بدبینانهاش این است که در نرمافزار برخی دولتهای ما، اصالت قدرت رسوخ کرده که باعث بروز چنین رفتاری میشود. خوشبینانهاش هم این است که چون از یکسو انجام خدمات اساسی به مردم نیازمند صرف بازهی زمانی طولانی مدت (شاید به اندازهی عمر دو تا سه دولت) بوده و از سوی دیگر، دولتهای ما دغدغهی خدمات رسانی به مردم را دارند، مجبور به انجام این عمل سیاسی میشوند. یعنی ساخت یک جریان سیاسی جدید در کشور.
گروه سیاسی، بدبینانهاش این است که در نرمافزار برخی دولتهای ما، اصالت قدرت رسوخ کرده که باعث بروز چنین رفتاری میشود. خوشبینانهاش هم این است که چون از یکسو انجام خدمات اساسی به مردم نیازمند صرف بازهی زمانی طولانی مدت (شاید به اندازهی عمر دو تا سه دولت) بوده و از سوی دیگر، دولتهای ما دغدغهی خدمات رسانی به مردم را دارند، مجبور به انجام این عمل سیاسی میشوند. یعنی ساخت یک جریان سیاسی جدید در کشور.
به گزارش بولتن نیوز، کاری به دلیلش نداریم و آنرا به کسی میسپاریم که آگاه به قلوب همگان است. اما به هر دلیلی، شکل عمل یکیست. به این نحو که با استقرار دولت جدید، یکی از اولین تلاشها، راه انداختن جریان سیاسی دولت ساختهایست که مهمترین وظیفهاش، تجهیز پایگاه اجتماعی لازم برای استمرار دولت در دورههای بعدی و تجمیع و بازتولید مدیران سیاسی مورد نیاز برای این امر است. یعنی عملا دولتی که باید فراتر از جریانهای سیاسی باشد، خودش تبدیل میشود به رغیبی برای جریانهای سیاسی موجود.
در ایران بعد از انقلاب اسلامی، دو مورد کاملا شفاف برای این مقوله وجود دارد. یکی حزب کارگزاران سازندگی که زمان دولت هاشمی رفسنجانی و به دست همان دولت ایجاد شد. و دیگری، حزب مشارکت که توسط دولت خاتمی ساخته و به جمع جریانات سیاسی کشور اضافه شد. متأسفانه تجربهی وجود این دو جریان در کشور هم تجربهی موفقی نبوده است.
علت این عدم موفقیت در آن بود که وقتی دولتها، جریانات حامی خود را ساختند عملا در خیلی از موارد هیئت دولت در سطح یک جریان سیاسی عدول کرد و شأن خود را پایین آورد. مثلا وقتی قرار بود برای سازمانهایی مدیر و مسئول انتخاب شود، طبق یک قانون نانوشته، آن شخص میبایست از جریان سیاسی حامی دولت میبود و اگر کسی صاحب صلاحیت بوده اما از اعضای آن حزب نبود، جایی در مدیریت کشور نداشت. و این یعنی اگر قرار است مدیریتت ادامه پیدا کند، بجای اینکه سعی کنی مدیر قابلی باشی باید سعی کنی هواشناس خوبی باشی تا بتوانی با تغییر جریان سیاسی کشور، به درستی تغییر هویت سیاسی بدهی.
مسلما در این شرایط، آسیبهای دیگری هم نسیب کشور و خود دولت خواهد شد. به طور مثال، تک صدایی در کشور و محدود شدن منتقدین، از دیگر عوارض ایجاد جریانات سیاسی دولت ساخته است. چون وقتی دولت پشت سر یک جریان سیاسی باشد، عملا جریانات دیگر مجال چندانی برای فعالیت نداشته و چون بار اصلی نقد در هر کشوری بر دوش جریانات سیاسی غیرحاکم است، با به حاشیه رفتن آنها نقد به حاشیه میرود. در این اوضاع، بزرگترین متضرر خود دولت است، چون از نعمت بزرگ فهم آسیبها و ضعفهایش محروم میشود.
در حالی که اگر دولتها بخواهند به هر دلیلی باز هم بر سر قدرت باقی بمانند، بهتر است بجای ساخت احزاب و جریانات سیاسی، با خدمترسانی خوب و کامل، پایگاه اجتماعی لازم را فراهم کنند و به این طریق، ضررها کمتری به کشور برسانند. البته باید دقت کرد وقتی دولت به عنوان یک جریان سیاسی در کشور مطرح میشود، عملا درگیر حواشی آن نیز میشود و به این طریق، انرژی و توان خود را که باید صرف خدمترسانی کند صرف مسائل حاشیهای میکند.
به علت وجود این دلایل و سایر علل است که رهبر انقلاب در دیدار با هیئت دولت به ایشان توصیه کردند که خود را درگیر جریانسازی سیاسی نکنند و راه اشتباه دولتهای سازندگی و اصلاحات را طی نکند. چون اگر همان موقع در دههی 70 که ایشان به دولت سازندگی توصیه کردند حزب سازندگی را ایجاد نکند این توصیه مورد استفاده قرار میگرفت، و یا در زمان دوم خرداد که حزب مشارکت کشور را اسیر سیاسی کاریهای خود کرد، این توصیه مدنظر قرار میگرفت، امروز در کشور شاهد آرامش سیاسی بیشتری بودیم و مثلا در فتنهی 88 که یک پای آن حزب مشارکت بود، از تشنجات کمتری آسیب میدیدیم.