به گزارش بولتن نيوز، تفتیش عقاید و نفوذ آن به طور ناگهانی و در تاریخ معینی پایان نیافت. بلکه، در یک دوره بیش از یک قرنی، رسمیترین نهادهای تفتیش عقاید، نظیر زندانهای آن و تحقیقاتش در مورد درستاندیشی دینی در جاهای مختلف، در نتیجه جنگها و عدم استفاده، قدرت ارعاب خود را از دست دادند و به تدریج از میان رفتند.
چشمگیرترین و قطعیترین حمله فکری به اصول بنیادی تفتیش عقاید با انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه همراه بود. بسیاری از مردم فرانسه عقیده داشتند که کلیسای کاتولیک و بازوی قدرتمند قضایی آن، تفتیش عقاید، در جلوگیری از ظهور عقاید آزادیخواهانه و دموکراتیک شدن حکومت فرانسه، با شاه و دربارش متحدند. آنها عقیده داشتند که نه تنها در فرانسه بلکه در سرتاسر اروپا این اتحاد بین منافع کلیسا و سلطنت به صورت مانعی در برابر عملی شدن عقاید جدید در خصوص آزادی مذهب، عدالت سیاسی، و برابری اجتماعی عمل میکند.
همین که سربازان شهروند فرانسه پهنه اروپای غربی را از اسپانیا، ایتالیا، اتریش، و پروس گرفته تا کشورهای پئی-با [هلند، بلژیک، و لوکزامبورگ] در نوردیدند، اصول انقلابی رواداری دینی و آزادی مذهب را به همراه بردند. و آنچه را که در خارج موعظه میکردند درفرانسه به اجرا گذاشتند. در نتیجه انقلاب فرانسه، برای نخستین بار یهودیان فرانسه، در کنار کاتولیکها و پروتستانها، به عنوان شهروند به رسمیت شناخته شدند و اینک برای نخستین بار امکان دسترسی بربر با دیگر شهروندان به فرصتهای شغلی برایشان فراهم شد.
این عقاید جدایی چشمگیر از اصولی بود که طی دو هزار سال بر پیشتر ادیشه غربی حکمفرما بود. در گذشته، فردگرایان خطری برای جامعه تلقی میشدند. آنها را به دام میانداختند، ساکت یا نابود میکردند. ناگهان امکانپذیر و عقلانی بودن همزیستی عقاید گوناگون در وجدان آدمی نقش بست.
شاعر جان میلتون (۱۶۷۴-۱۶۰۷) یکی از نویسندگان بزرگ انگلیسی همه دورانها بود. او از اصول آزادی بیان و آزادی مطبوعات دفاع میکرد، که در کشورش، اگر همیشه رعایت نمیشد، لااقل به آنها ارزش گذاشته میشد. جان میلتون در اثر مشهورش به نام آرئوپاگیتیکا [دادگاه عالی] تلاس دستگاه تفتیش عقاید را برای کنترل آزادی بیان محکوم کرد.
«پاپهای رم، که علاقمند بودند فرمانروایی سیاسی را در دست خود متمرکز کنند، دامنه فرمانروایی خود را بر چشمهای مردم بسط دادند، چنانکه پیشتر بر قوه تمیز آنها بسط داده بودند. آنچه را که گمان میکردند نباید خوانده شود ممنوع ساختند و سوزاندند… تا اینکه شورای [شهر] ترانت و تفتیش عقاید اسپانیا با هم دست به کار شدند و این کاتالوگها و فهرستهای سانسور را به وجود آوردند که اندرون بسیاری از مؤلفان خوب قدیمی را به چنان بی حرمتیای زیر و رو میکنند، که بدتر از هرگونه بیحرمتیای است که میتوان نسبت به گور آنها انجام داد.
آنها در محدوده مطالب بدعتگذارانه نیز باقی نمیمانند، بلکه هر موضوعی را که خوشایند ذائقهشان نیست یا محکوم به منع انتشار میکنند یا یکراست در برزخ یک فهرست جدید [کتب ضاله] میگنجانند. برای پر کردن کامل پیمانه این دستاندازی و تجاوز، آخرین اختراعشان این بود که مقرر کنند که هیچ کتاب، جزوه، یا روزنامهای نباید چاپ شود (انگار پطرس قدیس کلید مطبوعات را هم از بهشت برای آنها فرستاده است) مگر از طرف دو یا سه راهب شکمباره تصویب و اجازه آن داده شود.»
سربازان انقلاب آنچه را که برای مردم فرانسه ضروری میدانستند در هر جایی که سپاهیان فرانسه با موفقیت وارد شدند، به اجرا در آوردند. از آن گذشته، سربازان فرانسوی هرجا که با نهادهای دستگاه تفتیش عقاید برخورد کردند به آنها حمله بردند. این به ویژه در اسپانیا و ایتالیا مصداق داشت که در آنجا دستگاه تفتیش عقاید پیش از هر جای دیگری دوام آورده بود. سربازان فرانسوی زندانهای تفتیش عقاید را ویران کردند، زندانیان آنها را آزاد ساختند، مأموران تفتیش عقاید را خوار و سرافکنده کردند، و چندین بارِ گاری سند به دست آوردند. اسنادی را که از بین نبرده بودند در جاهای امنی قرار دادند تا بعدها به عنوان مدرک جنایاتی که کلیسا مرتکب شده بود از آنها استفاده شود.
پس از آنکه فرانسویها اسپانیا را به تصرف درآوردند، ناپلئون بناپارت، ستاد فرماندهی خود را در نزدیکی زندان دستگاه تفتیش عقاید در مادرید بر پا کرد و به سربازانش دستور داد مراکز تفتیش عاید، مسئولان آنها، اسنادشان، و دارایی اداره مقدس را بگیرند.
گفته میشود که سربازان فرانسوی هنگام ورود به کاخ دستگاه تفتیش عقید در مادرید، کشف فوقالعادهای انجام دادند. به نوشته تاریخدان النور هیبرت:
یکی از افسران، پس از جستجوی بیهوده برای یافتن سیاهچالهایی که موردشان شنیده بود، سنگفرشهای تالار بزرگ را برداشت و در زیر زمین سلولها و اتاقهای شکنجه را کشف کرد. شهرت یافت که فرانسویان قربانیانی را در میان مردگان زنده یافتهاند. در اینجا بود که گفته میشد سربازان ابزار شکنجهای معروف به «باکره آهنی» یافتهاند- یک مجسمه مریم باکرهه که جلوی آن پوشیده از میخها و دشنههای نوکتیز بود. دستهای این پیکره را میشد حرکت داد تا قربانی را آنقدر جلو بکشد که میخها و دشنهها به بدنش فرو رود.
این یافته صرفاً به افزایش وحشتی کمک کرد که فرانسویان با آن به دستگاه تفتیش عقاید مینگریستند و ضدیت آنها را با تمام آنچه آنها در خصوص کلیسا ضدانقلابی میدانستند توجیه کرد.
در سال ۱۸۱۳ که سایر ملل اروپایی سرانجام ناپلئون را شکست دادند و او را از قدرت راندند، در بسیاری نقاط نهادهای قدیمی، از جمله دستگاه تفتیش عقاید، به صحنه بازگشتند. دراسپانیا، پادشاه پس از بازگشت به قدرت «سوپرما» [مرجع عالی] را در سال ۱۸۱۴ احیا کرد. اما شش سال بعد، انقلاب پهنه اسپانیا را در نوردید و دستگاه تفتیش عقاید در اسپانیا در سال ۱۸۲۰ بار دیگر منحل شد.
با وجود این، نهادی که «دادگاه عقیده» نامیده میشد در سال ۱۸۲۳ وارد صحنه شد. این دادگاه نیز مانند «مرجع عالی» برای نظارت بر راستکیشی مردم در اسپانیا در نظر گرفته شده بود، اما عملکرد متفاوتی داشت. نشانه دوام افکار تفتیش عقایدی این بود که حکومت اسپانیا چندین بار دست به تلاشهای ناموفقی زد تا ناتوانی در برپایی اداره دولتی مربوط به «تبارهای ناخالص» را برطرف سازد.
پرتغال نیز مانند اسپانیا به پیگرد بدعتگذاران تا نیمه قرن نوزدهم ادامه داد. انقلاب آزادیخواهانهای که اسپانیا را درنوردید، در سال ۱۸۲۱ پرتغال را نیز تکان داد و تفتیش عقاید را موقتاً از صحنه بیرون راند. اما «اداره مقدس» در سال ۱۸۵۲ در یک مجموعه قوانین مذهبی وارد صحنه شد که درست به اندازه قوانینی که چند دهه قبل از بین رفته بود نابردبار و تعصبآمیز بود. در پرتغال نیز مانند اسپانیا افکار تفتیش عقایدی در سرتاسر قرن نوزدهم به تأثیر بر حکومت غیرمذهبی به شکلی ادامه داد.
در ایتالیا، بقایای دستگاه تفتیش عقاید به دست سپاهیان فرانسه نابود شد. و پس از شکست ناپلئون، که برخی عناصر تفتیش عقاید بازگردانده شد، این عناصر اقتدار بسیار محدودی داشتند. پس از شکست فرانسه، بسیاری از ایتالیاییها همچنان دستگاه تفتیش عقاید را تجاوزی به حقوق خود بهعنوان ونیزی، فلورانسی، میلانی، و غیره میدانستند، درست همانطور که طی قرنها چنین نظری داشتند.
رم یک مورد استثنایی بود، چراکه مقر پاپ بود. تفتیش عقاید در رم تا سال ۱۸۵۲ ملغی نشد و در این هنگام بود که به عنوان بخشی از جنبش برای دستیابی به یکپارچگی ایتالیا منسوخ اعلام شد. دارایی «اداره مقدس» را شاه در اختیار گرفت، زندانیان دستگاه تفتیش عقاید رم آزاد شدند، و بیشتر اسناد بایگانی آن سوزانده شد، که باعث رنجش محققان آینده تاریخ تفتیش عقاید در رم گردید.
در آمریکای لاتین، دستگاه تفتیش عقاید اسپانیایی، تا موقعی که اسپانیا مهاجرنشینهای خود را تحت انقیاد داشت، به تسلط اکید خود بر زندگی مردم ادامه داد. در بخش نخست قرن نوزدهم، مهاجرنشینها به تدریج استقلال خود را از اسپانیا به دست آوردند و در نتیجه تأثیر رسمی دستگاه تفتیش عقاید بر زندگی مردم کاهش یافت.
با این حال، مردم آمریکای لاتین، برخلاف همتایان اروپاییشان، همچنان زیر سلطه مشترک و قدرتمند کلیسا و دولت باقی ماندند. آرای انقلاب فرانسه، که به میان مردم بهتر آموزش دیدهو بیشتر صنعتی شده اروپا عمیقاً راه یافته بود، در «دنیای جدید» نفوذ کمتری داشت. در نتیجه، بقایای دستگاه تفتیش عقاید، که نفوذ روحانیت محافظهکار در زندگی بسیاری از مردم در آمریکای لاتین نمایانگر آن بود، در اواخر قرن بیستم نیز هنوز مهود بود.
به طور کلی، به رغم بقای برخی نهادهای محلی، انقلاب فرانسه در ویران کردن نهادهای فیزیکی دستگاه تفتیش عقاید نقش بسیار مهمی ایفا کرد. طی بیست و پنج سالی که سپاهیان فرانسه اروپا را درمینوردیدند، زندانها، آرشیوها، و ابزارآلات شکنجه از بین رفتند. از اینرو، حتی دردوره ارتجاعی پس از سقوط ناپلئون، بازسازی دستگاه تفتیش عقاید به صورتی که قبلاً وجود داشت ناممکن بود.
زدودن آرایی که انقلاب فرانسه عرضه کرد نیز ناممکن بود. با این حال کلیسا کوشید چنین کاری را انجام دهد. کلیسا میخواست عقربه ساعت را به زمانی بازگرداند که، از طریق تسلط بر آثار مکتوب، بر افکار عمومی تسلط داشت. در این عرصه، تفتیش عقاید از طریق کارکردی مشهور به «فهرست پاپی» – فهرست رسمی کتابهای ممنوعه از نظر رم – تا قرن بیستم دوام آورد. «فهرست پاپی»، در اصل فهرست مطالب خواندنی ممیزی شده بود که در سال ۱۵۵۹ در رم تهیه شد. در آن سال پاپ لئوی دهم اعلام کرد که
درتمام زمانهایی که میآید هیچ کس نباید کتاب یانوشته دیگری را، چه در رم و چه در هر شهر یا اسقف نشین دیگر، چاپ کند یا سبب چاپ آن شود، مگر نخست به تصویب و تأئید قائم مقام پاپ و رئیس کاخ مقدس در رم، یا اسقفها یا کسان دیگری که درک علمی دارند در شهرها و اسقفنشینهای دیگر، رسیده باشد. کتابها یا نوشتههای در نظر گرفته شده برای چاپ باید از سوی اسقف یا نماینده او، از سوی مأمور تفتیش انحراف بدعتگذارانه، در شهر یا اسقفنشینی که قرار است به چاپ سپرده شود، مورد بررسی دقیق قرار گیرد و با امضاء و دستخط خودشان مورد تصویب واقع شود، و بدون حقالزحمه، بدون تأخیر ، و براساس حکم تکفیر، تحویل داده شود.
قصد از «فهرست» جلوگیری از رسیدن کتابهای خطرناک (به ویژه نوشتههای پروتستانها یا حاوی مضامین ضد روحانی) به دست مردم بود. دستگاه تفتیش عقاید در رم، یا «اداره مقدس»، گروهی از سانسورچیها (ممیزان) را به وجود آورد که وظیفهشان این بود که تعیین کنند کدام نوشتهها در رده خطرناک قرار میگیرند. این مطالب در «فهرست پاپی» جا داده میشد. در سال۱۵۷۱ پاپ پیوس پنجم «مجمع فهرست» را به وجود آورد، که اداره جداگانهای برای نظارت بر فهرست بود. با وجود این، طی قرنها دستگاه تفتیش عقاید مراقب اتنشار مطالب ضاله و خرابکارانه بود.
هزاران کتاب در فهرست پاپی قرار داده شد. آثار مؤلفانی چون اراسموس، ساوونارولا، ماکیاولی، و بعضی قسمتهای مشکلآفرین میبایست پیش از انتشار حذف میشد، اگرچه گاهی به طور خصوصی دست به دست میگشت. آثار علمی به ویژه گرفتار سانسور بود. بیشتر آثار مردان بزرگی چون کوپرنیک، کپلر، و گالیله ازطرف کلیسا محکوم شد و برای سالها اجازه انتشار نیافت.
نظارت بر عقاید به صورت موضوعی بسیار جدی ادامه پیدا کرد. دیگر کشورهایی کاتولیک، که شاید از، به گمانشان، ملایمت و مدارای «فهرست پاپی» ناخرسند بودند، فهرستهای خودشان را از کتابهای ممنوعه تهیه کردند. مثلاً در اسپانیا این فهرست بسیار طولانیتر و گسترده موضوعهایشان بسیار وسیعتر از فهرست تهیه شده در رم بود.
منع انتشار برخی کتابها در رم، اسپانیا و جاهای دیگر یک تأثیر جانبی جالب توجه داشت. در جاهایی که این منع یا وجود نداشت یا با قاطعیت اجرا نمیشد، صنعت چاپ شکوفا شد. از این رو، در حالی که در رم بیش از چند کتابی منتشر نمیشد، از میانه قرن شانزدهم به بعد در ونیز، سویس، و جاهای دیگر صنعت پر رونق بهوجود آمد که برای خوانندگان مدام در حال افزایش کتاب تولید میکرد.
انگلستان، جایی که تفتیش عقاید در آن هرگز برپا نشد، خزانه مجموعه گسترده ادبیاتی شد که دستگاه تفتیش عقاید طی چهارصد سال نخست آن ممنوع کرده بود. این امر بدین سبب رخ داد که توماس جیمز، دانشپژوه معاصر میلتون، در اوایل قرن هفدهم تمام فهرستهای کتابهای ممنوع اعلام شده در سرتاسر اروپا را گردآوری کرد. سپس پیشنهاد کرد که کتابخانه بولدین در آکسفورد از هر کدام از کتابهای فهرستها یک نسخه به دست آورد. بدین ترتیب این گنجینه نگهداری شد. تاریخدان ادوارد برمان مینویسد:
«اگر دستگاه تفتیش عقاید در موقعیتی بود که بتواند در سرتاسر اروپا، یا حتی سرتاسر کشورهای کاتولیک، سانسوری را برقرار کند که به اندازه سانسور تحمیلی در اسپانیا موثر باشد، نابودی کتابها چنان قابل ملاحظه میبود که بین ادبیات قرنهای مختلف گسست جدی ایجاد میشد.»
با آنکه با گذشت زمان بیشتر وجوه تفتیش عقاید به تدریج اهمیت خود را از دست داد یا به کلی از بین رفت، یک فهرست رسمی جدید از کتابهای ممنوعه در سال ۱۹۴۸ از طرف «اداره مقدس» انتشار یافت. خود فهرست در سال ۱۹۶۶ به حالت تعلیق درآمد، اما منتفی نشد.
دستگاه تفتیش عقاید کوشید طی چندین قرن اذهان میلیونها نفر از مردم را، با استفاده از آنچه ما امروزه نهایت اشکال سنگدلی میدانیم، کنترل کند. شاید صدها هزار نفر از مردم به چنگ «اداره مقدس» افتادند. اما در نهایت، دستگاه تفتیش عقاید شکست خورد. شبکه گسترده ادارات، زندانها، خبرچینها و مأموران تفتیش عقاید آن دیگر وجود ندارد.
در واقع، تاریخ تفتیش عقاید را حتی میتوان یک منبع امید دانست، چراکه به قول تاریخدان برنارد همیلتون، نشان میدهد که ایمان و عقیده اجباری ناممکن است. دستگاه تفتیش عقاید توانست، در محدودهای، همانندی و تعبد ظاهری را تحمیل کند اما هرگز موفق نشد یک جهان مسیحی یکپارچه با یک عقیده واحد- که هدفش بود- به وجود آورد. تاریخ آن شکست بخش با ارزشی از تجربه اروپایی غربی را تشکیل میدهد.
از سوی دیگر، شاید درسهای کمتر خوشبینانهای از مطالعه تاریخ تفتیش عقاید حاصل آید. انسانها، به فرض داشتن توانایی اعمال قدرت بر دیگران، در اعمال خود کمتر خویشتنداری نشان دادهاند. دستگاه تفتیش عقاید مایل بود انسانهایی را که اندیشه و اعتقادشان آنگونه نبود که صاحبان قدرت میخواستند به چوبه مرگ ببندد و بسوزاند. در این زمینه، کلام موجز فیلسوف بزرگ کاتولیک انگلیسی لرد آکتون میتواند روشنیبخش باشد:
«قدرت به فساد تمایل دارد و قدرت مطلق مطلقاً فاسد میکند.»
با در نظر گرفتن این عقیده، شاید بتوان گفت تاریخ تفتیش عقاید به هیچوجه نوعی کژروی یا ناهنجاری نیست، بلکه شاید فقط نمونه دیگری باشد از کسانی که میکوشند برای تحمیل عقاید خود بر دیگران به زور و وحشیگری متوسل شوند، و شاید نمونه آشکار دیگری باشد از سرشت انسانها.
تاریخنگار روسی تاکیتوس گزارشی شگرف از نحوه رفتار امپراتور نرون با مسیحیان پس از آتشسوزی بزرگ رم در سال ۶۴ میلادی برجا گذاشته است:
آنها را، در حالی که در پوست حیوانات وحشی کرده بودند، سگها تکه پاره میکردند، یا به صلیب میکشیدند، یا داخل مشعلها میکردند تا پس از تاریکی به جای چراغ روشن کنند. نرون باغهایشرا برای نمایش باشکوه آماده کرد، و نمایشها را در سیرک(صحنه) به اجرا درآورد، که در آن با جمعیت درآمیخت- یا در هیئت یک ارابهران در ارابه ایستاد.
نوادگان همان مسیحیانی که درمشعلهای انسانی به آتش کشیده شدند، هزار سال بعد با کسانی که کلیسا را به زیر سوال بردند به همان طریق رفتار کردند. نمایشی که نرون برپا کرد با کار مفتشانی که در تابستان سال ۱۶۸۰ برای مردم مادرید نمای باشکوه اجرای احکام را به صحنه آورند هیچ تفاوتی ندارد.
تاریخدان ویلیم هریس رول در سال ۱۸۵۲ نامهای دریافت کرد از دوستی در ارتش ایتالیا که به هنگام گشودن درهای یک زندان تفتیش عقاید به روی مردم در آنجا حاضر بود. رول در کتابش تاریخ تفتیش عقاید بخشی از آن نامه را نقل میکند.
«محکوم را در حوضچهای از آب آهک فرو میکردند (مادهای به شدت خورنده که گوشت قربانیان را در خود حل میکرد) و به تدریج تا گردن آنها را احاطه میکرد یا زنده زنده به دورشان دیوار میکشید. این شکنجه و عذاب، بسیار شدید اما آهسته بود. همینطوری که آهک بالا و بالاتر میآمد، تنفس قربانیان رفتهرفته دردناک میشد و به خاطر عذاب ناشی از تنگی نفس، به وحشتناکترین و دردناکترین شکلی جان میباختند. گاهی پس از مرگ، سرشان را از بدن جدا میکردند و به داخل گودیهایی که در آهک ایجاد شده بود میانداختند.»
قرن بیستم، به جای آنکه موجب وقفهای در این روایت وحشتناک ازرفتار وحشیانه انسان با انسان باشد، شواهدی بر تیره و تار شدن افق آینده به دست داد. تنها کافی است به هیتلر، استالین، و فرانکو، صحنههای کشتار در کامبوج، قتل عام در افغانستان، بوسنی، سومالی، روآندا، و بوروندی بیندیشیم تا نمونههایی از عدم تحمل تمایزات مذهبی و قومی را در نظر آوریم.
آنچه ما را از نیاکانمان جدا میسازد شاید صرفاً افزایش کارآیی تکنولوژیکی باشد که با آن یکدیگر را قتل عام میکنیم. با توجه به تاریخ تفتیش عقاید، شاید به زحمتش بیارزد که این وجه خوفناک طبیعت انسان را مورد توجه قرار دهیم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com