کد خبر: ۲۲۷۹۷۶
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار:

پای صحبت یک زن ایرانی که با سوسک ثروتمند شد!

بیشتر زنان از سوسک می‌ترسند در حد مرگ! «شکوه السادات هاشمی» از همین نقطه ضعف استفاده کرد و به ثروتی سرشار رسید. گفت‌و‌گو با او را بخوانید تا بدانید که چطور می‌توان با دقت بر اطراف و البته اطرافیان، حتی در دشوار‌ترین شرایط اقتصادی، نیاز مالی را کنار زد، به موفقیت رسید و با عنوان مخترع، صاحب شرکت شخصی و کارآفرین شد.

گروه اجتماعی، بیشتر زنان از سوسک می‌ترسند در حد مرگ! «شکوه السادات هاشمی» از همین نقطه ضعف استفاده کرد و به ثروتی سرشار رسید. گفت‌و‌گو با او را بخوانید تا بدانید که چطور می‌توان با دقت بر اطراف و البته اطرافیان، حتی در دشوار‌ترین شرایط اقتصادی، نیاز مالی را کنار زد، به موفقیت رسید و با عنوان مخترع، صاحب شرکت شخصی و کارآفرین شد.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از تسنیم: شکوه السادات هاشمی یکی از کسانی است که نامش میان زنان موفق ایران ثبت شده، چون او تلاش کرد مشکل بزرگ خودش را حل کند و از آنجا که این مشکل برای بسیاری از زنان جهان وجود داشت، تبدیل به یکی از ثروتمند‌ترین زنان ایران شود.
حالا باید بپرسید: «چطوری؟!»
جوابش می‌شود: سوووووسک!
به همین راحتی!


آشنایی با بازار کار

یک آگهی دیدم و جذب آن شدم. آموزشگاه اقتصاد ایران در میدان فردوسی، به مناسبت تاسیسش اعلام کرده بود که دفترداری، حسابداری، منشی‌گری و تایپ فارسی و لاتین را رایگان درس می‌دهد. این اطلاعیه بهانه‌ای شد که من به آنجا بروم و این دوره‌ها را ببینم. البته در یادگیری آن دوره‌ها زیاد موفق نبودم ولی با این حال گواهینامه‌اش را گرفتم. این دورانی بود که پدر کم کم داشت موقعیتش ضعیف می‌شد و شرایط سختی برای خانواده به وجود می‌آمد.
نزدیک خانه ما یک نمایندگی ایران ناسیونال وجود داشت که در سال ۶۴ تاسیس شده بود. آقایی به نام محمدرضا کلانتری، آن موقع قطعات پیکان را تولید می‌کرد. من با درخواست از وی و کمکش، در جایی مشغول به کار شدم. یادم هست روز اول مهر بغض کرده بودم وقتی می‌دیدم بچه‌ها به مدرسه می‌روند و من باید سرکار بروم.
رفتن من به سرکار، مقارن با روز اول مهر شده بود. نزدیک به ۲ ماه در تعمیرگاه شماره ۸۱ ایران ناسیونال، در خیابان هفده شهریور شمالی فعلی کار کردم. از آنجا که بیرون آمدم فقط یک روز بیکار بودم. زنگ زدم به جایی و گفتم آیا شما «کاردکس‌من» می‌خواهید؟ کاردکس‌من کسی بود که موجودی‌های لوازم یدکی را در برگه‌هایی وارد و خروجی‌ها را خارج می‌کرد. ۳-۴ سال هم در جای جدید کار کردم و همزمان با آن درس هم می‌خواندم.
کلاس هفتم بودم که ۵-۶ تا تجدید آوردم و شوکه شدم. مگر می‌شد من تجدید آورده باشم؟ تجدید‌هایم به این دلیل بود که مادرم می‌گفت باید همه کار‌ها را انجام بدهم و بعد کتاب یا درس بخوانم. خانواده ما هم خانواده شلوغی شده بود. ۲زن پدرم با هم زندگی می‌کردند و مدام با هم درگیری داشتند. بعد‌تر پدرم صلاح دید که آن‌ها را از هم جدا کند.


نگهداری از ۶ بچه

روز‌ها کار می‌کردم و شب‌ها درس می‌خواندم. در کلاس دهم‌‌ همان بلای کلاس هفتم سرم آمد و بعد دوباره به خودم آمدم و تا دیپلم همه درس‌ها، بخصوص درس‌های ریاضی نمره‌هایم بالا بود. در سال ۵۴ در‌‌ همان محیط کار با آقایی آشنا شدم و ازدواج کردم. ماجرای ازدواج ما هم طولانی است.
او قبل از آن ازدواج کرده و دو بچه داشت. به سفارش پدرم، قرار بود من آن بچه‌ها را قبول نکنم اما در یک مقطع دیدم لازم است و قبول کردم. ۲ بچه شوهرم داشت و ۴ بچه هم خودم به دنیا آوردم. در همین شرایط هم هر سال در دانشگاه شرکت می‌کردم و قبول هم می‌شدم اما خانواده موافقت نمی‌کردند. زندگی ادامه داشت تا سال ۷۳ که مقطع دیگری از زندگی‌ام شروع شد.



حمله سوسک‌ها به ساختمان

من اصولا زن بی‌نظمی نبودم که زندگی‌ام را کثیف اداره کنم، اما ساختمان ما یک ساختمان قدیمی در حوالی نارمک بود که سوسک زیادی داشت؛ چون این ساختمان همجوار با یک حمام عمومی و رودخانه بود. مانده بودیم چه کار کنیم که این سوسک‌ها از بین بروند. اعضای خانواده با هم فکر می‌کردیم و با همسایه‌ها بررسی می‌کردیم، اما نمی‌شد. کتاب‌ها را بررسی و از سوسک کش‌های مختلف استفاده می‌کردیم اما مشکل حل نمی‌شد.


کشف فرمول سوسک کش

به نظرم عوامل زیادی در موفقیت آدم‌ها تاثیر می‌گذارد. این نیست که بگوییم، اگر یک نفر خلاق و مبتکر باشد، حتما موفق می‌شود. خلاقیت هم مسئله خیلی مهمی است اما تنها عامل نیست و عوامل مهمی در این مسئله دخیل هستند. یکی از آن‌ها عوامل روانی و انسانی آن است که آدم‌ها خالص باشند. وقتی آدم‌ها روح خود را درگیر دروغ، سخن چینی، خیانت، بدجنسی، بدذاتی، غیبت و... نکنند و درونشان خالص باشد، خداوند به آن‌ها پاداش‌هایی می‌دهد و آن‌ها را به راه‌های خوبی راهنمایی می‌کند.
اول دنبال ماده‌ای بودم که سوسک‌های خانه خودمان از بین برود. از هرچه که استفاده می‌کردیم، سوسک‌ها از بین نمی‌رفتند. ساکنان ساختمان ما از لحاظ مالی قوی نبودند با این حال حاضر شدیم کل ساختمان را یکی، دو بار سم پاشی کنیم. ساختمان یکی-دو روز بوی گند سم می‌داد ولی بعد از این یکی-دو روز، باز سر و کله سوسک‌ها پیدا می‌شد.
در ذهنم بود که باید کاری انجام دهم و به صورت اتفاقی و با آزمون و خطا به ترکیبی رسیدم که سوسک‌ها را نابود می‌کرد. نه، بهتر است بگویم ترکیب من سوسک‌ها را امحا می‌کرد.


من هم مثل ادیسون

خیلی از کارهایی که بشر انجام داده از سر اتفاق است. بشر به صورت اتفاقی آتش را کشف کرد، ادیسون از سر اتفاق لامپ را ساخت. من هم از سر نیاز به فرمول خمیر سوسک رسیدم. شکل رسیدن به فرمول هم جالب بود. وقتی قورمه سبزی درست می‌کنید، یک نفر در آن آبغوره می‌ریزد، یکی آبلیمو، دیگری اسفناج هم استفاده می‌کند و هرکس مطابق با ذائقه و سلیقه‌اش قورمه سبزی را درست می‌کند. یک نفر هم هست که می‌گوید چطور می‌شود از همه این‌ها استفاده کنم. او تن نمی‌دهد به اینکه کاری را که همه انجام داده‌اند، انجام بدهد.
اگر کسی به مزه معمول و متداول قورمه سبزی تن ندهد، به قورمه سبزی خیلی خوشمزه تری می‌رسد.


ثبت اختراع

یکی-دو سال طول کشید تا توانستم تاییدیه بگیرم؛ گواهی نوآوری از سازمان پژوهش‌های علمی و صنعتی و گواهی غیر سمی بودن فرمول. در آن گواهی نوشته شده بود: «این خمیر بدون استفاده از سموم ساخته شده و برای انسان هم هیچ مسمومیتی ندارد.»
من موفق شده بودم این خمیر را ثبت اختراع کنم. از‌‌ همان اول اسمش را امحا ثبت کرده بودم چون یک بار استفاده از این خمیر باعث می‌شود که سوسک محو شود و حتی جنازه‌اش هم توی محیط نیفتد. این از مزیت‌های آن است چون از جنازه سوسک پروتئین مضری آزاد می‌شود. سوسک‌ها وقتی این خمیر را می‌خورند یک حالت تشنگی به آن‌ها دست می‌دهد و می‌روند توی راه آب‌ها و از بین می‌روند.
اسم امحا یک اسم با مسما و خوب بود. وقتی رفتم لوگو را طراحی کنم، به آقایی که آن را طراحی می‌کرد، گفتم: این لوگو را خیلی خوب طراحی کن، چون این اسم یک روزی اسم خیلی مهمی در ایران می‌شود.


ماجرای عرضه و تقاضا

وقتی آن ماده را درست کردم و دیدم سوسک‌های خانه‌ام از بین رفت، نگفتم این خمیر مال خودم باشد. مدام این خمیر را می‌ساختم و به دروهمسایه می‌دادم. به شاگردان کلاس صبحگاهی و معلم‌های مدرسه‌ای که کار می‌کردم هم دادم.
هر کس می‌گفت خانه‌ام سوسک دارد، می‌گفتم من یک ماده درست کردم که سوسک‌ها را از بین می‌برد. یک شب در خانه‌مان صحبت شد، همسرم گفت می‌توانید با بچه‌های تیم کوهنوردی جمع شوید و این را در قوطی بریزید و بفروشید اما من همین طور درست می‌کردم و به متقاضیان می‌دادم تا اینکه تقاضا آنقدر زیاد شد که به این نتیجه رسیدم باید سفارش بگیرم و تولید کنم.


فرآیند تولید خانگی

در خانه یک لگن داشتم که جنس آن از روی بود و توی آن لباس ۸ نفر را می‌شستم و با همه این کار‌ها و مسئولیت‌ها که داشتم در همین لگن خمیر امحا درست می‌کردم و توی تیوپ‌های آکواریوم می‌ریختم و با دم باریک ته آن را می‌بستم و توی پلاستیک‌هایی که از پله‌های نوروز خان می‌خریدم، می‌ریختم. بروشور‌هایی هم درست می‌کردیم و کنار این خمیر‌ها می‌گذاشتیم. البته آن موقع دیگر در خانواده هم به من کمک می‌شد و آن‌ها هم در پیشرفت کار تاثیر داشتند. من نمی‌خواهم بی‌انصاف باشم و بگویم همه کار‌ها را خودم می‌کردم.


وام برای توسعه

آن موقع سازمان پژوهش‌ها به کسانی که این گواهینامه را می‌گرفتند وام می‌داد. صندوق توسعه تکنولوژی به مخترعین، مبتکرین و مکتشفین وام می‌داد و من هم این وام را گرفتم. البته وامی که برای من ۲۱ میلیون تصویب شده بود، شد ۴میلیون.
یک وام دیگر گرفتم با عنوان «طرح اعطای کمک‌های فنی و تکنولوژی» از وزارت صنایع که همیشه دعایشان می‌کنم. بدون بهره و بدون هیچ اذیت و آزاری این وام را به من دادند و من با قسط اول این وام توانستم در فیروزکوه سوله بخرم و کارم را گسترش بدهم.


خدا مرا دوست دارد

با وجود آنکه به من توصیه شده بود که شرکت نزنم، شرکت زدم و با همسرم شریک شدم اما بعدا مشکلاتی به وجود آمد. نزدیک بود دوباره صفر شوم اما خدایی که جایزه را به من داده بود، دوباره به من کمک کرد. دوباره از پستوی دفترم شروع کردم و البته این دفعه پول داشتم.
رفتم یک همزن خمیر نانوایی خریدم و آنجا شروع به کار کردم. لطف خدا به من این بود که آن موقع که اسم را ثبت می‌کردم، این اسم را به نام شرکت نکرده بودم.

وقتی که به وزارت بهداشت می‌رفتم که مجوز بگیرم، نوشت: «حسب ارائه مدارک و محصول توسط شکوه السادات هاشمی، چون از سموم استفاده نشد، مشمول اخذ مجوزهای بهداشتی نیست.»
در بحبوحه مشکلات ما، وزارت بهداشت گفته بود که باید پروانه ساخت بگیرید و معلوم شده بود که این سوسک کش چقدر کارایی دارد. ما توانسته بودیم سوسک‌های همه جا را ریشه کن کنیم. دیده بودند کم کم داریم سوسک زندان‌ها، اداره‌ها، اداره‌های دولتی، بهزیستی‌ها که نمی‌توانستند معلولان را تکان بدهند و همین طور زندان‌ها را ریشه کن می‌کنیم، بنابراین گفتند باید مجوز بگیرید و مجوز را به کسی می‌دادند که اسم فرمول به نام او بود، یعنی شکوه السادات.
یک شرکت تازه به نام «توره شیمی پارس» تاسیس کردم و دوباره بلند شدم.
الان حدود ۵۰ پرسنل دارم. اول در ناحیه صنعتی حاجی آباد بودم و بعد در شهرک صنعتی ایوانکی یک کارخانه را خریدم و الان آنجا کار می‌کنم. کارخانه خوبی است. همه چیز را هم مکانیزه کردم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
کیا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۵
0
1
دمت گرم
ناشناس
|
UNITED KINGDOM
|
۱۹:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۵
0
2
با سلام این مادر نمونه ایرانی باید الگوی دیگر زنان ایران باشد درود بر زن نمونه ایرانی
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
0
1
باتوکل بر خداکار نیکو کردن از پرکردن است
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین