آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی بمناسبت شهادت حضرت صادق علیه السلام در گفتاری آودرده اند:
انَّ الإمــــام الصَّادق المجـــتَـبى * بِــفَــضْلِهِ الآي أتَــت منـــبئة
حضرت صـــادق، امــام راستين * پيـــشـوا و مقتـداي اهــل ديـن
صيت فضلش عرصهي غبرا گرفت * نهضـــت او سر به سر دنيا گرفت
اوضاع سياسي و احوال اجتماعی كشورهاي اسلامي در نيمهي اول قرن دوم هجري، به حضرت صادق علیه السلام، مجال و فرصتي داد كه بزرگترين نهضت علمي را مخصوصاً در علوم اسلامي رهبري فرمايد و مكتب و مدرسهاي افتتاح نماید كه بزرگترین و معروفترين علمای اسلام در آن افتخار تلمّذ و شاگردي نمايند.
ابوحنيفه پيشواي مذهب حنفي، مالك بن انس پيشواي مالكيان، سفيان ثوري، سفيان بن عيينه، شعبه، ابن جريح، قطان، محمد بن اسحاق، يحيي ابن سعيد ابو ايّوب سجستاني، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، جابر جعفي بكرو حمران و زراره و عبدالملك پسران اعين، حفص قاضي، هشام بن الحكم، هشام بن سالم، اعمش و مشاهير ديگري امثال آنان، شاگرد آن حضرت بودهاند؛ اصحاب و شاگرداني كه به نقل ابن عقده - يكي از بزرگترين حفاظ علماء اسلام - در كتاب (اسماء الرجال الذين رووا عن الصادق عليه السلام) از چهار هزار بيشتر بودند.
آری! باید گفت:
مــدرس او، مشعل تابـــان نور * علـم وحيـاني در آن اندر ظهـور
صف به صف در آن رجال علم ودين * از افاضات جنــابش خوشهچيـن
چنان صيت علوم حضرت صادق عليه السلام، بلاد و مجامع علمي اسلامي را فرا گرفت، که همه علماء عراق و حجاز و خراسان و شام از ايشان اخذ علم نموده و در مشكلات علمي و معضلات مسائل اسلامي تنها آن حضرت حلّال مشكلات و معضلات بود.
علم توحيد و خداشناسي، تفسير، فقه، حديث، آداب و اخلاق اسلامي، احتجاج با ارباب ملل و نقد آراء طبيعين و زنادقه و ساير فنون اسلامي، در مكتب آن حضرت تدريس ميشد و به يُمن تربيت آن امام همام، در تمام آن فنون، مردان نامي و مؤلفان و ارباب نظر بسيار شدند.
علوم اسلام از حال ركودي كه در دوران تسلّط بنياميه داشت خارج گشته و با يك سير بسيار عجيب راه تكامل و انتشار را پيمود.
با شروع این نهضت بزرگ علمی، بر همگان آشکار شد همانطور كه حديث متواتر ثقلين و صدها احاديث ديگر بر آن دلالت دارد، براي اخذ علم و هدايت و معارف ديني بايد در خانه اهل بيت عليهم السلام را كوبيد، حتي شخصی مثل منصور خليفه بني عباس به طور رسمی به مقام علمي آن حضرت اعتراف ميكند و مقامات والای آن بزرگوار را افاضه ربّاني ميداند و می گوید: «إنّ جعفراً كان ممّن قال الله فيه: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» و كان ممّن اصطفي الله و كان من السابقين بالخيرات»
آری! حضرت صادق عليه السلام يك قوه فكريه بودند كه به تدريس علوم اسلاميه و علوم قرآن و سنّت و عقايد اكتفا نفرموده، بلكه به بحث در عالم كائنات و اسرار آن پرداخته، و در افلاك، مدارات شمس و قمر و نجوم، علومي را اظهار كردند كه در ضمن آن مقدار نعمتهاي خدا را بر انسان تعليم فرموده و وحدانيت خالق را از ابداع مخلوق و از تعدّد اشكال و رنگها و غير آن به مردم آموختند.
اين مكتب والاي علمي حتّي دانشمندان بزرگ از مخالفان مكتب اهل بيت عليهم السلام، را به اعتراف واداشت و همه به صراحت، افقهبودن آن حضرت را بيان كردند تا آنجا که ابوحنيفه ميگويد: «مَا رَأَيْتُ أفقَه مِنْ جَعْفَر بْنِ مُحَمَّد؛ من، شخصی فقيهتر از جعفر بن محمّد نديدهام.»
و يا اينكه نجاشى از احمد بن عيساى اشعرى نقل می كند كه ميگويد: «قال: خرجت إلى الكوفة في طلب الحديث فلقيت بها الحسن بن علي الوشاء فسألته أن يخرج الي كتاب العلاء بن رزين القلاء و أبان بن عثمان الأحمر فأخرجهما إليّ فقلت له: أحب أن تجيزهما لي. فقال لي: رحمك الله و ما عجلتك اذهب فاكتبهما و اسمع من بعد. فقلت: لا آمن الحدثان. فقال: لو علمت أن هذا الحديث يكون له هذا الطلب لاستكثرت منه فإني أدركت في هذا المسجد تسع مائة شيخ كل يقول حدثني جعفر بن محمد؛ من در طلب علم حديث به كوفه رفتم و در آنجا به خدمت حسن بن على وشا رسيدم، به او گفتم: كتاب علاء بن زرين و ابان بن عثمان احمر را به من بدهيد تا از روى آنها نسخهبردارى كنم؛ او آن دو كتاب را من داد، گفتم: اجازه روايت نيز بدهيد. فرمود: خدا تو را رحمت كند، چقدر عجله دارى ببر بنويس؛ سپس بيا براى من بخوان تا بشنوم؛ آنگاه اجازه روايت بدهم.
گفتم: بر خودم از پيشامدهاى زمان خاطر جمع نيستم.
حسن بن وشا گفت: عجب! اگر من ميدانستم كه حديث اينگونه مشترى و خواهان دارد، بيشتر از اين جمع ميكردم. من در مسجد كوفه ۹۰۰ شيخ را درك كردهام كه همه ميگفتند: حديث كرد مرا جعفر بن محمّد.»
واقعاً اين چه دانشگاه بزرگي است كه موافقان و مخالفان را به تعجّب و حيرت واداشت و به مرور زمان بر همگان ثابت کرد اينكه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله بارها و بارها ميفرمود: عترت من، اهل بيت من؛ «أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي» و «لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ» همين طور نبود كه مثلاً چون قوم و خويش او هستند اين را بفرمايد، بلكه براي همين مقامات و علوم و درجاتي بود كه اينها داشتند.
ولی متأسفانه، سياست طوری دیگر پیش رفت و سیاست ترك رجوع به اهل بيت عليهمالسلام واقع گردید تا آنجا كه مثل بخاري از حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام يك روايت هم نقل نكرده است و به قول شاعر، این قضیه یک مصیبت است که سیاست، مثل حضرت صادق علیه السلام با این همه فضایل و مقامات را کنار می گذارد:
قَــــضِيَّــةٌ أشْـــبَهَ بِالمرْزِئَــةِ ** هــذا البُخــاريّ إمــامُ الفِــئَـةِ
بِالصَّادِقِ الــصِّدِّيقِ مـــا إحـتجَ في ** صَــحيــحِهِ وَ احــتـجّ بِـالمرجِئَة
تا آنجا که می گوید:
إنَّ الإمَــــامَ الصَّادِقَ المجْـــتَـبى ** بِــفَــضْلِهِ الآي أتَــت منـــبئة
أجَـلّ مِنْ في عَـــــصْرِه رُتْـــبَة ** لم يَقْـــتَرِفْ في عُــــمْرِه سَــيِّئَة
قَــــلامة مِـــنْ ظــفـر إبهَـامِه ** تَعْـــدِلُ مِنْ مِثْـــلِ البُخاري مِـئَة
خلاصه آن که فضایل بی منتهای امام به حق ناطق حضرت صادق علیه آلاف التحیة و الثناء با صدها مقاله و سخنرانی و کتاب، اندکی از آن هم شرح داده نمی شود و آنچه بر قلم جاری می شود مصداق شعر زیر است که:
اين شرح بينهايت كز وصف يار گفتند * حرفي است از هزاران كاندر عبارت آمد
به هر حال وظیفه همه شيعيان مكتب اهل البیت عليهم السلام این است که در روز شهادت آن پیشوای راستین، همانند سابق در مجالس عزاي آن حضرت شركت كنند و با شكوه هر چه بيشتر ايام شهادت آن امام عزيز را تجليل و احترام نمايند كه تعظيم مثل اين روز، تعظيم دين و احكام الهي است.
همه بايد در روز عزای آن حضرت، با برپايي مجالس موعظه و بيان فضايل و مکارم اخلاقی ایشان، ارادت خود را به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام اظهار نمايند.