گروه بین الملل، یک اندیشکده آمریکایی با انتقاد از سیاستهای اوباما در قبال روسیه به کاخ سفید پیشنهاد کرد که آمریکا برای اینکه بتواند نظم جهانی صحیحی را ایجاد کند در ابتدا باید قدرت نظامی و اقتصادی خود را افزایش و نشان دهد که اراده لازم برای استفاده از این قدرت را دارد.
به گزارش بولتن نیوز، بنیاد دفاع از دموکراسی در جدیدترین تحلیل خودبه قلم «کلیفورد دی. مِی» رئیس این اندیشکده به بحرانهای جهان بهخصوص بحرانهای کنونی منطقه اوراسیا و خاورمیانه و به اصلیترین بحران منطقه اوراسیا یعنی مناقشات میان روسیه و اوکراین و همچنین اقدامات پوتین در ماههای اخیر پرداخت.
چند وقت پیش، دو بمبافکن دوربرد روسیه در حاشیه جنوب غربی حریم هوایی انگلیس پرواز کردند. جتهای جنگی «تایفون» ارتش انگلیس از پایگاه خود به پرواز درآمدند و بمبافکنهای روسی با اسکورت آنها از منطقه دور شدند. «دیوید کامرون»، نخستوزیر انگلیس روسیه را متهم کرده که «از این اقدام هدف خاصی داشته است». به احتمال زیاد هم همینطور است. گزارشها حاکی از آن است که ولادیمیر پوتین از اظهار «مایکل فالون» وزیر خارجه انگلیس مبنی بر اینکه روسیه اکنون "خطری واقعی” محسوب میشود، به خشم آمده است. وزیر خارجه انگلیس معتقد است که احتمال دارد رئیسجمهور روسیه با یکی از کشورهای عضو ناتو از منطقه بالکان (استونی، جمهوری لتونی، و لیتوانی) همان کاری را بکند که با اوکراین کرده است.
کمیتهای از مجلس اعیان انگلیس همزمان با این اتفاق گزارشی را با عنوان «اتحادیه اروپا و روسیه: پیش از بحران اوکراین و پس از آن» منتشر کرده است. «لرد کریستوفر تاجنهات» رئیس این کمیته به عنوان خلاصهای از گزارش گفته است: «اتحادیه اروپا، و ضمناً انگلیس، مقصر گرفتار شدن در این بحران است.» وی در ادامه افزود: «کمیته همچنین از این مسئله نگران است که مهارت و کارشناسی انگلیس در وزارت امور خارجه ]که منظورش پوتینشناسی است[به میزان قابلتوجهی کاهش یافته است. فقدان ظرفیت تحلیلی قدرتمند، هم در انگلیس و هم در اتحادیه اروپا، در عمل باعث شد برداشت اشتباهی از اوضاع منتهی به این بحران صورت گیرد.»
پوتین به دنبال احیای نفوذ روسیه در اوراسیاست
من معتقد نیستم که نمیتوان ذهن پوتین را خواند. او که نیمی سزار و نیمی کمیسار است، یک حکمران خودکامه تمامعیار است، نه یک دموکرات آرمانگرا. پوتین به دنبال این است که روسیه به هر قیمتی که شده به جایگاه ابرقدرتی خود بازگردد. به خوبی نیز میداند که بسیاری از هموطنانش همین آرمان را در سر دارند. به نظر میرسد اولین هدف پوتین آن است که میدان نفوذ روسیه در اوراسیا را از نو ایجاد کند. این احتمال هم وجود داشت که بتواند بدون حمله و خشونت و تجاوز به قلمرو به این هدف دست یابد. راهش آن بود که اوکراین، گرجستان، و دیگر قلمروهای پیشین شوروی را بیشازپیش به کرملین وابسته کند. اما آقای پوتین هرگز کاری را که "راحت و آسان” باشد انجام نمیدهد و در عوض، به دنبال کارهای "راحت و سخت” است.
پوتین نگاهی سیاه و سفید به اختلافات دارد: یک طرف پیروز میشود، و طرف دیگر شکست میخورد. موقعیت "برد-برد” وجود ندارد. حتی "ازسرگیری” بر اساس سازش و مصالحه طرفین هم وجود ندارد. راه حلوفصل اختلافات از مسیر دیپلماسی نیست؛ راه آن جنگیدن از طرق دیگر است. او قدرت را محترم میشمارد و ضعف را نفرتانگیز و محرک میداند. از نظر پوتین، «ضعیفان شکست میخورند.» «فریزر کامرون»، رئیس مرکز اتحادیه اروپا-روسیه مستقر در بروکسل، هفته گذشته این پرسش را در مقاله خود مطرح کرد: «آیا روسیه حاضر است بر طبق قوانین بینالمللی و بخصوص حرمت و تقدس مرزهای اروپای پس از جنگ رفتار کند؟» آیا پاسخ این سؤال واضح و مشخص نیست؟ دکتر کامرون در ادامه مقاله خود گفته است: «روسیه همچنین بایستی بپذیرد … که هر کشوری از این حق برخوردار است که درباره سرنوشتش، از جمله عضویت در اتحادیه اروپا، تصمیم بگیرد.»
حمایت افراطگرایان روسی از پوتین
به عقیده من، آقای پوتین چنین پاسخی به سؤال دکتر کامرون میداد: «چه کسی میخواهد روسیه را به قبول قوانین بینالمللی وادار کند؟» حدود ۴۰،۰۰۰ نفر از حامیان و طرفداران پوتین در راهپیمایی در مسکو، حرفهایی مشابه همین میزدند. به گزارش آسوشیتدپرس: «شرکتکنندگان در این راهپیمایی را موتورسواران میهنپرست افراطی، مستمریبگیران، کهنهسربازان، اعضای سازمانها و نهادهای دانشآموزی و دانشجویی و فعالان دیگر گروههای طرفدار کرملین تشکیل میدادند. بسیاری از آنها پرچم روسیه در دست داشتند، بقیه تابلوهایی به دست گرفته بودند که روی آنها "مرگ بر آمریکا!” یا "آمریکا، جنگ را متوقف کن!” نوشته شده بود.» جنگی که در ذهن آنهاست در واقع تلاش شکستخورده اوکراین برای حفظ استقلال و تبدیل نشدن به مستعمره روسیه است.
شکست نظم بینالمللی مبتنی بر قانون، عامل ایجاد بحران
اگر «لنین» بود میپرسید حالا چه باید کرد؟ به نظر من، در خصوص این مسئله باید به دنبال علل ریشهای این امر باشیم که یکی از آنها، شکست نظم بینالمللی لیبرال و مبتنی بر قانون است. پس از پایان جنگ دوم جهانی، دو ابرقدرت در دنیا وجود داشت: ایالاتمتحده آمریکا و اتحادیه جماهیر شوروی. رقابت میان این دو ابرقدرت هم دردها و خطراتی به همراه داشت اما با محدودیتهایی نیز همراه بود. از آنجایی که هیچیک از این دو طرف ذهنیت "مرگ در راه عقیده” را در سر نداشت، درنتیجه احتمال تخریب قطعی متقابل به عنوان عاملی بازدارنده میان دو ابرقدرت عمل میکرد. آمریکا با سقوط دیوار برلین، مسئولیت رهبری جهانی را پذیرفت. اما دیری نپایید که عدهای از هر دو جناح چپ و راست اعلام کردند که آمریکا باید از این مسئولیت دست بکشد. باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا این امر را به سیاست خود بدل کرده است. او از آغاز دوره ریاستجمهوری خود تاکنون "از دور رهبری کرده” و اوضاع را به "جامعه بینالمللی” سپرده است. اما مشکل اینجاست که چنین جامعهای وجود خارجی ندارد. روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل عضویت دارند؛ دو کشوری که ارزشها و منافع کاملاً متفاوتی با غربِ چندفرهنگی، نسبیتگرا در اخلاق، و ارتشزدا دارند. مستبدان و خودکامگان بر مجمع عمومی سازمان ملل سلطه دارند.
اکنون به یقین میدانیم که پایان جنگ سرد به معنای پایان تاریخ نبود. همچنین میدانیم که آقای پوتین قصد دارد هم در اوراسیا و هم در خاورمیانه تاریخ بسازد و در این منطقه به دفاع از حکومت بشار اسد، دیکتاتور سوری کمک میکند و به رهبران جمهوری اسلامی ایران قدرت میدهد که آرمانهای منطقهای و جهانی خاص خودشان را دارند. «رابرت کاگان»، عضو مؤسسه بروکینگز و نویسنده سابق سخنرانیهای «جورج شولتز»، وزیر امور خارجه دوران ریاستجمهوری رونالد ریگان، مینویسد: «ابرقدرتهای تجدیدنظرطلب هرگز سیری نمیپذیرند. حوزه نفوذ آنها هیچگاه آنقدر بزرگ نیست که غرور و نیاز روزافزون آنها به امنیت را راضی نگه دارد.» او در ادامه میگوید: «اگر آمریکا باید نظم جهانی خیراندیشی در جهان برقرار باشد، نباید به حوزههای نفوذ اجازه دهد تا به عنوان دستاویزی برای تهاجم و تجاوز عمل کنند. آمریکا اکنون، و قبل از آن که اوضاع از کنترلش خارج شود، باید به صراحت اعمال کند که این نظم جهانی را نخواهد پذیرفت.»
اما اگر آمریکا فقط در قالب چند سخنرانی اعلام کند که فلان اقدام متجاوزانه یک کشور – برای مثال روسیه، سوریه، ایران، کره شمالی – غیرقابلقبول است و به مرور زمان آن اقدام را به مثابه امری اجتنابناپذیر قبول کند، نخواهد توانست به هدف خود دست یابد. هرچه قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا بیشتر باشد و اراده آمریکا برای استفاده از آن قدرت اعتبار بیشتری داشته باشد، در آن صورت به ندرت به استفاده از آن قدرت نیاز پیدا خواهد کرد. تا زمانی که این تناقض درک نشود و در قالب سیاست به کار برده نشود، پوتین محدودیتهای غرب را هم بر روی زمین و هم بر فراز آسمان آزمایش خواهد کرد، رهبران دینی ایران چرخ تعداد بیشتری از سانتریفیوژها را خواهند چرخاند، کره شمالی موشکهای بیشتری پرتاب خواهد کرد، و جهادیون ویدئوهای بیشتری از اقدامات وحشیانه خود را در «یوتیوب» پخش خواهند کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com