زیباکلام «خواسته یا ناخواسته» در کانون یک ابتذال سیاسی خود را به زنگ تفریح سیاست در ایران مُبدل کرده تا جائی که علی رغم احراز کرسی استادی علوم سیاسی در معتبرترین دانشگاه ایران با قول و فعل خود و بشکلی نامفهوم موجبات تخفیف و تحقیر خود نزد صاحب نظران و سیاست شناسان را فراهم آورده است و دیگر کمتر معمری در سپهر سیاسی ایران را می توان یافت که ایشان را جدی بگیرد
گروه سیاسی - داریوش سجادی روزنامه نگار، در پاسخ به اظهار نظرهای اخیر صادق زیباکلام نکاتی را یادآور شده که قابل توجه است.
به گزارش بولتن نیوز، وی در این مقاله آورده است: بعد از کتابت مقاله «از تدلیس یونسی تا تندیس سلیمانی» که در بخشی از آن با اشاره به لودگی های نامتوقع از جانب «صادق زیباکلام» در واکـُنش به کـُنش های ایشان و خطاب به ایشان نکاتی را انشاء کردم:
زیباکلام «خواسته یا ناخواسته» در کانون یک ابتذال سیاسی خود را به زنگ تفریح سیاست در ایران مُبدل کرده تا جائی که علی رغم احراز کرسی استادی علوم سیاسی در معتبرترین دانشگاه ایران با قول و فعل خود و بشکلی نامفهوم موجبات تخفیف و تحقیر خود نزد صاحب نظران و سیاست شناسان را فراهم آورده است و دیگر کمتر معمری در سپهر سیاسی ایران را می توان یافت که ایشان را جدی بگیرد.
(اینجا ـ http://bit.ly/1cK7YrE)
اکنون و با استناد به ویدئوی مناظره و منتشره بین ایشان و حجت الاسلام نبویان به تعبیر «حضرت مولانا» آفتاب آمد دلیل آفتاب! و مشارالیه به استناد این ویدئو نشان داده که با شفاف ترین شکل ممکن اصرار و اشتیاق دارند تا کماکان مسئولیت کارآکتور «مبارک» در «تخت حوضی» سیاست در ایران را ایفای نقش کنند!
زیباکلام را با وام گرفتن از تعبیر رهبری ایران باید در قامت «روشنفکر نمایانی» فهم کرد و برسمیت شناخت که تعلق به بخش کمیک تاریخ داشته و عملا و بصورت خویش فرما و خود خواسته عهده دار مسئولیت دلقک بازی از میانه سکولارهای اپوزیسیون نظام شده است.
وی را می توان بازتولید فکاهی تقی زاده ها یا «میرزا مهدی» فرزند شیخ فضل الله نوری دانست که در زیر چوبه دار پدر (شیخ فضل الله) هلهله و پایکوبی می کرد و استبعادی ندارد ایشان نیز اگر بتوانند به استعداد دیگر گونه های بازمانده از نسل روشنفکرنمایان مشروطه، بار دیگر و بر فرض محال موفق به «بازتولید مشروطه» شوند آنگاه ایشان نیز تا آن اندازه استعداد و جسارت دارد تا با بر دار کردن «برادر» از اردوی مقابل، به ابتهاج زیر جنازه اخوی و در وجد بازتولید دیکتاتوری از جنس دیکتاتوری رضاخانی، ابراز شعف و پایکوبی کنند!
اما نکته محوری در کالبدشکافی شخصیت زیباکلام، اسارت ایشان در زندان ذهنی است که آهک و ملاط و آجر و دیوارش را شخصاً تمهید و تدارک دیده. به بیانی دیگر ایشان را بنوعی می توان گروگان خود تلقی کرد.
به بیانی دقیق تر زیباکلام گروگان اندیشه های مکتوب خود بویژه در اسارت کتاب «ما چگونه ما شدیم اش» شده!
اسارتی که از وی انسانی تک ساحتی ساخته که جهان و مسائل مبتلابه آن را بصورت کُنتراست و با بهره گیری از منطق باینری و «یکه دالی» فهم و تحلیل می کند.
وی از سال 74 که کتاب «ما چگونه ما شدیم» را منتشر کرد و علی رغم 20 بار نشر مجدد وقتی برخلاف توقع اش کتاب مزبور نتوانست مبدل به یک عقبه فکری و اثرگذار در حوزه اندیشه سیاسی شود شخصاً مبدل به ادعای خود در آن کتاب شد(!) و از آن تاریخ به بعد بنوعی می کوشد با همان نگاه تک ساحتی مبتنی بر «خودکردگی» و گارد ضد تئوری توطئه، ادعای کتابش را در ذهنیت و ضمیر ناخود آگاه خود، مرجع انگاری و بازپروری کند. لذا برخلاف ادعای کتابش که اتفاقا ادعای غلطی هم نیست و تنها اشکالش آنست که نویسنده با نگاهی مذموم اندیشانه به «تئوری توطئه» تحلیل همه تحولات سیاسی اقتصادی تاریخ معاصر ایران را تنها به یک عامل «خودکردگی» تقلیل داده است اما و متحیرانه نویسنده تدریجا خود گروگان کتاب خود شد و در پروای افراط در نفی تئوری توطئه خارجی، شخصاً به تله تفریط «تئوری توطئه داخلی» افتاد!
این طنز ماجراست که جهد قابل تقدیر زیباکلام در نفی «تئوری توطئه» برخلاف تصور منجر به آن شد تا «دکتر» خود بصورتی ناخواسته آغشته به پاراللی از ظن توطئه انگارانه در دام «تئوری توطئه» بیفتند و بالطبع از جوار همین آغشتگی همه مخالفت ها و حرکت ها و آرمان ها و اعتقادات و باورهای انقلاب اسلامی و حاملان انقلاب اسلامی را در قامت یک باور توطئه اندیشانه، ایدئولوژیک کند! و نامحجوبانه ضعف و فقر و ناآشنائی خود با معارف و مبانی و دواعی اسلام را از طریق نگاه تک عاملی و توطئه اندیشانه «استکبار ستیزی تزریقی حزب توده به انقلاب اسلامی!» گفتار درمانی کنند!
همین بی التفاتی است که مانع از آن می شود مشارالیه ندانند، تکبر گریزی و استکبار ستیزی اصلی ترین و اولی ترین و جدی ترین اصل محوری در بعثت رسول الله بوده و هست.
همین بی التفاتی است که مانع از آن شده و می شود تا مشارالیه ندانند، قاعده «نفی سبیل» و «تبری و تولی» نزد حاملان اسلام، نه لقلقه ای زبانی بلکه باوری دینی و اجرائی است.
همین بی التفاتی است که مانع از آن شده و می شود تا مشارالیه ندانند، مرگ بر استکبار یعنی مرگ بر تفرعن یعنی مرگ بر تکبر یعنی مرگ بر انانیت یعنی مرگ بر خودبینی یعنی مرگ بر خود محوری و یعنی مرگ بر آمریکا در مقام متعین ترین کانون چنان تفرعنی و بالاخره یعنی مرگ بر زیبا کلامان و کلامان زیبای خالی از محتوا و حاکی از امتنانی که خویش کامانه و خودمحورانه نگاه و کلام شان آغشته از طعن و تحقیر و لودگی و استهزا و استخفاف است!
ترش رویانه نمی توان این واقعیت را کتمان کرد که روشنفکری سکولار ایرانی بیمار است و مبتلایان از ناحیه شدائد همین بیماری است که هرگز نتوانسته و نمی توانند حتی برای یک مرتبه بجای آنکه خوانده ها و بافته های غرب را حفظ و حفاظت کند به اتکای اندیشه و تامل و تعمق و توسل به کورتکس های مغزشان آن بافته ها و دواعی را ابتدا داوری معرفت اندیشانه کنند!
ایشان اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری «ماکس وبر» را به دقت مطالعه و حفظ کرده اما یک بار هم به خود این فرصت را نداده اند تا از خود بپرسند که این مزخرف به چه معنائی است که «انسان با گناه ذاتی به دنیا می آید» و مبنای عقلی و استدلالی آن چیست!؟
هم چنان که هرگز به خود این فرصت را نداده تا به تفطن بفهمند یا از خود بپرسند مبنای عقلی این مزخرف تر که «انسان به تمول و مکنت رسیده موید آمرزیدگی اش نزد خداوند و برائت اش از آن گناه ذاتی است»!؟
زیباکلامان از آنجا که از ابتدا قرارشان بر پذیرش چشم و گوش بسته همه دواعی غرب بوده و هست لذا اکنون هم ارزنی نمی توانند و نتوانسته به ماهیت و چیستی گوهر غرب مقرب شده و بالطبع از این فرصت در کنار دیگر شبه روشنفکران مشابه خود محروم مانده تا بتوانند مبانی اعتقادی و فلسفی و فرهنگی سازنده آن نظام تمدنی را به چالش کشیده و نقادی عالمانه کنند و با ابتلا به ویروس «هر چه آن خسرو کـُـند،شیرین بُـوَد» ناتوان از رویت نارسائی ها و نامرادی ها و ناکامی های مجموعه تمدنی غرب، دلسوزانه وخیراندیشانه راه صواب و نجات کشور را به تاسی از سلف و خلف (!) خود «غربی شدن در فهم و عقل و نظر و عمل» از نوک پا تا فرق سر فهم و مراد می کنند!
همین نگاه مُعـَـوَج، منجر به فهم سودا اندیشانه زیباکلامان از انقلاب اسلامی شده و در مضیق ترین درک ممکن از انقلاب اسلامی، اقدام به صدور سیاهه معوقات «مردم خویش اندیشانه شان» از نظام می کنند.
اظهارات اخیر زیباکلام مبنی بر غیر قابل توجیه و مقرون به صرفه نبودن هزینه های انرژی اتمی از کیسه ملت را هر چند به سهم خود آنگونه پاسخ دادم که:
سر جمع همه سانتریفوژهای فعال و غیر فعال نطنز و فردو و به انضمام همه هزینه های پنهان و آشکار صورت گرفته برای انرژی اتمی به اندازه یک تار موی سر جوانان برومند ایران که جان عزیزشان را در طول جنگ فدیه مانائی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی کردند فاقد ارزش و برابری است!
(مقاله ایز گم کردن زیباکلامان ـ http://bit.ly/1zwqIjf)
آن ملتی که 36 سال پای انقلاب شان پایمردی کرد. آنانی بودند و هستند که علی رغم فدیه کردن دُردانه های خود پای انقلاب در فردای پایان جنگ نه تنها سودا اندیشانه و تاجرمسلکانه حواله معوقات مالی بابت خون فرزندان شان را به آدرس نظام پست نکردند بلکه بر خلاف زیباکلامان در منتهی الیه بی توقعی لقمه دندان گیری نیز از جیفه دنیا و از جوار انقلاب و حکومت شان نصیب نبردند و علی رغم این 36 سال است که برای بقا و استقرار و مانائی نظام و انقلابش شان پایمردی کرده و هزینه می دهند.
راز این مانائی را باید در «راز انقلاب» جست که:
مانائی شان قبل از آنکه منتجه از داده های حکومت به ایشان باشد محصول نفی نشدن ایشان از جانب حکومت و تکریم ایشان از جانب حکومت است. اقشاری که تا پیش از این و در تمام ادوار سلطنت به اتهام مسکنت و فقیری و بی نوائی و بی سوادی و بی کلاسی و بی لباسی و بی ریختی(!) و بی پرنسیبی و بی اتیکتی و ناآلامدی و قرشمالی و سیه چردگی و سفله انگاری محکوم به دیده نشدن بود!
(راز انقلاب ـ http://bit.ly/1IYhTHt)
علی ایحال و علی رغم اصرار زیباکلام در صدور صورت حساب بنام ملت و برای حکومت لاجرم و به سهم خود موظفم خدمت ایشان معروض دارم:
جناب آقای زیباکلام!
شما دچار تاخر زمانی شده اید. 24 سال جلوتر از شما همین مطالبه را بشکلی دیگر سلف شما «مسعود بهنود» در ماهنامه «آدینه» کتابت و تلاوت کرد دائر بر آنکه:
«مردم ايران بويژه اهل تفکر و قلم حق دارند حواله ای را که انقلاب بدست آنها داده و در سال های جنگ بابت دريافت آن اصراری نکردند اينک وصول کنند و آزادي های را که در حوزه بيان و قلم بدست آورده اند، حفظ کنند و نگذارند گروه های فشار و طرفداران حکومت آسان با ايجاد جو ارعاب ، فضا را در اختيار بگيرند و دچار بی تفاوتی کنند»
جناب آقای زیباکلام!
آنموقع و به سهم خود خطاب به هم قطار شما گوشزد کردم:
بي هوده کاسه گدائی آزادی را در دست نگيريد و به تکدی آن از ديگران نپردازيد! آزادی در اسلام یک مفهوم ذاتی است نه عرضی. جوهره دين با نفی هر عبوديتی جز تعبد خدا، بسترساز حُريت و آزادگی نزد مومنان است. آزادی در قامت دین امری است تـَحصُلّی و نه تـَکسُــّبی.همه کسانی که در جستجوی آزادی اند بی جهت تلاشی در بيرون خويش نکنند. هر چه هست در درون است و صيانت نفس و تعبد خدا. مقتدرترين حکومت ها و مستبدترين نظام ها و مخوف ترين زندانها نيز توانائی گرفتن اين آزادی را از انسان ندارند و تنها تلاش شان را معطوف به محدود کردن حريم اعمال اين آزادی می کنند. اين همان آزادی است که نه محتاج کسب است و نه نيازمند متولی دفاع از اعطای آن ... در جمهوری اسلامی ايران هر اختلافی هست ، مابين بچه های انقلاب است. دعوا ، دعوائی خانوادگی است. فرزندان يک خانواده بر سر شيوه های اداره آن خانواده با يکديگر اختلاف سليقه دارند.شما و شمايان را در اين کانون نقشی نيست. بچه ها خود می دانند چگونه مسائل شان را حل کنند. از قول ما به دوستان تان بفرمائيد:
«خانم ها و آقايان؛ دير رسيديد ـ تمام شد»
(مقاله آقای بهنود دیر رسیدید ـ تمام شد» روزنامه ابرار ـ 5 مرداد 70)
جناب آقای زیباکلام
مشروطه برگشت ناپذیر است و ولو آنکه برای رقصیدن زیر جنازه برادرتان بی تاب باشید!
علی ایحال موظفم به سهم و بضاعت خود خطاب به جنابعالی نیز گوشزد 24 سال پیش به هم قطارتان را تکرار کنم که:
آقای زیباکلام، شما نیز دیر رسیدید ـ تمام شد!
اگه من بگم : الحق و الانصاف که همچون استادی از سر همچین دانشجویانی (همچو شما) کمی بیش از دو سر و گردن هم زیادت میکنه و احتمالا + چند جمله بسیار تندتر و زننده و تمسخر آمیز تر از این جمله ؛ این از "صراحت لهجه!" من نشات میگیره؟ و شما این سبک گویش رو بسیار قبول دارید؟ این خیلی بده که! اصلا خوب نیست.
به نظرمن دانشجو باید انقدر برای خودش ارزش قائل باشه که اجازه نده همچین شخصیت ... در مقام استادش قرار بگیره ، صرف کسب تحصیلات آکادمیک بدون رسیدن به درک درست و تشخیص و فهم عمیق هیچ چیز به درد بخوری به دانشجو اضافه نمیکنه و این گونه استادان ""اگر"" چیزی به شما اضافه کنند در حد همون تحصیلات آکادمیکه ونه یک ذره بیشتر که تازه به گفته خود شما بخشی از همین آموزه ها رو هم کلا قبول ندارید! درحالیکه اگر کسی رو به عنوان استاد قبول کردید قاعدتا نمیتونید بگید که فقط نصفشو قبول دارید!
واقعا آقای داریوش سجادی بعضا جملاتی را بیان میکند که خود کتابیست بزرگ.البته بنده از مقالات و نظرات ایشان فقط نکته هایی که ظریف و پر معنی است را برمیگزینم .مثل زیر نویس تیتر شما:
زی باکلام «خواسته یا ناخواسته» در کانون یک ابتـــــــذال سیاسی خود را به زنگ تفریح سیاست در ایران مُبدل کرده تا جائی که علی رغم احراز کرسی استادی علوم سیاسی در معتبرترین دانشگاه ایران با قول و فعل خود و بشکلی نامفهوم موجبات تخفیف و تحقیر خود نزد صاحب نظران و سیاست شناسان را فراهم آورده است و دیگر کمتـــر معمـــــری در سپهـــر سیـــــاسی ایران را می توان یافت که ایشــــــــــان را جــــــــدی بگیــــرد.
ایشان حتی اگر در بخش اصلاح طلبان هم خودرا جا بزنند فکر میکنم جایی نداشتند چه برسد در بخش اصولگرا ها که از ضوابط رفتاری محکم تری برخوردار هستند.
این جماعت روشنفکران خودشیفته چه نقشها برای ابراز وجود که بازی نمیکنند.
دمت گرم آقای سحادی.
تعداد + و - ها گویای همه چیزه.درود بر زیبا کلام....
جناب f مسافرت هم که میره خط چین های وسط آسفالت خیابان را میشمارد خدا کنه تنها مسافرت نره خطرناکه.
اطمینان داشته باش اگر میفهمیدی به اندازه کافی حرف برای گفتن داریم ودارند شما همین چندتا کامنت ساده راهم بافهمش مشکل داری چه برسد به قضایای فیثاغورث !! .تا همین چندتا کامنت را هم هضم کنی موقع درو جو و گندم فرارسیده.به اندازه کافی بزرگواران و کاربران عزیز به خود زحمت داده وساده نویسی کرده اند تا شما بفمهمی ,بی ثمر بوده است.شما سعی کن با مطالعه سطح خودت را بالا بیاوری سعی نکن دیگران را پایین کشیده همسطح خود کنی. بولتن سطحش بالاست زحمت بکش.
اصل مطلب را گفت. والسلام
راستش را بخواهید این خصیصه ی رک و یک رو بودن زیبا کلام را دوست دارم همینکه منافق نیست همینکه اعتقادش را با صراحت به زبان می آورد و مثل برخی نیست که شعارهای آرمانی سر می دهند و خود را پایبند به اصول اسلام وانقلاب جلوه می دهند اما عملشان در جهت تضعیف است!او با صراحت گقته است که عاشق امریکاست و سایر اعترافاتش...
اعتراف به علاقه اش به امریکا رو در یک نمایشگاه(نمایشگاه مطبوعات یا رسانه های تصویری دقیقا به یاد ندارم کدوم بود)اونم در حالی که کاریکاتور خودش رو که به این موضوع اشاره می کرد رو بغل کرد گفت و حرفاش در به رسمیت شناختن اسراییل رو هم در مناظرش با رسایی و ...!
برام مهم نیست حرفم رو بپذیرید یا خیر چرا که در پی اثبات خودم به شما نیستم.اما می توانید به فایل صوتی آن مراجعه کنید که راجع به ماجرای صدور روادید دکتر ابوطالبی با هم به گفتگو پرداخته بودند!
جناب شاد مهر عزیز بخاطر همین نگاه شما از مسائل و تحلیل شماست که طرفدار آقای زی باکلام هستید .دقت بفرمائید اینکه ایشان جرعتش را دارد بیاد توتلوزیون ..این نتیجه گیری غلط است باید بدانید این رافت و مهربانی و آرادی در کشور اسلامیست که میگذارد ایشان راحت در سیمای جمهوری اسلامی ایران سیمای جمهوری اسلامی ایران را مخدوش نشان دهد.و مثل او هم کم نیستند که علیه نظام سیاه نمایی میکنند .اگر دلیل شما درست باشد شما خودتان جرعتت بسیار بیشتر از زی با کلام است زیرا تمام نظرات مخرب او را قبول داری و مثل شما هم کم نیستند که نه مجازی بلکه حتی در محیط کار ایشان را قبول دارند پس آنها هم خیلی جرات!!!؟؟؟؟ دارند. سوء استفاده از آزادی بیان جرات نیست عین خلاف است.
....آلمانی جان!شما که از همه غلط املایی می گیری طرز نوشتن جرئت را یاد بگبر تا آن را جرعت ننویسی!.....
جناب ف شما هم که جرأت را اشتباهی نوشتی بگیر راهم که نوشتی بگبر ولی از نظر من اشکال ندارد پیش آمده پیش میاد و فقط مشکل کوچک شما اینجاست که متوجه نشده اید که من جرعت جمله جناب شادمهر را چند بار تکرارکردم بخوان:۲۰:۰۲آقای زیباکلام انقدر" جرعتش "رو داره که بیاد تو تلویزیون جمهوری اسلامی .....
ظریفی میگفت ظرافت را از ظریفان بیاموز و کرامت را از کریمان. شاد باشی عزیز.