کارشناس پاکستانی مینویسد: گزارشهای ناگهانی رسانهها از شکار گردشگران عربستانی در ایالت سند و بلوچستان، مردم پاکستان را از نقش عربستان سعودی در تحولات این کشور آگاه کرده و یا ممکن است که پرسشهایی در مورد روابط قدیمی دو کشور نیز در اذهان مردم پاکستان ایجاد کرده باشد.
در یک برنامه تلویزیونی، یکی از سخنرانان مهمان برنامه، از تهدیدات این گردشگران برای حاکمیت ملی پاکستان سخن گفت و در جلسه مهمانان طوری رفتار میکرد که گویی برای نخستین بار شکار در پاکستان انجام میشود و طبق معمول عدهای نیز به حکومت به چشم اتهام میکردند.
این در حالی است که کسی به 500 میلیون دلاری که عربستان بابت تحویل جنگندههای «اف-16» آمریکایی به نیروهای هوایی پاکستان پرداخت کرد و یا با پذیرفتن مسئولیت تبعید «نوازشریف» نخستوزیر کنونی، وی را از دست «پرویز مشرف» رئیسجمهور سابق این کشور، نجات داد، اشارهای نکرد اما با این وجود این مسائل باعث نمیشود که ریاض مجوز غارت منابع پاکستان و یا مجوز انجام فعالیتهای غیرقانونی در این کشور را داشته باشد.
اما زمانی که عربستان سعودی ادعا میکند که به گروههای مذهبی پاکستانی با رضایت دولت این کشور پول داده است، نمیتوان فعالیتهای این کشور در پاکستان را نادیده گرفت.
اگر امکان آگاه ساختن مردم از کمکهای مالی و غیرمالی عربستان سعودی در پاکستان وجود داشت، مذاکره با رهبران گروههای تروریستی و آرام کردن آنها از طریق پول سادهتر صورت میگرفت.
این حقیقت را نمیتوان نادیده گرفت که عربستان سعودی در مناسبتهای مختلف بدون اجازه اسلامآباد به تروریستها پول داده است. به عنوان مثال، در سال 2012-2011 «حزب مردم پاکستان» خواستار خارج کردن سفیر ریاض از اسلامآباد به دلیل توزیع پول میان تروریستها شد.
حال پرسش این است که چرا تعقیب تروریستها در پاکستان ناگهانی آغاز شد؟ به خاطر میآورم چند سال پیش، مشاور وزارت اطلاعات مرا آگاه کرد که اظهاراتم در مورد عربستان سعودی از موضوعات مذاکرات در اسلامآباد حذف شده به دلیل اینکه برای منافع ملی مشکل ایجاد میکند. این در حالی است که در شرایط کنونی کسی توضیح نداده که تا این حد فضای باز برای اظهار نظر چگونه در پاکستان ایجاد شده است؟
اکنون مردم پاکستان آگاه هستند که با کاهش ثروت نفت، عربستان سعودی دیگر یک شریک سخاوتمند باقی نخواهد ماند.
با این حال برخیها معتقدند که ارتش پاکستان زمانی که تصمیم به از بین بردن تروریسم گرفته، فضایی برای اظهار نظر مردم ایجاد شده است. پس از این اتفاقات، چرا یک وزیر پاکستانی به صورت ناگهانی تصمیم به انتقاد از نقش عربستان در این کشور میگیرد؟
انتقادات از دولت پاکستان زمانی آغاز شد که روابط ریاض – اسلامآباد دچار تنش شد. اگرچه مسائل زیادی تاکنون پنهان باقی مانده است. به عنوان مثال، آیا فقط عربستان سعودی به دلیل سرمایهگذاری در پاکستان متهم به اتفاقات مختلف در این کشور است؟ بنابراین، قطر، امارات و آفریقای جنوبی چه نقشی در پاکستان دارند؟ تمام رهبران کشورهای حاشیه خلیج فارس در جنوب پنجاب کاخهای بزرگی دارند که به این مکانها برای شکار از پرنده گرفته تا انسان، عدهای به پنجاب سفر میکنند و پاکستان نیز به ازای سرمایهگذاریهای کوچک، همیشه خدمات بسیاری برای آنها فراهم میکند؛ تاجایی که آفریقای جنوبی که کاخ نیز در پاکستان ندارد، یکی از مهمترین سرمایهگذاران خصوصی شبهنظامیان این کشور است اما مشهود است که «پریتوریا» فقط به این تجارت در اسلامآباد نمیپردازد.
میتوان گفت که پاکستان مکان مورد علاقه یک دسته از گروههای خاص است که رهبران این گروهها به صورت مرتب به پاکستان سفر میکنند.
اگرچه میتوان علیه نقش عربستان سعودی در تحولات پاکستان اعتراض کرد اما مسئله این است که مسائل پنهان این قضیه بیشتر از آن چیزی است که منتشر شده است.
گفته میشود که ارتش پاکستان از این طریق به دنبال منحرف کردن توجهات از منابع سرمایهگذار داخلی بر روی شبهنظامیان است.
اگر با گروههای شبهنظامی صحبت شود، آنها به شما خواهند گفت که کراچی مهمترین نقطه برای جمعآوری سرمایه برای شبهنظامیان به شمار میرود و پس از این شهرهای، لاهور، فیصلآباد، گوجرانواله و سیالکوت قرار دارند.
اگر با یک کارشناس تروریسم در پاکستان گفتوگو کنید به شما خواهد گفت که چطور کمکهای داوطلبانه به منابع شبهنظامیان افزوده میشود. مافیا در سراسر پاکستان حداقل با یک یا چند گروه شبهنظامی در ارتباط است که نقش مهمی در چپاولها در این کشور دارند.
بیش از دو دهه است که مراکز با قدرتهای کمتر در شهرهای پاکستان و کشورهای دیگر به دنبال جلب اعتماد گروه شبهنظامی در این کشور برای افزایش قدرتشان هستند.
یهودیان پاکستانی نیز یکی دیگر از منابع سرمایهگذاری بر گروههای شبهنظامی است. پول هنگفتی که از خارج وارد پاکستان از راههای غیرقانونی توسط سرکردههای گروههای افراطی به صورت حوالهای وارد پاکستان میشود.
تعداد بیشمار مدارس آموزش افراطیگری موسوم به مدرسههای دینی و شبهنظامیان فقط مشکل پاکستان را بزرگتر و وخیمتر میکند. حال چگونه میتوانیم تصور کنیم که اعلام تغییر در سیاستهای دولت پاکستان به معنای از بین بردن کامل افراطیگری در این کشور است؟
این در حالی است که پاکستان همیشه از پرداختن به مسئله مدارس موسوم به مدارس دینی امتناع ورزیده زیرا حقیقت این است که تمامی مدارس دینی در این کشور با شبهنظامیان و افراد افراطی در ارتباط هستند به دلیل اینکه بکارگیری ایدئولوژی افراطیگری در پاکستان برای جذب سرمایه در میان مدارس دینی و گروههای شبهنظامی یکی از مهمترین اصولها به شمار میرود.
حال پرسش اینجاست که چرا هیچ کسی در پاکستان به عوامل تحت نام خیریه که بر موسسات آموزشی برای افراد فقیر سرمایهگذاری میکنند، اعتراض نمیکند؟
این مدارس نه تنها برای افراد فقیر تأسیس شده بلکه برای کسانی که توانایی تأمین هزینههای این مدارس را دارند نیز با ارائه خدمات اسکان طراحی شده است.
کارشناسان بر این باور نیستند که تمامی مدارس دینی باید تعطیل و یا بسته شوند اما اعلام میکنند که بخش آموزش خصوصی در پاکستان باید براساس قوانین این کشور منطبق و نظارت شوند زیرا سازمانهای شبهنظامی به سیستم مدارس راهنمایی انگلیسی در این کشور نیز نفوذ کردند.
گفته میشود که مدارس دینی در پاکستان باید از زیر شاخه وزارت «امور دینی» یا وزارت کشور پاکستان درآید و به منظور اعمال قوانین وزارت آموزش و پرورش این کشور در این مدارس، باید تحت نظارت این وزارتخانه قرار گیرد.
مشکل این مدارس ضعف در آموزش زبان انگلیسی و یا دیگر مواد درسی نیست بلکه مشکل اصلی آنها شیوه و رفتاری است که آموزش داده میشود.
حال بحث اصلی بر سر این موضوع است که بنیادگرایی و افراطگرایی بیش از 3 دهه است که در پاکستان ریشه دوانده و عوامل اجتماعی در این کشور باعث میشود که این اوضاع در پاکستان تغییر ناپذیر به نظر برسد. بنابراین دولت پاکستان باید برای تغییر این نگرش در جامعه پاکستان اقدامات جدی را صورت دهد.
اکنون مردم پاکستان منتظرند تا دولت این کشور در خصوص نقش عربستان سعودی در تحولات این کشور گامهای مؤثری در دستور کار خود قرار دهد.