به گزارش بولتن نیوز، فرانک مجیدی: دلایلی که از «ما»یی را میسازد که امروز هستیم، میتواند دستهای از وقایع غریب باشد. نه ناشناختهترین افراد و نه مشاهیر، در تأثیرات حوادثِ ظاهراً بیاهمیت که زندگی را زیر و رو میسازد، مستثنی نیستند. هیتلر هم یکی از افرادی بود که وقایعی ظاهراً بیارتباط، او را در رسیدن به قدرت مُصِر نمود. زندگی هیتلر، سرشار از مرگها، فقدانها و حوادث عجیب بود که بر وی تأثیری شگرف نهادند. تأثیری عمیق که توانست از او فردی بسازد که وجه تباهیآورِ قدرت را برگزیند.
در یک روز سرد و یخبندان زمستان سال ۱۸۹۴، پسرکی چهار ساله با دوستانش روی یخهای رودخانهی «این» در پاسائوی آلمان مشغول بازی بود که ناگهان یخ زیر پایش خرد میشود و پسرک در آب سرد روخانه فرو میرود. پسربچه شروع به تقلا کردن و دست و پا زدن میکند تا خود را از فرو رفتن در آب یخبسته نجات دهد. صدای فریادهای کودک به گوش پسری بزرگتر به نام «یوهان کوئِبرگر» میرسد که خانهی پدریاش، در همان نزدیکیها بود. یوهان برای نجات کودک، در آب میپرد و او را از مرگ میرهاند. کودکی که یوهان نجاتش داد، «آدولف هیتلر» بود.
کسی به یاد ندارد که هیتلر، خود این حادثه را نقل کردهباشد. از این موضوع بهتازگی پرده برداشتهشده، آن هم از روی مطلبی که یک روزنامهی محلیِ وقت به چاپ رساندهبود. کوئِبرگر، بعدها کشیش میشود و هیتلر…
تنها چند سال پیش از آنکه هیتلر به قدرت برسد، او یک عضو تندروی جناح راست شناخته میشد که در مونیخ، سخنرانیهای آتشینی ایراد میکرد. پس از یکی از تندترین سخنرانیهایش، جمعیتی حدود ۲۰۰ نفره که سخنان هیتلر به مذاقشان خوش نیامدهبود، تلاش کردند که درسی به او بدهند. هیتلر روی زمین افتادهبود و از لگدهای محکمی که از مردم میخورد، مجروح شدهبود. در آن میان، عدهای که عصبانیتر بودند، قصد قتل او را داشتند که در این بحبوحه ۸ مرد مسلح، مانع از این ماجرا و مرگ هیتلر شدند. یکی از آن مردان مسلح، مرد ی ایرلندی به نام «مایکل کاف» بود. تصادفی عجیب به نظر میآید، ولی هیتلر در کنار مایکل در جنگ جهانی اول، جنگیدهبود. هیتلر گویا با مفهومِ قدردانی از ناجیان خود، آشنا نبود! کاف بعدها در پیِ اغتشاشات و کشتارهای حزب نازی، در یکی از شبهای گردهماییهای حزب به نام «چاقوهای بلند» اعدام شد!
در سال ۱۹۱۸ بلژیک شاهد نبردی بود که نیروهای انگلیسی از گاز خردل استفاده کردند. هیتلر جوان، در معرض این گاز سمی قرار گرفت و این واقعه ممکن بود جانش را بگیرد. گاز خردل، بارها در حملات جنگ جهانی اول مورد استفاده قرار گرفت و دهها هزار سرباز جان خود را بر اثر استنشاق آن از دست دادند، با این حال هیتلر یکی از قربانیان نبود. تنها اثر این حمله بر هیتلر آن بود که موقتاً کور شد و او را به بیمارستان ارتش آلمان منتقل کردند. همانقدر که این حادثه برای هیتلر، جای بختیاری فراوان او بود، بداقبالی جهان سالهای بعد را به همراه داشت. او پس از مدتی بهبودی کامل خود را به دست آورد و دوباره به میدانهای نبرد جنگ جهانی اول بازگشت. البته مطالعات جدید بر پروندهی پزشکی او در آن زمان نشان میدهد که کوری هیتلر، تنها به دلیل اصابت گلولهی گاز خردل نبوده. سوابق بیماری روانی او نیز در کوری موقت او مؤثر بودهاند. پزشک او، بیماری او را «آمبلیوپی هیستریک» توصیف کردهبود. بهرحال، خاطرهی جراحت از گاز خردل در جنگ جهانی اول آنقدر بر او مؤثر بود که در جنگ جهانی دوم، استفاده از حملات گاز خردل را ممنوع اعلام کرد.
قرار گرفتن در معرض حملهی گاز خردل، تنها خطری نبود که در طول جنگ جهانی اول، جان هیتلر را تهدید نمود. در اواخر جنگ، نیروهای بریتانیایی پلی را که آلمانیها برای جلوگیری از حمل و نقل نیرو به شهری اشغالشده در فرانسه ویران کردهبودند، فتح کردند و تعمیرش نمودند. به نظر میرسید که نیروهای انگلیسی در نبرد روی پل کاملاً برنده شدهاند، که سربازی جوان به نام «هنری تَندی» که دقایقی را استراحت میکرد تا نفسی تازه کند، توسط نیروهای آلمانی زخمی شد. آنجا بود که تندی متوجه سرباز جوان آلمانی شد که در میان بوتهها پنهان شدهاست. تندی در شلیک به سوی او درنگ کرد، چرا که هیتلر ۲۹ ساله زخمی بود و این صحنه، دل جوان انگلیسی را به رحم آورد. سالها بعد از تندی پرسیدند که چرا آن زمان به هیتلر رحم کرده است. او گفت: «دوست ندارم به مردی زخمی شلیک کنم.» اما مسلماً با برافروخته شدن آتش جنگ میان بریتانیا و آلمان در طول جنگ جهانی دوم، تندی از این همه لطفش پشیمان شدهبود.
چنانکه «اوتو واگنر»، یکی از ژنرالهای عالیرتبهی حزب نازی و مشاور اقتصادی هیتلر روایت میکند، او نزدیک بود که در حادثهی رانندگیای که در دههی ۱۹۳۰ برایش پیش آمد، کشتهشود. در روز سیزدهم مارچ سال ۱۹۳۰، مرسدس هیتلر تصادف سختی با یک کامیون کرد. رانندهی کامیون تنها لحظهای پیش از برخورد سهمگینش با اتومبیل هیتلر، ترمز گرفت. اتفاقاً واگنر شاهد این ماجرا بود. شش ماه بعد، هیتلر و حزب نازی در آلمان به قدرت رسیدند. اما برای آن رانندهی شوربخت کامیون چه رخ داد؟ هیچکس اطلاعی ندارد! اما مسلّم است که اگر همان یک ثانیه هم برای ترمز گرفتن درنگ میکرد، تاریخ تا حدود زیادی عوض میشد یا اقلاً هیتلر آنقدر مجروح میشد که زندگی حرفهایش کاملاً به خطر افتد. در سال ۲۰۰۰، ادعای خسارت هیتلر با امضای خود او برای تصادف مرسدسش روی سایت eBay قرار گرفت. یک فروشندهی آلمانی ادعا کرده که یک کمپانی بیمه، ۷۰ سال پس از تکمیل پرونده خسارت توسط هیتلر، آن را یافته و منتشر نموده است.
بهرغم میهنپرستی فراوان هیتلر، یک آلمانی که دانشآموختهی دانشگاه هاروارد بود به همراه همسرش، از دوستان بسیار نزدیک هیتلر در سالهای پیش از قدرت او محسوب میشدند. «ارنست هالْفْشتِنگِل» و همسرش، هلن، اولینبار زمانیکه تازه از نیویورک به مونیخ بازگشتهبودند، هیتلر را ملاقات کردند. سال ۱۹۲۱ بود. در آن زمان کسی نمیدانست که هلن به زودی فرشتهی نجات هیتلر خواهد شد. اولین ملاقات این زوج با هیتلر، زمانی رخ داد که هیتلر جوان سخنرانی پرشوری انجام میداد. از آن زمان هیتلر و این زوج دوستان خوبی شدند و حتی هیتلر بارها به آپارتمان آنها آمد. آنها در کودتای ناکام مونیخ هم در کنار هیتلر بودند. پس از شکست در کودتا، سه دوست به خارج از مونیخ فرار کردند و در خانهی این زوج پناه گرفتند. طبعاً هیتلر با اتهام بالاترین نوع خیانت مواجه شدهبود و این موضوع، مشکل هیستریک او را تشدید میکرد. هیتلر گفت: «همهچیز از بین رفته. ادامه دادن دیگر فایدهای ندارد.» و به سراغ تپانچهای رفت که در نزدیکی کابینت بود. هلن بازوی او را گرفت و پیش از آن که هیتلر فرصت استفاده از آن را یابد، به گوشهای پرتش کرد. کمی بعد، خانه توسط نیروهای پلیس محاصره شد. پلیس به درون خانه هجوم بیاورد و هیتلر گرفتار شد.
اتهام هیتلر که برایش دستگیر شد، خیانت بود. مجازات چنین اتهامی مرگ بود. با اینحال، اینکه با قوانین سال ۱۹۲۳ هیتلر از مجازات مرگ نجات یافت، به اندازهی کافی عجیب هست! مدتی کوتاه قبل از محاکمهی هیتلر، دولتِ وایمار اعلام وضعیت اضطراری کرد که این موضوع، روند قضاییِ حاکم را بهشدت دگرگون نمود. با این حساب، هیتلر محاکمهای با حضور هیئت منصفه نداشت. قاضیای که بررسی پروندهی هیتلر را بر عهده داشت، «گئورگ نایتهارد» نام داشت که قاضی بیطرفی به حساب نمیآمد. او به دیدگاههای فاشیستی هیتلر علاقمند بود و حتی در چندین جلسهی حزب جناح راست، شرکت کردهبود. قاضی نایتهارد او را از عملاً از محاکمهی قانونی نجات داد و حتی به او اجازه داد در صحن علنی دادگاه، سخنرانی کند و از اتهامش به عنوان وسیلهای برای رساندن پیام سیاسی خود، استفاده نماید. اظهار نظر آزادانهی او در دادگاه، او را بهعنوان یکی از بزرگترین صاحبنظران سیاستهای فاشیستی مطرح کرد و به او کمک کرد که در مدتی کوتاه، قدرت حزب نازی را به بالاترین حد برساند. اتهام هیتلر خیانت بود، اما بهجای دریافت حکم محتوم مرگ، تنها به ۵ سال زندان محکوم شد. حکمی که تنها نُه ماه اجرایی شد.
شاید تا اینجای مطلب منتظر بودهاید که از مردود شدن هیتلر در
مدرسهی هنر به عنوان یکی از عواملی که شخصیت او و آیندهی تاریخ را رقم
زد، نام بردهشود. اما این را نمیشود به پای «حادثه» گذاشت. استادان وقت
هیتلر باور داشتند که او هنرمندی بیاستعداد است. اما در همان بازهی
زمانی، یک حادثهی واقعی برای او پیش آمد: مرگ مادر!
مادر هیتلر، کلارا، تنها مدتی کوتاه بعد از تشخیص سرطان سینه در ۴۷ سالگی
فوت کرد. هیتلر بسیار به مادرش نزدیک بود و در کتاب «نبرد من» از این حادثه
بهعنوان «ضربهای وحشتناک» نام میبرد. او اعتقاد داشت که مرگ مادر
بهخاطر سرطان سینه نبوده، بلکه توسط یک پزشک یهودی مسموم شدهاست. این
موضوع هم میتواند یکی از عوامل نفرت شدید او از یهودیان باشد. مادر، همیشه
آدولف را تشویق میکرد که روزی هنرمند بزرگی میشود. پس از مرگ مادر، او
حامیش را از دست داد و از دنیای هنر هم راندهشد.
یکی از مهم ترین وقایع تاریخ معاصر، سکتهی ناگهانی لنین بود که به مرگ رهبر انقلابی شوروی انجامید. اگر این واقعه ناگهانی پیش نمیامد یا اقلاً لنین انقدر زنده میماند تا لئون تروتسکی شوربخت را به جانشینی خود انتخاب کند، جهان مجبور نبود قدرت استالین و یا تأثیرات هیتلر را تحمل نماید. لنین در آخرین فرمان خود، میخواست استالین را از سمت دبیر کل عزل نماید و استالین مسلماً خواستهی او برای ادامهی حکومت بر شوروی نبود. استالین، وصیت لنین را تعمداً به اطلاع کسی نرساند و به دروغ، خود را رهبر اتحاد جماهیر شوروی خواند. بخش عمدهی قدرت هیتلر به این دلیل بود که در ابتدای جنگ، حملهای به شوروی انجام نداد و این تا زمانی که از عرضاندام شوروی در مناسبات سیاسی جهان به وحشت نیافتاد، ادامه داشت. اگر مرگ لنین اتفاق نمیافتاد یا تروتسکی به جایگاه واقعی خود میرسید، این میزان قدرت هیتلر تا حدود زیادی تضعیف می شد. تروتسکی از مخالفان سرسخت تفکر هیتلر و حزب فاشیست بود. یک بار نوشت: «طرفداران هیتلر چه هستند، مگر اشباحی از انسان؟» او پیش از به قدرت رسیدن هیتلر و حزب نازی، فعالانه با حرب کمونیست آلمان همکاری میکرد تا از میزان اقتدار فاشیستها بکاهد. احتمالاً اگر او در شوروی به قدرت میرسید، از همان ابتدای جنگجهانی دوم با حملات نظامی تا حدود زیادی جلوی کامیابیهای هیتلر را میگرفت. ضمن آنکه تروتسکی یک یهودی بود و اگر میتوانست به قدرت برسد، قدرتمندترین یهودی در تاریخ جهان مدرن میشد. اگر یک نفر بود که میتوانست جلوی رخداد هولوکاست را بگیرد، همان تروتسکی بود و بس! او همچنین این قدرت و انگیزه را هم داشت که جلوی برآمدن فاشیسم را در اروپا بگیرد، خواه آن که هیتلر به قتلعام ادامه دهد و یا حتی فاشیستی دیگر، جانشین او گردد. اما اینها تنها یک رؤیا هستند. تروتسکی، مدتی کوتاه پس از آن که استالین به قدرت رسید، تبعید شد. بعدها هم توسط سرسپردگان استالین در مکزیک ترور گردید و کشته شد.
۱۰- ترور ناکام توسط یوهان گئورگ اِلسِر
پیشتر در «یک پزشک» برایتان از فیلم «والکیری» نوشتهام. داستان تلاش ناکام افسران عالیرتبهی آلمانی برای ترور هیتلر در سال ۱۹۴۴ و ناکامیشان. ستارهی فیلم هم «تام کروز» بود که نقش ژنرال کلاوس فان اشتافنبرگ را بازی میکرد. اما یک تلاش دیگر برای ترور هیتلر هم در تاریخ وجود دارد که کمتر مورد بررسی قرار گرفته. این ترور، دو سال قبل از آغاز جنگجهانی دوم رخ داد، یعنی در سال ۱۹۳۹٫ بر خلاف ماجرای والکیری، این تلاش توسط فردی تنها رخ داد که هیچ قرابتی با حزب نازی هم نداشت. فردی که مرتکب این عمل شد، السر بود. یک نجار آلمانی. اعتقادات چپ السر، او را درست در نقطهی مقابل هیتلر و حزبش قرار میداد. او از طرفداران حزب کمونیست آلمان بود که نقطهنظرهایی کاملاً مخالف با هیتلر و حزب او داشت. پس از به قدرت رسیدن حزب نازی، السر کار نجاری را رها کرد و در یک کارخانهی بمبسازی آلمانی مشغول به کار شد. هدف او از این تغییر شغل تنها یک چیز بود: عملی کردن ترور هیتلر! او در حین کار در کارخانهی والدِنمایِر در هایدِنهایم آلمان، سرگرم جمع آوری وسیله برای ساخت بمب خودش بود. السر یک ماه تمام را صرف خالی کردن ستونی کرد که در سالن سخنرانی سالانه هیتلر در محل کودتای شکستخورده مونیخ قرار داشت. او بهگونهای بمبش را زمانبندی کرد که هنگام سخنرانی، منفجر شود. اتفاقاً این سخنرانی کمتر از حد معمول طول کشید، چرا که شرایط جوّی نامساعد شد و هیتلر به سخنانش چند دقیقه قبل از انفجار، پایان داد. انفجار، ۸ کشته و ۶۰ مجروح برجای نهاد که البته هیتلر جزو آن ها نبود، اما «فریتز براون»، پدر عروس هیتلر در واپسین ساعات حیات دیکتاتور، جزو زخمیها بود. السر پس از این ناکامی، تلاش کرد که به سوییس بگریزد، اما در مرز شناسایی و دستگیر شد و در نهایت، بهدلیل این جرم اعدام گردید.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com