خطبه امام حسین ( علیه السلام ) شب عاشور
امام حسین (علیه السلام ) یاران خود را نزدیک غروب به نزد خود فراخواند. امام سجاد( علیه السلام ) می فرماید:من نیز خدمت پدرم رفتم تا گفتار او را بشنوم در حالیکه بیمار بودم، پدرم به اصحاب خود فرمود:
من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله رحم پاى بندتر از اهل بیتم نمى شناسم ، خدا شما را به خاطر یارى من جزاى خیر دهد ! من مى دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مى دهم و بیعت خود را از شما بر مى دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستا ها و شهر ها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را براى شما مقرر دارد. این مردم، مرا مى خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند.
ایستادگی تا مرز شهادت
از امام سجاد(علیه السلام ) نقل شده است که فرمود: چون پدرم به اصحاب فرمودند که بیعت خود را از شما برداشتم و شما آزاد هستید اصحاب و یاران آن حضرت برفداکاری و وفاداری خود تا مرز شهادت در کنار امام پافشاری نمودند. امام در حق آنها دعا کرده فرمودند: سرهای خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید یاران و اصحاب امام نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت مشاهده کردند و امام حسین ( علیه السلام ) منزلت رفیع هر کدام را به آنها نشان می داد. بعد از این معجزه امام ( علیه السلام ) بود که اصحاب با سینه های فراخ و صورت های برافروخته به استقبال نیزه ها و شمشیر ها می رفتند تا زودتر به جایگاهی که در بهشت دارند، برسند .
غسل شهادت
مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند امالی نوشته است: شب عاشورا حضرت علياكبرعلیهالسلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیهالسلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیهالسلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست.
شوق لقاء
امام علیه السلام دستور دادند تا خیمه اى را جهت استحمام و غسل اختصاص دهند، عبدالرحمن و بُرَیر بن خضیر بر در آن خیمه به نوبت ایستاده بودند تا داخل شده و خود را نظافت کنند. بریر با عبدالرحمن مزاح و شوخى مى کرد ! عبدالرحمن گفت که : حالا وقت مزاح نیست ! بریر گفت : خویشان من مى دانند که من هرگز نه در جوانى و نه در کهولت، اهل شوخى نبوده ام ولى چون به من بشارت سعادت داده شده است سر از پا نمى شناسم و فاصله میان خود و بهشت را جز شهادت نمى بینم.
روز عاشورا
سپیده دم امام حسین علیه السلام با اصحابش نماز صبح را خوانده و دست مبارکش را به سوى آسمان برداشت و گفت :خداوندا ! تو پناه منى در مشکل ها، و امید منى در سختی ها، و ملجأ و یاورم هستى در آنچه که بر من نازل شود؛ پروردگارا ! از چه دل زخم هاى رنج آورى که قلب را شکسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروائى داشته و نیش دشمن را به همراه، به تو شکایت مى کنم که امید به تو بى نیازى از دل دادن با دیگرى است، پس بگشاى درهاى بسته را و بنماى روزنه هاى امید را که تو را است تمام نعمت ها و از آن توست همه خوبی ها و تویى تنها مقصود آرزو ها.
حضرت(ع)، «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت، چون می فرمود:« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.»
عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت:« گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(ع) را نشانه رفتند. امام(ع) فرمود:« یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ(شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند. ابو ثمامه به امام عرض کرد وقت زوال است مى خواهیم یک نمازى دیگر با شما بجا بیاورم . از لشکر عمر سعد مهلت نماز خواستند . آن کافران بى حیا ، مهلت ندادند. لاجرم زهیر بن قین و سعید بن عبدالله خود را سپر آن جناب کردند و هر تیر و نیزه که وارد مى شد بر بدن خود مى خریدند تا آنکه امام نماز خود را تمام کرد. عبد الله حنفی که خود را سپر امام حسین (ع) قرار داده بود، متحمل سیزده تیر دشمن شد و عاقبت در حال دفاع از وجود شریف امام حسین (ع) به شهادت رسید.
وداع امام با اهل حرم و شهادت حضرت
امام آنوقتى که بجهت وداع اهل بیت بخیام آمد و آنها را صدا زد و با یک یک وداع کرد و امر به صبر فرمود و آن لباس کهنه را طلبید و در زیر جامه هاى خود پوشید و بمیدان رفت و رجز خواند و با آن حال تشنگى و داغ هاى کمرشکن که آن حضرت دیده بود، چه نوع مبارزه و شجاعتى از آنحضرت ظاهر شد تا آنکه پیشانى مقدسش را شکستند. جامه بلند کرد که خون از چهره پاک نماید، تیر زهر آلود سه شعبه بقلب مبارکش رسید ، همینکه آن تیر را از قفا بیرون کشید ، مانند ناودان خون از جاى آن جارى شد. حضرت دست ها را از آن پر می کرد و به جانب آسمان می ریخت و هم به سر و صورت خویش می مالید.
در اینوقت بواسطه آن زخم و زخم هاى فراوان دیگر که بر بدنش بود ضعف و ناتوانى عارض آن جناب شد، از کارزار ایستاد. مالک بن یسر بجانب آن جناب روان شد و ناسزا گفت و شمشیرى بر سر مبارکش زد که کلاه زیر عمامه آن حضرت مملو از خون شد و صالح بن وهب نیزه بر پهلوى مبارکش زد که از اسب بر روى زمین افتاد. زینب چون این صحنه را دید، از خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت واى بر شما مگر میان شما یک نفر مسلمان نیست. احدى جواب او را نداد و بالجمله شمر لشکر را ندا کرد که مادر بر شما ها بگرید چه انتظار مى برید، چرا کار حسین را تمام نمی کنید. سرانجام شمر بن ذی الجوشن، با قساوت و بی رحمی تمام به بدن خونین و کم رمق آن حضرت نزدیک شد و سر مبارکش را از قفا جدا کرد و بدین طریق، روح شریفش به اعلی علیین به پرواز در آمد ومصداق اکمل آیات آخر سوره مبارکه فجر شد که خداوند متعال فرمود : «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي»
هان اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد که تو از او راضى و او از تو راضى است،
پس در زمره بندگان من درآى و به بهشت من داخل شو!
السلام علیک یا اباعبدالله
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com