به گزارش بولتن نیوز، «ساعت 12 تا 12:30 در سالن سمندریان باش چون تمرین رو از ساعت 12:30
شروع میکنیم، عکاس هم نیار چون خانم اختر تاجیک عکاس گروهه و عکس
میگیره»، نورالدین حیدریماهر دستیار و برنامهریز حسین پاکدل در نمایش
«یک صبح ناگهان» در مکالمهای تلفنی این نکات را گفت و قرار ما همان زمان و
روزی شد که گفته بود.
ساعت 12 و 10 دقیقه روز تعیین شده از
خبرگزاری مهر به سمت سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به راه افتادم.
فاصله میان خبرگزاری و تماشاخانه ایرانشهر زیاد نیست و به همین دلیل پیاده
راه را طی کردم و در مسیر این فرصت برایم مهیا شد تا گذشته را، تا آنجا که
مجال پیادهروی میان تقاطع خیابان طالقانی و خیابان سپهبد قرنی تا خیابان
اراک و در نهایت باغ هنرمندان و تماشاخانه ایرانشهر اجازه میداد، مرور
کنم.
برای اولین بار که قرار بود از نمایشی با کارگردانی حسین پاکدل
گزارش تمرین بگیرم، زمان تمرینهای نمایش «حضرت والا» بود که آن زمان در
سالن شماره یک ایرانشهر که حالا به ناظرزادهکرمانی تغییر نام داده، تمرین و
اجرا شد. «حضرت والا» به تاریخ معاصر ایران میپرداخت و چالشهای سیاسی و
اجتماعی روز جامعه را هم مدنظر قرار داده بود.
صحنهای تمرین نمایش «حضرت والا» (عکس از رضا موسوی)
در آن نمایش مهدی سلطانی، عاطفه رضوی، مهدی پاکدل، داریوش موفق، حمید ابراهیمی و محمدصادق ملکی از جمله بازیگرانی بودند که به ایفای نقش میپرداختند.
دومین گزارش تمرینی که از نمایشی با کارگردانی پاکدل
تهیه کردم، مربوط به نمایش «رقص زمین» میشد؛ نمایشی که حال و هوای روز
جامعه چند سال پیش را روایت میکرد و دغدغههای پاکدل را که زمانی در رسانه
ملی هم فعالیت داشت به تصویر میکشید.
سومین نمایش هم که «عشق و
عالیجناب» بود که در طبقه هفتم تالار وحدت تمرین میشد و در جشنواره سیام
تئاتر فجر روی صحنه رفت ولی به دلیل مشکلاتی که شورای نظارت و ارزشیابی
برای اجرای عمومی اثر ایجاد کرد، پاکدل از اجرای عمومی «عشق و عالیجناب»
انصراف داد.
یادم هست که این کارگردان تئاتر در یادداشتی به دلایل
انصراف خود از اجرای عمومی «عشق و عالیجناب» اشاره کرد. در بخشی از آن نامه
چنین آمده بود:
«با
توجه به حجم بالای ممیزی و از ریخت افتادن نمایش در صورت اعمال نظرات
حیرتآور، بدیع و جدید رییس شورای نظارت بر نمایش، با وجود آمادگی کامل، از
اجرای عمومی نمایش «عشق و عالیجناب» اعلام انصراف میکنم. طبعا هر موقع
شرایط برای اجرای این اثر با نظارت معقول و قانونی توسط انسانهای مسئول،
فهیم و پایدار بر سخن و تصمیم میسر بود؛ حتما آن را به صحنه خواهم برد.
بنده حاضر نیستم آغازکننده حرکتی باشم که بر مبنای لاقیدی و فرصت طلبی
مفرط، در نهایت منجر به نابودی اندیشه و تفکر در بدنه تئاتر ملی ما
میشود.»
صحنهای از اجرای نمایش «عشق و عالیجناب» در جشنواره سیام تئاتر فجر
در
کنار مرور این اتفاقات، به این فکر کردم که «یک صبح ناگهان» دارای چه حال و
هوایی است و آیا دغدغه حسین پاکدل در خصوص تاریخ معاصر ایران، در این اثر
هم دیده میشود یا نه؟ بعضی کارگردانها هستند که میگویند دغدغه فلان
موضوع یا مسأله را دارند ولی بعد از تولید و اجرای یک یا 2 کار با مضمون
مدنظر، به سراغ آثار و اجراهایی میروند که گویی اصلا چنین دغدغهای برای
آن کارگردان وجود نداشته و یا اجتماع و محیط پیراموناش به سرعت تغییر
کردهاند. اما حسین پاکدل از جمله کارگردانهایی است که دغدغه خود را به
صورت مداوم در کارهایاش دنبال کرده است، از «سمفونی درد» گرفته تا «گزارش
به آکادمی».
به در ورودی تماشاخانه ایرانشهر رسیدم. تعدادی جوان در
حال خروج از لابی تماشاخانه بودند، از میان آنها که عبور کردم با
نورالدین حیدری ماهر روبرو شدم که در حال صحبت کردن با تلفن همراهش بود. من
را دید و اشاره کرد به داخل سالن سمندریان بروم.
از پلههایی که به
سالن ختم میشوند پایین رفتم و از کنار جایگاهی که زمانی مجسمه استاد حمید
سمندریان نصب بود، عبور کردم و وارد سالن سمندریان شدم. قبل از اینکه
از پشت جایگاه تماشاگران وارد فضای اصلی سالن شوم، صدای حسین پاکدل را
شنیدم که درباره حرکت و اینکه بازیگر باید چگونه یک حرکت فرم را به درستی
انجام دهد، صحبت میکرد.
وارد سالن شدم و مهدی پاکدل را دیدم که روی
صحنه ایستاده بود و به حرفهای برادر بزرگتر خود که در آن لحظه کارگردان
نمایش «یک صبح ناگهان» بود، گوش میداد. پاکدل با خوشرویی سلام مرا پاسخ
داد و برای نشستن روی یکی از صندلیهای سالن راهنماییم کرد. محسن حسینی،
مرتضی آقاحسینی، محمدصادق ملکی، معصومه قاسمیپور، نیکی مظفری، بنفشه
اعرابی، هومن خدادوست، علی لیاقی، مسعود انتظاری و آرش خاموشی بازیگران و
هنرمندانی بودند که در سالن حضور داشتند.
گپ دوستانه کارگردان و بازیگری که پیش از این با هم همکار بودند
محسن
حسینی که خود بازیگر و کارگردان با سابقه تئاتر است، به عنوان دراماتورژ
در کنار حسین پاکدل حضور دارد. چند دقیقهای نگذشت که عاطفه رضوی وارد سالن
شد؛ هنرمند با سابقهای که در مقام بازیگر در «یک صبح ناگهان» حضور دارد و
به ایفای نقش میپردازد.
اعضای گروه هر کدام در بخشی از سالن به
تمرین صحنهای که در آن مهدی پاکدل، بنفشه اعرابی و آرش خاموشی حضور
داشتند، نگاه کردند. هومن خدادوست هم در میان صحنه نشست و تا زمانی که مهدی
سلطانی در تمرین حاضر شود، به جای او دیالوگها را گفت.
مهدی پاکدل
را که دیدم یاد نمایشهایی افتادم که او در آنها ایفای نقش کرده بود و
مورد استقبال تماشاگران هم قرار گرفته بودند؛ نمایشهایی چون «خشکسالی و
دروغ»، «نوشتن در تاریکی»، «یرما»، «ابرهای پشت حنجره» و «پلکان». یاد بازی
درخشانش در نمایش «میخوام بخوابم» رضا گوران در رپرتوآر کارگاه نمایش در
میانه دهه 80 افتادم و نمایشهای «قهوه تلخ» و «بیشیر و شکر».
مهدی پاکدل در صحنهای از نمایش «یرما» به کارگردانی رضا گوران
جزو بازیگرانی است که حضورش بر صحنه تئاتر برای مخاطب جذاب و دوست داشتنی است.
دیالوگهایش
را روی صحنه گفت، دیالوگهایی که از خون میگفتند و رنگ خون، اما نه
خشونتی در دیالوگها بود و نه در بیان مهدی پاکدل. حال و هوای دیالوگها
شاعرانه بود ولی دیالوگهای تند و نگران کننده بنفشه اعرابی و آرش خاموشی
آن حال و هوا را شکستند. اعرابی و خاموشی مدام از شخصیتی که در مرکز صحنه
نشسته بود، تقاضا میکردند که همراهشان شود.
از دیالوگها اینگونه
بر میآمد که فضایی که در آن بازی میشد، طبقه پایین یا زیرزمین یک خانه
بود. حسین پاکدل نکاتی را به بازیگران یادآوری کرد و از گروه خواست تا با
پایان صحنه مدنظر، تمرین صحنه دیگری را شروع کنند. چیزی که میشد برداشت
کرد این بود که خانوادهای درگیر چالشی بزرگ شده بود و از جملات و نکاتی که
اشاره میشد، متوجه شدم که زمان روایت ماجرا به دوره قاجار و بعد از قتل
ناصرالدین شاه مربوط میشد.
در صحنه دیگری که تمرین شد، مهدی
پاکدل، صادق ملکی، مرتضی آقاحسینی و علی لیاقی حضور داشتند. دیالوگهایی که
بین آنها رد و بدل میشد حاکی از خواستههایی سیاسی از فردی غیر سیاسی
بود که اتفاقات و رویدادهای رخ داده در زندگیاش، او را به این طبقه از
خانه کشانده بودند.
مهدی سلطانی با کوله باری از تجربه از «حضرت والا» به «یک صبح ناگهان» رسید
در
همان لحظات بود که مهدی سلطانی وارد شد. به جرأت میتوان گفت که سلطانی
یکی از تواناترین بازیگران تئاتر ایران است که حضوری تأثیرگذار دارد؛ حضوری
که باعث میشود وقتی روی صحنه میرود، مخاطب از او چشم برندارد. «سعادت
لرزان مردمان تیره روز»، «این قصه را ایرانیان نبشتهاند»، «پچپچههای پشت
خط نبرد»، «والس مرده شوران»، «تیغ کهنه» و «مضحکه شبیه قتل» از جمله
نمایشهایی هستند که نقش آفرینی مهدی سلطانی در آنها، از خاطر مخاطبان و
علاقهمندان تئاتر پاک نمیشود.
مهدی سلطانی در میان صحنه نمایش
نشست. در نمایش شخصیتی هست که مدام در کنار مهدی سلطانی حضور دارد. قرار
است این نقش را نسیم ادبی ایفا کند. صحنههای متعددی تمرین شدند، از
صحنهای که در آن مهدی سلمانی و معصومه قاسمیپور حضور داشتند که مهدی
پاکدل گفت این صحنه را خیلی دوست دارد تا صحنهای که از حسین پاکدل از آن
به عنوان صحنه «سه خواهر» نام برد.
در زمان تمرین صحنه «سه خواهر»
که در آن عاطفه رضوی، معصومه قاسمیپور و نیکی مظفری حضور داشتند، حسین
پاکدل اشاره کرد که هنوز به شکل قطعی این صحنه را ننوشته است و این کار را
با دیدن تمرینات انجام میدهد.
رحیم نوروزی یکی دیگر از بازیگران
نمایش در لحظات تمرین این صحنهها وارد سالن شد و به تماشای تمرین نشست. وی
یکی دیگر از بازیگران «یک صبح ناگهان» است که از جمله بازیگران توانای
تئاتر است. حسین پاکدل در زمان استراحت بین تمرین دو صحنه، با نوروزی گپ و
گفتی درباره صحنهای از نمایش داشت و ایدههایی را با هم رد و بدل کردند.
رحیم نوروزی و مهدی سلطانی ایدههایی را با هم درمیان میگذارند
ندا
نصر که طراحی لباس نمایش را بر عهده دارد نیز با کارگردان «یک صبح ناگهان»
گفتگویی کوتاه داشت و در سخنان پاکدل مشخص بود که هم به طراح لباس خود
اعتماد به نفس میدهد و هم دست او را برای اتودهایی که باید بزند، باز
میگذارد.
یکی دیگر از صحنههای تمرین با حضور مهدی سلطانی و عاطفه
رضوی انجام شد. در این نمایش این 2 بازیگر نقش زوجی را ایفا میکنند که
تمامی اتفاقات حول زندگی این زوج رخ میدهند. لحظاتی در تمرین این صحنه
وجود داشت که حاکی از یک تراژدی شکل گرفته در زندگی زن و مردی بود که هر دو
در فضایی بزرخ گونه به سر میبردند.
در آن فضای تلخ تنها لحظهای
کوتاه زن تلخی موجود را فراموش کرد و آن لحظه موقعی بود که مرد بعد از
سکوتی طولانی، کلامی را به زبان آورد.
عاطفه رضوی با یک بازی متفاوت در نقشی متفاوت
حال
و هوای پشت صحنه نمایش و تمرین «یک صبح ناگهان» گرم و صمیمی است و حضور
مهدی پاکدل با شوخ طبعیهایی که دارد و همچنین حضور صادق ملکی و مرتضی
آقاحسینی، در شکلگیری این فضا بیتأثیر نیست.
در گفتگویی کوتاه با
حسین پاکدل، سؤالات را که در ذهنم ایجاد شده بود مطرح کردم. با وجود اینکه
پاکدل درگیر تمرین نمایش بود و در عین حال نگارش متن و تکمیل کردن آن نیز
ذهناش را مشغول خود کرده، به این سؤالات جواب داد.
* «عشق و عالیجناب» نمایشی بود که در زمانی مشابه در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه بردید ولی متاسفانه به اجرا نرسید. برای اجرای «یک صبح ناگهان» فکر می کنید شرایط چطور باشد؟ با توجه به این نکته که نمایش شما باز هم به تاریخ معاصر می پردازد و در عین حال بی تفاوت به زندگی سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه ایران نیز نیست و همیشه تولید و اجرای عمومی این آثار بسیار فرسایشی است.
حسین پاکدل: از لحاظ زمانی حرف شما کاملا درست است ولی بالاخره حدود سه سال از آن موقع گذشت، مثل برق. البته همان طور که در جریان هستید نمایش «عشق و عالیجناب» در جشنواره اجرا و مورد تقدیر واقع شد ولی مورد بغض و حسادت قرار گرفت. با آن اثر برخورد قانونی نشد، بلکه برخورد شخصی صورت گرفت. نمی خواهم حالا وارد جزئیات شرم آوری شوم که نمایش بزرگی را قربانی کرد. بالاخره فعالیت هنری در این سطح مشکلات خاص خودش را دارد و هنرمند وقتی پای در گود می گذارد باید همیشه منتظر این گونه برخورد ها باشد. چیزی که باعث سرافرازی آدم می شود این است که خدا توفیق بدهد جزو کسانی نباشی که با حذف دیگران به حیات حقیر خود ادامه می دهند اما من هرگز از پیگیری اجرای آن اثر ناامید نشده و همیشه با سماجت این مهم را دنبال میکنم.
فقط بدانید آن اثر حتی یک کلمه ممیزی نداشت، هنوز هم ندارد. اما این که رفتن سراغ مفاهیمی از تاریخ معاصر با خود فرسودگی همراه دارد بگویم اساساً کار هنری مستقل کردن با فرسودگی همراه است.
باعث سربلندی و غرور است که اکنون بهترین های تئاتر در این اثر حضور دارند و بی دریغ تلاش می کنند تا به یاری خدا نمایش در جشنواره حضور داشته و بعد بلافاصله اجرای عمومی خود را در تالار سمندریان شروع کند. تمرین ها خوب پیش می رود و خدا بخواهد کار قابلی خواهد شد.
دغدغههای پاکدل از دغدغههای جامعهاش دور نیست
* «یک صبح ناگهان» نیز مانند ۲ اثر قبلی شما که در بستر تاریخ معاصر ایران روایت می شدند، رویدادهای سیاسی تاریخ معاصر ایران را مورد توجه قرار می دهد. علاوه بر این نقطه مشترک هر سه اثر، چالش یک خانواده را که در ارتباط با نهادهای قدرت هستند ولی در عین حال اهل فرهنگ و تفکر، به تصویر می کشد. در این خانواده ها که البته در «حضرت والا» و «یک صبح ناگهان» بیشتر می توان به این موضوع دقیق شد، پدر یا مرد خانه بی تفاوت به سیاست و سیاسیون نیست و در عین حال جنسی فرهنگی و به دور از حال و هوای سیاسیون دارد. مادر یا زن خانواده هم پای مرد همه چیز را به جان می خرد و هر دو در این راه قربانی می دهند. ایا این موضوع مد نظر شما بوده یا نه؟
- طبعا وقتی سراغ مفاهیم قابل اعتنا در تاریخ معاصر کشور خودمان می رویم با انسان های برجسته ای برخورد می کنیم که در جریان اتفاقات یا نقش پیش برنده داشته و یا نقش مخرب دارند؛ حالا چه شخصیت واقعی و یا چه شخصیت های خیالی و ساخته ذهن. آدم های خنثی و یا بی تأثیر جذابیتی برای درام شدن ندارند. ما برای ساخت آینده باید از گذشته عبرت بگیریم. تاریخ ما سراسر - و بویژه تاریخ معاصر - سرشار از بزنگاه ها و شخصیت های دراماتیک است. من مشکلی با استفاده از متون درخشان خارجی ندارم ولی بالاخره تا کجا و چقدر.
وقتی آدم دچار تأسف می شود که ببیند خودمان بهترین نویسندگان درام را داریم ولی از آن ها استفاده نمی کنیم. بهترین موضوعات و مفاهیم را داریم ولی باز سراغ آثار دست دهم خارجی می رویم، چون سیر استفاده، تولید و به سرانجام رساندنش راحت و بی دردسر است اما در جواب شما اضافه کنم که ساختمان درام این موقیعت را ایجاب می کند که شخصیت محوری در برخورد با اتفاقات دچار تحول و یا انحطاط شود. این در ذات واقعیت اتفاقات هم هست. امیدوارم داستان «یک صبح ناگهان» نیز مثل «حضرت والا» با مخاطب خود ارتباط خوبی برقرار کند.
* چرا در آثار شما قشری که بی تفاوت به فرهنگ و زیست فرهنگی نیستند زندگیشان با تراژدی زندگی سیاسی و اجتماعی گره می خورد. آیا می توان اینگونه برداشت کرد که از دیدگاه شما این قشر از اقشار جامعه به دلیل فرهیختگی، آسیب پذیرتر از عامه جامعه هستند؟
- بالاخره آگاهی با خودش مسئولیت می آفریند. مسئولیت با خودش تلاش و زحمت می آورد و این یعنی رنج. آگاهی یعنی رنج بردن. دیوار و سنگ که رنجی ندارند. انسان هم فی نفسه خسران دارد ولی رنج نمی برد، وقتی با آگاهی همراه شد رنج را به جان می خرد. به قول داستایوفسکی مادر خلاقیت ها رنج است.
بله می شود در عبور از خیابان شاهد ظلمی به مظلومی بود و از کنارش گذشت. ولی انسان آگاه و مسئول به راحتی از کنار پدیده ها عبور نمی کند. هرچه باشد ما با درخت و ساختمان فرق داریم. بالطبع انسان آگاه در دل تراژدی بالفعل زندگی می کند. درام با کم کردن فاصله ها آن را در قالب نمایش به ما می نمایاند. اما این که اقشار حساس به اتفاقات آسیب پذیرند شاید همیشه این طور نباشد ولی به هر شکل انسان وقتی زیر باران می آید خیس می شود. آدم هایی هم که از ترس باران هیچوقت از زیر سقف بیرون نمی آیند درکی از لذت باران ندارند. همان طور که گفتم تئاتر با کسانی که رغبتی به تکان خوردن از جا ندارن خیلی کار ندارد مگر آن که بخواهد از آنها به عنوان عنصر بی مصرف در صحنه یا نشیمنگاه گرد و غبار استفاده کند. حالا البته باید به این نکته توجه کنیم که بشر علی رغم پیشرفت های شگرف اتفاقاً به سرعت سرسام آوری به سمت تراژدی پیش می رود.
ناکامی «عشق و عالیجناب» سد راه «یک صبح ناگهان» نشد
* عنوان «یک صبح ناگهان» حس غافلگیری را القا می کند، گویی همچون «رقص زمین» که انتظار وقوع زلزله در شخصیت ها بود اما باز هم انسان ها به ناگهان غافلگیر می شوند. آیا بر این باورید که ما در عین آگاهی نسبی به شرایط اجتماعی و سیاسی پیرامون خود، در برهه های زمانی مختلف غافلگیر می شویم و به جای آگاه شدن از این جریان، به نوعی سرخورده شده و واکنش هایی تند به اجتماع و پیرامون خود نشان می دهیم؟
- ببینید، کار درام نویس خلق یک موقعیت ناگهانی، ویژه و خاص است. بعد شخصیت ها را دور این موقعیت می چیند و سرنوشت هرکدام را به این موقعیت گره می زند. قضاوت این که هر کس چطور با این شرایط و یا هسته اصلی قصه کنار می آید به عهده مخاطب است. درام نویس خوب برای مخاطب تصمیم گیری نمی کند. فقط سیر قصه را در بستری از باور پذیری و جذابیت پیش می برد. همیشه بهترین برخورد با اتفاقات لزوما برخورد قهری نیست. پدیده ها را باید در بستر زمان تحلیل و هضم کنیم. ببینید واقعیت زندگی هم پر از لحظات غافلگیر کننده است. ما هر روز چه قدر مواجه با لحظات غیر قابل پیش بینی و باور ناپذیر می شویم؟ در درام متکی بر زندگی انسان هم همین اصل وجود دارد. حالا وقتی این ماجرا جذاب می شود که عکس العمل های متفاوت را نسبت به این غافلگیری ها ببینیم. این در تعریفی ساده می شود تئاتر. اما من شخصاً با بستن تمام پنجره های امید در درام میانه ای ندارم. ما حق نداریم مخاطب را ناامید و سرخورده از سالن نمایش خارج کنیم. ممکن است درام تکان دهنده و غمگین باشد ولی لزوما غم مترادف با نا امیدی نیست. اتفاقا اگر در اوج درد و رنج نور امید به قلب مخاطب تاباندیم هنر کرده ایم.
* چرا اکثریت جامعه و حتی بخشی از قشر فرهنگی جامعه، دغدغه ای نسبت به دقیق شدن بر تاریخ معاصر را ندارند؟
- در این خصوص نمی شود معیار اندازه گیری مشخصی ارائه کرد. اگر فرض را بر این بگذاریم که حرف شما در این سوال تا حدودی واقعیت داشته باشد من مقصر را خودمان می دانم. هنرمندان، ارباب قلم و کسانی که مخاطب دارند. ما کم کاری کرده ایم و نتوانسته ایم تا حد مطلوب و با جذابیت گذشته را به اهل حال، حالی کنیم. شما یک حکایت سعدی و یا یک غزل حافظ و یا یک واقعه را خوب و جذاب برای ذهن تشنه تعریف کن آنوقت می بینی تا کجا خودش آن را دنبال می کند. ما باید بپذیریم هم کم کاری کردیم، هم بسیار بد عمل کردیم، بخصوص در رسانه های فراگیر.
* آیا توقع خاصی از مخاطبان خود برای مواجهه با «یک صبح ناگهان» دارید؟ منظور توقعی است که عضوی از جامعه از کسانی که با او همراه می شوند داشته باشد؟
- من چه توقعی می توانم داشته باشم. اتفاقاً برعکس باید تلاش کنم توقع مخاطب خود را برآورده کنم.
اگر من و گروه نمایش «یک صبح ناگهان» کارمان را درست و دقیق انجام دهیم مخاطب خود بخود این پیام امید و روشنی را می گیرد. اما این امید را دارم که مخاطب با پایان بندی نمایش ما همراه شود. ما می توانیم تماشاگر را احساساتی کنیم و یا برایش تعیین تکلیف کنیم ولی دقیقاً همین جاست که قافیه را باخته ایم. ما اگر بتوانیم مخاطب را با انبوهی سوال روانه خانه کنیم در کارمان موفق بوده ایم. به هر شکل از شما و خوانندگان ارجمند این گفتگو عذرخواهی می کنم که به خاطر تلاش شبانه روزی روی نمایش سنگین «یک صبح ناگهان» فرصت کافی برای بحث های بیشتر ندارم. انشالله در اجرای عمومی با شما بیشتر و بهتر صحبت خواهم کرد.
محسن حسینی و منوچهر شجاع از حرفهای های تئاتر که در «یک صبح ناگهان» در کنار هم قرار گرفتند
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com