گروه مذهبی - محمدتقی فرجی، به مناسبت ١٧ ربيع الاول سال روز ولادت پيامبر (ص) و هفته وحدت، در مقام ترسيم سيماى محمد رسول الله (ص)
به گزارش بولتن نیوز، ١٧ مشخصه از مشخصه هاى بارز رسول خدا (ص) را باز خوانى مى كنم، تا چه مقبول افتد و چه در نظر آيد!؟
آب دربا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
١- اخلاق محمد (ص)
امين، راستگو، صبور، بردبار و جوانمرد بود. از ستمديدگان در همه شرايط دفاع مي كرد. درست كردار بود و رفتار او با مردم، بر مبناي صدق و صفا و درستي بود. خوش سخن و پاكدامن بود، در محيط فاسدعربستان قبل از اسلام و در دوره جواني، آن بزرگوار، معروف به عفت و حيا بود و پاكدامني او را همه قبول داشتند، محمد(ص) حتى برای كفارى که مسلمان نمی شدند غصه می خورد، زيرا می خواست که همه عالم به نور برسند. مبعوث شده بود برای اینکه همه این هیاهو هایی که در دنیا و براى تصاحب ثروت و قدرت است، از بین برود. محمد(ص) که علمش از وحی الهی ماخوذ بود و روحش به قدرى بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیات میلیون ها میلیون بشر کرد، توانست تمام عادات جاهلیت و دعواى باطله را زیر پا بگذارد. در ميان ويژگي هاي رسول محمد(ص) هيچ چيزي مهمتر از اخلاق او نيست. اين ويژگي همان چيزي است كه خداوند مى فرمايد، «انك لعلي خلق عظيم»، تو بهترين خلق و خو را داري. و محمد(ص) هم فرموده است كه من براي احياي مكارم اخلاقي مبعوث گشته ام «انما بعثت لاتمم صالحالا خلاق». و تازه مسلمانان هم وقتي وصف او را براي ديگران مي گفتند، مهمترين ويژگي دعوت محمد(ص) را اخلاق مي دانستند، «و يأمر بمكارم الاخلاق». مفروق نامي هم وقتي مسلمان شد و با هدف دعوت وى آشنا شد، خطاب به او گفت، اي برادر قريشي! تو مردم را به «مكارم الاخلاق و محاسن الاعمال» دعوت ميكني. حضرت بعدها هم در آموزه هاي خود، روي اخلاق تكيه زيادي داشت و ميفرمود، خداوند كريم است، كرامت و ارزشهاي اخلاقي (معالي الاخلاق) را دوست دارد و از انجام كارهاي حقير و زشت كراهت دارد. و جاي ديگر هم فرموده است، سنگين ترين چيز در ترازوي مؤمن در روز قيامت «حسن خلق» است. و مى فرمايد، بهترين دوست من از ميان شما، كسي است كه بيشترين دوستي را با مردم دارد و به همين قياس رابطه غير دوستانه است.
٢- عدالت محمد (ص)
و أمرت لأعدل بینکم .........من مأمور شدهام که بین شما به عدالت رفتار کنم. بنابراین آیه، همة افرادی که خود را پیرو دین محمد(ص) میدانند، بايد طبق سیرة او رفتار نمايند و نسبت به يكديگر عادلانه رفتار کنند، همه از حقوق اجتماعی یکسان برخوردار شوند و بعضی از بعضى ديگر، عزیزتر نباشند، وقتی دین، مؤمنان را به عنوان برادران دينى معرفی مى كند و حکم برادری بین مسلمانان را صادر کرده است، همة برادران از لحاظ ارث یکسانند، همه به اندازة هم ارث میبرند یا از حقوق یکسان بهره مند مى شوند. اگر بین برادران عادلانه رفتار نشود، قطعا تضادهای جبران ناپذیری پدید مى آيد.
إن الله یأمر بالعدل والإحسان و إیتاء ذیالقربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلّکم تذکّرون. اين كلام خدا، هر مؤمنی را موظف میکند در حیطة وظیفه و مسئوليت خود، به عدالت و نیکی و پرهیز از بدیها بکوشد و عدالت را مقدم بر همه امور بداتد. از منظر اسلام و مسلمانان محمد(ص) از جان ما به ما نزديك تر است، "النّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمهاتهم ........."
٣- امانت دارى محمد(ص)
امين بودن و امانتداري او آنچنان بود كه در دوران جاهليت او را به "امين" نامگذاري كرده بودند و مردم هر امانتي كه برايش خيلي اهميت قايل بودند، دست او مي سپردند و مطمئن بودند كه اين امانت به آنها سالم برمى گردد. بعد از آن كه دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمني و نقار با قريش بالا گرفت، در همان اوضاع و احوال هم، حتى دشمنان اگر مي خواستند چيزي را در جايي امانت بگذارند، مي آمدند و امانت خود را نزد محمد(ص) مى گذاشتند. وقتي محمد(ص) به مدينه هجرت كرد، على(ع) را در مكه گذاشتند تا امانتهاي مردم را به آنها برگرداند. معلوم ميشود كه در همان اوقات هم مبالغي امانت پيش او بوده است، نه امانت مسلمانان، بلكه امانت كفار و همان كساني كه با او دشمني ميكردند!
٤- بردبارى محمد (ص)
بردباري او به اين اندازه بود كه در باره چيزهايي كه ديگران از شنيدن آن بي تاب مي شدند، محمد(ص) به هيچ وجه بي تابي نمى كرد. گاهي دشمنان او در مكه رفتارهايي با وى مي كردند كه وقتى ابيطالب يك مورد آن را شنيد، به قدري خشمگين شد كه شمشيرش را كشيد و با خدمتكار خود به آن جا رفت و آن جسارتي كه آنها به محمد(ص) كرده بودند، همان را با يكايك آنها انجام داد و گفت، هر كدام اعتراض كنيد گردنتان را ميزنم، اما محمد(ص) همين منظره را با بردباري تحمل كرده بود. يا وقتى كه ابي جهل اهانت سختي به محمد(ص) كرد، او سكوت كرد و بردباري نشان داد. يك نفر رفت به حمزه خبر داد كه ابي جهل اين طور با برادر زاده تو رفتار كرد، حمزه بي تاب شد و رفت با كمان بر سر ابي جهل زد و سر او را خونين كرد، بعد هم آمد تحت تأثير اين حادثه، اسلام آورد. بعد از اسلام، گاهي مسلمانان سر مسئله اى، از روي غفلت و يا جهالت، جمله اهانت آميزي به محمد(ص) مي گفتند، حتي وقتى يكى از همسران او، زينب بنت جحش كه از امهات مؤمنين بود، به وى مى گويد، تو پيامبري، اما عدالت نميكني! او لبخندي زد و با سكوت عبور كرد!
٥- استقامت محمد (ص)
با اين همه آزاری که محمد(ص) از مردم مي ديد، اما مانند کوه در برابر آنها مى ايستاد و همه جا و همه وقت و در هر مکانی که چند تن را دور يکديگر نشسته مي ديد، درباره خدا و احکام اسلام و قرآن سخن مي گفت و با آيات الهی دلها را نرم و به سوی اسلام متمايل مي ساخت. مي گفت، "الله " خداوند يگانه و مالک اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت کرد و از او پروا داشت. همه قدرتها از خداست. ما و شما و همه، دوباره زنده می شويم و در برابر کارهای نيک خود پاداش خواهيم داشت و در برابر کارهای زشت خود کيفر خواهيم ديد. ای مردم از گناه، دروغ، تهمت و دشنام بپرهيزيد. قريش آن چنان تحت تأثير آيات قرآنی قرار گرفته بودند که ناچار، برای قضاوت از "وليد" که داور آنها در مشکلات زندگی و ياور آنها در دشواري ها بود، کمک خواستند. وليد پس از استماع آيات قرآنی به آنها گفت، "من از محمد امروز سخنی شنيدم که از جنس کلام انس و جن نيست. شيرينی خاصی دارد و زيبايی مخصوصي، شاخسار آن پرميوه و ريشه های آن پر برکت است. سخنی است برجسته و هيچ سخنی از آن برجسته تر نيست". مشرکان وقتی به حلاوت و جذابيت کلام خدا پی بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره کار خود را در اين ديدند که به آن کلام آسمانی، تهمت "سحر و جادو" بزنند، و برای اينکه به محمد (ص ) ايمان نياورند، بنای بهانه گيری گذاشتند. مثلا از او مي خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر کند! از وی مي خواستند کاخی از طلا داشته باشد، يا بوستانی پر آب و درخت ! و نظاير اين حرفها. اما محمد (ص ) در پاسخ آنها مى فرمود، من رسولی بيش نيستم و بدون اذن خدا نمي توانم معجزه ای بياورم.
٦- نظافت محمد (ص)
از دوران كودكي، موجود نظيفي بود. برخلاف بچه هاي مكه و برخلاف بچه هاي قبايل عرب، نظيف و تميز و مرتب بود. در دوران نوجواني، موهاى سر خود را شانه مى زد و بعد در دوران جواني، محاسن خود را مرتب مى كرد، بعد از اسلام و در دوراني كه از جواني هم گذشته بود و پنجاه، شصت سال سن داشت، كاملاً مقيد به نظافت بود. در روايتي ديدم كه درخانه خود خم آبي داشت، چون آن وقت آينه خيلي مرسوم و رايج نبود."كان يسوي عمامته و لحيته اذا اراد ان يخرج الي اصحابه"، وقتي مي خواست نزد مسلمانان و رفقا و و دوستان خود برود، حتماً عمامه و محاسن را مرتب و تميز ميكرد، بعد بيرون ميآمد. نظافت و تميزي او زبانزد عام و خاص بود، لباس تميز، بهداشت خوب، سر و صورت بسيار عالى بود.
لباسسفيد مي پوشيد، عطر مي زد، در خانه محمد(ص)، محلي بود كه او هميشه در آنجا خود را عطر مى زد. شخصي روايت ميكند كه من بچه بودم وقتى نزد پيامبر (ص) ميآمديم و سر ما را مسح مي كرد. وقتي دست پيامبر(ص) روي سرم كشيده مى شد، چنان بوي معطري احساس مى كردم كه تا حال فراموش نكردهام. اين قدر بوي عطر زياد بود كه گويي از كنار مغازه عطاري رد شده بودم. محمد(ص) به بوي خوشش شناخته ميشد،" كان رسول الله يعرف بريح الطيب". همچنين او از خوردن چيزهاي بودار كه مردم را اذيت كند، پرهيز ميكرد.
٧- گذشت محمد (ص)
عفو و بخشش، یکی ديگر از صفات برجسته و ارزشمند محمد(ص) است. او در تمام دوران رسالت خود، مدارا کرد و رفق ورزید و گذشت کرد؛ هرگز به درشتی و خشونت دست نیازید؛ چرا که بر قله کمالات انسانی ایستاده بود و از چنین جایگاهی، مردم را هدایت و رهبری می نمود. گذشت و بخشش او، آينقدر فراگیر بود که با آنان که سالها با او دشمنی کرده و کینه ورزیده بودند، نیز ملایمت مى ورزید و گذشت مى نمود. محمد(ص) حلیم ترین و بخشنده ترین مردم بود. با اینکه هیچ کس مانند او، در راه خدا آزار و اذیت ندید، اما در هر حال، کسی صبورتر، شكيباتر و با گذشت تر از او نبود. محمد(ص) اگر چه از قوم عصر خود، اذیت های زیادی مى ديد، اما هرگز در بر خورد با آنها تعجیل نمى كرد، بلکه امید داشت که خدا آنها را هدایت کند؛ در جنگ احد دندان های میانی محمد(ص) شکست و صورتش شکافته شد و این حادثه براى ياران او گران آمد و گفتند، «کاش نفرینشان کنی.» فرمود، «انی لم أبعث لعاناً و لکنی بعثت داعیاً و رحمةً اللهم اهدی قومی فانهم لایعلمون» «من برای لعن و نفرین مبعوث نشدهام، بلکه برای دعوت به حق و از سر مهر برانگیخته شدهام، بار خدایا قوم مرا هدایت فرما که آنان سخت نادانند.» نيز میفرمود، جوانمردی و مردانگی ما خاندان، در گذشتن از کسانی است که به ما ستم کردهاند و بخشش، به کسانی است که ما را محروم ساختهاند. او هیچگاه، بدی را با بدی پاسخ نداد و در کارهای خود انتقام جویی نکرد، بلکه همواره عفو میکرد و بخشش از خود نشان میداد.
٨- سنت محمد (ص)
در اندیشه اسلامی دو منبع اصلی شریعت اسلام، کتاب و سنت است به گونه ای که نمی توان میان آن ها جدایی افکند، چنان که میان کتاب و عترت هرگونه جدایی به معنای کنار نهادن دیگری است. از این رو پذیرش مجموع کتاب و سنت و یا کتاب و عترت، به معنای پذیرش اسلام و رد هر یک به معنای مخالفت با اسلام تلقی و تفسیر می شود.هرچند که در تفسیر سنت میان دو جریان تفکری در اسلام تفاوت های معناداری است؛ به این معنا که تفسیر سنی، سنت را در سنت پیامبر(ص) محدود می سازد و تفسیر شیعی سنت را به سنت معصوم(ع) گسترش می دهد ولی هر دو در لزوم تبعیت از سنت پیامبر(ص) تاکید دارند. ریشه و خاستگاه این تفکر را می بایست در آموزه های وحیانی قرآن جست و جو كرد، زیرا قرآن این کتاب آسمانی و وحیانی، لفظ و معناست که به مسلمان آموخته تا سنت پیامبر(ص) را به عنوان دومین منبع شریعت اسلام بپذیرد وهرگونه مخالفت با آن را مردود دانسته و مجازات سختی برای آن وضع کرده است. اطاعت و پیروی از سنت پـیامبر اکرم (ص) از نشانه های ایمان است، چنان که مفسران و فقیهان گفته اند مراد از سنت پیامبر(ص) از هر نظر گسترده تر و فراتر از آموزه های وحیانی است؛ زیرا شامل قول و فعل و تقریرات نیز می شود؛ چون که قرآن کلیات و جوامع کلى است و سنت و سیره آن حضرت(ص) است که به آن، معنا و مفهوم می بخشد. در هر حال، سنت به مفهوم عام و فراگیر و جامع آن عامل رهایی بشر و هدایت و تقرب اوست چنان که اعراض و مخالفت ها موجبات ذلت در دنیا و آخرت و حبط اعمال و کیفر سخت و دردناک آتش دوزخ می باشد.
٩- عبادت محمد (ص)
عبادت حضرت هم استثنايي بود. نماز شب كه بر پيغمبر واجب بوده و خدا از او خواست كه «نِصْفه اوانقص منه الا قليلا» كه نيمي از شب يا اندکي کمتر از آن را قرآن و نماز بخواند. خداوند در قرآن ميفرمايد، «ان ربك يعلم أنك تقوم ادني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك» حضرت علي (ع) در يكي از جنگ ها ميگويد، همه خوابيده بودند اما پيغمبر مشغول عبادت بود، لقدر أيتنا و ما فينا قائم الا رسول الله ص تحت الشجرة يصلّي و يبكي حتي اصبح. در ميان ما تنها كسي كه ايستاده و زير يك درخت نماز ميخواند و تا صبح گريه ميكرد، پيامبر بود. ابوذر هم كه خود آيتي در زهد و عبادت بود ميگويد، صليت مع النبي في بعض الليل فقام يصلي فقمت معه حتي جعلت اضرب رأسي الجُدُرات من طول صلاته. يك شبي با آن حضرت نماز ميخواندم، آن قدر ايستاد و نماز خواند كه من خسته شده سرم را به ديوار گذاشتم.
همين نماز شب بود كه پيامبر را به مقام محمود، يعني مقام شفاعت رساند و اين سفارش حق تعالي بودكه، و من الليل فتهجد به نافلة لك عسي أن يبعثك مقاما محمودا. نافله شب را به جاي آر باشد که خداوند تو را به مقام محمود برساند.
خداوند در قرآن ميفرمايد، و ما أرسلناك الا رحمة للعالمين. پيامبر رحمت بدين معناست كه آنحضرت هيچ گاه از مردم خشمگين نميشد، به ويژه در اموري كه مربوط به آموزش دين به آنان بود. در نقلها دارد كه فكان لايبغضه شيء و لايستفزه. و دارد كه كان اوسع الناس صدرا. و نيز دارد كه قد وسع الناس منه بَسْطه و خُلْقه فصار لهم أبا. همه اين عبارات به معناي آن است كه حضرت سعه صدر كامل براي دريافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدايت آنان ميپرداخت.
١٠- معاشرت محمد (ص)
در احوالات پيامبر (ص) است كه مردي وارد مسجد شد، در حالي كه رسول اكرم (ص) تنها در مسجد نشسته بود. حضرت برخاست و جا باز كرد و فرمود، بفرماييد! آن مرد گفت، اي رسول خدا! مكان وسعت دارد. پيامبر (ص) فرمود، حق مسلمان بر مسلمان اين است كه وقتي ديد مسلماني مي خواهد بنشيند، برخيزد و متواضعانه او را احترام كند. امام صادق (ع) نيز مي فرمايد، رسول خدا اوقات خود را به طور عادلانه بين اصحاب خود تقسيم نموده بود و به همه آن ها به طور مساوي مي نگريست. آن حضرت هرگز پاي خود را نزد اصحاب نمي گشود، و وقتي مردي با آن حضرت مصافحه مي كرد، رسول خدا (ص) دستش را نمي كشيد تا آن مرد دست خود را بكشد و حتي در اين مورد، بعضي سماجت كردند كه دست خود را در دست پيامبر (ص) نگه دارند، تا پيامبر(ص) جلوتر دستش را بكشد، ولي توفيق نيافتند. وقتي درباره كسي از كاري كه پيامبر (ص) دوست نداشت به ايشان خبر مي رسيد، رو در روي او از كار نامطلوب و ناپسندش تذكر نمي دادند، بلكه مي فرمودند، چه خبر است مردمي را كه چنين و چنان مي كنند؟ پيامبر (ص) با اين شيوه، آن كار ناپسند را محكوم و از آن نهي مي فرمود، بي آنكه از فاعل آن نام ببرد. انس، خادم رسول خدا (ص) مي گويد، وقتي آن حضرت به كسي رو مي كرد، صورت خود را از او بر نمي گرداند، تا آنكه مخاطب ايشان را ترك كند، و هرگاه كسي قصد داشت با آن حضرت رازي در ميان نهد، سر خود را به سوي او خم مي كرد و همچنان مي ماند تا وقتي كه آن شخص از ايشان بخواهد كه راحت باشند.
١١- مردم دارى محمد (ص)
مردم داري براي هر قشري از اقشار جامعه، به گونه اي خاص معناى خاص خود را پيدا مى كند. براي يك رهبر، براي يك حكيم، براي يك كاسب و.......اما مردم دارى پيامبر(ص) از جنس ديگرى است. او حتي در عبادت هم مردم را خسته نميكرد. شنيده نشده است كه پيامبر نماز جماعتش طولاني باشد."يكثر الذكر، يقلّ اللعن، يطيل الصلاة، يقصر الخطبة و كان لايأنف و لايستكبر. يمشي مع الارملة والمسكين فيقضي له حاجته". فراوان ياد خدا ميكرد، لعنت كمتر ميكرد، نمازش را با آرامش ميخواند، خطبه نمازش كوتاه بود، تكبر نداشت، با فقرا و يتيمان مينشست و نياز آنها را برآورده ميكرد. در همين حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت. خدا البته از مردم مي خواست حرمت پيامبر را نگهدارند. اما خود پيامبر پايبند احترامات رسمي نبود. از اين كه كسي جلوي پايش بلند شود، كراهت داشت. اين خودش محبت بيشتري در مردم ايجاد كرده بود. در " انه لم يكن شخص أحب اليهم من رسول الله(ص) فكانوا اذا رأوه لميقوموا اليه لما يعرفون من كراهيته له". هيچ كس براي مردم دوست داشتني تر از پيامبر(ص) نبود، با اين حال، مي دانستند كه او خوش ندارد كسي جلويش بلند شود، و آنها بلند نميشدند. يك نمونه جالب از مردم داري همين است كه وقتي نماز ميخواند و صداي گريه بچهاي مي آمد، سورههاي كوچك را مي خواند تا نماز تمام شود. وقتي علت را پرسيدند، فرمود، اگر نماز را طول ميدادم حواس مادرش پرت ميشد، "فخشيت أن يشق ذلك علي ابويه". حضرت حتي سراغ ضعيف ترين آدمها را ميگرفت، رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نكته بسيار مهمي است. پيامبر در آخرين روزها از مردم خواستند، تا اگر تصور مي كنند حقي از آنان را ضايع كرده بيايند و حقشان را بگيرند. اين رفع سوء ظن ازمردم است. نمونه ديگر آن است كه صفيه ميگويد كه رسول خدا(ص) معتكف بود من شبي نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم. آن حضرت در حجره اسامة بن زيد بود و حضرت با من برخاست و به دو نفر از انصار برخورد. آن ها وقتي پيامبر(ص) را ديدند، بر سرعتشان افزودند. پيامبر فرمود، "علي رسلكما آن ها صفية بنت حيي، قالا: سبحان الله يا رسول الله. فقال رسول الله: ان الشيطان يجري من الانسان مجري الدم. و اني خشيت أن يقذف في قلوبكما شيئا". پيامبر به آن ها فرمود اين صفيه دختر حيي بن اخطب همسر من است. آن ها گفتند سبحان الله. حضرت فرمود، نفوذ شيطان در بدن، مانند خون در رگ ها است. من ترسيدم كه چيزي به دل شما رسيده باشد و تصور ناشايستي كرده باشيد.
١٢- نيايش محمد (ص)
چقدر زيبا بود نجواهاي پيامبر با خدايش...بي شك او حبيب خداست...حبيب...
شمار آيه هاي قرآني كه مربوط به دعا و نيايش و عرض نياز به پيشگاه پروردگار است، چيزي نزديك به سيصد آيه يعني حدود يك بيستم آيات قرآن است.اما اين بخش از آموزه هاي قرآني از ياد رفته است. در دعاهاي پيامبر و ائمه معصوم ما نكات برجسته اي نهفته است كه با تفكر در آنها مي توان به کلیدهای بزرگی دست یافت. نكاتي كه من در اين نيايش ها ديدم اولا فزوني بيش از اندازه ترس پيامبر از ساحت اقدس خداوند است. ثانيا نكاتي كه بسيار آموزنده است بخصوص براي زمامداران جامعه و ثالثا بيان شيوه صحیح دعا كردن در پيشگاه خداوند......
خداوندا، دوست داشتني ترين چيز را در نزد من، محبت خود گردان
و ترسناك ترين چيز را در نزد من، بيم از خودت.
نيازهاي دنيوي را به شوق ديدارت، از من فرو بريز
و آنجا كه چشم دنيا گرايان را به بهره هاي دنيوي، روشن مي كني،
چشم مرا به پرستش خود روشن كن.
سپاس همه آن خدايي را كه مرا از خوابگاهم بر انگيخت
هر چند اگر مي خواست آن را تا روز رستاخيز
خوابگاه ابدي من مي كرد.
سپاس همه آن خدايي را كه شب و روز را پياپي هم آورد
براي آن كس كه آهنگ آن دارد تا خداي را ياد كند، يا سپاس بگزارد.
سپاس همه آن خدايي را كه شب جامه اي بر اندام ما كرد
و خواب را، مايه آرامش
و روز را، عرصه خيزش.
هيچ خدايي جز تو نيست
پاكي تو راست
به راستي كه من از ستمكاران بودم.
١٣- حكمت محمد (ص)
آياتي از قرآن مجيد وجود دارد كه خطاب به پيامبر اكرم(ص) است، زماني كه ايشان از جهالت و عدم ايمان آوري كفار ناراحت و رنجيده خاطر ميشدند، خداوند به پيامبرش خطاب ميكند كه حساب مشركين را خودم ميرسم و تو نمي خواهد ناراحت باشي. "والذّين اتّخذوا من دونه اولياء الله حفيظٌ عليهم و ما انت عليهم بوكيلٍ". كساني كه غير خدا را ولي خود برگزيدند، خداوند حساب اعمال آن ها را نگه ميدارد، تا به موقع حساب آن ها را برسد و كيفر لازم را به آن ها بدهد، سپس روي سخن را به پيامبر اكرم(ص) كرده و مي فرمايد، تو مامور نيستي كه آن ها را مجبور به قبول حق سازي، وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت و رساندن پيام خدا به همه بندگان است. شبيه اين جمله در قرآن فراوان است و از آن جمله،"لست عليهم بمصيطر". تو سيطره و غلبه بر آن ها نداري.،"و ما انت عليهم بجبّار". تو موظف به اجبار نيستي. و "ما جعلناك عليهم حفيظاً". تو مسئول اعمال آن ها نيستي و براي اجبار آن ها مبعوث نشده اي، اين آيات علاوه بر تسلاي حضرت پيغمبر(ص) بيانگر اين واقعيت است كه خداوند مي خواهد بندگان آزاد باشند و راه او را با اراده و اختيار خود بپويند، زيرا كه ارزش واقعي ايمان و عمل صالح در همين است و ايمان و عمل اجباري ارزش معنوي ندارد. بايد از روش زندگي و احاديث باقيمانده از حضرت رسول اكرم(ص) در زندگي به نحو احسن استفاده كرد، چرا كه از ايشان نقل شده كه فرمود، "حياتي لكم خيرٌ و مماتي لكم خيرٌ". زندگي و مرگ من براي شما خير است، به اين معنا كه من چه در حيات و چه در ممات براي بشر منبع خير هستم.
١٤- عقلانيت محمد (ص)
با ورود وحى به فرهنگ بشرى، آدمى از انحطاط و سقوط رها گشت و درهاى شكوه و تعالى به روى او گشوده شد. عقلانيت و خردورزى، بارور گرديد. دوران رشد و شكوفايى خرد آدمى، شروع شد. تا جايى كه او را به مقام فرشتگان نويد و به قله دانش ارتقا بخشيد. از همه بالاتر اين كه او توانست به پايهاى برتر از عقل و دست آوردهاى عقلانى دست يازد و مرتبهاى فوق مرتبه فرشتگان را احراز نمايد. با اين همه، برخى تصور كردهاند پيامبر در ميان قوم خود، «بحران هويت» ايجاد كرد، نه «بحران عقلانيت». البته عدم ايجاد بحران عقلانيت معنايش آن نيست كه سخن نو نياورده و يا چيزى نگفته كه بر خلاف مرام آنها باشد، بلكه برعكس، سخنان فراوانى فرمود كه ايدهها و اعتقادات اعراب بود. مثلأ وقتى پيامبر فرمود، معجزه آوردهام، كسى در برابر او نگفت معجزه امر نامعقولى است؛ گرچه به پيامبر نسبت جنون مىدادند، «و يقولون انّه لمجنون» ولى مىگفتند، نامعقول سخن مىگويى! لذا وقتى مىگفتند پيامبر مجنون است، باز اين كلمه از دل همان فرهنگ اسطورهاى، رازآلود و همان عقلانيّت عربى برمى خاست، پيامبر با هيچ يك از اين مفاهيم و اين نحوه از عقلانيّت معارضه نكرد. تمام سخنان او در دل همين عقلانيّت مىگنجيد، حتّى وقتى پيامبر از خداوند واحد سخن مىگفت، اعراب اصل مفهوم خدا را مورد انكار و تمسخر قرار ندادند، اعتراضشان به پيامبر اين بود كه «اجعل الالهة الهاً واحداً» آمده تا چند خداى ما را به يك خدا تقليل دهد! سخن اين نبود كه اصلاً مفهوم خدا از بيخ و بن يك مفهوم غير عقلى، باور نكردنى و خلاف وجدان و عقل سليم است، بلكه آن ها، هم به جنّ عقيده داشتند، هم به كهانت، هم به خدا، هم به سحر و هم به فال و زجر و طيره و سعد و نحس و... همه اينها در جهان بينى و در نحوه عقلانيّت اعرابى كه مخاطب پيامبر بودند مىگنجيد و پيامبر هم بر بنيان هاى مفهومى آن ها نشوريد. تصديقات پيامبر مخالف تصديقات اعراب بود. پيامبر يك مكتب فلسفى معرفى نكرد؛ مثل مكتب فلسفى يونان كه اعراب اصلا نفهمند چيست. پيغمبر يك مكتب علمى تجربى نياورد كه از نيرو، انرژى، ميدان، ذرّه و امثال آن سخن بگويد و قوانينى بر مبناى اينها معرفى كند كه در اين صورت يك بحران در عقلانيت اعراب ايجاد شده بود.
١٥- ساده زيستى محمد (ص)
پیامبر(ص) نمونه تمام عیار خصلت های نیک است؛ از جمله خصلت های پسندیده ایشان زهد و بیرغبتی به دنیاست و یکی از راههای کسب زهد، سادهزیستی است. سادهزیستی از جوانب مختلف همچون، خوراک، پوشاک، مسکن، مرکب، پرهیز از خوی استکبار و غیره، مورد بررسی است. پیامبر(ص) در تمام این موارد الگوی بشریت است.عمر میگفت، روزی به اتاق پیامبر(ص) رفتم، دیدم او بر بوریا خفته بود و بوریا بر پهلوی او رد انداخته بود و اندوخته خوراک پیامبر(ص) هم چیزی جز دو مشت جو و یک مشت تره نبود؛ گریهام گرفت. پیامبر(ص) فرمود، ای پسر خطاب چرا گریه میکنی؟ گفتم، چرا گریه نکنم تو برگزیده خدایی و این اندوخته غذایی توست در حالی که خسرو و قیصر غرق در میوه و نعمت های فراوانند، فرمود، ای عمر خشنود نیستی که دنیا از آن ایشان و آخرت از آن ما باشد؟ من هم پذیرفتم. روایت های مختلفی در مورد خوراک ایشان نقل شده است؛ از جمله اینکه ایشان هیچ گاه سه شب متوالی سیر غذا نخورد، تا رحلت فرمود. گاهی سه ماه متوالی بر خانواده پیامبر(ص) میگذشت که آتشی برای پختن غذا روشن نمیکردند؛ زیرا بیشتر خوراک ایشان آب و خرما بود، گاه همسایه ها زیادی شیر گوسفندان خود را برای پیامبر(ص) میفرستادند. پیامبر(ص) حتی دو روز پیاپی از نان جو هم سیر نشد. از انس بن مالک نقل است، فاطمه(ع) قطعه نانی برای رسول خدا آورد، پیامبر(ص) فرمود، ای فاطمه این چیست؟ گفت، قرص نانی پختهام، دلم آرام نگرفت تا این قطعه را برای شما آوردم. فرمود، دخترم این اولین غذایی است که از سه روز پیش تاکنون به دهان پدرت رسیده است. باز از انس بن مالک است، هرگز در غذای روز یا شب پیامبر(ص) نان و گوشت با هم در سفره نبود؛ مگر در مهمانیها. از ابوامامه نقل شده که گفته است، هیچ گاه از سفره خاندان پیامبر(ص) حتی قطعه نان جوینی هم باقی نمیماند. پیامبر سادگی را در پوشاک هم رعایت میکرد. ایشان بعضی اوقات جامه خود را وصله میکرد.[8] گاهی لباس پشمینه میپوشید. از انس بن مالک روایت شده، پادشاه روم ردایی از سندس به پیامبر(ص) هدیه کرد، رسول خدا آن را پوشید، مردم گفتند، ای رسول خدا آیا این جامه از آسمان بر شما نازل شده است؟ پیامبر(ص) فرمود، از این تعجب میکنید و حال آنکه سوگند به کسی که جانم در دست اوست، دستمالی از دستمال های سعد بن معاذ در بهشت، بهتر از این است. آن گاه آن را نزد جعفر بن ابیطالب فرستاد که به نجاشی برگرداند و در نقل دیگر قبای حریری به رسول خدا هدیه شد که نخست آن را پوشید و در آن نمازگزارد؛ سپس از پوشیدن آن منصرف شد و آن را بیرون آورد و فرمود، برای پرهیزکاران شایسته نیست.
١٦- روشنفكرى محمد (ص)
يك جنبه مهم تاريخ زندگي پيامبر(ص) رعايت دقيق قوانين الهي و وحياني است. پيامبر تابع قرآن است و به هيچ روي مجاز به تخطي از آنها نيست. در اين باره، بسان قرآن، از افراط و تفريط بيزار است و تلاش ميكند، همان گونه كه به او دستور داده شده تا مستقيم حركت كند «و استقم كما امرت» همين رويه را ميان مردم هم ترويج كند. حضرت ميكوشد تا احكام را به مردم ياد بدهد و حدود دين و احكام شرعي را مشخص كند. در اين ميان، يك اصل مهم، تفهيم اين نكته به مردم است كه دين را بايد از خدا و رسول بگيرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن، از يهود به خاطر اين كه بي دليل برخي از حلالها را حرام كردهاند، چندين بار، گله شده است. قرآن و رسول و امامان دين، به همان اندازه كه از لاابالي گري متنفرند از خشك مقدسي كه ناشي از ضعف قوه عقلاني و تمسك به ظواهر است، هم بيزارند. در خبري آمده است كه پيغمبر (ص) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگيرند، ولي عدهاي از روي خشك مقدسي همچنان روزه ميگرفتند. حضرت از اين رفتار مردم به خشم آمده، همان طور كه روي شترشان بودند، ظرف آب را سركشيده و فرمودند، اي خطاكاران، افطار كنيد،"افطروا يا معشر العصاة". پيامبر (ص) بدون اجازه خداوند چيزي را حلال يا حرام نمي كرد، حتي اگر خودش از چيزي بدشميآمد. درباره سير، حضرت از آن متنفر بود و ميفرمود هر كس سير خورده كنار من ننشيند با اين حال، همان لحظه ميفرمود، من حرام نميكنم، زيرا اجازه تحريم آنچه را كه خداوند حلال كرده ندارم، اما من از آن بدم ميآيد.«يا ايها الناس انه ليس بي تحريم ما أحل الله و لكنها شجرة أكره ريحها».
رعايت حلال و حرام الهي، جزو اصولي بود كه پيامبر به مردم آموزش مي داد و بر آن تأكيد ميكرد. اين مطلب را قرآن هم مكرر فرمود بود كه اينها حدود الهي است و تخطي از آنها بر هيچ كس روا نيست.
١٧- سيماى محمد (ص)
تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در ١٧ ربيع الاول، يا به روايتي ١٢همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر(ص)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيلة بزرگ قريش بودند؛ قبيلهاي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند . عبدالله، پدر پيامبر (ص) اندكي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي كه در مكه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد . وي ٦ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب ( مدينه ) رفت، اما آمنه نيز در بازگشت، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند. محمد ( ص) از اين پس در كنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در ٨ سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهدة عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادر زاده اش كوششي بليغ مي كرد. در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر ، راهبي بَحيرا نام، نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهم پيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شركت در پيماني به نام « حلف الفضول » است كه در آن جمعي از مكيان تعهد كردند « از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند » . پيماني كه پيامبر(ص) بعدها نيز آن را مي ستود و مي فرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند، به آن مي پيوندد.
شهرت محمد (ص) به راستگويي و درستكاري چنان زبانزد همگان شده بود كه « امين » لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب كرد و او را با سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد، سپس چنان شيفتة درستكاري « محمد امين» شد كه خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد، در حالي كه بنابر مشهور، دستكم ١٥سالي از او بزرگتر بود. خديجه براي محمد ( ص ) همسري فداكار بود و تا زماني كه حيات داشت، پيامبر همسر ديگري برنگزيد. او براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه( ع) است . از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنكه مي دانيم، نزد مردمان به عنوان فردي اهل تأمل و تفكر شناخته شده، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود. از آداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر(ص) از آن روي بر ميتافت. محمد (ص) اندكي پيش از بعثت ، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، در كوهي نزديك مكه به سر ميبرد و زمان را به خاموشي و انديشه ميگذرانيد.