با در کنار هم قرار دادن همه این موارد میتوان به این جمع بندی رسید که "آمریکا دیگر یک کشور استثنایی نیست."
با این حال نخبگان داخل ایالات متحده اعم از سیاسیون و نظامیان در تلاش برای برون رفت از چالشهای موجود هستند اما تمامی و یا اکثریت قریب به اتفاق آنها ایستگاه اولیه برای گذر از وضع نابسامان پیش روی آمریکا را همچنان حوزه خاورمیانه می دانند و به دنبال راه چاره ای با کم ترین هزینه و از طریق باج دادن به کشورهایی مانند ایران هستند. در این محافل و اتاق فکر ها، رویکرد آمریکا در خاورمیانه و در قبال موضوع گروهک داعش تبدیل به سوژه داغی برای منتقدین سیاست خارجی ایالات متحده، خاصه دولت "باراک اوباما" شده است.
"ساموئل برگر"، "استفان هادلی"، "جیمز جفری"، "دنیس راس" و "رابرت ساتلوف"، تحلیلگران مسائل خاورمیانه در مقالهای در پایگاه خبری "پالیتیکو" سعی کردند راهبردهای جدید برای مقابله با داعش و ایران در خاورمیانه پیشنهاد دهند. آنها با توصیف درگیریهای این روزهای منطقه خاورمیانه به عنوان نبردهایی بر سر هویت و منفعت، این تنشها را در بردارنده تأثیراتی مهم بر منافع ملی امریکا دانستهاند.
نگارندگان این مقالهها، با طرح این پیشفرض که تضعیف نظامهای حکومتی در کشورهای خاورمیانه فرصتی برای جذب نیرو و طراحی عملیاتهای تروریستی در اختیار نیروهای افراطگرا قرار میدهند، ایران و گروه تروریستی داعش را دو عامل بزرگ تهدیدکننده حکومت های مرکزی در خاورمیانه معرفی میکنند.
این تحلیلگران در ادامه و با اشاره و اذعان به ناکامی و ضعف اجرایی آمریکا در مواجهه با داعش، راهبرد نظامی آمریکا را تنها یکی از جنبههای مقابله با این گروه تروریستی یا شرط لازم برای تحقق این هدف عنوان میکنند و در ادامه تاکید میکنند که این شرط کافی نیست و لازم است از این گروه اعتبارزدایی هم بشود.
این تحلیگران مینویسند: «بدون اعتبار زدایی از داعش نمیتوان بر آن غلبه کرد.»آنها در توضیح این گزاره مینویسند: «تنها مسلمانان میتوانند بر ایدئولوژی متعصابه داعش غلبه کنند و آنها باید در این مسئله پیشگام شوند.»
در ادامه ادله هایی برای اثبات عدم استثناگری آمریکا در دوران حاضر، میتوان کم رنگ شدن تأثیر آمریکا در عراق، دشواری مدیریت اوضاع سوریه، تردید سران عرب در خصوص قابل اعتماد بودن آمریکا، مسئله آینده روابط مصر و آمریکا و حتی سرد شدن روابط با اسرائیل اشاره و همگی را از مسائل و مشکلات چند سال گذشته در منطقه دانست که ایالات متحده نتوانسته است برای هیچ کدام راهکار و برون رفتی ارائه کند.
شاید واگذاری این منطقه در حل طبیعی مشکلات و واگذاری آن به قدرتهای منطقه ای از جمله راه حل مشاوران سیاست خارجی اوباما در حل و فصل مسائل و مصائب دولت دموکرات اوباما باشد که این امر فارغ از تغییر مدل رفتاری به نوعی انزواگرایی آمریکا در منطقه خاورمیانه را به دنبال دارد.
پس شاید بتوان تنها راه پیش روی سردمداران کاخ سفید را تا مدت زمان تحویل پست خود به دیگری اهتمام به سیاست انزوا گرایی دانست. سیاستی که پیش تر از این نیز توسط دستگاه سیاست خارجی آمریکا تجربه شده بود.
وسوسههای انزوا گرایی
حداقل در دو دوره مختلف حکومت جمهوری خواهان و دموکراتها بر کاخ سفید وضعیت انزواگرایی شرایط متفاوتی را طی کرده است. دوران "جرج بوش"رییس جمهور پیشین و تیم نومحافظه کارش در حوادث و تحولات عرصه جهانی و عمل گرایی ایالات متحده با ابزارهای بازدارنده نظامی در راستای نظام تک قطبی و جهانی سازی ثبات و مدیریت نظم جهانی تجربه اندک متفاوتی را برای آمریکا رقم زد؛ که به نظر برخی اندیشمندان، بازیگران و صحنه بازی را هر روز متفاوت تر از گذشته به سمت گذار میبرد.
اکنون با گذشت یک دهه فاصله از تحولات ویژه دوران ریاست جمهوری خواهان بر کاخ سفید آمریکایی ها از خود پرسش میکنند که پیش تر قرار بود که دولت آمریکا برای عراقیها و افغان ها آزادی را به ارمغان آورد اما چرا در این کشور جنگ زده با بمب کنارجادهای مورد استقبال قرار گرفتند؟ از سوی دیگر حکومتهای عربی مخالف یک جانبه گرایی ایالات متحده به واسطه تحولات منطقه ای با کسب اکثریت قاطع آرا به پیروزی رسیدند، و جریان رادیکالی و سلفی گری نه تنها از بین نرفته بلکه تهدید آن به مراتب بیشتر شده است. کنار آمدن با دیگر کشورهای جهان نیز به ندرت ارزشمند و مثمر ثمر برشمرده میشود. مردم آمریکا پیش خود میگویند: اکنون اروپای قدیم به ما پوزخند میزند، چینیها بازار کارما را تصاحب کردهاند و مکزیکیها به آرامی مناطق جنوب غربی آمریکا را فتح میکنند. آیا ساده تر نیست که آمریکا پیرامون خود حصاری کشیده و به امور دیگر کشورها حساسیت و وسواس شدید نشان ندهد؟ در همان دوران نیز شواهدی از بروز چنین رگههایی از نگرانیها بود که بوش را برآن داشت تا بخش اعظم سخنرانی عمومی خود را به توضیح ابهامات هم وطنانش اختصاص دهد.
رئیس جمهور وقت آمریکا در نطق سراسری دوران ریاست جمهوری اش گفته بود: «چه بسا مسیر انزواگرایی و حمایت گرایی، فراخ و اغوا کننده به نظر برسد اما با وجود آن به خطر و انحطاط منتهی میشود. آمریکا با آرامش کاذب نشات گرفته از اتخاذ سیاست انزواگرایی مخالف است. انزواگرایی نه تنها دست و پای ما را در امر مبارزه با دشمنانمان خواهد بست بلکه بستری را ایجاد خواهد کرد تا نتوانیم به دوستان نیازمند خود کمک کنیم، رهبران آمریکا از روزولت و ترومن گرفته تا کندی و ریگان همه و همه سیاست انزوا و عقب نشینی را رد کردهاند چرا که میدانستند آمریکا به موازات همگامی با آزادی از امنیت بیشتری برخوردارشده است.»
اما از قرار معلوم بوش موضوع را بیش از حد ساده انگاشته است، چون به کارگیری واژه انزوا طلبی را برای فرونشاندن اعتراضات مخالفانش کافی دانسته بود؛ البته او حق داشت که نگران باشد، به این دلیل که واکنشها به درگیریهای بیش فعالانه آمریکا در سیاست خارجی که توسط او بنا نهاده شده رو به افزایش میرفت و اگرچه بوش به طور ناعادلانهای در توصیف حامیان سیاست خارجی ملایم تر و عاری از درگیری شدید، از آنان به عنوان افراد انزواطلب یاد کرد اما به درستی به یکی از قدرتمندترین جریاناتی اشاره کرد که باید خلاف حرکت آن شنا میکرد و با گذشت زمان میراثی جز انزوا طلبی برای همتای بعدی اش باقی نگذاشت. چرا که عده کثیری از مردم آمریکا امیدواربودند که کشورشان با استفاده از یک یا بیش از چهار روش ذیل از تنگناهای سیاسی خلاصی یابد؛ درگیری نظامی کمتر، محدودیت در تجارت آزاد، از میان برداشتن برخی محدودیتها در مهاجرت اتباع خارجی به آمریکا و تقلیل مساعدتهای خارجی که همگی نشان از عزم جامعه آمریکا در قبول انزواگرایی در دولت های بعدی داشت.
این در حالی است که با گذشت قریب به یک دهه فاصله از اقدامات تنش آفرین دولت بوش در عرصه جهانی، اگر با نگاهی ژرف تر به اوضاع و احوال حاکم بر نظام سیاسی آمریکا بنگریم درخواهیم یافت که اساسا تمام عیارترین نوع انزوا طلبی، در درون تحولات و استراتژیهای سیاسی کنونی و آتی دولت دموکرات اوباما و حتی بعضا در میان مخالفین و رقبای هم حزبیاش در کنگره به وضوح مشاهده میشود و می توان اشکال مختلف طغیان احساسات انزواخواهی در میان مردم این کشور را لمس و درک کرد.
دولت اوباما به واسطه مشکلات ذکر شده در زمره روسای جمهوری است که به نوعی گرفتار آغاز سیاست انزوا گرایی در عرصه جهانی شده و همین عاملی گشته تا دیگر متحدین اروپایی و عربی با دیده تردید به تصمیمات دولت واشنگتن نگاه کرده و همراهی لازم را در اقدامات و حمایت های بین المللی نداشته باشند.
تاثیر مشکلات منطقه ای و جهانی ایالات متحده و چالشهای فراوان مدیریت جهانی موجب شده تا وزرای خارجه و دفاع و دیگر مسولین کاخ سفید به دنبال توجیه واکنشهای جهانی نسبت به خطر انزواگرایی ایالات متحده بر آمده اند.
این مسائل در نظر برخی تحلیلگران متضمن این پیام است که آمریکا برای پیشبرد اهداف خود در منطقه به شدت دچار مشکل شده و برای برخی دیگر این نشانهها به منزله عقب نشینی یک ابرقدرت است. دور شدن توجه آمریکا از خاورمیانه میتواند به معنای انحراف از سیاستی باشد که سالها پا برجا بوده است. با توجه به دلایل ذکر شده میتوان گفت این تغییر از دوره نخست ریاستجمهوری اوباما شروع شده است، به طوری که تجلی آن را در کاهش تلاش برای بهبود روند صلح فلسطین و اسرائیل، مشکل در برخورد با برنامه هستهای ایران، خارج شدن مدیریت عراق از کنترل آمریکا، و تلاش برای خروج سریعتر از افغانستان (با وجود تردید در آمادگی و مهارت نیروهای محلی برای تأمین امنیت و ثبات) شاهد هستیم.
مبع: ایران اسلامی
انتهای پیام/