگر عرصه های
سیاست خارجی نیز به کار گرفته و پیامدهای آن در افزایش مولفه های قدرت،
تثبیت جایگاه منطقه یی و افزایش منزلت جهانی جمهوری اسلامی ایران پدیدار
شود.