به گزارش بولتن نیوز به نقل از اينديپندنت، تماشاي اثر جديد زيباي پل توماس اندرسون يعني «گناه ذاتي» بيننده را به آساني به ياد داستان مشهور نسخه «خواب بزرگ» محصول سال 1946 هاوارد هاوكس مياندازد. هاوكس و همكارانش كه خود گيج شده بودند به ريموند چندلر نويسنده نامه نوشتند و پرسيدند شوفر داستان به قتل رسيده بود يا خودكشي كرده بود؟ و وقتي چندلر به آنها گفت كه خودش هم نميداند، احساس بهتري پيدا كردند.
مه موجود در «گناه ذاتي» حتي از فيلم هاوكس هم غليظتر است. اين فيلم كه با اقتباس از رمان توماس پينچون )به همین نام نوشته 2009( ساخته شده است، داستان خود را از ديد داك اسپورتلو با نقش آفريني خواكين فينيكس، در اوايل دهه 1970 دنبال ميكند. او بهترين خط ريش موجود را دارد و آنقدر در افراط گرايي غرق شده كه هيچ یك از بدبينيهاي شخصيت فيليپ مارلوي همفري بوگارت در «خواب بزرگ» يا شخصيت جيك گيتس جك نيلكسون در «محله چینی ها» را ندارد و اين جذبهاش است. او لباسهاي هيپي ها را ميپوشد و بو ميدهد، مانند كودكان به نظر ميرسد؛ كارآگاهي است كه سعي ميكند به جاي اينكه خود را به محيط اطرافش تحميل كند، تنها تجربياتش را كسب كند. دفتر یادداشتي هم دارد كه يك يا دو كلمه پيش پا افتاده در آن مينويسد.
با توجه به اينكه فينيكس نقش داك را فوقالعاده ايفا كرده، شخصيت او هيچ وقت اسباب خنده ديگران نميشود. حتي با وجود تمام ضعفهاي اخلاقي و استفاده بيش از حدش از مواد مخدر، داك وقار خاصي دارد كه بيننده را مجبور ميكند حداقل تا حدودي او را جدي بگيرد. او همچنين در جستجوي «نيش طلايي»، سازمان هندو چيني قاچاق مواد مخدري كه به نظر ميرسد عامل مرموز بودن داستان باشند، بسيار كوشاست.
يكي از لذتهاي حقيقي «گناه ذاتي» جزييات بسيار دقيق آن در بازسازي كاليفرنياي دهه 1970 است. اندرسون فيلم را با دوربين پاناويژن 35 ميليمتري فيلمبرداري كرد و دوربينهاي ديجيتال را کنار گذاشت و در نتيجه فيلمش غرور و طنين خاصي دارد.
اين همان شهري است كه هنوز هم از خاطره سال پیش قتل شارون تيت(با توجه به زمان وقوع داستان) توسط خانواده منسون آزار ميبيند. در يكي از جالبترين صحنههاي فيلم، يك افسر پليس، اسپورتلو را در حاليكه با دوستانش رانندگي ميكند متوقف ميكند و به آنها ميگويد تجمع بيش از سه يا چهار نفر به عنوان يك «فرقه» محسوب ميشود. در دنياي قدرت سياه نئونازيهاي متعصب قرار داريم و ريچارد نيكسون هم در سايهها منتظر است تا رويای صلح و عشق هيپيها را نابود كند و چندين ارجاع هم به برنامه خصوصي سازي فرماندار رونالد ريگان داده ميشود كه در نهايت چهره تيمارستانهاي ايالت كاليفرنيا را تغيير داد.
هر كس كه با تصور ديدن يك فيلم اكشن به سبك مايكل مان به سالن سينماي «گناه ذاتي» برود شديدا گيج و نااميد خواهد شد. همه چيز اينجا مات و مبهم است. با اين حال، گيجكنندگي كارآگاهانه داك نبايد ما را نسبت به مهارت و وضوح داستانسرايي اندرسون نابينا كند. مانند بسياري از فيلمهاي ملودرام سبك نوآر ديگر، او به ما صداگذاري روي صحنهها هم ميدهد. اين صدا متعلق به شخصيت سورتيلژ (جوآنا نيوسوم) است كه شاعرانه و پر از صحبتهاي ستارهشناسي است كه تنها احساس گيج بودن بيشتري را منتقل ميكند.
اين فيلم 148 دقيقهاي، به هيچ وجه فيلمی آدرنالينی و هيجاني نيست. اغلب به نظر ميرسد مانند خود داك در پروندههايي كه تحقيق ميكند، فیلم هم به آساني حواسش پرت شود، اما اين فيلم مانند شخصيت مركزياش هيچوقت به كلي سرنخ را از دست نميدهد. سبك تدوين و استفاده از موزيك شجاعانه اندرسون، داستانسرايي اين فيلم را بسيار جذابتر كرده است. او اولين كارگردان آمريكايي است كه پروژهاي كامل را با اقتباس از يكي از رمانهاي توماس پينچون ساخته است. او همچنين فيلمي توليد كرده كه به سبك خاص خودش، به درجه بهترين كلاسيكهاي نوآر هاليوودي ميرسد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com