درحالی که ساعاتی پیش «علیرضا داوودنژاد» از «تشکیل کمیته بحران سینمای ایران» در خانه سینما خبر داد، در سینمای جهان «سریع و خشن 7» همچنان همچون سه هفته اخیر، این هفته نیز در صدر پرفروش ترین فیلم های سینمایی قرار گرفت و این درحالی است که بحث تحریم «خانه دختر» توسط حوزه هنری همچنان به یکی از مهمترین اخبار سینمایی کشورمان تبدیل شده است.
گروه سینما و تلویزیون، درحالی که ساعاتی پیش «علیرضا داوودنژاد» از تشکیل کمیته بحران سینمای ایران» در خانه سینما خبر داد، در سینمای جهان «سریع و خشن 7» همچنان همچون سه هفته اخیر، این هفته نیز در صدر پرفروش ترین فیلم های سینمایی قرار گرفت.
به گزارش بولتن نیوز، تشکیل کمیته بحران سینمای ایران، نقش حوزه هنری در سرنوشت فیلم «خانه دختر»، ماجرای اوباما و نتانیاهو در «روباه»، معرفی رئیس یازدهمین آکادمی فیلم آسیا، علاقه راسل کرو به یک مذهب ساخته دست بشر، ساخت هشتمین اپیزود سریع و خشن، و دلایل نمایش فیلم «سلما» در تمام دبیرستانهای آمریکا سرخط مهمترین اخبار «بولتن سینما» امروز هفتم اردیبهشت ماه را تشکیل می دهند. "کمیته بحران سینمای ایران" تشکیل میشود
علیرضا داودنژاد کارگردان و تهیهکننده سینما درباره جزییات جلسهای که طی چند روز گذشته اعضاء شورایعالی تهیهکنندگان با حجتالله ایوبی داشتند با بیان این مطلب برای بخش سینمایی ایسنا نوشت: «در این جلسه دلایل ناتوانی سینمای ایران برای جذب سرمایههای مردمی و فقدان رونق در بخش خصوصی ناشی از "ناامنی در بازار سینمای کشور" ارزیابی شد و مقرر گردید "کمیته بحران سینمای ایران" تشکیل شود و به مسایلی نظیر موضوعات زیر رسیدگی کند:
الف-سینمای ایران و محرومیت از بازار تلویزیونی
ب-سینمای ایران و تاراج مخاطبان و داراییها در بازار ماهوارهای
ج-سینمای ایران و نمایشهای غیرقانونی
د-سینمای ایران و سرقت، قاچاق وتکثیر غیرمجاز دربازار نمایش خانگی
ه-سینمای ایران وسالنهای نمایش حوزه
و-سینمای ایران وشهرداریها
ز-سینمای ایران و وزارتخانهها و نهادهای دولتی
و زمینههای دیگری که در پیوند باناامنی دربازار سینمای ایران و تاثیرات سوء آنها بر منظومه تهیه،تولید،توزیع ونمایش قابل مشاهده و بررسی است.»
آیا سرنوشت "خانه دختر" به حوزه هنری گره خورده؟
چسباندن واژه سیاستزده به سینمای ایران؛ نسبت غلوشدهای نیست. آفتی که بازوی موازیکاریها؛ آن را به وصلهای ناجور اما جداناپذیر در سینما تبدیل میکند. «حوزه هنری تبلیغات اسلامی» بهعنوان نهادی فرهنگی و خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد؛ امروز نه تنها قدرتمندترین سرگروه سینمای کشور و نبض اکران را دراختیار دارد بلکه حق دخالت در صدور پروانه نمایش و بازبینی مجدد فیلمها را نیز داراست و با این تفاسیر؛ دستِ بازی در اعمال سلیقه روی امور سینمایی دارد. تصمیمهای اتخاذ شده و حساسیتزایی که به دلیل جدا بودن راهش از وزارتخانه؛ گاه نه تنها به فیلمسازان مستقل بلکه به سینمای کشور ضربه وارد کرده. تاییدیه این ادعا؛ صنفیترین حرکت و اعتراض سینماگران طی سی و اندی سال اخیر دربرابر اقدام اخیر حوزه هنری بود. جلسهای که علی سرتیپی، پیمان معادی، مانی حقیقی، مرتضی شایسته، مصطفی شایسته، غلامرضا موسوی، عبدالرضا کاهانی، مهدی کرمپور و سیدجمال ساداتیان دو سال و نیم قبل برگزار کردند و شکایتهایشان را به استفادهی ابزاری این نهاد از سینماهای تحت امرش بیان کردند. در آن زمان 6 فیلم (پل چوبی، بیخود و بیجهت، خوابم میاد، من همسرش هستم، برف روی کاجها و پذیرایی ساده) از سینماهای حوزه کنار گذاشته شده بودند و این اقدام منجر به لبریز شدن صبر سینماگران شد.
در این معرکهی بوجود آمده ازسوی حوزه هنری؛ علی سرتیپی اینگونه چتر گسترده شده بر سر سینمای امروز ایران را توصیف کرد:"حوزه هنری؛ سینما را سیاسی کرده و فیلمهای خوب قربانی این سیاسی بازی شدهاند." و اینک شاید حوزه هنری باز در تدارک برنامهی تازهای برای برهم زدن سیاستهای سازمان سینمایی بهعنوان سکاندار اصلی سینمای ایران باشد. سرنوشت "خانه دختر" صفآرایی برای این جریانسازی را روشن میکند.
هسته شکلگیری حوزه هنری
حوزه هنری چگونه نهادیست؟ چگونه به عرصهی فیلمسازی قدم گذاشت؟ این نهاد در گذشته چه میکرد و امروز چه میکند؟ برای پاسخ به این سوالات؛ باید قدمی به عقب گذاشت: هسته شکلگیری حوزه هنری به اوایل انقلاب اسلامی و روزهای سرِ کار بودنِ دولتِ موقت برمیگردد. ابتدا با ساخت فیلمهای مستند طریقالقدس و فتح المبین برای تلویزیون و توسط افرادی همچون جمال شورجه، جواد شمقدری و رحیم رحیمپور که در مرکز «تل فیلم» دوره فیلمسازی را دیده بودند اما پیش از این موفق به ساخت فیلم نشده بودند؛ نهادی به نام "حوزه اندیشه و هنر اسلامی" با همکاری افرادی همچون محمد کاسبی، حسین خسروجردی و کاظم چلیپا؛ با این استدلال که وزارتخانه از اساس خراب است و نباید به آن دل بست؛ تاسیس شد.
چنین دیدی نسبت به اصلیترین متولی هنر و سینما در کشور؛ نشان از کاشتنِ تخمِ جدایی از شروع کار بود. تا آنجا که از همان ابتدای تشکیل؛ تا حدی مته به خشخاشِ اکرانِ فیلم "برزخیها" ساخته ایرج قادری گذاشتند که نه تنها فیلم را باوجود استقبال مردمی مجبور به توقیف کردند بلکه عبدالمجید معادیخواه(وزیر وقت فرهنگ و هنر) هم به اجبار استعفا داد. فیلم؛ چند زندانی فراری را نشان میدهد که بهرغم نداشتن باورهای دینی تحت تاثیر حرفهای پیرمرد متدینی قرار میگیرند که در ابتدا حرفهایش برای آنها تمسخرآمیز بود و این تغییر نگاه؛ آنها را وارد میدان مبارزه با نیروهای متجاوز میکند. گرچه سالها بعد؛ مسعود دهنمکیِ که همفکر با جریان اعتراضی آن روز عمل میکند؛ درست در مسیر ساخت "برزخیها" و برخوردار از ایدهی آن؛ «اخراجیها» را جلوی دوربین میبرد و از قضا بهشدت مورد حمایت(!) هم واقع میشود.
میان کشو قوسها و موضعگیریهای آن روز علیه فیلم قادری؛ اولین فیلم حوزه با نام «توجیه» توسط فیلمساز ارزشی آن زمان؛ محسن مخملباف درحال شکلگیری بود.
این مرکز در زمان تاسیس سعی در بهوجود آوردن جریانی همسو با اهداف انقلاب داشت که یک سال بعد در زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت. ادغام حوزه و سازمان تبلیغات اسلامی که مصادف بود با نگارش فیلمنامه «سقای تشنه لب» توسط رسول ملاقلیپور و «توبه نصوح» توسط محسن مخملباف؛ خود جریانی شنیدنی دارد. هنرمندان حوزه؛ یک روز قبل از آمدن نماینده سازمان تبلیغات اسلامی و صحبت نهایی برای ادغام؛ به این نتیجه رسیدند که زیر یوغ دولت رفتن؛ وابستگی - ذلت و بدبختی برای هنرمندان درپی دارد. در جلسه خصوصی میان هنرمندان؛ این پیشنهاد ازسوی مخملباف مطرح شد و مابقی نیز متفقا از آن حمایت کردند اما در روز جلسه؛ مخملباف موضع خود را تغییر داد تا حوزه در سایه سازمان تبلیغات اسلامی خزیده و از منابع سرشار آن برخوردار گردد. نتیجهی این ادغام نیز پیشپرداخت یک میلیون تومانی برای ساخت فیلم «توبه نصوح» بود. در همان مقطع ملاقلیپور با سرمایه 30 هزار تومانی سعی در ساخت «سقای تشنه لب» داشت.
فیلمهایی که حوزه از آنها حمایت کرد
با ساخت دو فیلم «توبه نصوح» و «سقای تشنه لب» اولی با حمایت تمام قد مالی و معنوی و دومی تنها با پشتوانه معنوی حرکت حوزه هنری در سینما شکل جدی به خود گرفت. «مرگ دیگری» ساخته محمدرضا هنرمند نیز همزمان با این دو فیلم در سال 62 اکران شد. «استعاذه» مخملباف در سال 63 نمایش داده شد. در «دو چشم بیسو شد» که آنهم نمایشاش در سال 63 بود؛ نام مخملباف در مقام نویسنده دیده میشود و کارگردانی فیلم را رضا رضوی عهدهدار بود. دو سال حوزه خروجی نداشت و در سال 65 با دو فیلم «گورکن» و «زنگها»ی محمدرضا هنرمند، «بلمی بهسوی ساحل» ساخته رسول ملاقلی پور و «بایکوت» مخملباف و روبیک منصوری؛ دوباره به پرده سینما بازگشت. «دستفروش» مخملباف که او را به جشنوارههای بینالمللی برد هم زیرسایه حمایتهای حوزه هنری ساخته شد اما بعد از نمایش آن؛ موضعگیری حوزه مقابل آن آغاز شد. پس از آن دیگر فیلمی از مخملباف در حوزه نمیبینیم. مجید مجیدی هم در سال 70 با حمایتهای این نهاد «بدوک» را میسازد که در جشنوارههای بینالملل حضوری پررنگ پیدا میکند. پس از این دوران؛ افول قدرت حوزه هنری و فراموشی هدف اولیه آن که پرورش فیلمساز و دنبالهروی از یک خط فکری در سینما بود را شاهدیم.
حذف فیلمسازان و بیخبری سازمان تبلیغات اسلامی از اوضاع
حوزهایهای آن روز غیر از شروع فعالیت فیلمسازی؛ جلوگیری از اکران فیلمهایی که با مزاجشان سازگار نبود را هم جز وظایفشان قرار داده بودند. آنها تمام همت خود را در تنگ کردن عرصه برای فیلمسازی امثال بیضایی، نادری، تقوایی و کیارستمی بهکار میگرفتند تا بدون رقیبی جدی؛ صاحب سبک و تفکر؛ خوراک موردنظر خود را به مخاطب ارایه دهند. «حاجی واشنگتن»، «برزخیها»، «خط قرمز»، «اجارهنشینها» ازجمله فیلمهای نیشخورده ازسوی حوزهاند. در مرام حوزهایهای آن روز؛ هرکس خارج از ایدئولوژی آنها؛ دشمنی بود که سعی در براندزی حاکمیت نوپای کشور داشت. در این شرایط مخملباف تبدیل به پادشاه بیتاج و تخت حوزه شد. فیلمسازان داخل حوزه که ترکش رفتارهای مخملباف به آنها هم رسیده بود؛ بر این باور بودند که مدیریت؛ از اوضاع حاکم بر حوزه هنری ناآگاه است و جولان دادنهای مخملباف درنتیجهی این بیاطلاعیست. شرایط؛ عرصه را تا جایی تنگ کرد که صبر اعضا لبریز شد. برخی چون ملاقلیپور حوزه را ترک کردند و برخی دیگر نامهای به آیتالله جنتی نوشتند تا او را از وخامت اوضاع مطلع کنند اما این نامه نتیجهای نداشت.
در این مقطع حوزه به محلی برای استفاده ابزاری و بهرهبرداری شخصی برای برخی افراد تبدیل شده بود. درنتیجه درگیریها و پرخاشگریهای داخلی، نیاز مالی و قدرتی در خارج از حوزه به نام بهشتی که این نهاد توانایی رقابت با آن را نداشت؛ کمکم به سمت سینمای گیشه رفت. نتیجهی آن ساخت «آدمبرفی» بود. حوزه هنری در این بازه زمانی به دلیل نیازهای مالی؛ حصاری که دور خود کشیده بود را شکست و برای مشارکت با شرکتهای خصوصی ساخت فیلم اعلام آمادگی کرد. تولید «آدم برفی» گرچه ذائفه مردم را از دو منظر محتوا و ساختار ارضا کرد و از همه وجوه فیلم قابل دفاعی بود اما با تفکر حوزه هنری و نهادی که در گذشتهای نهچندان دور؛ اینگونه جریان فیلمسازی را مورد نکوهش قرار میداد، سازگار نبود و نشان از یک چرخش 180 درجهای داشت. مسیری که پس از فیلم میرباقری با قدرتی بیشتری ادامه پیدا کرد.
رقیبی که حوزه هنری را از پا درآورد
یکهتازی حوزه هنری تبلیغات اسلامی بر سینما زیاد طول نکشید. فرهنگوهنر که از زیر سایه وزارت علوم درآمده و از یک معاونت فراتر رفته و صاحب وزارتخانهای مستقل شده بود؛ در سال 62 برای امور سینمایی یک بازوی کمکی؛ جدا از معاونت سینمایی وزارت فرهنگو ارشاد هم بهدست میآورد و بنیاد سینمایی فارابی شکل میگیرد.
فخرالدین انوار که در سمت معاونت سینمایی وزارت ارشاد؛ سیاستگذاری سینما را بهدست گرفته؛ از سیدمحمد بهشتی دعوت میکند تا در بهحرکت درآوردن چرخهای زنگزدهی سینما او را یاری رساند. بهشتی میآید تا قدرتی به نام بنیاد سینمایی فارابی؛ مقابل حوزه هنری قد عَلَم کند. قدرتی که تمام تصمیمگیریهای سینما از تصویب فیلمنامه تا مخارج و بودجه را رصد میکرد. این رقیب جدی؛ خواهان حاکم کردن تفکرات روشنفکرانه بر سینما و پرورش فیلمسازان خارج از حوزه هنری بود. فارابی مجال فیلمسازی را برای هنرمندانی که حوزه هنری راه را برای آنها مسدود کرده بود؛ فراهم کرد. معرفی سینمای ایران به جوامع بینالملل یکی دیگر از اهداف موردنظر بهشتی بود که در نخستین قدم در سال 64 کیانوش عیاری را با فیلم «تنوره دیو» راهی جشنوارههای خارجی کرد و عیاری با کولهباری از جوایز به وطن بازگشت. در ادامه افرادی مانند ملاقلیپور که از حوزه هنری قهر کرده بودند؛ به سمت فارابی کشانده شدند. ملاقلیپور در سال 66«افق» را میسازد و حاتمیکیا «دیدهبان» را. نمونههای موفقی از سینما که باب میل حوزه هنری بودند اما ساختشان در فارابی پیریزی شد و در اینگونهی فیلمسازی از حوزه پیشی گرفت.
معرفی فیلمسازی به نام حاتمیکیا حسادت حوزه هنری را درپی داشت و تمام توانش را برای جذب او بهکار گرفت. با وجود اینکه «مهاجر» و «وصل نیکان» حاتمیکیا در حوزه هنری شکل میگیرند اما «از کرخه تا راین» آس دیگری بود که توسط بهشتی در فارابی رو میشود.
فارابی نه تنها در ساخت فیلمهایی که حوزه آرزوی تولیدش را داشت؛ موفق عمل میکند بلکه تا جذب پیشکسوتانی مانند مخملباف هم پیش میرود. موفقیت بهشتی ناشی از توجه به محتوا؛ درکنار انتقاد از محیط جامعه و درنظر گرفتن شاخصههای گیشه بود. نکتههای الزامآوری برای سینما که جایی در برنامهها و اهداف حوزه هنری نداشت. درنهایت بهشتی در جذب فیلمسازان و مستحکم کردن بدنهی بنیاد فارابی توانست موفقتر از رقیب عمل کند تا آنجا که غیر از مشکلات درونی حوزه؛ اقدامات این مرد مو طلایی مزید بر علت برای ترک فیلمسازان شد و فیلمسازی که در این مرکز امیدهایی فراوانی به آن بسته شده بود؛ به حال رکود درآمد و پیکان کینهها؛ رئیس آرام و صبور فارابی را نشانه رفت. در پایان این مسیر؛ فعالیتهای حوزه هنری پس از مدتی نه چندان دراز به سینماداری محدود شد که در این مسیر هم نشان داد در مواقع خاص و هر زمان اراده کند؛ از همین ابزار برای به رخ کشیدن قدرت خود حداکثر استفاده را میبرد.
این فراز و نشیبها و تجربههایی که گاها برای حوزه هنری تلخ بود؛ چیزی را در مسیر بهبود سینمای آرمانی این نهاد تغییر نداد و جابجایی سلایق در تولید؛ جای خود را به تغییر نگاهها و مقاومت ضمنی دربرابر برخی سیاستهای جاری سینما داد. این تفاوت دیدگاهها هنوز هم وجود دارند تا آنجا که محسن مومنی شریف(رییس حوزه هنری) اذعان میکند؛ برخی فیلمها همسو با سیاستها و پارامترهای حوزه هنری نیست. او از این آثار به فیلمهایی با مفهوم سیاهنمایی یاد میکند.
باید باور کرد؛ حوزه هنوز میتواند در جریان سینمای ایران خود را به اثبات برساند. این نهاد به واسطهی سینماهایی که دراختیار دارد؛ میتواند پروژهی اکران در کشور را با تلاطم مواجه کرده یا جریان آرام آن را برهم زند. فقط کافیست چتر حمایتی خود را از فیلمهایی که قرار است در پروسهی اکران قرار گیرند؛ برچیند تا فیلمها متوقف بمانند.
ماجرای اوباما و نتانیاهو در «روباه»
نشست نقد و بررسی فیلم «روباه» با حضور بهروز افخمی، کارگردان این فیلم و آرش مجیدی عصر دیروز در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
در ابتدای این نشست افخمی گفت: نزدیک به 20 سال بود که فیلم با موضوع جاسوسی نساخته بودم. دلم برای ساخت فیلم با چنین موضوعی تنگ شده بود. من از قبل هم طرفدار فیلمهای جاسوسی بودم و البته به نظرم این فیلم هم فیلمی قصه گو بود که تماشاگر را خسته نمیکرد.
افخمی در ادامه به سوالات حاضران پاسخ داد. او در پاسخ به یکی از حضار گفت که شاید بیننده این فیلم را باور نکند، به ویژه در آخر فیلم که کار فانتزی شده است، گفت: داستان این فیلم، جاسوسی کلاسیک است. به نظرم هیچ چیز منطقی برای باور نکردن وجود ندارد. هر کسی که علاقهای به فیلم جاسوسی داشته باشد از این فیلم خوشش میآید. من تعجب میکنم چرا که عدهای فکر میکنند اگر حرفی دائما تکرار شود حقیقت پیدا میکند، در حالی که اگر میلیونها نفر حرف غلطی را بگویند باز هم غلط است.
وی اضافه کرد: همان طور که در داستان میبینید برادر بزرگ نتانیاهو تصمیم میگیرد تا دانشمند ما را ترور کند در حالی که اوباما به او گفته است که چنین کاری نکند. اگر یادتان باشد حدود 2 سال پیش اوباما مصاحبه کرد و چنین موضوعی را گفت که البته معنای ضمنی آن این بود که آمریکا در جریان ترورها بوده و اسرائیل آنها را انجام میداده است. پس نتانیاهو برای انجام این کار نباید از هیچ دستگاه امنیتی اسرائیل کمک بخواهد و فردی را که مورد اطمینان او است به ایران میفرستد تا این کار را انجام دهد. حال از این جا به بعد داستان براساس همین منطق پیش میرود. سرپرست ماموران اطلاعات ایران به این موضوع مشکوک میشود که چرا یک مقام رده بالا برای یک کار پیش پا افتاده به ایران میآید و از طرف دیگر او از هیچ نیرویی کمک نمیگیرد چرا که این عملیات باید مخفی بماند. در نتیجه اطلاعات ایران تصمیم میگیرد تا او را دستگیر نکند بلکه برای او دام گذاری کند تا از این طریق شبکههای جاسوسی مرتبط با اسرائیل را کشف کند. برای این کار مجبور میشود تا صحنه سازی کند تا بقیه جاسوسان اسرائیل از حقیقت ماجرا خبردار نشده و به غلط به ادامه کارشان بپردازند. این موضوعها بارها در فیلم های جاسوسی دیده شده است.
این کارگردان تصریح کرد: البته دیدن فیلمهای جاسوسی بر همه واجب نیست و اصولا فیلمهای جاسوسی در همه جای دنیا جزو 10 فیلم پرفروش هفته یا سال قرار نمیگیرند، چرا که تماشاگر حرفهای خود را میخواهند. اگر بخواهیم بگوییم که ساخت چنین فیلمی منطقی نیست من میگویم که شما اشتباه میکنید.
او همچنین درباره سیاسی بودن یا نبودن این فیلم گفت: فیلمهای جاسوسی فیلمهای پلیسی است و از این جهت و به خاطر دستگاههای پلیسی و امنیتی ممکن است سیاسی به حساب آید.
افخمی در ادامه صحبتهای خود به برخی از انتقادات اشاره کرد و گفت : عدهای میگویند فیلم گافهای بزرگی دارد، برای مثال یک نفر پیش من آمد و به من گفت در آن قسمت که مشغول تعقیب و گریز در مترو بودید، اشتباه کردید چرا که دوربینهای مترو میتوانست او را دنبال کند همان طور که در فیلم «قلادههای طلا» این چنین بود. من در پاسخ به او گفتم که بین تعقیب و تعقیب و مراقبت تفاوت است. در فیلم «قلادههای طلا» میخواهند فرد را دستگیر کنند اما ما در اینجا میخواهیم تا طرف را دنبال کرده و به اطلاعات مهمتری دست پیدا کنیم، در نتیجه باید چنین کاری کنیم.
آرش مجیدی درباره نقش خود در فیلم «روباه» گفت: من تاکنون مامور اطلاعات ایرانی ندیده بودم، در نتیجه اتفاقی که در این فیلم برای من رخ داد، جالب بود. البته به نظرم بهروز افخمی این قدر به موضوع اشراف داشت و تحقیقات گستردهای انجام داده بود که همه چیز را میدانست.
مجیدی در پاسخ به این سوال که با توجه به این که شما تجربه کارهای سیاسی و امنیتی بسیاری دارید، آیا گمشدهای در این حوزه دارید گفت: ما مردم سیاست زده ای هستیم چرا که صحنههای انقلاب و جنگ را دیدهایم. در میان کارهای من «ارمغان تاریکی» درباره عشق بود و ربطی به سیاست نداشت و این فیلم نیز جاسوسی است و نمیدانم چرا به سیاست ربطش میدهند. من هیچ گمشدهای در این حوزه ندارم.
وی اضافه کرد: خاطرم هست زمانی که فیلم رستگاران را بازی میکردم احساس میکردم که مردم این پلیس را پس بزنند اما اینگونه نشد و مردم استقبال کردند، حال با این وجود من سعی کردم در نقشهای بعدی خودم، از پلیس بودن فاصله بگیرم، چرا که همیشه سعی کردهام تا نقشهایم را تکرار نکنم.
کارگردان فیلم «روباه» گفت: من 20 سال پیش فیلم «روز شیطان» را با پول خودم ساختم. در آن زمان فیلمنامه را برای رئیس وقت بنیاد فارابی بردم و گفتم که این را بخوانید و یک کلمه به من بگویید آری یا نه. اگر بخواهید به چیزی ایراد بگیرید من نمیتوانم فیلم بسازم. این داستان گذشت و به من اجازه دادند تا فیلم را خودم و بدون آنها بسازم. اما حالا که بعد از 20 سال من را شناختهاند، اوضاع متفاوت شده است. خاطرم هست که برای مشورت درباره سناریویی به نام «پازل» به من زنگ زدند، در جریان همین تماس باخبر شدم که سازمان انرژی اتمی پولی را برای ساخت چنین فیلمی در نظر گرفته است و از من پرسیدند که آیا فیلنامهای دارم یا خیر. من گفتم که برای ساخت این فیلم به من مشاور حرفهای بدهید و واقعا هم دادند. برای مثال نیمه دوم فیلمنامه من چیز دیگری بود اما در گفتوگو با همین مشاور متوجه شدم که اتفاقی مشابه آنچه در نیمه دوم فیلم دیدیم در ایران رخ داده است. پس من مجاب شدم که فیلمنامهام را عوض کنم و این را جایگزین کردم.
بهروز افخمی درباره نحوه کار با بازیگران این فیلم و پرورش شخصیت آنها در فیلم گفت: اگر فیلمنامه خوب نوشته شده باشد و مطمئن شویم که در اجرای آن برای بازیگر مشکلی وجود ندارد و قابل قبول است، نباید به کسی چیزی گفت، مگر بازیگری که فکر کند تا این فیلم ساخته میشود تا همه او را ببینند نه داستان فیلم را. به نظرم من نگهبان فیلمنامهام هستم و اگر بازیگری بخواهد به آن توجه نکند با من طرف است. اصولا در انجام کارهای سینمایی صدا سختتر از صورت است، بازیگری که صدا را خوب ادا کند صورتش نیز خوب خواهد بود.
افخمی در پایان درباره این که چرا بابک حمیدیان برای چنین نقش کوتاهی انتخاب شد و در سکانس آخر آیا عمدا از خون به رنگ نارنجی استفاده کردید یا اشتباه کردید گفت : امروزه رنگ خون در سینما قابل کنترل است. به صورت کلی باید دقت کرد که اگر بخواهیم صحنهای را بگیریم که خود صحنهسازی است، مهم این است که رابط موضوع را قبول کند. البته در همان سکانس به غیر از یک نمای بسته از صورت، خونها به همان رنگ قرمز مایل به سیاه دیده میشد.
وی اضافه کرد: به نظرم بابک حمدیان بسیار فوق العاده است. او سر این فیلم به من گفت هر نقشی که به من میخورد را به من بدهید و مهم نیست که طولانی یا کوتاه باشد. من از علاقهای که او به بازیگری دارد واقعا خوشحال شدم، امیدوارم بتوانم در آینده با او کار طولانی هم داشته باشم.
«ونگ شیائوشای» رئیس آکادمی فیلم آسیا شد
برگزارکنندگان جشنواره بینالمللی فیلم پوسان روز گذشته «ونگ شیائوشای»، فیلمساز برجسته چینی را به عنوان رئیس یازدهمین آکادمی فیلم آسیا معرفی کردند.
یازدهمین آکادمی فیلم آسیا 24 سپتامبر الی 11 اکتبر در خلال بیستمین جشنواره فیلم پوسان برگزار میشود. جشنواره امسال پوسان 1 الی10 اکتبر در کره جنوبی برگزار میشود.
«شیائوشای»، سازنده فیلم «11 گل» و برنده خرس نقرهای، سال گذشته نیز با فیلم «فراموشی قرمز» در جشنواره فیلم پوسان حضور یافته بود.
بنا بر این گزارش، آکادمی فیلم آسیا از 30 آوریل پذیرای آثار خواهد بود.
منتظر دریافت مجوز ساخت «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» هستم
فرزاد موتمن که با «خداحافظی طولانی» در بخش ملی و در حال حاضر با همان فیلم در بخش بین الملل سی و سومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد درباره فیلمنامه «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» گفت: پس از ساخت فیلم «خداحافظی طولانی» فیلمنامه «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» را به پایان رساندم و به شورای صدور پروانه نمایش تحویل داده ام و منتظر دریافت مجوز هستم.
وی ادامه داد: فیلمنامه «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» یک درام اجتماعی با پس زمینه پلیسی است و اگر مشکی برای تولید ایجاد نشود این اثر را در سال جاری به تولید می رسانم.
موتمن با اشاره به حضور فیلم «خداحافظی طولانی» در بخش «سینمای سعادت» بخش بینالملل سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر بیان کرد: خوشحالم «خداحافظی طولانی» پس از حضور در بخش ملی جشنواره در بخش بین المللی نیز دیده می شود.
این فیلمساز در پایان با اشاره به تغییراتی که در فیلم «خداحافظی طولانی» برای نمایش در بخش بین الملل داده است، گفت: نمایش فیلم بدون تغییر خواهد بود ولی این نکته را باید متذکر شوم زمانی که این فیلم در بخش «سودای سیمرغ» جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد، میکس صدای آن نهایی نشده بود اما برای نمایش در بخش بین الملل جشنواره میکس صدای «خداحافظی طولانی» را نهایی کردم.
علاقه راسل کرو به یک مذهب ساخته دست بشر!
راسل کرو میگوید دوستیاش با تام کروز باعث شد او مطالعات بیشتری درباره ساینتولوژی بکند. این بازیگر درباره حس کنجکاوی خود نسبت به این مکتب صحبت کرد و گفت: از همان وقتی که کودک جوانی بودم علاقه زیادی به مذهب داشتم.
کرو که کروز را از طریق دوستیاش با نیکول کیدمن، وقتی او با کروز ازدواج کرده بود، میشناسد در ادامه گفت: داشتیم کمی وقت با هم سپری میکردیم برای همین فکر کردم میتوانم بیشتر درباره چیزهایی که او به آنها علاقه دارد اطلاعات کسب کنم. در مغازه ویدیو فروشی فیلمی درباره ساینتولوژی پیدا کردم و آن را تماشا کردم. آنقدرها هم حاوی اطلاعات نبود اما مساله را با تام مطرح کردم و به نظرم خیلی جالب رفتار کرد. سعی نکرد یک جفت کفش به من بفروشد. فقط گفت اگر این مسالهای است که توجه تو را جلب کرده، خودت دنبالش را خواهی گرفت و فکر میکنم این اتفاق درباره هر نوع مذهب و آیینی میتواند بیفتد، اگر کشف خود انسان باشد.
این اولین باری نیست که کرو علاقه خود را نسبت به ساینتولوژی بیان کرده است. او سال ۲۰۰۵ هم در مصاحبهای با مجله اینترویو گفته بود که به همراه تماشا کردن چند ویدیو، او یک کتاب راهنما نوشته ال رون هابارد، موسس این آیین را هم خوانده بود.
او به مجله گفته بود: این مذهب برای کسانی که احساس میکنند نیازمند یک زمین محکم زیر پایشان هستند عالی است، کسانی که احساس میکنند دنیا از دستشان فرار کرده است. من این مساله را با ساینتولوژیستها در میان گذاشتم و آنها هم مخالفت نمیکنند.
یک داستان انفجاری در سال ۲۰۱۱ که در نیویورکر به چاپ رسید، به بررسی روابط بسیار نزدیک بین هالیوود و ساینتولوژی پرداخت. جذب کردن شخصیتهای محبوب و شناختهشده هالیوودی به سمت این آیین همیشه یکی از کارهای اصلی این کلیسا بوده است؛ کلیسایی که در پایان دهه ۱۹۶۰ اولین مرکز سلبریتیهای خود را در هالیوود راهاندازی کرد.
ساینتولوژی یا مکتب علم گرایی، مجموعهای از تعالیم است که رون هابارد (یا ال رون هابارد) نویسنده داستانهای علمی تخیلی آن را توسعه بخشید. علم گرایی به معنای اعتقاد به لزوم محوریت علوم تجربی و روش تجربی در همه شئون زندگی است. بزرگترین مخالفان این آیین در ایالات متحده را مسیحیان معتقد و اعضای سابق کلیسای ساینتولوژی تشکیل میدهند. بسیاری معتقدند این آیین تنها برای درآمدزایی ایجاد شدهاست. کلیسای ساینتولوژی به شدت در برابر نوشتههای مخالف خود واکنش نشان میدهد و با استفاده از کپی رایت و ادعای اینکه مخالفان، اسرار این دین را فاش کردهاند با به دادگاه کشاندن بسیاری از مخالفان آنها را خاموش کردهاست. همچنین تعدادی قتل هم به طرفداران این دین نسبت داده میشود.
چند سال پیش انتشار خبر اعتقاد تام کروز به این آیین با سروصدای زیاید روبه رو شد و جدایی او از هر دو همسرش را نیز به تصمیم کلیسا مرتبط میدانند.
ساینتولوژی در برخی کشورها به طور رسمی مذهب شمرده میشود و برخی از کشورها از جمله فرانسه آن را صرقا یک فرقه خواندهاند.
«سریع و خشن ۸» ساخته میشود
بعد از موفقیت گیشه ای فیلم «سریع و خشن 7» حالا مسئولان کمپانی یونیورسال تصمیم گرفته اند تا قسمت هشتم از این مجموعه را هم بسازند.
وین دیزل بازیگر اصلی این مجموعه که خود مسئولیت اعلام رسمی خبر را بر عهده داشت همین طور از تاریخ اکران فیلم هم رونمایی کرد.
بر همین اساس روز 14 آوریل 2017 «سریع و خشن 8» راهی پرده های سینماهای جهان خواهد شد. خیلی ها احتمال می دادند این مجموعه با مرگ «پل واکر» به پایان برسد اما با اعلام این خبر، مشخص شد که یونیورسال فعلا قصد تعطیلی خط تولید «سریع و خشن» را ندارد.
قسمت هفتم از این مجموعه بهتازگی راهی پرده های سینما شده و تا کنون بیش از یک میلیارد دلار فروش جهانی داشته است.
این نخستین فیلم کمپانی یونیورسال است که در اکران اصلی خودش توانسته رقم یک میلیارد دلار را رد کند. پیش از این فقط فیلم «پارک ژوراسیک» توانسته بود از مرز یک میلیارد دلار فروش بگذرد که آن هم به لطف اکران مجددش در سال 2013 بود.
«جامهدران» در تدارک اکران عید فطر
جمال ساداتیان تهیهکننده فیلم «جامه دران» با اشاره به اینکه در نظر دارد این فیلم را عید فطر در سینماهای کشور اکران کند، گفت: نوبت اکران عید فطر یکی از بهترین زمان ها برای اکران فیلم در سینمای ایران است و ما هم تلاش می کنیم تا «جامه دران» به کارگردانی حمیدرضا قطبی را در این نوبت اکران کنیم.
وی ادامه داد: با توجه به حضور بازیگران شناخته شده سینمای ایران و داستان متفاوتی که این فیلم روایت می کند، فکر می کنم «جامه دران» بتواند از استقبال مناسبی برخوردار شود.
ساداتیان تاکید کرد: نسخه ای که برای اکران عمومی در نظر گرفته شده است هیچ تفاوتی با نسخه نمایش داده شده این فیلم در سی و سومین جشنواره فیلم فجر ندارد.
فیلم سینمایی «جامه دران» اولین تجربه بلند سینمایی حمیدرضا قطبی است. در این فیلم بازیگرانی چون مهتاب کرامتی، پگاه آهنگرانی، افسر اسدی، مصطفی زمانی، محمود بهروزیان، فرزانه نشاط خواه و الهام نامی حضور دارند. «جامه دران» توانست دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه اقتباسی را از سی و سومین جشنواره فیلم فجر بدست آورد.
داستان فیلم سه اپیزودی «جامه دران»، درباره زنی به نام شیرین است که در مراسم ختم پدرش به روابط جدیدی در زندگی او پی میبرد و حقایقی تازه را کشف میکند و ...
مرور سینمای ایران در دانشگاه يوسی الای از آثار رسمی تا آنسوی آبی
آرشيو دانشگاه يوسيالاي با اعلام این خبر افزود: این آرشيو خوشحال است كه يك بار ديگر به بررسي جريانهاي متنوع سينماي ايران ميپردازد و در قالب مجموعههاي سالانه، فيلمهاي كلاسيك و اخير سينماي ايران و ايرانيان خارج از كشور را زير ذرهبين ميگذارد. در پی اهداي جايزه بهترين فيلم خارجي زبان اسكار به فيلم «جدايي» اصغر فرهادی در سال ۲۰۱۱، عمق و وسعت سينماي ايران امروز همچنان با چالشهایي كه فيلمسازان با آن روبه رو هستند، در مركز توجه باقي است. در حالي كه استادان تثبيت شده به ارايه صداي خود ادامه ميدهند كه شامل چهرههايي چون فيلمنامه نويس و كارگردان رخشان بنیاعتماد ميشود، فيلم «قصهها» ساخته او كه برنده جايزه نيز شده، افتتاح كننده مجموعه امسال خواهد بود و در كنار چنين چهرههايي، فيلمسازان جوان نيز مسير خود را ادامه ميدهند.
در ادامه آمده است: تاثير فرهادي را ميتوان در شماري از درامهاي فوقالعاده و قوي معاصر ديد كه توسط كارگردانهاي جديدتر ارايه ميشوند و فيلم هايي چون «ملبورن» نیما جاویدی و «عصبانی نيستم» رضا درمیشیان از اين جمله هستند. در حالي كه ديگر فيلمهاي اين فهرست الگوهاي متفاوت بصري و روايتي را دنبال ميكند. «ماهي و گربه» شهرام مکری و «۳۱۶» پیمان حقانی از اين جمله هستند. اين تركيب جدي و بي پرواست كه موجب ميشود تا اين لحظه به خصوص جذاب، به چشم اندازي از سينمای ملی هميشه نيرومند ایران بدل شود.
برنامه نمايش اين فيلمها كه در تئاتر بيلی وايلدر روي پرده ميروند چنين تعيين شده است:
«قصهها» ۲۵ آوريل، «عصباني نيستم» ۲۶ آوريل، «ماهي و گربه» ۲۶ آوريل، «من نگهدار جمالی هستم وسترن میسازم» ۲۷ آوريل، «امروز» اول ماه مي، «فرش قرمز» ۲ ماه مي، «در دنياي تو ساعت چند است؟» ۶ ماه مي، «رز سرخ» ۸ ماه مي، «۳۱۶» ۱۰ ماه مي، «ملبورن» ۱۵ ماه مي و «هنوز زندگي/ محسن بديع: صنعتگر سينما» ۱۶ ماه می.
«هنوز زندگي» همان فيلم «طبيعت بيجان» است كه در سال ۱۹۷۴ برنده خرس نقره برلين شد و فيلم دوم فيلم كوتاه ۴۵ دقيقهاي «محسن بدیع: صنعتگر سینما» ساخته عزيز ساعتي بر مبنای فيلمنامهاي از خود وي، محصول سال ۲۰۰۹ گراميداشتي از محسن بديع است كه با حضور پسران بديع و محسن فرمان آرا، هوشنگ كاووسي و ناصر ملك مطيعی در آن به تقدير از اين سينماگر فقيد پرداخته ميشود.
«من نگهدار جمالی هستم وسترن میسازم» نام فیلم مستندی به کارگردانی کامران حیدری است. این مستند درباره زندگی فردی به نام نگهدار جمالی است که سالهاست در شهر شیراز به ساخت فیلم وسترن مشغول است. این فیلم مستند ۶۵ دقیقه ای در جشنواره پوسان ۱۳۹۱ حضور داشت.
«در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین ساخته بلند صفی یزدانیان در مقام کارگردان محسوب میشود. در این فیلم به جز لیلا حاتمی و علی مصفا تعدادی از بازیگران بومی استان گیلان به ایفای نقش پرداختند.
فیلم «رز سرخ» ساخته سپیده فارسی از جمله آثاری است که مواضع منفی نسبت به جمهوری اسلامی گرفته است.
چرا فیلم «سلما» در تمام دبیرستانهای آمریکا نمایش داده میشود؟
چند سال است که اعتراضات سیاه پوستان در آمریکا شدت گرفته است. آنها به آپارتایدی که در جامعه آمریکا نسبت به آنان وجود دارد، معترضاند. در جریان این اعتراضات تعدادی از سیاهپوستان معترض توسط پلیس آمریکا کشته شدند. پلیس آمریکا به دلیل این اقدامات متهم به «نژادپرستی» شده است. اوباما رئیسجمهور آمریکا یک سیاهپوست است و دلیل انتخاب او را مدیریت روانی اعتراضات مدنی در جامعه آمریکا میدانند.
در سالهای اخیر نیز جایزه اسکار به چند فیلم با موضوع حقوق سیاه پوستان و ظلمی که در جامعه آمریکا به آنها روا داشته شده، اختصاص یافته است. برخی این روند را در ادامه همان توجیه روانی و کاهیدن شدت اعتراضات تحلیل میکنند و برخی دیگر این را حرکت و تلاش برخی دولتمردان آمریکایی برای محترم شمردن این حقوق و از بین بردن نگاه تحقیرآمیز به سیاه پوستان در این جامعه تفسیر میکنند. البته بسیاری معتقدند که با برخورد جدی و عموماً خشونتآمیز پلیس آمریکا با سیاه پوستان که هر چند وقت یک بار سوژه جدی اعتراضات مردمی میشود، این اختلاف و اعتراض در حال شدت گرفتن است. مایکل بروان، اریک گارنر، داریوس سیمونز، تری وان مارتین و ... تعدادی از این سیاه پوستان بودند، که به دلیل خشونتهای پلیس آمریکا کشته شدند.
اعتراضات سیاه پوستان در تمامی این سالها رهبران و سردمدارانی همچون دکتر مارتین لوتر کینگ، مالکوم ایکس، رزا پارک و ... را به خود دیده است و حتی جمعی از موزیسینهای مطرح آمریکایی مانند مایکل جکسون موسیقیهای اعتراضی در این زمینه ساخته بودند. نویسندگانی همچون الکس هیلی نیز با انتشار چندین کتاب در این باره با عناوین «ریشهها»، «مصاحبه با مالکوم ایکس» و ... روایتهای متعددی درباره تبعیض موجود نسبت به سیاه پوستان در آمریکا منتشر کردند.
حالا و در راستای برنامه از پیش تعیین شده «سلما برای دانش آموزان»، کمپانی پارامونت برای تمام دبیرستان های دولتی و خصوصی ایالات متحده یک نسخه از دی وی دی فیلم «سلما» را ارسال می کند. آوا دوورنی، کارگردان این فیلم هم این خبر را در نشست پنجشنبه سازمان ملل اعلام کرد و گفت برای هر معلمی که بخواهد «سلما» را در کلاس تدریس کند هم یک نسخه ارسال خواهد شد.
فیلم سلما در مورد راهپیمایی عظیم مارتین لوتر کینگ از مونتگامری تا سلما است که نقطه عطفی در تاریخ سیاسی سیاه پوستان در کشور آمریکا را شامل می شود. مگان کالیگان مدیر کمپانی پارامونت هم در مورد این خبر گفت:« از آنجایی که خیلی از بچه های دبیرستانی باید سال آینده در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، خوب است که شجاعت و شکیبایی و ثبات کسانی را که برای حق رای در سال 1965 جنگیدند را ببینند.»
فیلم «سلما» با بازی چهره هایی چون دیوید ایلووو، کارمن ایوگو، تیم راث، کامن و اپرا وینفری و کارگردانی آوا دوورنی سال گذشته در سینماهای جهان اکران شد. این فیلم توانست نامزد سه جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم سال شود و در نهایت مجسمه طلایی بهترین ترانه را به خاطر ترانه «گلوری» با صدای جان لجند و کامن به خودش اختصاص داد.
انتهای پیام/