مقدمه
بیستم فروردین، مصادف است با سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم، آقا سید مرتضی آوینی عزیز. به همین منظور سعی میکنیم در قالب سلسله مطالبی به بازخوانی برخی از آثار کمتر پرداخته شدهی وی بپردازیم.
گروه فرهنگی - فاینماتولوا فثم وجه الله ... کتاب فردایی دیگر با موضوع (فلسفه و شعر) نوشته شهید مرتضی آوینی با فهرستی چنین نگاشته شده شده: راز سرزمین آفتاب، بشر در انتظار فردایی دیگر، آخرین دوران رنج، درباره شعر:راز ورمز، شعر و جنون ...
به گزارش بولتن، در اینجا به اختصار بخش هایی از کتاب را معرفی خواهیم کرد در ابتدا بخش راز سرزمین آفتاب:
در این سپیده تمدن شرق سر زده است تردیدی نیست و چه بسیارند از میان غریبان نیز کسانی که این حقیقت را، همچون جانورانی که وقوع زلزله راپیشاپیش احساس می کنند، دریافته اند و به فروپاشی ایمان آورده اند و حتی طلوع ستاره تقدیر را در ناصیه شرق دیده اند...
پژوهش گران و نویسندگانی که درباره ژاپن نوشته اند غالبا اذعان دارند که ژاپن با حفظ هویت سنتی خویش توانسته است به توسعه تکنولوژی و سرمایه داری دست یابد و این اگرچه مطلق واقعیت نیست، اما با آن بیگانه هم نیست. با صرف نظر از این بحث که آیا سنت و تجدد ممکن است یا خیر، روی دیگر این سخن آن است که در ژاپن ، مقاومت های سنتی و مذهبی در برابر تجدد به مراتب از همه کشورهای دیگر مشرق زمین کم تر است و به اعتقاد من راز سرزمین آفتاب در همین جاست و راز هماره در همان جا نهفته است که کم تر به جست و جوی آن بر می آیند.
پوریتانیسم که صورت دنیازده مسیحیت است ماهیتی منطقی و ضد سنت دارد و به همین لحاظ، نه تنها در برابر رویکرئد اروپای شرقی به سرمایه داری و انقلاب تکنولوژیک ممانعتی ندارد، بل با این اعتبار که در میان همه فرق پروتستان ها مقبول است و حیات دنیایی انسان ها را عین تکلیف الهی شان می انگارد، به آن مدد می رساند.
توانایی ژاپن را در الحاق به تاریخ غرب باید در آن جا جست و جو کرد که در دین شینتو صفاتی آماده گر برای رویکرد تام به نظام سرمایه داری وجود دارد.
دین شینتو(شینتائو)
تفسیر خاص ژاپنی ها از تائوئیسم است و باید دانست که اگر تائوئیسم ژاپنی نسخه ای مکرر
از همان صورت چینی آن می بود، بدون تردید در ژاپن نیز مقاومتی سنتی در برابر روح سرمایه
داری و تعلق به تکنیک، آن همه بود که این توجه تاریخی به تمدن غرب روی نمی نمود.
بسیاری از خصائل ژاپنی ها که آنان را آماده قبول تمدن غرب ساخته منشا گرفته از این اعتقاد است که آنان جزایر ژاپن را اولین مخلوق الهی می شمارند و نخستین میکادو را فرستاده ای از نسل الهه خورشید به ژاپن:
هنگامی که خلقت زمین و آسمان آغاز شد
خدایان در یک مجمع عالی گرد آمدند.
هزاران هزار خدا
به رب النوع آفتاب
حکومت عرش را بخشیدند
این سرزمین بهترین خوشه های گندم را.
او که سلطنتش همچون خدا خواهد بود،
به بلندای آسمان و زمین دوام خواهد یافت.
پرستش میکادو به مثابه فرزند و فرستاده آماتراسو- یکتا درخشنده آسمان- همواره در تمام طول تاریخ ژاپن حافظ وحدتی بوده که علی رغم وجود حکومت های متخاصم قبیله ای اجازه نداده است تا کشور واحد ژاپن از هم بپاشد.
وفاداری ژاپنی ها نسبت به امپراتوری تا آن جاست که این مقام از همان آغاز- پیش از میلاد مسیح- تا کنون در اختیار خانواده «یاماتو» بوده است. یعنی امپراتوری میراث ابدی خانواده یاماتو است که آنان را از نسل خدای آفتاب می انگارند. امپراتور منشا همه درخشندگی ها و مدلول همان آفتاب تابان و یا دایره سرخی است که بر پرچم ژاپن نقش بسته است.
این خصوصیت شگفت انگیز که در میان هیچ قوم دیگری وجود ندارد نشانه بی بدیل آن است که وطن پرستی و میکادوئیسم و صورت دیگری از همین روح که در وفاداری مطلق نسبت به مافوق ظهور یافته، در نزد ژاپنی ها حتی از حب نفس و حرمت خون نیز فراتر نشسته است.
بخشی با نام بشر در انتظار فردایی دیگر
اگر پانزده سال پیش{1931} را در ذهنخود مجسم کنیم در می یابیم که اکنون به جامعه «یوتوپیا» به مراتب نزدیک تریم. در آن زمان از نظر من دنیای «یوتوپیا» در ششصد سال بعد قابل تحقق بود اما امروزه بعید نیست که آن دنیای وحشت انگیز فقط ظرف یک قرن بر ما حاکم گردد. و تازه این در صورتی است که ما در این فاصله خود را به نابودی نکشانیم. در واقع ما باید روش غیر متمرکز را انتخاب کرده و علم موجود را هدفی که بشر برای آن وسیله ای گردد، قرار ندهیم بیلکه از آن به عنوان وسیله ای در راه ایجاد جامعه ای متشکل از انسان های آزاد استفاده نماییم. در غیر این صورت، دو راه در مقابل خود خواهیم داشت. شق اول شماری از حکومت های ملی نظامی- استبدادی که به خاطر ماهیتشان از بمب اتم استفاده نموده، تمدن بشری را به نابودی خواهند کشید.( که در صورت محدود بودن جنگ نیز نظامی گری همیشگی خواهد بود) و شق دوم حکومت فراملی مستبدی است که یا به خاطر هرج و مرج ناشی از رشد صنعت به وجود می آید و یا به طور اخص با انقلاب اتمی ظاهر می شود. این حکومت به خاطر تامین ثبات و حفظ قدرت خود جامعه را به سوی جامعه استبدادی«یوتوپیا» خواهد کشاند.
ایشان به اختصار می گوید که دو گانه باوری یا باور پارادوکس چیزی نیست که خلق الساعه باشد. جورج اورول روح زمانه را باز یافته است و این زمانه زمانه دو گانه باوری است؛ زمانه زمانه نیهیلیسم است و دو گانه باوری از نیهیلیسم زاییده می شود. حقیقت یک سویه است و شک دو سویه، که هم می تواند به جانب یقین میل کند و هم به جانب انکار... و شک، اگر بخواهد که به صورت امری پایدار درآید، باید که در دوگانه باوری- باور پارادوکسیکال- مقام جوید و دنیای«1984» یوتوپیای شک است.
... و مگردنیای امروز
چیست؟ به معنای «صلح» در این روزگار بیندیشید: صلحی که پاسداری از آن با قدرت نمایی
نظامی و تهدید یکدیگر به جنگ انجام شود چگونه صلحی است؟ صلح در میان گرگ هایی که از
وحشت یکدیگر به یکدیگر حمله ور نمی شود چگونه صلحی است؟ و آزادی؟ آن آزادی که با سر
سپردن به نفس اماره و عبادت بت های عصر جاهلیت جمعی حاصل آید چگونه آزادی است؟ قطعیت
و یقین علمی نیز در روزگار غلبه نسبیت، چیزی نیست جز عدم موقت امکان ابطال که عدم مطلق
نیست و بنابراین، علم نیز چیزی جز«توهمی از جهل کم تر» نیست.
در دنیای «1984» زبان جدیدی وضع شده است- به عبارت بهتر، گفتاری جدید-با نسخ بعضی الفاظ، ایجاد تحول در معنای بعضی الفاظ دیگر و ایجاد ترکیب هایی تازه، که باید حافظ ارزش های اخلاقی و اعتبارات متناقض متناسب با روزگار دوگانه باوری باشد. و در این روزگار نیز زبانی که به اعتبار غلبه فرهنگی غرب بر سرار سیاره اشاعه یافته، حافظ این باورهای پارادوکسیکال است: صلح و جنگ، آزادی و بردگی، علم و جهل... و هم زبانی جز زبان رسانه ای ممکن نیست، مگر آن که پیش از هر سخن، نخست توافقی بر سر معانی الفاظ حاصل آید.
بر دیوارهای کاخ«سفید» بنویسید: صلح در جنگ، آزادی در بردگی است، توانایی در جهل است و ... سفیدی در سیاهی است.
بخش درباره شعر نیز دارای مطالبی است باب شعر و شاعران که اینگونه بیان شده:
شاعران یا همنشین شاهدان تنگ دهان و باریک میان ملکوتند و رازدار قدسیان، یا همدم شیاطینند در فراموش خانه های عوالم وهم.
شاعران همه«لسان الغیب» هستند و اگر خواجه را بدین لقب اختصاص داده اند نه از آن است که دیگر شعرا لسان الغیب نیستند، بلکه از آن است که این صفت در او به تمامیت و کمال رسیده است.
شعر نیز اگر شعر باشد ذوبطون است و از مصادیق کلام طیب: اصلها ثابت و فرعها فی السما. شعر آینه ی راز است و محارم راز می دانند که راز در بیان نمی آید؛ اشارتی و دیگر هیچ، و همین اشارت نیز به زبان رمز است. زبان شعر زبان رمز است، چرا که راز جز در رمز نمی نشیند. اهل حقیقت مقیمان کوی میخانه اند و شعر جرعه ای است از آن شراب روحانی که بر خاک افشانده اند:
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم
هرگز نمی شود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی کنم
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com