از هفتم تیر 60 برایمان بگویید.
سال 60 بنده در شرف به ورود دبیرستان بودم و بین 14 و 15 سال سن داشتم. آن زمان که حادثه اتفاق افتاد، جزئیات به دقت و شفاف در خاطرم بود اما اکنون که 33 سال از آن واقعه گذشته برخی از جزییات را به خاطر نمی آورم.چون حال و هوای آن ایام، حس و حال ترور، شهادت و اخبار جنگ بود، تقریبا همه اعضای خانواده پدری و مادریام درگیر انقلاب و جنگ بودند بنابراین آمادگی دریافت چنین اخباری را داشتیم از این رو شهادت پدر آن ایام خیلی برای من سنگین نبود. وقتی خبر شهادت را به گوشمان رساندند، ما میدانستیم به عنوان یک خانواده انقلابی باید صبور باشیم و از قبل میدانستیم اقتضای برداشتن قدم در این راهها شنیدن اینگونه اخبار نیز هست.
به مرور زمان حس نکردید زندگی بدون حضور پدر سخت است؟ حس و حالتان نسبت به شهادت پدر تغییر نکرد؟
حقیقت ندارد اگر بگویم نه! حس من تنها در خصوص شهادت نیست تمام افرادی که پدر و مادر از دست میدهند، هرچه بزرگتر میشوند، وابستگی و نیازشان به حضور آنها بیشتر میشود. هرچند تلخی شهادت پدر را در آن ایام حس نکردم، اما با گذشت زمان بیشتر جای خالی او را درک کردم. وقتی حمایت افراد انقلابی هم دوره پدرم از فرزندانشان را میبینم که فرزندان آنها با حمایت خانواده از چه فضای رشدی برخوردار میشوند جای خالی پدر را بیشتر حس میکنم. در یک دهه اخیر بسیاری به اسم خانوادههای شهدا بالا آمدند اما متاسفانه در عمل به علت عدم اعتقاد قلبی به شعارها، توجه به خانواده شهدا از اولویتبندی خارج میشد. زمانی مسئولان کشوری اطلاعاتی را پیدا میکردند تا به خانواده شهدا کمک کنند و تا کار به نتیجه نمیرسید آن را رها نمیکردند اما امروزه مجبوریم مدام پیگیری کنیم.
برخی ادعا میکنند که شهدای هفتم تیر بیشتر از 72 نفر بودند؛ شما چنین نظری دارید؟
تا جایی که من میدانم تعداد شهدای ترور هفتم تیر 72 نفر است. تا اوایل دهه هشتاد در سالگرد این واقعه خانواده شهدای هفتم تیر به طور منسجم گرد هم جمع میشدند اما با روی کار آمدن آقای احمدینژاد اختلافات سیاسی بین خانوادههای شهدا پیش آمد. شخصا بررسی نکردم که بدانم تعداد شهدای هفتم تیر درست است یا خیر اما حس من این است که عدد به طور اتفاقی و علاقه به امام حسین(ع) و شهدای کربلا یکسان درآمده است. این گونه نبود که بخواهند تعداد شهدا را کم یا زیاد کنند.
هدف ترور هفتم تیر چه بود؟ آیا شخص بهشتی مورد نظر بود یا کل اعضای حاضر؟
قطعا هدف ترور، از بین بردن گروهی از افراد بود که عشقشان به امام (س) عشقی ناب بود. آقای کلاهی که گفته میشود ترور را انجام داده است جزو گروه محافظ آیتالله بهشتی بود. او به ایشان بسیار نزدیک بود، حتی چندباری به کلاهی مشکوک میشوند اما از آنجایی که این شخص تاکید میکند که توبه کرده و قصدی ندارد، شهید بهشتی نظرش نسبت به او تغییر میکند. بنابراین کلاهی موقعیتهای بسیاری داشت تا بتواند شخص بهشتی را ترور کند اما در نهایت ترور با جمعیت و وسعت بیشتری رخ میدهد. بنابراین هدف شخص نبود، هدف از بین بردن جریان پیروی امام(س) بود.
آیا دشمن توانست با از بین بردن این جریان، اهداف و روحیه آنها را هم از بین ببرد؟
فضای اجتماعی آن موقع را این روزها نداریم. نمیتوانم بگویم دقیقا شرایط فرهنگی جامعه، نوع رفتار مسئولان، جو انقلابی که آن زمان وجود داشت این روزها در بین مردم و مسئولان وجود دارد. این ادعا، ادعای درستی نیست و بیشتر حالت شعاری دارد تا اینکه برآمده از شواهد و دلایل قابل دفاع باشد. چیزی که اتفاق افتاده است این است که ما از اهداف انقلاب تا حد زیادی دور شدهایم.
آیا تغییر دولت در نوع رفتار با خانواده شهدا تاثیر داشت؟
بله. در هر دولتی افرادی هستند که نسبت به خانواده شهدا توجه بیشتری دارند و این به نوع تفکر وزیر و مسئول مربوطه بازمیگردد. برای مثال آقای دکتر پزشکیان در ذهن من شاخص است. برخورد مجموعه مدیران و زیر مجموعههای وزارتخانه بهداشت در دوران آقای پزشکیان بسیار مناسب بود ولی از سوی دیگر در دولت احمدینژاد و زمان وزارت خانم دستجردی برخورد خوبی با خانواده ما نمیشد. نمیخواهم این رفتار را به همه شهدا تعمیم بدهم اما زیر مجموعه خانم دستجردی برخوردی مناسب حتی در حوزه کاری با ما نداشت.
آیا دلیل خاصی پشت پرده این برخورد بود؟
خیر، تصور میکنم دلیل عمده این رفتار درگیریهای حاشیهای وزیر بود. زمانی که احمدینژاد او را عزل کرد، دستجردی به دلیل رفتارش با ما اشاره کرد. اما در دولت جدید آقای وزیر اول از همه با خانواده ما دیدار کرد و روز بیست اسفند 92 به مناسب روز شهید به منزل ما آمد. قولهایی در آن روز به ما دادند و خواستند مسائل را از دفترشان پیگیری کنیم ما هم در حدی که شأن خانواده شهدا و فیاضبخش بود تذکر دادیم. اما تصور میکنم ایشان هم مشغول کارهایی شدند که توجهی به آن قول و قرارها ندارند.
تصور میکنید توانستهاید راه شهدا و به ویژه پدر را ادامه دهید؟
قطعا؛ در این تردید ندارم. با برداشتهای خودم از پدر سعی کردم بر اساس نظر ایشان حرکت کنم. مادرم به عنوان نزدیکترین شخص به ایشان، نکاتی را به ما انتقال دادند. از سوی دیگر مجموعه دوستان پدر راهنمای خوبی برای ما بودند. بنابراین سعی کردند در حوزه تخصصی و در مسائل اجتماعی و جهتگیریهای سیاسی در مسیری گام بردارم که اگر پدر حضور داشت آنها را تایید میکرد.
در دوران حضور شهدای هفتم تیر فاصله بین جناحها زیاد نبود و همه دوست بودند. بنابراین به این صورت نمیتوانستیم بگوییم که آن عزیزان متمایل به کدام جهت بودند. در خصوص پدرم باید بگویم، شهید دوست داشت نظرات مختلف را بشنود و اگر نقدی به طرز تفکری داشت، دوستانه مطرح میکرد و اما ارتباطش را با افراد حفظ میکرد. با این حساب در آن زمان همدلی و همزبانی به معنای واقعی بین کابینه و سیاستمداران وجود داشت، اما امروز این موضوع رعایت نمیشود و شاهد توهین سیاسیون به یکدیگر هم هستیم.
امروزه در ظاهر دو نفر سر سفره افطار مینشینند اما در باطن به خون هم تنشه هستند و برخوردهای آنها در پشت سر دوستانه نیست. با وجود اینکه اوایل انقلاب افراد اختلافهای زیادی داشتند اما اینگونه با هم برخورد نمی کردند. افراد را جرثومه فساد، منشا بسیاری از اختلافات و مشکلات و انحرافات بنامند و خود را بری از هر نوع خطایی بدانند. در آن زمان میپذیرفتند که نگاهشان یکی نیست اما قبول داشتند که برادر هستند و در بزنگاهها به داد هم میرسیدند و حفظ آبرو را مدنظر داشتند و حد و مرزی برای دشمنی تعیین میکردند. این حد را اوایل انقلاب حس میکردیم اما این روزها افراد حد و مرزی برای رقابت سیاسی ندارند.
یکی از مهمترین آرمان و اهداف انقلاب، اخلاق است که متاسفانه رعایت آن در بین سیاستمداران پر رنگ نیست. چه شد که این آرمان فراموش شده است؟
تصور میکنم علت اصلی این است که خدا در کارهای ما فراموش و کمرنگ شده است. امروز انگیزههای دیگری مخصوصا در بین جامعه مدیران کشور جایگزین شده است. در اوایل انقلاب انگیزهای جز خدمت وجود نداشت و صحبتی که شهید بهشتی داشتند که «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» واقعیت بود. کسی که در آن زمان مدیریتی را بر عهده میگرفت از زندگی شخصی میافتاد. اما این روزها میبینیم که خیلی از کسانی که تلاش میکنند به مدیریت برسند برای این است که وقتی به مدیریت میرسند اتفاقات خوب دیگری برایشان میافتد. آنها به ثروت، خودروی دولتی، مسکن در تهران و به ارتقای مراحل علمی دست مییابند. وقتی انگیزههای دنیایی زیاد میشود طبیعی است که خدا فراموش میشود دیگر به خاطر مردم تلاش نمیکنند و دنبال خدمت مردم نیستند. بلکه به دنبال ارتقای زندگی خود و خانواده هستند، چراکه میدانند وقتی به مدیریتی برسند میتوانند از کنار آن به امتیازات خاصی دسترسی پیدا کنند. اما این موضوع در ابتدای انقلاب وجود نداشت. درآمد شهید فیاضبخش از جراحی 15 برابر حقوق دریافتی از طریق عضویت در کابینه بود. وقتی شهید رجایی عنوان کرد که همه اعضای کابینه باید حقوق یکسانی داشته باشند، پدر دیگر در ازای ویزیت بیماران و جراحی پولی دریافت نمیکرد.
اگر در این دوران حضور داشتند و چنین رفتارهایی را شاهد بودند، واکنششان چگونه بود؟
من که حداقل روح بزرگ شهید فیاضبخش را ندارم. قطعا من که سنخیتی از روح بزرگ پدرم ندارم خجالت میکشم و تأسف میخورم بعضی مسئولان روی شانههای مردم بالا آمدند، با رأی مردم توانستند از یک شهروند عادی به نماینده تبدیل شوند چطوری به خود اجازه میدهند رفتاری نادرست با ملت داشته باشند. این افراد به اسم خادم مردم وارد عرصه شدند مگر میشود خادمی کمتوجهی کند؟! این برخوردها را در بین مسئولان ابتدای انقلاب نمیدیدیم اما تصور میکنم اگر بودند و میتوانستند ادامه دهند، از این رفتارها خجالت میکشیدند. نمیخواهم بگویم امروز هیچکدام از مسئولان رفتار درستی ندارند، اما مسأله این است که از ارزشهای اولیه انقلاب فاصله گرفتهایم.
آیا استفاده سیاسی و جناحی از شهدا رفتار درستی است؟
شهدا ذاتاً سیاسی هستند. اگر چنین دیدگاهی نداشتند و دنبال روی رهبر کبیر انقلاب نبودند در این مسیرها حرکت نمیکردند. اما موضوع این است که مقام معظم رهبری بر همدلی تاکید دارند و باید از فرصت آمدن شهدا برای افزایش و تکیه بر اشتراکهای جناحها مختلف استفاده میکردیم نه اینکه از فضا برای تسویه حساب سیاسی استفاده کنیم. افرادی که این کار را کردند خود را نزدیکتر به رهبری و ولایت فقیه میدانند اما من نتوانستم تناقضی که بین رفتار و شعارشان وجود دارد را درک کنم. این افراد در شرایطی که رهبری از تیم مذاکرهکننده دفاع میکنند، آنها را مزدور و طرفدار آمریکا میدانند و با ادبیات تند و غیر منصفانه نسبت به تخریب آنها گام برمیدارند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com