گروه سینما و تلویزیون، بلاخره پس از ماه ها انتظار از بهمن سال گذشته، «شیار 143» فیلم بی ادعای روزهای نخست جشنوارۀ فجر و پدیدۀ همان جشنواره در روزهای آخر بهمن ماه، از اواخر ماه گذشته (21 آبان ماه) فیلم «شیار 143» به سرگروهی سینما آزادی در تهران و همزمان در دیگر شهرها و شهرستان ها کشور به اکران درآمد.
به گزارش بولتن نیوز، «شیار 143» که یک سال پیش در چنین روزهایی حتی صحبت هایی درخصوص امکان بازماندش از حضور در بخش رقابتی جشنوارۀ فجر (سودای سیمرغ) به گوش می رسید اما حال در یک سال گذشته افتخارات بسیاری را برای تهیه کننده و کارگردان نسبتاً گمنامش به همراه آورده و مضمون اجتماعی و ویژگی های ژانری آن، حتی موجب راه یافتن این فیلم به جلسات سیاسی و موضع گیری بالاترین مقامات کشوری گردیده است.
درخلاصۀ داستان «شیار 143» فیلمی از نرگس آبیار (به تهیه کنندگی محمدحسین قاسمی و ابوذر پور محمدی) که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، بهترین بازیگر زن و دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی سیزدهمین جشنواره فیلم مقاومت، جایزۀ بهترین بازیگر زن هشتمین جشن منتقدان و نامزد بهترین بازیگر زن جشنواره آسیا پاسیفیک شده و جشنواره بوسان و جشنواره فیلم صلح نیز به نمایش درآمده است، آمده: تنها پسر مشتی الفت که به تنهایی او را بزرگ کرده است، به جبهه می رود و هیچ خبری از او نمی شود. معلوم نیست اسیر شده یا شهید. چند دهه از آن زمان می گذرد و او همچنان در انتظار به سر می برد تا اینکه استخوان های پسرش را برایش می آورند.
با این حال فیلم نه دربارۀ زمانی است که مشتی الفت، تنها پسرش را با سختی و خون دل بزرگ می کرده و نه زمانی که او به جنگ می رود. فیلم حتی آنچنان که انتظار می رود به درد این مادر پس از آن که استخوان های پسرش را برایش می آورند، نمی پردازد که این درد او اساساً درکنار درد سال ها انتظار برای بازگشت پسرش، هیچ است و حتی وضعیت روانی حاصل از این سال ها انتظار و بی خبری آنچنان که در فیلم نیز به خوبی به تصویر درآمده مادر را به گونه ای هدایت می کند که وقتی همین استخوان ها را به عنوان تنها یادگار از فرزندش در دست می بیند، به نوعی آرامش دست می یابد.
با این همه، شاید مهمترین نکته ای که در بازخوانی و نقد «شیار 143» می توان مورد اشاره قرار داد، تفاوت فاحشی است که میان منتقدین و صاحب نظران مختلف دربارۀ این فیلم وجود دارد. به نوعی که عده ای «شیار 143» را نقطۀ عطف سینمای دفاع مقدس دانسته و فیلم را چنان بالا می برند که امکان بحث و بررسی زوایای مختلف آن را از دیگر منتقدان می گیرند و در عوض گروهی دیگر از منتقدان و نویسندگان سینمایی چنان به فیلم تاخته و آن را به زیر می کشند که مخاطب گمان می کند، همین 6هزارتومان ناقابلی را هم که برای بلیت ارزان سینما هزینه کرده، به جوب ریخته است.
به عنوان نمونه درحالی که ابراهیم حاتمی کیا با تمجید بی سابقه از «شیار 143» آن را فیلمی بزرگ دانسته و می گوید: "«شیار 143» فیلمی بسیار عالی زیبا و تاثیرگذار از آب درآمده بود. وقتی در نشست خبری این فیلم نشستم، دیدم که حیای عوامل این فیلم واقعا در خود فیلم منعکس شده است. من غیر از خانم زارعی و شادمان فر، فیلمبردار فیلم فرد دیگری را در این جمع نمی شناختم؛ اما فیلم آنها به گونه ای ساخته شده است که ذهن مخاطب ایرانی را درگیر خود می کند.دلم می خواست که من هم سهمی در این فیلم داشتم." و می افزاید: "این فیلم امید می دهد. در اوج به نظر ناامیدی و در فضایی که فیلم می تواند کاملا ناامید کننده باشد حرف از امید زده می شود و این معجزه فیلم است.چیزی که در این فیلم هست را خیلی فیلم های دیگر که حتی در مورد مصائب اجتماع صحبت می کنند را دارد، اما متاسفانه زبانی را انتخاب می کنند که در انتها تماشاگر منکوب می شود و در خود فرو می رود، این فیلم اتفاقا انرژی را به همراه می اورد. همان انرژی که خانم آبیار در نشست رسانه ای درباره قیچی کردن فرش به آن اشاره کردند. این یعنی زندگی تازه." مسعود فراستی، منتقد برجسته و البته همیشه ناراضی سینمای ایران در یکی از شدیدالحن ترین "ضدیادداشت"هایش دربارۀ آن می نویسد: "شیار 143 فیلم بدی است و تقلبی، که نان ایده یک خطی اش را می خورد. اگر به جای شهید بگذاریم فرزند چه می شود؟ فیلم و پرستیژ کاذب اش به کل از بین می رود. برای ساختن انتظار مادر شهید ، باید از انتظار معین مادری خاص برای فرزندی خاص- نه عام- بگوییم. اساسا از طریق چگونگی انتظار به انتظار می رسیم نه بر عکس. از اینجا است که زمان – و گذرش – معنایی جدی می یابد؛ حالا زمان انتظار. در فیلم زمان کار کردی دراماتیک – و کارکردی هستی شناسانه – ندارد. نه فیلمساز می فهمدش و نه طبیعتا ما. باید فرق یک انتظار معین 4 ساله با یک انتظار 15 ساله را درک کنیم – یعنی حس کنیم – که نمی کنیم. اگر چند جمله 4 سال گذشته یا 7 سال و 15 سال را از فیلم حذف کنیم چه می ماند؟ هیچ. پس انتظاری در کار نیست. شیار فیلم کوتاه – یا مستند داستانی – نیم ساعته ای است که بی خودی کش آمده و تبدیل به یک فیلم بلند کسالت بار دروغین شده. فیلمنامه ای برای فیلم بلند در کار نیست. خرده پی رنگی یا در کار نیست یا رویش کار نشده – مثلا قصه نامزدی - . فیلمنامه افت و خیزی ندارد و کش و قوسی. هیچ کدام از آدم هایش شناسانده نمی شود. شخصیت اصلی مادر نیست و مادری نمی کند. بیشتر خواهر است؛ هم از لحاظ سن بازیگر نقش مادر و فرزند اش، وهم رابطه این دو. یونس تا آخر فیلم هم پرداخت نمی شود ؛ نه از طریق خودش و کنش هایش ، نه از طریق واسط اش مادر. شوهر یا پدرغایب نیز قصه ای ندارد. سختی نبودن یونس در زندگی الفت حس نمی شود.چرا که او به طور کلیشه ای به سبک همه زنان روستایی ما فقط نان می پزد، فرش می بافد و ورجه وورجه می کند. رادیو به کمر بستن ا هم در سطح یک ادای نمایشی باقی می ماند. با آن زیست نمی کند.
فراستی حتی دربارۀ بازی تحسین شدۀ مریلازارعی نیز نظری متفاوت دارد و معتقد است: "بازی مریلا زارعی تخت است و به کل ادایی. و این قبل از اینکه ضعف بازیگر باشد - که هست – معضل اصلی فیلمنامه و فقدان شخصیت پردازی است و ناتوانی کارگردان." و در پایان می نویسد: "باقی می ماند یک ایده یک خطی شعاری – و تقدیم "چ" به آن – و تقلب در فیلمسازی و جایزه. جایزه فقدان "مساله" – انتظار مادری - را پر نمی کند. به نظر می رسد فیلمساز ما انتظاری جدی ای را در زندگی تجربه نکرده چه رسد به انتظار مادر شهید را. یعنی مساله را نزیسته. مساله تجربه و زیسته نشده را نمی شود ساخت. باید حداقل تجربه غنی مشابه ای را پشت سر گذاشته باشیم. تجربه های نکرده در سینما لو می رود و هر تقلبی نیز. خدا کند فیلمساز تازه وارد ما آرام آرام با فیلم کوتاه سینما بیاموزد و از تجربه های کوچک و بزرگ واقعی خود بگوید نه بیشتر."
اما
به راستی حقیقت ماجرا دربارۀ «شیار 143» چیست؟ چیزای میان این دو نظر افراطی؟!!
احتمالاً این پاسخی نسبی همچون همیشه نسبتاً درست است. اما اگر بخواهیم دقیق تر به
ماجرا نگاه کنیم، باید چه کنیم. آنچه مسلم است این است که این رفتار افراط و
تفریطی نزد منتقدان و صاحب نظران سینمایی ما، نیاز به تحلیل و بررسی های دقیق و
آسیب شناسانه و کارشناسی دارد و حیف است «شیار 143» به عنوان موضوع این نوشته فدای
این بحث کلان بشود. با این حال اشاره به این آسیب بزرگ فرهنگی را اینجا به عنوان
مدخلی برای بحث در آینده، طرح نموده و بر این نکته تاکید می کنیم که شاید مهمترین
مشکل و مساله ای که «شیار 143» به عنوان نخستین تجربه از یک کارگردان و آن هم یک
بانوی کارگردان با آن مواجه است، همین برخورد افراط و تفریطی غلیظ باشد. به بیان
دیگر «شیار 143»، این فیلم ساده، صمیمی، احساسی، بی ادعا همراه با ضعف های ساختی
در داستان و ساختار، به جای آن که دیده شود، همچون بسیاری از آثار مشابه بازیچه
قرار گرفته و قرار می گیرد.
فراموش نکنیم که اگر قرار باشد، جایی به این مساله پرداخته شود، بی شک یک پایگاه تحلیلی خبری عمومی با سبقۀ سیاسی، بی شک جایگاه بهتری است برای طرح این موضوع تا مثلاً مجلۀ «دنیای تصویر» یا ماهنامۀ «فیلم» و نشریات تخصصی سینمایی. به هرتفسیر «شیار 143» قربانی نگاه و رویکردی سیاسی (بهتر است بگوییم غیرفرهنگی) شده که از آن سو، به نظر می رسد، آثاری همچون «عصبانی نیستم» و «قصه ها» نیز به همین نحو اما توسط گروهی دیگر، قربانی شده اند و تا زمانی که با چنین وضعی در سینمای و فرهنگ کشورمان روبرو باشیم، نه می توان انتظار تولید فرهنگ و آثار هنری سالم داشت و نه حتی می توان به سلامت سیاسی و غیرفرهنگی امیدوار بود.
با این همه «شیار 143» هم همچون هر اثر هنری دیگری، نقاط مثبت و البته منفی بسیاری دارد. با این همه نکته ای که باوجود آن که در اکثر صحبت ها دربارۀ فیلم و به ویژه دربارۀ کارگردان تازه کارش مطرح شده اما بدان پرداخته نشده، بی تجربگی کارگردان به عنوان سینماگر و تجربۀ گران او در نوشتن و ادبیات است. نرگس آبیار درحالی اولین فیلم بلندش را در سینماهای کشور اکران می کند که از بیش از یک دهۀ گذشته تاکنون در عرصۀ ادبیات داستانی ایران، یکی از فعال ترین ها بوده و در یک دهه (80) بیش از 3 جلد اثر داستان از رمان و مجموعه داستان و داستان کوتاه و ... از خود به جا گذارده است. این وجه پرکاری آبیار و نوع ادبیاتی که او به عنوان یک نویسنده دنبال می کند، در حقیقت آن نکتۀ اساسی و مهمی است که دراکثر بررسی های «شیار 143» نادیده مانده است که به نظر می رسد، علّت اصلی آن نیز عدم شناخت دوستان از داستان های آبیار باشد.
نکته ای که شاید مهمترین و بهترین راه شناخت و ورود به دنیای «شیار 143» باشد اما همین مسئله یعنی شناخت نوع داستان نویسی و سبک لهجۀ آبیار و فضایی است که او به عنوان یک نویسنده تجربه کرده است. بانگاهی به سبک داستان نویسی و فرهنگی که آبیار به عنوان یک نویسنده به آن تعلق دارد، می توان به روشنی به سرنخ هایی برای شناخت سینمای امروز او دست یافت. آبیار که پیش از «شیار 143» فیلم سینمایی «اشیاء از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند» را در کارنامۀ سینمایی اش دارد، تجارب موفقی در داستان گویی و قصه نویسی داشته که شاید بهترین نمونۀ تجربیات او از این منظر، به تلاش او برای بازآفرینی داستان های «هزار و یک شب» و «سلامان و ابسال» باشد که او در این آثار توانسته با کار بر روی متون کهن و کلاسیک ادبیات فارسی، ضمن آن که شناختش به این فرهنگ غنی را به رخ مخاطب بکشاند، حرفی نو به این آثار گرانبها افزوده است. درحقیقت «شیار 143» نیز از این حیث قابل بررسی است.
آبیار درحالی پس از 3 دهه بار دیگر به سراغ موضوع جنگ تحمیلی رفته که آثار سینمایی و غیرسینمایی بسیاری با مضامین مربوط به دفاع مقدس ساخته شده تا آنجا که این گونۀ سینمایی به زعم کارشناسان، یگانه ژانر تماماً ملّی سینمای ایران است. با این حال، آبیار توانسته با نگاهی متفاوت به همان مسائلی که بارها و بارها در سینما به تصویر درآمده، حرفی نو برای مخاطب امروز بزند و فیلمی موفق بیافریند.
«شیار 143» آنچنان که حتی منتقدان افراطی آن نیز بدان اعتراف کرده اند، داستانی ساده و یک خطی دارد که باتوجه به تجربۀ اندک کارگردان، نشان از هوش بالای او دارد. داستانی که به خودی خود جذابیت چندانی نداشته باشد ولی آنچه که این داستان ساده و خطی را تبدیل به فیلمی قابل قبول و البته تاثیرگذار نموده، فضاسازی و شخصیت پردازی قابل قبول فیلم است.
نکتۀ حائز اهمیت دیگر در «شیار 143» به بازی بازیگران و بازیگردانی کارگردان مربوط باشد که به ویژه در شخصیت اصلی فیلم با بازی مریلا زارعی نمود یافته است و اگر بازی قدرتمند زارعی نبود قطعاً فیلم به چنین سطحی نمی رسید، از کودکی پسرش تا آن هگام که استخوان های وی را برایش می آورند گام به گام مخاطب را با خود همراه می سازد. همذات پنداری شدیدی بین مادر و مخاطب شکل می گیرد که همراه با این کاراکتر پیر می شود.
آنچنان که نرما محمدی یکی از منتقدان «شیار 143» می گوید قرار دادن شخصیت تلفن چی روستا در فیلم که فضای سنگین فیلم را تلطیف کند و حتی مخاطب را به خنده بیاندازد، از تمهیدات خوبی است که در فیلمنامه وجود دارد و می تواند برای مخاطب راه نفسی باشد.
آنچه که در فیلمنامه به خوبی رعایت شده است، ضربآهنگ مناسب فیلم است که تدریجا سختی انتظار را به مخاطب انتقال می دهد.
کارگردانی فیلم آن چنان چشم گیر نیست ولی در راستای فیلم نامه به خوبی رسالت خود را ایفا می کند و به نظر می رسد نیازی به دکوپاژهای عجیب و غریب احساس نمی شده است زیرا که داستان، روایت و فضاسازی بازیگران اصلی این فیلم هستند و قرار نیست دکوپاژ یا میزانسن ها خود به تنهایی خودنمایی کنند.
ماجرای امداد غیبی برای پیدا کردن جسد پسر جا داشت سینمایی تر بیان شود و به نظر می رسد خوابی که سرباز می بیند به فضای فیلم لطمه زده است. یا خواب حذف می شد و یا بیشتر پرداخته می شد تا از ناگهانی بودن آن که از جنس فیلم هم نیست اجتناب شود.
سکانس پایانی فیلم و فلاش بک های مادر و نوزادی فرزندش هنگام مواجهه وی و به آغوش کشیدن استخوان های فرزندش لبه تیغی است که نرگس آبیار به خوبی از پس آن برآمده و یکی از تاثیرگذارترین سکانس های تاریخ سینما از آب درآمده است. سکانسی که البته با انتقاداتی هم روبرو شده که بعضاً قابل قبول است.
با این همه شاید مهمترین نکته برخلاف اعتقاد خانم آبیار این است که تاثیرگذاری و باورپذیری تمام آنچه یک فیلم بدان احتیاج دارد، (آنچنان که در یکی از جلسات نقد و بررسی فیلمش اشاره می کند) نیست. درحقیقت، مهمترین ضعف «شیار 143» همین مسئله است که این فیلم در لحظات بسیاری هرز رفته و سعی دارد با برانچیختن احساسات دم دستی و اشک و بغض گرفتن از مخاطب این ضعف خود را جبران نماید.
به بیان دیگر باوجود آن که این دو ویژگی از ویژگی های بسیار مهم هر اثر هنری است، اگر اثری تمام داشته ها و نداشته هایش را سر این مسائل قمار کند، بی شک شکست سختی خواهد خورد. شکستی که البته «شیار 143» تاحدودی از آن فرار کرده اما این به هیچ وجه بدان معنا نیست که تماماً به موفقیت دست یافته است. این درحالی است که دقت آبیار در پرداخت جزئیات و وسواس تحسین برانگیز او نشان از این دارد که این کارگردان جوان ایران، تمام تلاش خود را برای خلق اثری ماندکار به کاربسته اما شاید همین تجربۀ اندک و عدم دقت به بسیاری نکات حائز اهمیتی که فیلمی را از حدود معمول سینما بالاتر می برد، مانع تحقق این رویای شیرین گردیده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com