یک روز رفته بودم طرفهای دماوند. در راه برگشت دیدم کنار باغ زردآلو میفروشند. قیمت کردم گفت: کیلویی 5 هزارتومان. زردآلو بود قد سیب. دو کیلو خریدم آمدم خانه. فردا دیدم یک نفر توی محل دارد پشت ماشینش زردآلو میفروشد. قیمت کردم گفت: 10 هزارتومان. از آنها که من خریده بودم کوچکتر. گفتم گران نمیدهی؟ گفت همین را مغازهدار میدهد 17 هزارتومان. رفتم قیمت کردم دیدم راست میگوید. باورتان نمیشود بعد از سالها از خواب غفلت بیدار شدم. الان هر روز میروم طرفهای دماوند و 100 کیلو میخرم و میآیم تا قبل از ظهر میفروشمشان. همین یک هفته دو نفر را استخدام کردهام. بیزینسم دارد بزرگ میشود و دیگر نمیتوانم کارهای اداره را انجام بدهم.
ماتومبهوت داشتیم به تیموری نگاه میکردیم. مرادی گفت: دلال شدی پس؟ صابری گفت: من هم هستم الان میروم استعفا میکنم. قاسمی گفت: حیف است تخصصت را رها کنی. من گفتم: برو سمت جیرفت. شنیدهام گوجه را مفت از کشاورز میخرند. یک رفیق داشتم از گوجه شروع کرد الان تهیهکننده هالیوود است. تیموری گفت: هر کدامتان اراده کنید از همین الان استخدام هستید. دوبرابر اداره حقوق میدهم. اسم شرکت را هم میگذاریم «پخشگستر زردآلو».
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com