کد خبر: ۲۷۶۸۲۶
تاریخ انتشار:

آنیا لشنر: جذب روحیه ایرانی ها شدم

«آنیا لشنر»، یکی از شناخته‌شده‌ترین چلیست‌های ویلن‌سل است که از ١٤ سالگی موسیقی کلاسیک را شروع کرده و با هنرمندان شناخته‌شده‌ای مثل «تیگران منصوریان» همکاری داشته است
به گزارش بولتن نیوز به نقل از شرق، «آنیا لشنر»، یکی از  شناخته‌شده‌ترین چلیست‌های ویلن‌سل است که از ١٤ سالگی موسیقی کلاسیک را شروع کرده و با هنرمندان شناخته‌شده‌ای مثل «تیگران منصوریان» همکاری داشته است، اما محدود به این سبک موسیقی نمانده و با موزیسین‌های سبک جَز مانند «انور براهم» و «دینو سالتوزی» هم بداهه‌نوازی کرده و حتی گروه آلترناتیو‌ راک «ردیوهد» را هم بسیار دوست دارد؛ نکته‌ای که شاید موزیسین‌های ایرانی در آن دچار ضعف هستند و راه را برای ورود هر نوع موسیقی‌ای در فهرست شنیداری خود باز نمی‌گذارند. «لشنر» پیش‌از‌این، دو بار به ایران آمده بود؛ یک‌بار به‌همراه «کوارتت تارکوفسکی» و بار دیگر برای اجرای دونوازی با پیانو «آرتور آوانس». لشنر هر دو باری که به ایران آمده با استقبال خوبی از اجراهایش‌ روبه‌رو شده است. این موضوع باعث تعجب و خوشحالی او شده است. وی تصور می‌کند مخاطب ایرانی آشنایی و درک مناسبی از موسیقی کلاسیک دارد و بیشتر از آن کنجکاو است با موسیقی‌های جدید آشنا شود. 

برای اجرا در ایران قطعاتی را انتخاب کرده است که تکنیکی و ملودیک هستند. حضور پررنگ «لشنر»، حتی در اثری که از باخ اجرا کرد هم ملموس بود. اجرای او از باخ مانند این بود که قصه‌ای را خوانده و با آن زندگی کرده است و حالا آن را با ادبیات خودش برای ما تعریف می‌کند. این گفت‌وگو، روز آخر حضور چلیست آلمانی در ایران انجام شد. در کافه‌ای در تهران میزبان او بودیم و مهدی نجفی‌زیازی مترجم این گفت‌وگو بود.

این سومین‌بار است که به ایران آمده‌اید و در صحبت‌های روی استیج گفتید: اینکه در ایران هستید برای‌تان اهمیت زیادی دارد. دلیل این اهمیت و علاقه‌مندی به ایران چیست؟

تهران، هرچند شهر زیبایی نیست، اما انرژی زیادی به من می‌دهد. ایرانی‌ها یکی از بهترین مخاطبان موسیقی من هستند. آنها با اشتیاق و بسیار پذیرا به موسیقی‌ام گوش می‌دهند. در اروپا خیلی از مردم تصور می‌کنند شناخت زیادی از آهنگ‌سازان و موسیقی آنها دارند و به‌همین‌دلیل حین اجرا مقایسه می‌کنند؛ این باعث می‌شود دیگر آزادی کامل را به گوش خود ندهند.

عبور از مرزهای نوازندگی

یعنی مخاطبان ایرانی نسبت به موسیقی شما درک و دریافت بیشتری دارند؟

بله، بسیار کنجکاو به‌نظر می‌رسند. از طرف دیگر، من بازخوردهایی دریافت کرده‌ام که نشان می‌دهد مردم درباره این موسیقی آگاهی دارند و بسیاری از مخاطبان، آهنگ‌سازانی را که کارهای‌شان اجرا شد، می‌شناختند؛ اما برای مثال خیلی از مردم آلمان این آهنگ‌سازها را نمی‌شناسند؛ البته به جز باخ.

اما یک‌سری از تماشاگران نتوانستند با موسیقی شما ارتباط برقرار کنند، حتی عده‌ای برای اولین‌بار بود که با چنین موسیقی‌ای مواجه می‌شدند... .

گوش‌دادن به تک‌نوازی ویلن‌سل کار راحتی نیست و برای مثال مخاطب بسیار کمتری از کنسرت تک‌نوازی پیانو دارد.

 این موضوع فقط در ایران وجود دارد یا در تمام دنیا این‌گونه است؟

بستگی به مخاطب دارد؛ برخی علاقه دارند به کنسرت تک‌نوازی ویلن‌سل بروند، برای اینکه بسیار خالص است. با وجود اینکه فقط از یک ساز در کنسرت استفاده می‌شود، اما بسیار توصیف‌گر است و تصویرهای متفاوتی به شنونده می‌دهد. همیشه نمی‌توان تمام مردم را به‌عنوان مخاطب به‌دست آورد. بسیار شگفت زده شدم که تمام بلیت‌ها فروخته شد. این موضوع پیامی دارد؛ یعنی مردم ایران برای شنیدن و دیدن این اجرا بسیار کنجکاو هستند؛ البته من هم با خیلی از آنها صحبت کردم و نظر متفاوتی با شما داشتند؛ گرچه باید یادآوری ‌کنم اکثر کسانی که نظرشان را پرسیدم، موزیسین بودند.

 دقیقا سؤال من همین است. اکثر مخاطبان این کنسرت از موزیسین‌ها بودند و بدیهی است که بتوانند ارتباط نزدیک‌تری برقرار کنند و لذت ببرند؛ اما برخی از مخاطبان در این طیف نبودند. شما چه شناختی از مخاطب ایرانی داشتید و آیا برای شما مهم است که برای چه مخاطبی موسیقی خود را اجرا می‌کنید؟

من اصلا به این موضوع اهمیت نمی‌دهم. تصور می‌کنم موسیقی باید از زبان خودش سخن بگوید. سعی کردم ارتباط با مخاطب را از طریق ساز و موسیقی انجام دهم و کوشیدم موسیقی آبستره و انتزاعی اجرا نکنم. همیشه ترجیح من انتخاب قطعات ملودیک است؛ قطعاتی که بتوانند داستانی را روایت کنند. همیشه هم نباید موسیقی خیلی راحت و هضم‌شدنی باشد. شاید شما در حمام برای خودتان آواز بخوانید و لذت ببرید؛ اگر به همین مقدار قانع باشید، دیگر به کنسرت تک‌نوازی ویلن‌سل نمی‌روید؛ برای مثال، شنیدن سوییت‌های باخ هیچ‌گاه راحت نبوده است. به‌نظر من همین که مردم به این کنسرت آمدند و تا انتها در سالن ماندند، یعنی نکات جالبی در این موسیقی کشف می‌کردند. در این نوع موسیقی حسی وجود دارد که حتی اگر درک درستی از آن نداشته باشید هم توانایی ارتباط برقرارکردن را به شما می‌دهد.

 اگر مدیر نشر هرمس برای اولین‌بار شما را به ایران دعوت نمی‌کرد، بازهم به ایران می‌آمدید؟

از چند سال پیش دلم می‌خواست به ایران سفر کنم. در آلمان دوستان ایرانی دارم و حتی یکی از آنها موزیسین است و موسیقی‌های ایرانی را آنجا اجرا می‌کرد. شاید شنیدن آن موسیقی برای من سخت بود، چون با این فرهنگ و سبک موسیقایی زیاد آشنا نبودم، اما مدتی بعد تحت‌تأثیر قرار گرفتم.

 چه چیزی شما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؟ ذات موسیقی ایرانی یا فرهنگ ایرانی؟

فرهنگ ایرانی و روحیه ایرانی‌ها مرا جذب کرد، حتی غذاهای ایرانی برای من جذابیت زیادی دارد. به‌طور کلی مسائل ناشناخته برای من جذاب‌اند و همین‌طور با موسیقی و فرهنگ ایرانی ارتباط برقرار کردم. می‌دانستم اگر به ایران بیایم شناخت متفاوتی نسبت‌به آنچه رسانه‌ها انعکاس می‌دهند، به‌دست می‌آورم و همین‌طور هم شد. در هر صورت، یک نفر باید برای اولین‌بار مرا به ایران دعوت می‌کرد.

از چینش قطعات برای ما بگوید. بر چه اساسی این هفت قطعه را برای اجرا انتخاب کردید؟

دلیل اصلی، علاقه من به این قطعات و آهنگ‌سازها بود. کشور ارمنستان و موسیقی آنها برایم بسیار مهم است. بار آخر که به ارمنستان سفر کردم با «آرتور آوانسیان»، که نوازنده برجسته پیانو است، به اجرا پرداختم. در آنجا با «تیگران منصوریان»، که از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های ارمنی است، آشنا شدم. او هم با «ای‌سی‌ام» کار می‌کرد و من نیز به‌واسطه این کمپانی با او آشنا شدم. تیگران قطعات زیادی برای ویلن‌سل نوشته است که من به آنها علاقه زیادی دارم. همچنین شش کنسرتو برای ویلن‌سل و دو سونات با همراهی پیانو دارد.علاوه‌بر‌این وی سه اثر برای کوارتت زهی داشت که به‌همراهی«خوزه مونی» آنها را اجرا کردیم. در ارمنستان برای اولین‌بار با هوشیار خیام دیدار کردم. در واقع یکی از دلایل من برای اجرای قطعات این بود که با آهنگ‌سازانِ آنها از نزدیک در ارتباط بودم؛ اما باخ یکی از مهم‌ترین آهنگ‌سازان برای هر نوازنده ویلن‌سل در جهان است. او برای ما مانند انجیل است.

 قطعاتی را از دو دوره زمانی بسیار متفاوت انتخاب کردید؛ یکی باروک و دیگری معاصر. فاصله زمانی زیادی بین نوشته‌شدن این قطعات وجود دارد. دلیل خاصی برای این کار داشتید؟

دوست داشتم موسیقی قدیمی را در کنار موسیقی معاصر نشان دهم؛ البته برای من زمان، نو یا کهنه‌بودن موسیقی را مشخص نمی‌کند. بسیاری از قطعاتِ قدیمی هستند که فضا و حسی بسیار مدرن دارند؛ یعنی فارغ از قدیمی یا جدید‌بودن باید با حال‌و‌هوای من متناسب باشند. زمانی که با این قطعات برخورد می‌کنم، در واقع نکات مشترک و نزدیکی زیادی را بین خودم و آنها پیدا می‌کنم.

همکاری با هوشیار خیام

 قطعه هوشیار خیام هم همین‌گونه است؟

بله، قطعا همین‌گونه است. این اثر برای من فوق‌العاده بود. در این آهنگ از الگوهایی استفاده شده است که من در بداهه‌نوازی از آنها زیاد استفاده می‌کنم؛ پس این قطعه برای من به‌راحتی درک‌شدنی بود و بدون هیچ سؤالی آن را اجرا کردم. بعضی وقت‌ها با یک سفر طولانی چیزی را پیدا می‌کنید که فکر می‌کنید همیشه به شما تعلق داشته است و احساس نزدیکی شدیدی با آن دارید. من چنین چیزهایی را در آلمان پیدا نکردم؛ اما برای مثال، این قطعه توانست چنین حسی را در من ایجاد کند. هوشیار برای نواختن، آزادی زیادی به نوازنده می‌دهد. برخی آهنگ‌سازان برای نت‌هایی که می‌نویسند، جزئیاتی را در نظر می‌گیرند و نوازنده باید عین همان را اجرا کند؛ اما هوشیار این حالت خشک را ندارد و در اجرای این قطعه آزادی کامل به من داد که با توجه به حسم آن را بنوازم؛ ولی باید راه نواختن این قطعه را بدانید تا حس آن را به‌درستی منتقل کنید و در واقع این چیزی نیست که آموختنی باشد؛ بلکه باید آن را با روح‌تان درک کنید و بنوازید.

هوشیار خیام این قطعه را به شما تقدیم کرده بود. رابطه شما چگونه آغاز شد؟

دو نفر از آهنگ‌سازان ارمنی هوشیار خیام را به من معرفی کردند. بعد از آن بود که کنجکاو شدم این آهنگ‌ساز را بشناسم و متوجه شدم او هم با آرتور آوانسیان در ارتباط است. این بار دوم بود که اثر هوشیار را اجرا می‌کردم؛ بار اول با کوارتت تارکوفسکی بود که اثری از او اجرا کردیم.

 شما روی این قطعه بداهه‌نوازی هم کردید؟

خیر. این عمل بداهه‌نوازی نیست. من فقط در نواختن نت‌هایی که هوشیار تعیین کرده است، آزادی عمل دارم و نمی‌توانم چیزی اضافه یا کم کنم. هوشیار از من خواست برای اجرای این قطعه از آزادی و تخیل خودم استفاده کنم و نت‌های او را به روش خودم بنوازم.

آیا این آزادی برای نواختن بقیه قطعات هم وجود داشت؟ برای مثال در اجرای قطعه باخ به‌نظر می‌رسید این آزادی عمل را دارید.

برای اجرای باخ هم به‌نوعی این اتفاق افتاد. باید توجه کنید که باخ تمام جزئیات را در پارتیتور قطعاتش نمی‌نوشت، چون موزیسین‌های هم‌عصر باخ قوانین اجرای این قطعات را می‌دانستند و او نیازی به نوشتن همه‌چیز نمی‌دید. اما امروزه آهنگ‌سازان تمام نکاتی که برای اجرای یک اثر باید رعایت شود را می‌نویسند تا عینا اجرا شود. این موضوع برای برخی موسیقی‌ها خوب است و برای بعضی نه. اگر قوانین زمان باخ را بدانید، بازهم آزادی نسبی‌ای برای اجرای آن خواهید داشت. اگر مانند مترونوم، خیلی خشک و یکنواخت اجرا کنید به هیچ‌وجه درست نیست.

اگر اجرای شما در ایران نبود، بازهم همین فهرست را انتخاب می‌کردید؟ آهنگ هوشیار را هم اجرا می‌کردید یا اینکه به‌دلیل ادای دین به هوشیار آن را در ایران اجرا کردید؟

بله، بی‌شک من این قطعه را در هر کجای دنیا بودم، اجرا می‌کردم و هیچ ربطی به حضور من در ایران ندارد. این قطعه در لیست آهنگ‌های مورد علاقه من است. حالا دوست دارم آهنگ‌سازان ایرانی بیشتری را بشناسم و مطمئنم هوشیار، تنها آهنگ‌ساز خوب ایران نیست. ایده‌های بسیار متنوعی دارم که به‎خاطر آنها به ایران بازگردم و تلاش کنم با ایرانی‌ها در زمینه اجرای انفرادی ویلن‌سل یا حتی اجرا در گروه‌های کوچک موسیقی کلاسیک همکاری کنم.

 یعنی شما هیچ آهنگ‌ساز ایرانی دیگری را نمی‌شناسید؟

یک نفر دیگر را هم می‌شناسم که اسمش در ‌خاطرم نیست. در واقع اسامی را خوب به‌خاطر نمی‌سپارم. آهنگ‌سازی که کوارتت زهی دارد و آلبومش را هم نشر هرمس منتشر کرده است. همچنین یک نوازنده پیانو که اثری با کمانچه اجرا کرد.

 پیمان یزدانیان؟

بله دقیقا. اجرای او را در یک کنسرت دیدم. همچنین من حدود ٣٠ سال پیش یک خواننده موسیقی سنتی ایرانی به‌نام پریسا را در آلمان دیدم.

عبور از مرزهای نوازندگی

ای‌سی‌ام آخرین تولید‌کننده موسیقی واقعی

به‌نظر می‌رسد شما بیشتر با آهنگ‌سازانی که با شرکت‌ ای‌سی‌ام همکاری می‌کنند در ارتباط هستید.

بله،‌ ای‌سی‌ام مانند یک خانواده بزرگ است. اگر من به ‌کار یکی از آهنگ‌سازانی که با این شرکت همکاری می‌کنند علاقه‌مند شوم، این شانس وجود دارد که با او همکاری کنم.

 این شرکت چه تأثیری روی روند کار حرفه‌ای شما داشت؟

به‌نظرم مانفرد یکی از آخرین بازماندگان تولید‌کننده‌های واقعی موسیقی در جهان است. او به همه ما کمک می‌کند که راه درست را پیدا کنیم. در بیشتر موارد او شرایط کلی را تصویر می‌کند و فقط گاهی پیش می‌آید دقیقا به من بگوید چه کاری را انجام بدهم یا ندهم. بعد از مدتی متوجه می‌شوم کدام راه درست است و بیشتر به نفع خودم است. بی‌شک این شرکت تأثیر مثبتی روی روند کاری من داشته است؛ البته آنها یک شرکت بزرگ و پردرآمد نیستند. شرکت‌های بزرگ تمرکز خود را روی موسیقی‌هایی می‌گذارند که پرفروش‌اند و اهمیت زیادی برای کیفیت قائل نیستند؛ اما مدیر این کمپانی، یعنی «مانفرد ایشر»، اهمیتی به درآمد نمی‌دهد. او کاری را انجام می‌دهد که علاقه و ایمان قلبی به انجامش دارد. گاهی اوقات آثاری را منتشر می‌کند که فروش خوبی ندارند، ولی برای او مهم است که این آثار در کارنامه کاری و فهرست نشر‌ ای‌سی‌ام وجود داشته باشد. به‌همین‌دلیل است که مخاطبان جدی به او اطمینان دارند. راه دیگری که این شرکت از طریق آن کمک زیادی به من کرده است، توزیع خوب موسیقی در جهان است؛ آثار هنرمندانی که با مانفرد همکاری می‌کنند به آسانی در همه‌جای جهان در دسترس است؛ به‌جز ایران. امیدوارم با برداشته‌شدن تحریم‌ها این روند در ایران هم بهبود پیدا کند.

 ورک‌شاپ در تهران

 شما در ایران ورک‌شاپی (کارگاه) داشتید و قرار بود پنج نفر از نوازندگان ویلن‌سل در آن شرکت کنند. از برگزاری این جلسه راضی هستید؟

نوازندگان بسیار با استعدادی در این ورک‌شاپ شرکت کردند؛ اما زمان ما برای انجام آموزش جدی کافی نبود. ما حدود دو ساعت در اختیار داشتیم که زمان کمی برای این کار است. یکی از فکرهایی که برای آینده دارم، ادامه این روند آموزشی در ایران است. نکته جالب در این ورک‌شاپ، حضور یک دختر ١٥ ساله بااستعداد بود.



 چه نقاط قوت و ضعفی در این نوازنده‌ها وجود داشت؟

دوست ندارم درباره نقاط ضعف صحبت کنم؛ بلکه می‌خواهم هرآنچه علاقه دارم را به شما بگویم. آنها بسیار انعطاف‌پذیر بودند و حرف‌های من را بی‌اینکه مخالفتی داشته باشند، به بهترین شکل انجام می‌دادند. مشکلی که از لحظ ارتباط زبانی وجود داشت، باعث می‌شد دریافت آنها کمی سخت صورت بگیرد.

 یعنی منظور شما را متوجه نمی‌شدند؟

این‌گونه نبود. من از واژه‌های ساده انگلیسی استفاده می‌کردم تا انتقال مفاهیم راحت‌تر انجام شود؛ البته موسیقی نیاز چندانی به صحبت‌کردن و ارتباط زبانی ندارد؛ بلکه مهم خوب گوش‌دادن و درک‌کردن است که همین‌گونه هم بود. من امیدوار بودم ابزار موسیقی بهتری داشته باشند، ولی متأسفانه این‌گونه نبود.

تهران عجیب و متفاوت

 شما در مجموع سفرهای‌تان مدت زیادی در تهران اقامت داشتید. علاوه‌براین، امروز از سفری که به اصفهان و کاشان داشتید، بازگشتید. نظرتان درباره این شهرها چیست؟

اصفهان، حتی از کاشان هم زیبا‌تر بود. برخلاف تهران، مردم آرامی داشت. آنها مرا یاد مردم ایتالیا انداختند( می‌خندد). انرژی مردم تهران هم برایم بسیار دوست‌داشتنی است؛ برای مثال، امروز به یک بازار قدیمی رفتم که بازهم نامش در خاطرم نیست. این بازار با تمام بازارهایی که من در اروپا دیده‌ام متفاوت بود. این بازار چندان پاکیزه نبود و سیستمی به‌نام «چانه‌زدن» آنجا وجود داشت. من تحت‌تأثیر نحوه استفاده از رنگ و نور در تهران قرار گرفتم. تلفیق‌شدن این نورها با شکل ساختمان‌ها بسیار زیباست، حتی دوست دارم چند پنجره از تهران با خودم ببرم. من در تهران با مترو هم سفر کردم که به‌نظرم از جایی مانند پاریس یا نیویورک، وضعیت بهتری داشت؛ البته از شهر من، یعنی مونیخ بهتر نبود. ترافیک هم به‌شدت مرا اذیت کرد.

علاقه به سبک‌های دیگر موسیقی

 فقط موسیقی کلاسیک را دنبال می‌کنید یا به سبک‌های دیگر هم علاقه دارید؟

خیر من موسیقی‌های دیگر را هم دنبال می‌کنم.

 پس من نام چند سبک را می‌گویم و شما نام آهنگ‌ساز مورد علاقه‌تان را به ما بگویید.

کار سختی است و شاید جواب امروزم با فردا متفاوت باشد، اما سعی خودم را می‌کنم.

 جز؟

«بیلی هالیدی» که از قدیمی‌های جز است. همچنین «بوگی واسلتفت» که آثاری با خوانندگی «سیدسل اندرسن» دارد. او، هم موسیقی الکترونیک را وارد کارش می‌کند و هم جز را.

 راک؟

«الویس پریسلی» که البته راک‌اند‌رول محسوب می‌شود. عاشق گروه «ردیوهد» هستم.

 رپ؟

هیچ علاقه‌ای به این سبک ندارم؛ البته برادر کوچکم رپر است.

 کلاسیک مدرن؟

 خودم (می‌خندد). منصوریان، هوشیار خیام.

 الکترونیک؟

«پاگولیزی‌کورنتت» و «ریکاردو ویلالوبوس» و آثار «نیک بچ» هم که به‌نوعی موسیقی مینیمال کار می‌کند و به ایران هم سفر کرده است، برای من بسیار جذاب است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین