گروه بین الملل، رئیس سابق شورای روابط خارجی میگوید رئیس جمهوری که با وعدههای والا آغاز کرد، به آهستگی آنها را به فراموشی سپرد. اما باراک اوباما اکنون با عملکردی قاطع در سیاست خارجی میتواند آبرویازدسترفته خود را بازگرداند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از اشراف، نشنال اینترست در مقالهای به قلم لسلی گلب رئیس سابق شورای روابط خارجی و مقام ارشد اسبق وزارت دفاع و وزارت خارجه آمریکا نوشت: حتی وفاداران و طرفداران رو به کاهش «باراک اوباما» نباید روی بازنویسی تاریخ در دو سال باقیمانده «ریاست جمهوری» او شرطبندی کنند. رئیس جمهوری که با وعدهها والا چه در داخل و چه در خارج {آمریکا}آغاز کرد، به آهستگی آنها را به فراموشی سپرد؛ نتیجه آن عجز همیشگی اوست. در داخل {آمریکا} مخالفان سرسخت «کاخ سفید» مانع صرف هزینههای لازم در زیرساختهای فکری و عینی ناکارآمد {کشور} میشوند، که برای احیای اقتصاد لنگان و حفظ قدرت خارجی «ایالاتمتحده» ضروری هستند. در حالی که «اوباما» بسیاری از معضلات خود را به ارث برده، تا اینکه آنها را به وجود آورده باشد؛ خشنودی و انفعال همیشگی او مانع کاهش و یا حل مشکلاتش میشود. هر راهحلی که «اوباما» میخواهد در جبهه بینالمللی بکار گیرد- با در نظر گرفتن این واقعیت که تیم همراه او در دور دوم ریاست جمهوری به اندازه دور نخستش قدرتمند نیستند و اکنون بهترین آنها هم وی را ترک میکنند- با مشکل مواجه میشود. بدتر از همه اینها، الگوی اجماع سازی ریاست جمهوری با سدی مواجه شده و رویکرد میان-سازمانی تنها به سوی یافتن کمترین مخرج مشترک {در میان طرفین} حرکت میکند. اولویت «اوباما» ظاهراً تا حد ممکن، بر اجتناب از هرگونه مداخله خارجی استوار است؛ چونکه او نمیخواهد در رسیدگی به امور داخلی دچار اختلال شود. با توجه به این موارد، واضح است که «اوباما» از انجام اقدامات گستاخانهای پرهیز میکند که ممکن است در عرصه بینالمللی برای وی موفقیت به ارمغان آورد. «اوباما» در زمینه گفتمان مجرد روشنفکری به شکوفایی رسیده، اما در زمینه اعمال راهبردی سختگیرانه – ارائه راهحلها و چگونگی رسیدن به آنها- بیاعتنا بوده است؛ راهبرد جوهر قدرت را تشکیل میدهد.
■ بهتر است اوباما به فراسوی مرزهای آمریکا تمرکز کند■
رویهمرفته مردم آمریکا نباید ناامید شوند؛ «رئیسجمهور» در داخل در یک قفس ببر همانند «جنگ ویتنام» گرفتار شده است. ابزار کارآمد قدرت اجرایی {رئیسجمهور} تنها راه چاره باقی مانده «اوباما» است؛ اما نه در برابر مصوبات قدرتمند «قوه مقننه». اشتیاق ایدئولوژیک «حزب چای» و هراس ناشی از آن در میان «جمهوریخواهان» اعتدالگرا -که در غیر این صورت ممکن است به بده بستان و تدبیر وسوسه شوند- «کنگره» را فلج کرده است. اوباما همچنین ممکن است تصرف «کنگره» به دست جمهوریخواهان را در «انتخابات میاندورهای» پیش رو مشاهده کند. بنابراین، در حالی که «اوباما» برای موفقیت داخلی دست به دعاست؛ کاری از دست او برنمیآید. پس بهتر است «اوباما» به فراسوی مرزها «آمریکا» متمرکز شود و به رئیسجمهوری قاطع در عرصه «سیاست خارجی» بدل شود؛ عرصه {نبردی} که میتواند با قاطعیت و کارآمدی عمل کند و مقداری خون تازه به بدن بیمار تزریق کند.
■ اوباما هنوز فرصت دارد جلوی خیمه زدن تروریستها در خاورمیانه را بگیرد■
حتی «رئیسجمهورهای» بیفروغ هم میتوانند در عرصه بینالمللی عملکرد رضایت بخشی داشته باشند؛ پدیده است عجیب اما واقعی. رهبران خارجی ممکن است «رئیسجمهوری» {آمریکا} را به باد انتقاد بگیرند و یا او را تحقیر کنند؛ اما چنانچه خواهان انجام کاری باشند و یا بخواهند از وقوع اتفاقی جلوگیری کنند، آنها بدون توجه به نظرات خود درباره شخص ساکن {در دفتر ریاست جمهوری} به سوی «کاخ سفید» میشتابند. باوجود همه گرفتاریهای آمریکا، همه شکستهای «اوباما» و همه افول قدرت آمریکا طی دو دهه گذشته، هنوز دوستان و دشمنان آمریکا به طور یکسان در هنگام بحرانها به نخستین و آخرین طرف یعنی خود آمریکا خیره میشوند؛ دومین دهه قرن بیست و یکم هم دههای بحرانی است، بنابراین طی دو سال آینده دنیا در دستان «اوباما» باقی خواهد ماند. «اوباما» هنوز فرصت دارد جلوی خیمه زدن تروریستها در خاورمیانه را بگیرد؛ زیرا تروریستها از آنجا تمام جهان را تهدید خواهند کرد، اما «اوباما» باید یک راهبرد مؤثری داشته باشد. او همچنین فرصت دارد تا روابط راهبردی متلاطم و دشوار خود با «روسیه» و منطقه «آسیا-اقیانوسیه» را دوباره تعریف کند. گرچه اولویت نخست باید مبارزه با تروریستها باشد و چنین مبازرهای نیازمند طرحی بلندپروازانه تر از دعوت اوباما برای پیوستن به ائتلاف علیه «خلافت اسلامی» (داعش) است. در واقع، این طرح چیزی بیش از بازنویسی روابط آمریکا با ایران نیست.
از آغاز انقلاب {اسلامی} سال ۱۹۷۹ و شروع «بحران گروگانگیری» و بهویژه از زمانی که «جرج دبلیو. بوش» {رئیسجمهوری آمریکا} در سال ۲۰۰۲ سخنرانی مضحک «محور شرارت» را ایراد کرد؛ آمریکاییها ایران را به عنوان مرکز همه پلیدیها معرفی کردهاند. حمایت ایران از گروههایی مانند «حماس» و «حزبالله»، حمایت از حاکمانی نظیر «بشار اسد» در «سوریه» و رویکرد جنگطلبانه نسبت به «اسرائیل» گرفتن ایران در «فهرست تروریستی آمریکا» را توجیه میکند. در صدر همه موارد، برنامه هستهای پنهانی و خاطرات وجود افرادی مانند «رئیسجمهور محمود احمدینژاد» تداعی میشود و سپس {هرکسی} بلافاصله احساس ناامنی میکند.
■ ایران یکی از قدیمیترین، باثباتترین و پویاترین کشورهای امروز خاورمیانه است■
گرچه در این چشمانداز تاریک درک عمیقی هم از ایران به چشم میخورد و آن ایرانی است که میتواند متصور شود. زیر دههها دشمنی، کشوری خارقالعاده و به غایت پیچیده با پیشینههای زبانی، فرهنگی و سیاسی فاخری نهفته است، که به هزارههای قبل بازمیگردد. ایران با هر استاندارد سنجشی، یکی از قدیمیترین، باثباتترین و پویاترین کشورهای امروز خاورمیانه به شمار میآید. جمعیت ایران به اندازه بیشتر {مردم}کشورهای سنی نشین عرب، خیلی ضدآمریکایی نیستند و برگزاری انتخابات در این کشور هرچند بدون اشکال نیست، اما در مقایسه با بسیاری از کشورهای منطقه آزادانهتر و عادلانهتر به شمار میرود؛ آنها {حجتالاسلام دکتر} «حسن روحانی» را به «ریاست جمهوری» انتخاب کردند که فردی اصلاحطلب و قابل شناخت است. (آیا میتوان تصور کرد در «روسیه» {تحت حکومت} «ولادیمیر پوتین» یا «چین» {تحت رهبری} «شی جین پینگ» فرد اصلاحطلبی انتخاب شود؟). {جامعه} ایران به گونهای در حال تغییر است که نه آمریکاییها و نه خود ایرانیها قدرت فهم آن را ندارند. این تحولات محتملتر از عدم پردهبرداری از اشتراکات اصول راهبردی ماست؛ نیروی محرک در ایران کنونی بر نیاز به توسعه اقتصادی متمرکز است و ایران در حالی که میتواند به سوی کشورهای دیگری حرکت کند؛ کماکان به طرف «واشنگتن» خیره شده است. ایران به خوبی درک میکند که تنها «ایلات متحده» قادر است وجهه بینالمللی اقتصادش را بازسازی کند و همچنین از خسارات شدید، ولی نه بنیادین، تحریمهای به رهبری آمریکا کاملاً آگاه است. تحریمها اهرم فشار کلیدی ایالاتمتحده هستند و روابط اقتصادی نقطه مرکزی اشتراک دو کشور محسوب میشود. هرچند اقتصاد تنها وجه اشترک منافع دو کشور نیست؛ این «تکفیریها» هستند که منافع هر دو کشور را تهدید میکنند و هر دو کشور معتقدند که «تکفیریها» باید از بین بروند. هر دو کشور همچنین درک میکنند که یافتن راهی برای همکاری در این نبرد علیه «تکفیریها» اقدامی دشوار خواهد بود.
■ همکاری غرب با ایران موجب امنیت بیشتر کشورها میشود■
منافع مشترک دو کشور تنها به «خاورمیانه» محدود نمیشود؛ در واقع «تهران» و «واشنگتن» در تمامی نقاط جهان، بهجز در مورد «اسرائیل» باهم اشتراک منافع دارند. فهرست {اشتراک منافع} شامل پاکستان میشود، که شاید خطرناکترین و بیثباتترین قدرت هستهای جهان باشد؛ و در افغانستان که تا اخیراً دو کشور در حال همکاری بودند، اما در دوران «{جرج} بوش» یک اقدام گستاخانه ادامه همکاریها را غیرممکن ساخت. تنها تضاد منافع بر سر موضوع «اسرائیل» است که آن هم حتی نباید معضلی غیرقابلحل قلمداد شود؛ «اسرائیل» و «ایران» به طور تاریخی دشمن یکدیگر نبودهاند. بنابراین راهبرد «آمریکا» باید بر افزایش همکاریها در دیگر نقاط {اشتراک} متمرکز شود تا از دشمنی {ایران} با «اسرائیل» کاسته شود. «ایالاتمتحده» به منظور سنجش آمادگی ایران در همکاری با این کشور در نقاط دارای منافع مشترک باید تصمیمات راهبردی بنیادینی بگیرد. همکاری با ایران به غرب اجازه میدهد تا از تواناییهای عمده {ایران} در مواجه با تهدیدات جدی علیه امنیت غرب و خود ایران استفاده کند. برای نمونه به معضل «داعش» توجه کنید: نخستین حملات ابلهانه، ولی خلاقانه «تکفیریها» به طرف بغداد و دیگر شهرهای عراق و سوریه تنها با همکاری پنهان ایران و آمریکا متوقف شدند. «پهپاد» های ایران بدون انتقادی از طرف آمریکا بر فراز عراق به پرواز درآمدند و {همچنین} «ایلات متحده» بدون اعتراضی از طرف «تهران» «نیروهای پیشمرگه» را مسلح و نقاطی را در عراق بمباران کرد؛ تنها پس از اینکه جبهه مشترک دیپلماتیکی میان تهران و واشنگتن شکل گرفت، «نوری مالکی» نخستوزیر پیشین {عراق} مجبور شد پس از مقاومت بسیار {صحنه} قدرت را ترک کند.
■ هرگونه ائتلاف مرگبار علیه «داعش» باید ایران و حکومت سوریه را هم در برگیرد■
هرچند تصور اینکه توقف «تکفیریها» به طور موقتی نبوده عاقلانه به نظر نمیرسد. «تکفیریها» دوباره یورش خواهند آورد مگر اینکه به زودی ایالت متحده و دوستان دارای منافع مشترکش یک ضربه محکم به آنها وارد کنند. هرگونه ائتلاف مرگبار علیه «داعش» باید ایران و حکومت سوریه را هم در برگیرد. آنها حتی بیشتر از ایلات متحده از طرف «تکفیریها» احساس خطر میکنند؛ آنها حتی میتوانند مکملی زمینی برای حملات هوایی آمریکا باشند و در صورت نیاز هم میتوان از «نیروهای ویژه آمریکا» استفاده کرد؛ دیگر کشورها هم میتوانند و باید {در این نبرد} شرکت کنند. اکنون زمان تشکیل ائتلاف است و باید نشان داد که «تکفیریها» گروهی نسبتاً کوچک و آسیبپذیر هستند؛ گروهی که سروصدای آنها بیش از توان واقعی آنها است؛ در واقع تنها یک گروه تروریستی و نه خلافت {اسلامی}.
■ مسئله هستهای: کلید روابط ایران و غرب■
همکاری {با ایران} در میدان {نبرد} در «سوریه» و «عراق» یک بخش {راهحل} است؛ اما کلید واقعی در آب شدن یخ روابط با ایران به {ادامه} توافق موقت هستهای بستگی دارد. مخالفان «اوباما» به ایجاد سروصدا و تمسخر ادامه میدهند و خواهند گفت که او فردی سادهلوح است و با رسیدن به یک توافق به «منافع آمریکا» خیانت خواهد کرد؛ تنها به این دلیل که او میخواهد در این میان چیزی به دست آورد. آنها همچنین میگویند که ایران یا باید تسلیم {خواستههای آنها} شود و یا با «تحریمهای فلجکننده» رو به رو شود. آنها همچنین ممکن است نابودی «جمهوری اسلامی» را طلب کنند، تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا این {تفکر} عمق سادهلوحی این منتقدان را نشان میدهد.
هنگامی که مخالفان توافق درباره «ظرفیت زمان گریز» رجزخوانی میکنند؛ آنها تعمداً فراموش میکنند که ایران از قبل به ساخت بمب {هستهای} نزدیک است و بدون رسیدن به یک توافقنامه قطعاً هرلحظه به ظرفیت ساخت «سلاح هستهای» نزدیک میشود. هیچ انسان عاقلی ادعا نمیکند که دستیابی به یک توافق نهایی با ایران دوای همه مشکلات ما با تهران است. و در واقع ایران ممکن است فریبکاری کند، اما دستیابی به بمب هستهای بدون وجود بازرسیهای مدون در توافقنامه بسیار آسانتر است. اکنون زمان گریز {ایران}کمتر از زمان وجود یک توافق فرضی است؛ و جایگزینهای آنها بسیار ناخوشایند هستند. «غرب» و بهویژه «اسرائیل» آشکارا با وجود یک توافق ایمنتر از زمان عدم وجود هرگونه توافقی خواهند بود.
■ دوستان «اسرائیل» همهجانبه با یک توافق مخالفت میکنند■
تنها و مهمترین نگرانی این است که «تهران» با وجود یک توافق درهای اقتصادی خود را بگشاید –اکنون بسته شدهاند- و سپس تمامی برنامه هستهای خود را دوباره شروع کند. ارزیابی تهران این است که به محض گشودن مجدد درها، انزوای دوباره {ایران} کار دشواری خواهد بود. هرچند اشتباه است که تصور کنیم بازگشت احتمالی {ایران} به برنامه {تسلیحات} هستهای بدون هیچ تنبیه و محدودیت جهانی خواهد بود. در حالی که رسیدن به یک توافق ممکن است اهرم فشار اقتصادی آمریکا را محدود کند؛ از نظر ایران قدرت اقتصادی آمریکا هیچگاه بیشازحد نخواهد بود. در بهترین شرایط، «اوباما» با شرایط دشواری برای کسب رضایت «کنگره» و تأیید «توافق نهایی هستهای» مواجه خواهد شد. چنانچه «اوباما» توافقی دائمی با «تهران» را امضاء کند، تقریباً غیرممکن خواهد بود که رأی مثبت ۶۳ «کرسیهای مجلس سنا» را جلب کند؛ بهویژه اگر «حزب جمهوریخواه» در انتخابات ماه «نوامبر» آینده پیروز شود. چنانچه او یک توافقنامه با قدرت اجرایی {رئیسجمهوری} را امضاء کند، «کنگرهی» با اکثریت «جمهوریخواه» آن را رد خواهند کرد؛ دوستان «اسرائیل» همهجانبه با یک توافق مخالفت میکنند. «اوباما» در برابر چنین مقاومتی باید توافقنامه را نهایی کند و تا حد امکان آن را به مردم آمریکا و جهان بقبولاند. ادعای او پذیرفتنی خواهد بود؛ یکی از نقاط قوت «اوباما» این است که تمامی جهان خواهان توافق با تهران است و بنابراین از آن سود میبرد. به دلیل همه منافع راهبردی {این توافق} برای آمریکا، این گشایش {روابط} با ایران ارزش مبارزه را دارد، حتی اگر به قیمت شکست «اوباما» تمام شود.
■ اوباما باید در روابط خود با روسیه و آسیا تجدیدنظر کند ■
چه «ریاست جمهوری» قادر باشد یا نباشد که وظیفه خطیر آشتی با ایران را عملی کند؛ انجام اقدامات بیشتر در {بهبود} روابط با «روسیه» و «آسیا و اقیانوسیه» کاملاً در حیطه اختیارات وی قرار دارد. قدم نخست این است که روابط با روسیه را از وضع کنونی خارج کند و به سوی مسیری نویدبخش سوق دهد. در قدم دوم، باید آشکارا و قاطعانه و نه فقط با واگذاری امور به حال خود برای دو سال بیشتر؛ بلکه با ایفای نقشی محوری جایگاه نیرومندتری برای امریکا در «شرق آسیا» بنا کند.
«ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری {روسیه} باید بیشتر از همه در ایجاد بحران کنونی «اکراین» سرزنش شود. او تصور میکرد که میتواند «سرزمینهای تاریخی روسیه» را از «اکراینیها» باز پس گیرد و برای این کار بدون پرداخت هیچ هزینه موفق شود؛ اما او با یک بحران مداوم و ناخواسته مواجه شد. گرچه این اشتباه خطیری خواهد بود، اگر «{کشورهای}غربی» تصور کنند که تنها «پوتین» مسئول {ایجاد این بحران} است و آنها هیچ نقشی در تسریع این بحران نداشتهاند.
■ بیاعتنایی به پوتین: دلیل آغاز بحران در اکراین■
اکثریت «اکراینیها» خواستار پیوستگی بیشتر با «{اتحادیه}اروپا» بودند و «اروپاییها» پیشنهاد «توافقنامه همکاری» را به آنها ارائه کردند؛ اما بدون هیچ اعتنایی به واکنش «مسکو» درباره همکاری بیشتر{اکراین با اتحادیه اروپا}. این {توافقنامه} بهبه معنای پیوستن به «اتحادیه اروپا» نبود؛ بلکه بیشتر به منظور ممانعت از پیوستن «اکراین» به «اتحادیه تجاری» مورد حمایت «مسکو» ارائه شده بود. «ایلات متحده» آشکارا درباره کل {بحران} منفعل بود؛ اما شاید میتوانست با عملکردی قاطعانه به همه یادآوری کند که این فیلم برای هیچ کس تازگی ندارد.
■ تحریک پوتین مار بسیار خطرناکی خواهد بود■
در اوایل «دهه ۲۰۰۰» با وقوع تحولات دموکراتیکی در «گرجستان» و «اکراین» رهبران مورد قبول «{کشورهای} غربی» به قدرت رسیدند. به منظور تشویق رویکرد «ضدپوتینی» آنها و برای تقویت «یک جای پای محکم» در «حیاط خلوت روسیه» «دولت بوش» «طرح اقدام عضویت ناتو» را به {این دو کشور}پیشنهاد کرد. این اقدام نخستین گام برای الحاق کامل به «ناتو» در نظر گرفته شده بود؛ نتیجه عملی آن: محاصره «روسیه» در جبهه غربی این کشور بود. در حالی که دیگر کشورهای مخالف «روسیه» مانند «لهستان» قاطعانه از «طرح اقدام عضویت ناتو» حمایت کردند؛ «فرانسه» و «آلمان» به شدت با {این طرح} مخالفت کردند. «فرانسه» و «آلمان» متوجه بودند که تحریک «روسیه» اقدام خطرناکی خواهد بود و حتی ممکن است به سنجش ناخشنود کاربرد «ماده ۵» «پیمان ناتو» درباره دفاع جمعی {از کشورهای عضو} منجر شود. در «اجلاس بوداپست {کشورهای عضو}ناتو» در سال ۲۰۰۸ {تنش} به اوج رسید و طرفین با مصالحه موافقت کردند که «طرح اقدام عضویت ناتو» برای «اکراین» و «گرجستان» لغو شود؛ در عوض کشورهای عضو{ناتو} پیشنهاد کردند که {این دو کشور}در آیندهای نامشخص به این پیمان ملحق خواهند شد.
■ توافقنامه بوداپست: دلیل آغاز جنگ گرجستان■
این تعهد درواقع یک جواب «سربسته» {به اکراین و گرجستان} و ژست تبلیغاتی «ایالاتمتحده» بود؛ اما این اقدام در رفع نگرانیهای «روسیه» پیرامون مرزهای غربیش هیچ تأثیری نداشت. «توافق بوداپست» یکی از دلایل تلافیجویانه جنگ با «گرجستان» در اواخر همان سال بود؛ اما اوضاع برای کشور «گرجستان» به اندازه «اکراین» کنونی روشن بود. هنگامی که «غرب» تلاش میکند تا به «حیاط خلوت» {دیگران} چشم بدوزد؛ در واقع با آتش بازی میکند و باید به یاد بیاورد که «روسیه» برای حفظ هژمونی منطقهای خود دست به هر اقدامی میزند.
بحران کنونی «اکراین» به «اتحادیه اروپا» و نه «پیمان ناتو» مرتبط است؛ اما در ذهن «پوتین» این نهادها به همدیگر مرتبطاند. همانطور که «پوتین» در سخنرانی روز ۱۸ مارس خود، پس از الحاق «{شبهجزیره} کریمه»، اظهار داشت:”نیروهای روسیه برای ملاقات با «سربازان نیروی دریایی ناتو» به سواستوپول نمیروند”. «روسیه» به کرات ثابت کرده است که برای حفظ حوزه نفوذ خود از تاکتیکهای نامتقارن تا جنگ تمامعیار استفاده خواهد کرد.
■ خلف وعدههای غرب: دلیل عدم امنیت در گرجستان و اکراین■
گرجستانیها و اکراینیهایی که همانند اروپاییها به دنبال یک زندگی آزادانهتر و مرفهتری هستند؛ به دلیل خلف وعدههای غرب امنیت کشورشان به خطر افتاده و آسیب گستردهای را نیز متحمل میشوند؛ چه وعده عضویت در «ناتو» و چه عضویت در «اتحادیه اروپا». آنها ممکن است از وجود «روسیه» به عنوان یک همسایه قلدر ناخشنود باشند؛ اما آنها از این واقعیت چشم میپوشند که زندگی پر از مخاطرهای را داشته باشند.
■ همکاری با روسیه: کلید حل بحران اکراین■
برای حل «بحران اکراین» باید راهحلهای دیپلماتیک را بر روی میز مذاکره بکار برد. «روسیه» باید از ایفای نقش نظامی در «اکراین» دست بردارد (بهجز در کریمه که قدرتش کاملاً تثبیت شده است)؛ و «اکراین» باید از عضویت در «ناتو» و «اتحادیه اروپا» دست بردارد. قدرت خودمختاری بیشتر در «جنوب شرق اکراین» احتمالاً بخشی از راهحل است؛ اما «دیو» در جزئیات نهفته است؛ همانگونه که «کیف» به درستی نگران است که تمرکز زدایی بیشازحد قدرت باعث کاهش رشد {اقتصادی} و دخالت بیشتر «روسیه» در امور داخلی {اکراین} میشود. بنابراین، ما باید با «مسکو» همکاری کنیم تا اقتصاد بیمار «اکریان» را سر پا نگه داریم؛ تا هنگامی که ما این اقدامات را انجام ندهیم، «اکراین» هرگز به وضعیت عادی باز نخواهد گشت. در حالی که {اکراین} در لبه جنگ قرار گرفته است؛ هرگز نخواهد توانست بر روی حل مشکلات داخلی تمرکز کند.
■ تنها با همکاری میتوان بحران اکراین و گرجستان را خاتمه داد■
آشکارا درباره گزینههای «ژئوپولتیک اکراین» سخن گفتن به معنای دست برداشتن از «رویای اروپایی» {این کشور} نیست. درواقع «غرب» نقش موثرتری در {اکراین} بازی خواهد کرد، مگر اینکه «روسیه» اقتصادش را سروسامان دهد؛ که «دغل-سالاری» این اجازه را به{روسیه}نمیدهد. اگرچه تلاشهای بیشازحد برای سوق دادن «اکراین» به طرف «غرب» توسط «کرملین» خنثی میشود؛ که از وقوع انقلاب بیمناک است، درباره وجه بینالمللی خود نگران است و از ارعاب همسایگان خود ابایی ندارد. تنها و تنها زمانی که بتوان «روسیه» را متقاعد کرد که نه «اکراین» و نه «گرجستان» تهدیدی وجودی برای این کشور نخواهند بود؛ مبارزه برای آزادی و فرصتهای اقتصادی در این دو کشور شانس موفقیت دارد.
■ آسیا دومین قدرت برتر جهان■
و نهایتاً محور «آسیا»؛ اصل موضوع در رابطه با «آسیا» همان موضوع قدیمی نیست؛ زیرا «آسیا» به آنچه تصور میشد مبدل نشده است. طی بیست سال گذشته در «غرب» شایع بود که «آسیا» به مرکز اقتصادی عالم تبدیل خواهد شد؛ اما در سال ۲۰۱۰ رشد بی سابقه {اقتصادی} در «چین» و «آسیا» به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافت. «آسیا» به واقعیات سیاسی و اقتصادی بازگشت: «آسیا» بسیار بیش از گذشته از ثروت انباشته شده اما با بهشت نوین فاصله زیادی دارد. همچنین «آسیا» از «اروپا» و «آمریکای لاتین» پیشی گرفته و از نطر اقتصادی پس از «آمریکا» در مرتبه دوم قرار دارد. تجارت و سرمایه گزاری کماکان به سوی این منطقه سرازیر میشود.
■ افزایش تنش در کشورهای آسیایی■
«آسیا» همچنین به دلیل رقابت فزاینده ژئوپلتیک قدرتهای اصلی {در منطقه} توجهات کم سابقه ای را به خود جلب کرده است. تنش میان این کشورها طی ۵ تا ۱۰ سال گذشته افزایش یافته است: «چین با هند»، «چین با مالزی»، «چین با ویتنام»، «ژاپن با کره جنوبی»، «چین با فیلیپین»، «ژاپن و چین»؛ آخرین گروه کشورها شاید نگران کننده ترین آنها باشد. «چین» با سرعت نگران کننده ای تسلیحات خود را افزایش میدهد؛{چین} بودجه نظامی خود را به میزان ۱۰ درصد در سال افزایش میدهد. «ژاپن» هم مخارج نظامی خود را افزایش داده است؛ حتی با صرف «یک درصد تولید ناخالص داخلی» به طور سنتی، این کشور موفق شده تا پیشرفتهترین فناوری نیروی دریایی و هوایی را در منطقه به وجود آورد.
■ آسیا معدن نقرهی جهانی■
«ایلات متحده» باید حضور نظامی خود را در منطقه افزایش دهد. هدف این اقدام این نیست که «چین» را تهدید کند؛ بلکه برای اطمینان از اینکه تمامی طرفین بپذیرند که حل اختلافات (در بسیاری از موارد اختلافات شدیدی میان طرفین وجود دارد) راهحل نظامی ندارد. به منظور القای حس آرامش، نیرویهای ایالاتمتحده باید در منطقه مستقر شوند و به دلیل اینکه {کشورهای} منطقه اطمینان حاصل کنندکه هیچ کشوری با دون پایگی مرعوب نمیشود؛ این یک وظیفه حساس است و با بکارگیری لفاظی و دیپلماسی در کنار رزمایشهای دریایی به پیش میرود. «اوباما» بهتر است بدون وقفه این اقدامات را عملی کند؛ هرچند «آسیا» به «معدن طلای اقتصادی» تبدیل نشده، اما دست کم این «معدن نقره» در دهههای آینده توجهات جهانی را به خود معطوف میکند.
■ چرا اوباما باید بر آسیا و آمریکای لاتین تمرکز کند؟■
«ایلات متحده» درگیر مذاکرات تجاری با کشورهای «آسیا» و «آمریکای لاتین» است؛ که به نظر میرسد متوقف شده است. «مایکل فومان»، نمآیندهایلات متحده، با تلاش برای رسیدن به تفاهم کارش را به نحو عالی به پیش میبرد؛ اما او به کمک «ریاست جمهوری» و «کنگره» نیاز دارد تا اطمینان یابد که گفت و گو ها طی دو سال آینده به شکست منتهی نمیشود. «همکاری {تجاری} آسیا-اقیانوسیه» بهترین گزینه برای افزایش تجارت منطقهای است و این تجارت بهترین موتور محرک برای رشد اقتصاد آمریکا محسوب میشود؛ تمامی اینها دلایل محکمی برای {لزوم} تمرکز «اوباما» بر «محور آسیا» هستند.
■ نتیجه گیری■
همه موارد پیشنهادی «گشایش روابط با ایران، مبارزه با تکفیریها، گسترش روابط دیپلماتی با روسیه بر سر {بحران} اکراین و بازبینی {راهبردها}پیرامون محور آسیا» بیانگر رؤیایی ناممکن نیستند. با اقدامات «رئیسجمهوری» آسیب دیده و نه فداکاریهای «برنت اسکو کروفت» و «جیمز بیکر» شدنی است. در دو سال باقی مانده «ریاست جمهوری» عملی هستند؛ تنها «رئیسجمهوری» میطلبد که بپذیرد قدرت انجام {این اقدامات} را دارد چنانچه راهبردهای دقیقی را کنار هم قرار دهد و آنها را برای «مردم آمریکا» و «جهان» تشریح کند.