شد نوبت فصل نوبهاران - دارم خبر از ظهور، یاران***ای منتظران خبر ازویست - اویی که وصالش آرزویست *** بنشسته مهی به مرکب نور - بوی گل یاس آید از دور *** شوری بگرفته آسمان را - بنموده سپیده مست جان را
گروه ادبیات: به مناسبت روز قدس منصور نظری از مشهدالرضا(ع) مثنوی سروده و آنرا به مردان، زنان و کودکان مقاوم غزه، قلب تپنده فلسطین تقدیم کرده است.
به گزارش بولتن نیوز، متن این شعر که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته است به شرح زیر است:
از غزه صدای درد خیزد - روز آمده تا به شب ستیزد
خم گشته اگر چه قامت نور - شب خسته ز استقامت نور
در وادی صبر و استقامت - گردیده به پا ز خون قیامت
خون میچکد از تمام غزه - ششدانگ بلا به نام غزه
ای شهر اسیر درد گشته - ای آه به سینه سرد گشته
منزلگه قوم سربداران - دارم خبرت ز نوبهاران
وز شور بلا به روزگاران - وز یاری تو به دست یاران
ای شهر همیشه مانده تنها - ای غرقه به خون تو را کفنها
پایان برسد شبی تو را درد - تا آتش غم تو را شود سرد
یک بار دگر مقاومت کن - سودای یزیدیان غلط کن
ای کرده به پا زخون قیامت - یکبار دگر کن استقامت
بر ظلمت شب رسد پگاهی - تا صبح و سحر نمانده راهی
بگشوده سپیده بر تو آغوش - تا با تو کند شراب گل نوش
آغوش سپیده باز بازت - مستانه کند سحر نمازت
ای رنج و بلا کشیده غزه - وز باده غم چشیده غزه
آتش اگرت چه بارد اما - افتاده تو را ندارد از پا
ای خار به چشم تنگ اعدا - ای غرقه به خون میفت از پا
از لعل عطش بنوش باران - ای کرب و بلا به روزگاران
ای غزه کن استقامت این بار - بر حمله دشمنان غدار
گردیده اگر چه سینهات چاک - دردا که زپا بیفتی ای خاک
ای کرب و بلای گشته تکرار - منزلگه شور و عشق و ایثار
تا شاخ امل تو را دهد گل - بر رنج و بلا کمی تحمل
ای غزه تو را تحمل عشق - تا بر تو شکوفد آن گل عشق
آن گل که نشان یاس دارد - از فاطمه بوی خاص دارد
آن یوسف تا همیشه زیبا - آن غنچه نرگس فریبا
ره بسته به گریه غم گلو را - عالم بگرفته بوی او را
آن تیر نشسته بر دل عشق - طوفان شکسته ساحل عشق
وان چلهنشین منزل عشق - بر بسته به ناقه محمل عشق
پر گشته جهان زبوی نرگس - بر وقت ظهور او رسد حس
شد نوبت فصل نوبهاران - دارم خبر از ظهور ،یاران
ای منتظران خبر ازویست - اویی که وصالش آرزویست
بنشسته مهی به مرکب نور - بوی گل یاس آید از دور
شوری بگرفته آسمان را - بنموده سپیده مست جان را
آن پرده نشین عالم راز - خواهد که حجاب رو کند باز
آن ماه به پرده پس نشسته - وز رنج فراق گشته خسته
خواهد که ظهور عشق دارد - افسانه عاشقی نگارد
آن وارث فرق پارهپاره - دارد سر وصل ما دوباره
ای منتظران خبر زیار است - بر سر برسیده انتظار است....
انتهای پیام/
دلخسته از خزان سردیم در شهر سپیده کوچه گردیم
بر ظلمت شب رسد پگاهی - تا صبح و سحر نمانده راهی الیس صبح بقریب واقعا زیبا تماشایی و عرفانی سروده اید
دلها به درددش مبتلا خو کرده با رنج و بلا