بعضاً میشد سر درس در حسینیه ارک هنوز درس شروع نشده بود فقیری وارد میشد اظهار فقر میکرد و تقاضایی داشت. روزی هنوز درس شروع نشده بود، یک وقت این اتفاق افتاد من دیدم استاد دست کردند در جیبشان یک جوری هم که کسی متوجه نشود بعد یک اشارهای کردند فقیر آمد جلو، بعد در دست آن فقیر، گذاشتند، و خم شدند دست فقیر را بوسیدند.
گروه مذهبی، بعضاً میشد سر درس در حسینیه ارک هنوز درس شروع نشده بود فقیری وارد میشد اظهار فقر میکرد و تقاضایی داشت. روزی هنوز درس شروع نشده بود، یک وقت این اتفاق افتاد من دیدم استاد دست کردند در جیبشان یک جوری هم که کسی متوجه نشود بعد یک اشارهای کردند فقیر آمد جلو، بعد در دست آن فقیر، گذاشتند، و خم شدند دست فقیر را بوسیدند.
به گزارش بولتن نیوز، ما به آیتالله جوادی آملی پیشنهاد درس یکی از جلدهای اسفار را دادیم که ایشان گفتند: این جلد را الآن آیتالله انصاری شیرازی تدریس میکنند و مادامی که ایشان مشغول به تدریس هستند ما تدریس نمیکنیم. یعنی ادب اقتضا میکند شما به درس ایشان بروید. همین نکته نشانه عظمت مقام علمی آیتالله انصاری در نزد بزرگان دیگری مثل آیتالله جوادی آملی است.
میفرمود: خانواده ما ده سال نتوانست روز بیاید داخل حیاط، چون یا این طرف، ساختمان میساختند مشرف به حیاط بودند یا آن طرف، ساختمان میساختند و مشرف به حیاط بودند، اما صبورانه اینها را تحمل میکردند.
منزل ایشان را پیشنهاد میدهند بگیرند جزو مدرسه نمایند و در عوض جای دیگری به ایشان منزل بدهند. ایشان میفرمود من حرفی ندارم، ولی گفتم در همین محل باشد که به حرم و حوزه و محل درس و بحثم دور دست نباشم، میفرمود: آقا مرا بردند در این محل یک خانه نوساز به من نشان دادند گفتند که این خانه را شما به جای آن خانه بیایید بگیرید و در آن زندگی کنید. میفرمود آقا من نمیتوانم، من یک طلبهام، من چه جوری از در این خانه نوساز بروم داخل و زندگی کنم در حالی که در کنارش فقراء هستند، آنجا آقا برای من جهنم است، من نمیتوانم آنجا زندگی کنم.
پیشنهاد خیابان صفائیه را داده بودند که در صفائیه منزلی به ایشان بدهند، فرموده بود آقا بنده صفائیه نشین نیستم. یک وقتی خدمت ایشان عرض کردم که آقا صفائیه قدیم گذشت که بالا شهر قم بود، الآن ما هم صفائیه زندگی میکنیم، فرمود: بله! من صفائیه نشین نیستم، من در این محلههای قدیمی توی همین فضاها میخواهم بیایم این کیسه و گونیام را دست بگیرم بروم، در این گذرخان میوههای درجه دوم و سوم را بگیرم بیاورم بدهم به زن و بچهام بخورند، من این طوری هستم. من نمیتوانم آن فضاها را، آن قیمتهای آنجاها را تحمل
کنم، من اینطوری انس گرفتهام، با این زندگی انس گرفتهام، چطور بیایم بروم در یک خانه شیک، بروم در یک خانه نوساز در حالی که آدم نگاه میکند میبیند این همه فقراء در جامعه هستند و چه طوری من از در این خانه وارد بشوم در حالی که همسایهها را نگاه میکنم خانههای خشتی و گِلی دارند.
یک وقت حتی ایشان به شوخی تعبیر میکردند و میفرمودند: آقا ما با این سوسکها و عقربها توی خانههای قدیمی، انس گرفتیم نمیتوانم قبول بکنم.