چرا وقتی تیترو خوندم خندم گرفت؟یعنی منظورتون چی بود که من خندم گرفت؟؟؟
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۷:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
وقتی بابا کوچک بود
als
||
۱۷:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
با سلام،
تیتز خیلی روشن است:
وقتی «کاترین اشتون» جوان بود+عکس
حالا من هم از "خنده شما" می خندم.
فکر می کنید منظور من از خندیدن به "خنده شما" چی بود!؟
حالا بخند تا بخندیم !
ولی یه چیزشون قابل تحسینه. اینکه چقدر زنانشون در محیط اجتماعی و کار و دانشاه ، ساده میگردن
اینجا بعضی ها تو محیط کار و خیابون و دانشگاه هم هم مثل مهمونی هاشون لباس میپوشن چون سطح فرهنگیشون پایینه و نمیدونن هر لباس جایی داره
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
یه استاد دانشگاه از آمریکا اومده بود و مدت سه ماه در یک از دانشگاه های ایران تدریس میکرد . میگفت در کشور من ( آمریکا ) هیچ دانشجویی آرایش نمیکنه و دختران معتقدند که نباید زیبایی خدادایی رو دست کاری کرد . میگفت وقتی به سن 40 سالگی میرسند تازه شروع به استفاده از لوازم آرایش میکنند .
این استاد میگفت : در ایران بدون استثنا تمام دانشجویان با آرایش وارد دانشگاه میشوند .
تا حالا دیدی یک خانم دکتر آرایش غلیظ و تابلو بکنه؟ یا با لباسش جلب توجه کنه؟ نه چون روحش غنی و پرباره
پاسخ ها
ناشناس
||
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
بشین بابا مجبوری تو هرچی نظر بدی ؟
ناشناس
||
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
تا حالا دیدی یک خانم دکتر آرایش غلیظ و تابلو بکنه؟ یا با لباسش جلب توجه کنه؟ نه چون روحش غنی و پرباره...
آفرین ٬تحلیل مختصر صحیح وکامل .هرچه م....زشت تر ادا اصولش بیشتر.
با سلام،
اون قدیما تو محل ما بانوی پیری زندگی میکرد که "رخساره خانم" نام داشت؛ وی به بچه های محل روخوانی "قرآن" درس می داد و چون تو اون محل دو نفر "رخساره خانم" داشتیم برای همین به ایشون "ملا یوخساره خانم" می گفتیم.
ملا رخساره خانم غیر از درس دادن بچه ها، اصل هنرش این بود که مردم محل از پیر و جوون هر ادعا و دعوایی که نسبت بهم داشتند برای فیصله دادن نهایی به او مراجعه میکردند چرا که حرفش حجت بود ومقبول عامه از بزرگ و کوچک.
پیر زن ، تو یه بالا خونه قدیمی زندگی می کرد و مهارت اش در رسیدگی به همه دعواها در این بود که فقط اجازه می داد هر دو طرف فقط بآرامی (آری بآرامی!) حرف همدیگر را در حضور هم بزنند و او هم فقط با یر تکون دادن هاش "صرفا بظاهر" نشون میداد که با حوصله به حرفای هر دو طرف دعوا گوش می دهد.
بعد از اتمام "مذاکرات" !
بین هر دو طرف دعوا و ما که دورادور نشسته بودیم و ظاهرا نشون می دادیم"جزء عم" هایمان را مرور می کنیم ولی در واقع سیر تا پیاز به جزئیات ماجرا گوش داده بودیم شیرینی "مشکل گشا" پخش می کرد و نهایتا همه خوشحال می خندیدیم و صلواتی می فرستادیم و غائله ختم بخیر می شد تا غائله دیگری و شیرینی "مشگل گشا" خورانی دیگری.
البته همینطور که گفتم " ملا رخساره خانم" محل ما، فقط "صرفا بظاهر" به حرفای دو طرف گوش میداد به این دلیل که ما مطمئن بودیم که او اصلا فضولی در کار مردم و روابط بین همدیگر را گناه میدونست و همیشه هم اعتقادش به این بود که نباید در روابط بین مردم "فضولی" کرد و این فقط شیطان است که با انداختن مردم به کج فهمی حرفای همدیگر یه دنیا را بهم می زنه .
تیتز خیلی روشن است:
وقتی «کاترین اشتون» جوان بود+عکس
حالا من هم از "خنده شما" می خندم.
فکر می کنید منظور من از خندیدن به "خنده شما" چی بود!؟
حالا بخند تا بخندیم !
لبهایتان پر خنده باد...
اخوی!
"زندگینامه" را بی خیال
به نتیجه مذاکرات رو باش
اینجا بعضی ها تو محیط کار و خیابون و دانشگاه هم هم مثل مهمونی هاشون لباس میپوشن چون سطح فرهنگیشون پایینه و نمیدونن هر لباس جایی داره
این استاد میگفت : در ایران بدون استثنا تمام دانشجویان با آرایش وارد دانشگاه میشوند .
آفرین ٬تحلیل مختصر صحیح وکامل .هرچه م....زشت تر ادا اصولش بیشتر.
زیادم دیدم!
اون قدیما تو محل ما بانوی پیری زندگی میکرد که "رخساره خانم" نام داشت؛ وی به بچه های محل روخوانی "قرآن" درس می داد و چون تو اون محل دو نفر "رخساره خانم" داشتیم برای همین به ایشون "ملا یوخساره خانم" می گفتیم.
ملا رخساره خانم غیر از درس دادن بچه ها، اصل هنرش این بود که مردم محل از پیر و جوون هر ادعا و دعوایی که نسبت بهم داشتند برای فیصله دادن نهایی به او مراجعه میکردند چرا که حرفش حجت بود ومقبول عامه از بزرگ و کوچک.
پیر زن ، تو یه بالا خونه قدیمی زندگی می کرد و مهارت اش در رسیدگی به همه دعواها در این بود که فقط اجازه می داد هر دو طرف فقط بآرامی (آری بآرامی!) حرف همدیگر را در حضور هم بزنند و او هم فقط با یر تکون دادن هاش "صرفا بظاهر" نشون میداد که با حوصله به حرفای هر دو طرف دعوا گوش می دهد.
بعد از اتمام "مذاکرات" !
بین هر دو طرف دعوا و ما که دورادور نشسته بودیم و ظاهرا نشون می دادیم"جزء عم" هایمان را مرور می کنیم ولی در واقع سیر تا پیاز به جزئیات ماجرا گوش داده بودیم شیرینی "مشکل گشا" پخش می کرد و نهایتا همه خوشحال می خندیدیم و صلواتی می فرستادیم و غائله ختم بخیر می شد تا غائله دیگری و شیرینی "مشگل گشا" خورانی دیگری.
البته همینطور که گفتم " ملا رخساره خانم" محل ما، فقط "صرفا بظاهر" به حرفای دو طرف گوش میداد به این دلیل که ما مطمئن بودیم که او اصلا فضولی در کار مردم و روابط بین همدیگر را گناه میدونست و همیشه هم اعتقادش به این بود که نباید در روابط بین مردم "فضولی" کرد و این فقط شیطان است که با انداختن مردم به کج فهمی حرفای همدیگر یه دنیا را بهم می زنه .