شعری به مناسبت شهادت مادر سادات؛ ام ابیها؛ الصدیقه الشهیده؛ حضرت فاطمه
الزهرا سلام الله علیها به درگاه حضرتش و مدافعان ولایت تقدیم می گردد؛
" آتش از "در" تا به "خیمه" آمد و شد می کند "
***
بسته صبر و مصلحت دست یدالله را و باز
جام زهری قسمت شیر خدا افتاده است
قطره ای مقداد و سلمان، جرعهای دیگر از آن
در گلوی بوذر و عمارها افتاده است
کودکی یک جرعه خورد از آن همان وقتی که دید
چادری در بین کوچه برملا افتاده است
خیره بر خون نوک مسمار می شد دختری
بر دلش صبر جمیل این بلا افتاده است
چرخش لولای در هم حامی محسن نشد
سمت و سوی بیت مولا از قضا افتاده است
آتش از "در" تا به "خیمه" آمد و شد می کند
روضه در راه مدینه-کربلا افتاده است
در شب دفن امانت هم کفن با خون نوشت
قرعه ی یک تن به نام بوریا افتاده است
رفت مادر پیش پیغمبر ولی دیری نشد
گرد گودالی به این سوز و نوا افتاده است؛
"یا بنی"، "یا بنی"، "یا بنی"، بر لب است
نای عالم از همین ناله ز پا افتاده است
شاعر از غصه اگر دق کرد معذورش بدار
لرزه بر او نه که بر ارض و سما افتاده است
شد غروب و حرف غارت اوج غربت می شود
سمت خیمه تا نگاهی بی حیا افتاده است
******
ابتدای غارت و غربت، میان نخل هاست
که به گوش عشق، ادرک یا اخا افتاده است..
کمترین نوکران فاطمه سلام الله علیها
مسعود فریدونی
4/فروردین/1394