برخي بازيگران و سينماگران كه همه شهرت خود را مديون فضاي فرهنگي داخل ايران هستند، به هنگام خروج از كشور ژستهاي مبارزه با اختناقي ميگيرند كه اساساً به آنها نميآيد و اين در حالي است كه پس از خروج از كشور معمولاً دچار سقوط هنري و حاشيهنشيني ميشوند.
فارس:اين واقعيت تبديل به سوژهاي براي داريوش سجادي از مخالفان مقيم خارج كشور شده تا به ارزيابي رفتار كساني چون گلشيفته فراهاني، سوسن تسليمي، محسن نامجو و ... بپردازد.
سجادي در وبلاگ خود (سخن) مصاحبه گلشيفته فراهاني با شبكه بيبيسي را مورد توجه قرار داد و نوشت: او به كرات در مصاحبه با بيبيسي روي اين محور تاكيد كرد كه در ايران وي و امثال او از آزادي بيان مطابق با خواست قلبي و بلكه عقليشان محرومند. من ادعاي افرادي مانند گلشيفته را ناشي از خودشيفتگي ميدانم تا واقعيت!
خود شيفتگاني كه به مجرد خروج از كشور، با ابتلا به نسيان و غرور، بيالتفات به آن ميشوند كه اگر ستاره اقبالشان در عرصههاي فرهنگي آن جامعه درخشيد در ذيل همان نظام حاكم بر آن جامعه و مناسبات و رسم و رسومات اداري حاكم بر ساز و كارهاي فرهنگي همان جامعه درخشيده و اين كمال بيمعرفتي است كه پياز نظام را بخورند و به مجرد فربه شدن و آغاز فصل ثمردهي ناگهان به آغوش غريبه بلغزند و بانگ و فرياد برآرند كه آزادي نيست!
او ميافزايد: من نميدانم امثال گلشيفته براي طي مدارج پيشرفت و ترقي در ذيل همان نظام كه وي آن را متهم به اعمال محدوديت براي درخشش ايشان ميكند محتاج چه چيز ديگري بوده كه از وي مضايقه شده است؟
او در حالي رثاي اعتراض خود در نبود آزادي بيان و پيشرفت در ايران را در بيبيسي بلند كرده كه در ذيل همان نظام جمهوري اسلامي آخرين و بالاترين جوايز و مدارج را از حكومت دريافت كرده است.
كسب سيمرغ بلورين بهترين و جوان ترين بازيگر نقش اول بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر براي فيلم درخت گلابي و كسب مقام بهترين بازيگر بيست و دومين جشنواره فيلم فجر براي بازي در دو فيلم بوتيك و اشك سرما، كسب چنين مدارج و افتخاراتي اگر مويد امكان وي براي درخشش در ذيل همان مناسبات به زعم ايشان خفقان آور نيست پس چگونه قابل توجيه است؟
سجادي با لحني طنزآميز اضافه ميكند: گلشيفته در حالي مدام در مصاحبههايش از نبود آزادي بيان و حيات و انديشه در كشورش گلايه ميكند كه براي مخاطب ناآشنا با ايشان چنين توهمي پيش ميآيد كه خلق الساعه با انديشمندي مبرز از جنس "هانا آرنت " يا "رزآ پاركز " و "ژانت رنكين " و "مادام پير كوري " يا "سيمون دوبووار " و "روزالين يالو " و "ژان دارك " و يا "جميله بوپاشا " مواجه شده كه همه استعدادها و نبوغ فزآيندهاش توسط رژيمي سفاك و ديكتاتور در ايران به صلابه كشيده شده است.
سجادي در ادامه مينويسد: تنها تفاوتي كه در گلشيفته ايران نشين و خارج نشين طي اين مدت ملاحظه شده، فقدان روسري بر سر ايشان است و اضافه ميكند: نميتوان منكر شد كه مخالف خواني بدون پشتوانه نظري و فكري، بخشي از اطوار هنرمنداني شده كه به دلايل غيرسياسي از كشور خارج ميشوند اما ظواهر سياسي براي اين كار ميتراشند.
داريوش سجادي به وضعيت مبتذل و سقوط آميز برخي از پيشينيان فراهاني اشاره كرد و يادآور شد: گلشيفته در حالي در حسرت نبود آزادي در ايران شكوه به بيبيسي ميبرد كه پيش از او كساني از جنس او كمابيش با ادعاهائي مشابه ايران را ترك كردند و جو زده و مدهوش جاذبهها و ظواهر شهر فرنگ ناگهان احساس به ايشان دست داد و جامعه هنري جهاني را حريصانه چشم انتظار انفجار استعدادها و هنرهاي بديع و نامكشوف خود كردند. انتظاري كه با همه ادعاهاي بلوغ و فرهيختگي و شعور نهايتاً به چند اجراي سكشوال و اروتيك ختم شد!
از جمله سوسن تسليمي بازيگري كه در دهه 60 اقبال پيدا كرد. او با هجرتش به آزادي! توقع شكوفايي را نزد شيدائيانش فراهم كرد اما در كمال تحير از ابتذال و ركيك گويي چارواداري در درام "خانه جهنمي " (با مضمون صرف پايين تنه!) سر در آورد.
نمونه ديگر "سعيد شنبهزاده " كه در بستر فرهنگي ايران خراميد و باليد و گروهش از اولين تا دوازدهمين جشنواره موسيقي فجر حضوري خوش اقبال داشت و برگزيده ششمين جشنواره موسيقي شد اما به "سنت مالوف اسلاف " باشعار نبود آزادي سر از پاريس درآورد و در مصاحبه با بيبيسي نويد آن را به جامعه هنردوستان جهاني داد كه بزودي قصد آن را دارد تا "لخت مادرزاد! " بر روي صحنه براي علاقه مندان برقصد!
تو گويي همه دغدغه جامعه هنري جهان رويت ما تحت عريان و اسافل اعضا و قر 360 درجه (...) مشاراليه است و همه شكوفائي هنر جهاني معطل و منتظر ملاحظه برهنگي اندام اين رقاص است.
بر همين روال بجوئيد "محسن نامجو " را كه از قرائت قرآن شروع كرد و زماني سراينده و نوازنده قطعه عاشورا براي بيست و ششمين جشنواره تئاتر فجر شد و با آغاز فصل برداشت متوجه شد در ايران آزادي نيست و با هجرت به غرب، شيفتگانش را حريصانه چشم انتظار فوران هنرش در دنياي آزاد كرد، انتظاري كه به شهوت خواني مشاراليه در كنسرت "بينظير " ختم شد!
داريوش سجادي در پايان "ابتذال گردي " و "هوس طلبي " برخي شبه هنرمندان فراري و فيگور سياسي و اپوزيسيوني و آزاديخواهي آنها را به ماجراي همان كسي تشبيه كرد كه به داروخانه ميرفت و مي پرسيد: آقا نفت داريد.
او نوشت: شيوه "مرثيه نبود آزادي " در ايران توسط برخي هنرمندان مذكور، فرهنگ سياسي را به ابتذال ميكشد.