اهميت فراوان نفت و مشتقات آن براي کشورهاي بزرگ در جريان جنگ جهاني دوم به اندازهاي تعيين کننده بود که سلطه بر مناطق نفت خيز جهان، از اهداف مهم و استراتژيک درآمد. در جهت اين سياست، آمريکا و انگلیس برای سلطه بر خليج فارس و دستیابی بر منابع نفتی، حاضر به انجام هر اقدامي از جمله سرنگون کردن دولتهاي مردمي و به روي کار آوردن حکومتهاي دستنشانده بودند که نمونه بارز آن در کودتاي 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد.
سرلشکر زاهدي در خاطرات خود از وقايع پس از کودتاي 28 مرداد چنین ميگويد: "روزي که شاه به تهران آمد، من در فرودگاه هيئت دولت را به او معرفي کردم. همين که به نام دکتر علي اميني، وزير دارايي کابينه خود رسيدم، احساس کردم که شاه خيلي ناراحت شد، ولي حرفي نزد. پس از معرفي وزيران، مرا به کنار کشيد و گفت: چرا علي اميني را انتخاب کردهاي؟ مگر نميداني که طرف اعتماد و اطمينان ما نيست، پاسخ دادم: هندرسون (سفير آمريکا در ايران) با من اتمام حجت کرد که چنانچه از دولت آمريکا انتظار کمک داشته باشيد، بايد بدانيد که ما فقط به علي اميني اعتماد داريم و او بايد مسئله نفت را حل کند." سرانجام واشنگتن موفق شد که يک کنسرسيوم بينالمللي تشکيل دهد تا به جاي کمپاني نفت ايران و انگليس، صنعت نفت ايران را اداره کند. از جانب دولت ایران نیز علي اميني در سمت وزير دارايي، مأمور حل مسئله نفت شد که سرانجام منجر به عقد قرارداد نفتي موسوم به "امينی - پيچ" گرديد. هوارد پيچ، نماينده کمپانيهاي ششگانه کنسرسيوم نفت بود.
طرح كودت در ایران از سوي آمريكايی ها عمليات ”تي. پي. آژاكس" نام گرفت و "كرميت رُوزوِلت" به منظور اجراي اين امر به ايران آمد و انگليسي ها نيز "كريستوفر وودهاس" را مأمور اين كار كردند و نام عمليات خود را ”عمليات چكمه" گذاشتند. در داخل ايران نيز شبكه مخفي شاپور ريپورتر (فرزند اردشير جي از حاميان اصلي رضاخان در كودتاي سوم اسفند 1299) و اسدالله علم و برادران رشيديان تحت حمايت خانواده صهيونيستي لرد روچيلد انگليسي به نام ”عمليات بِدامَن" فعاليت ميكردند. وظايف اين گروه، نفوذ در رهبري احزاب و سازمانهاي سياسي و مذهبي و ايجاد ناامني و حرج و مرج در كشور و به آتش كشيدن و غارت اموال مردم بود. سرلشكر فضلالله زاهدي (عامل اصلي كودتا) در مصدر وزارت كشور بود.
کودتا در مرحله اول ناکام ماند. محمدرضا پهلوي با حمايت دولت هاي آمريكا و انگليس فرمان عزل محمد مصدق نخستوزير را صادر و در شب 25 مرداد سال 1332 به وسيله سرهنگ نعمتالله نصيري (فرمانده گارد جاويدان) به وي ابلاغ نمود، ولي قبل از هر اقدامی، نصيري توسط سرهنگ ممتاز- رئيس كلانتري يك- بازداشت و كودتا خنثي گرديد. محمدرضا پهلوي پس از اين واقعه به همراه همسرش ثريا اسفندياری، ابتدا به كلاردشت و رامسر و از آنجا به عراق و سيس به ايتاليا گريخت. مجدداً در روز 28 مرداد سال 1332 كودتاچيان به دلیل بيبرنامگي دولت مصدق، علی رغم اطلاع قبلي از وقوع كودتا، از جمله نامه مورخه 27 مرداد 1332 آيتالله كاشاني كه با پاسخ سرد و منفي مصدق مواجه گرديد، استفاده كرده و نظاميان با كمك اراذل و اوباش تهران به خيابان ها ريختند و در عصر همان روز كار دولت مصدق را خاتمه داده و نخستوزير به همراه چند تن از وزراي كابينه، خود را تسليم نمودند و سرلشكر فضلالله زاهدي با فرمان شاه كه از قبل صادر شده بود به نخستوزيري كودتا منصوب گرديد و محمدرضا پهلوي نيز بعد از 3 روز به ايران بازگشت و بر مصدر قدرت نشست.
آیت الله کاشانی، دکتر مصدق و کودتا
جدایی دکتر مصدق و آیت الله کاشانی از دلایل مهم موفقیت کودتاچیان بود. پس از پيروزي قيام 30 تير به رهبري آيتالله کاشاني که باعث روي کار آمدن مجدد دکتر مصدق شد. مصدق در صدد افزايش اختيارات خود و محدود کردن اختيارات مجلس شوراي ملي برآمد و بناي اختلاف با آيتالله کاشاني را گذاشت. بدين ترتيب او بدون توجه به نقش و رهبري آيتالله کاشاني در قيام 30 تير که منجر به روي کار آمدن مجدد او شد، به پياده نمودن شعار «جدايي دين از سياست» پرداخت و برخي روحانيون و نزديکان آيتالله کاشاني را دستگير کرد. عوامل داخلي و خارجي نيز آنچنان شخصيت آیت الله کاشانی را لکهدار کردند که شايد بتوان آن را در تاريخ ايران بيسابقه دانست.
در شرايط حساس آن دوران، دكتر مصدق، بهخاطر اختلاف با شاه در مورد تصدى سمت وزارت جنگ، در 25 تير 1331بدون مشورت و حتى اطلاع آيتالله كاشانى و ديگر همرزمانش استعفاى خود را تسليم شاه كرد. شاه بلافاصله، قوام السلطنه را كه فردى مورد اعتماد دربار و ازكهنهكاران عالم سياست بود، بر سر كار آورد و او نيز شروع به ارعاب و تهديد مردم كرد. آيت الله كاشانى مردم را به مبارزه دعوت كرد. از طرف ديگر، شاه با احساس خطر، حسين علاء، وزير درباررا در 28 تير ماه به منزل آيتالله كاشانى فرستاد. ايشان با تندى جواب دادند كه به شاه بگوييد: اگر مصدق بر سر كار برنگردد شخصا به خيابان خواهم آمد و مبارزه را متوجه دربار خواهم كرد.ايشان حتى ارسنجانى، معاون سياسى قوام السلطنة در آن زمان و وزير كشاورزى در سالهاى 40 و 41، را كه از طرف قوام، پيشنهاد انتخاب شش وزير را به ايشان داده بود، با تندى رد كردند و ضمن نامهاى به وزير دربار نوشتند: «اگر تا فردا مصدق بر سركار برنگردد، شخصا مبارزه را به طرف دربار، رهبرى خواهم كرد.» سرانجام، با قيام ملت در 30تير، به رهبرى آيتالله كاشانى، شاه به بركنارى قوام تن داده و مصدق با سربلندى، با در اختيار گرفتن سمت وزارت دفاع به پست نخستوزيرى بازگشت.
دكتر مصدق پس از بازگشت به قدرت، سرلشكر احمد وثوق را به عنوان معاون وزارت دفاع، يعنى معاون خود، برگزيد. سرلشكر وثوق كسى بود كه چند روز قبل از آن، به عنوان فرمانده ژاندارمرى، دستور شليك به كفن پوشان قيام 30 تير در كاروانسراى سنگى و همچنين كفن پوشان كرمانشاه، همدان و قزوين را صادر كرده بود، او پس از كودتاى 28 مرداد در همين مقام ابقاء گرديد. از جمله كسانى كه به فرماندهى يكى از واحدهاى مهم انتظامى منصوب گرديد، سرتيپ، متين دفترى بود. او كه در سال 1327 فرماندار نظامى تهران بود، شبانه ازطريق بام خانه آيتالله كاشانى وارد منزل شده وايشان را باخشونت و اهانت دستگير و تبعيد كرده بود. جالب اینکه اين واحد نظامى، بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 قبل از ديگران وفادارى خود را به شاه اعلام كرد. اين انتصابات و انتصاب بعضى ديگر، نظير دكتر اخوى به سمتوزارت دارايى و نصرتالله امينى به سمتشهردار تهران، مورد اعتراض آيت الله كاشانى قرارگرفت. ايشان طى نامهاى خصوصى، نسبت به اين انتصابات كه عملا پايمال كردن خون شهداى قيام30تير محسوب مىشد اعتراض كردند، چرا كه مسببين آنحادثه و عاملين كشتار مردم، نه تنها به مجازات نرسيدند بلكه بعضى از آنها نظير سرلشكر وثوق، ترفيع درجه يافتند. همچنین دكتر مصدق در زمان نخستوزيرى، قرارداد تاسيس «اداره اصل چهار»، را رسما با آمريكا منعقد كرد که یک لانه جاسوسی بود و به جاسوسان آمريكا رسما امكان داد كه در تمام شؤون مالى و كشاورزى ايران مداخله كنند. مصدق يكى از خانههاى بزرگ خويش را در خيابان فلسطين (كاخ سابق) به مبلغ ماهيانه3500 تومان به اداره اصل چهار اجاره داد.
دكتر مصدق در جواب اعتراضات آیت الله کاشانی، در ششم مرداد 1331 نامه تندى به ایشان نوشت و از ايشان خواست كه از هرگونه دخالت در امور سياسى كشور خوددارى كنند. علی رغم این مسائل، آيت الله كاشاني در نامه اي به وضوح خطر وقوع كودتا را به دكتر مصدق گوشزد نمود. متن نامه آیت الله کاشانی و پاسخ دکتر مصدق به شرح ذيل، گویای همه چیز است: «حضرت نخست وزير جناب آقاي دكتر مصدق (دام اقباله) عرض مي شود اگر چه امكاناتي براي عرايضم نمانده، ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و علي رغم غرض ورزي ها و بوق و كرناي تبليغات شما، خودتان بهتر از هر كس مي دانيد كه هم و غم من در نگهداري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاي آن مايل نيستيد، از تجربيات روي كار آمدن قوام و لجبازي هاي اخير، بر من مسلم است كه مي خواهيد مانند سي ام تير كذايي يك بار ديگر، ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندم نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد. خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد، بستيد و حالا نه مجلس و نه تكيه گاهي براي ملت گذاشته ايد. زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حالا همان طور كه واضح بود در صدد به اصطلاح كودتا است. اگر نقشه شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در «دزاشيب» به شما گفتم و به «هندرسون»(سفیر آمریکا) هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسی ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد اين نامه من سندي است در تاريخ ملت ايران كه من شما را با وجود همه بدي هاي خصوصي تان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا آگاه كردم كه فردا جاي هيچ گونه عذر موجهي نباشد، اگر به راستي در اين فكر اشتباه مي كنم، با اظهار تمايل شما، سيد مصطفي و ناصر خان قشقايي را براي مذاكره خدمت مي فرستم. خدا به همه رحم بفرمايد، ايام به كام باد. سيد ابوالقاسم كاشاني».
پاسخي را كه دكتر مصدق در جواب نامه مرقوم داشت اين بود: «27 مرداد مرقومه حضرت آقا به وسيله آقاي حسن آقاي سالمي زيارت شد. اين جانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام
نتیجه آنکه: در كودتاي 28 مرداد 1332 علل و عوامل متعددي دخيل بودند كه هر چند نقش برخي پر رنگ تر ولي نمي توان يكي را به عنوان مقصر اصلي معرفي كرد؛ كودتاي 28 مرداد علاوه بر عوامل خارجي (آمريكا و انگليس) و عوامل داخلي (دربار، نظاميان، اراذل و اوباش و...) معلول يكسري زمينه ها و شرايطي است كه رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت در به وجود آمدن آنها نقش داشتند. در واقع اين نهضت به نوعي تكرار تجربه مشروطه بود. در هر دو، ائتلاف گروه هاي مختلف به خصوص روحانيان و روشنفكران منجر به پيروزي شد و با بروز اختلاف و تفرقه، زمينه شكست آنها فراهم شد. در هر دو مورد مداخله خارجي به عنوان مكمل به شكست كمك كرد. ائتلاف ملي گرايان با آيت الله كاشاني كه مهمترين حامي دولت ملي محسوب مي شد بعد از 30 تير 1331 ش و در اوج پيروزي نهضت از هم گسست.
حقيقت اين است شاید اگر دكتر مصدق پينشهاد همكاري آيت الله كاشاني را رد نكرده بود، تنها پخش يك پيام مشترك حتي در صبح روز كودتا كافي بود كه آن نقشه شوم را براي هميشه در نطفه خفه كند. مصدق با از دست دادن حمايت نيروهاي مذهبي، حاميان اصلي خود را از دست داد و در مقابل سيل دشمنان بي دفاع ماند. پافشاري مصدق در كسب اختيارات ويژه، آزادي حزب توده و به كارگيري سياست مداران مسئله دار از دلايل اصلي جدايي نيروهاي مذهبي از مصدق بودند. در تنگنا قرار گرفتن مردم به دليل بحران اقتصادي و ضربه اقتصادي شوروي ها به نهضت از طريق بلوكه كردن طلاهاي ايران در اتحاد جماهير شوروي نيز از دلايل شكست نهضت ملي ذكر شده است.
دکتر محمد طاهر یعقوبی عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه پیام نور
دلایلی که ... و شعبان بی مخ ها هم برای کودتای28 مرداد در همکاری با امریکا داشتند رو بگید
تاریخ را نمی توان وارونه نوشت و مصدق برای اینکه به دنبال ملی شدن واقعی نفت بود باید کنار می رفت. اما حتی ... هم همانند آمریکا، روسیه، انگلیس در دوره ای که باید به خاطر مملکت از مصدق حمایت می کردند مصدق را به حال خود گذاشتند و مدعیان حمایت از مصدق تا ساعات پایانی کودتا در خانه هایش خوابیدند و عوامل آنها بعد به دستبوس شاه رفتند و روسها هم به محض اینکه زاهدی به قدرت رسید گولهای ایران را را برگرداندند. روسهایی که حتی به ژاپن یشنهاد نفت با نصف قیمت کردند تا مصدق با 30 درصد زیر قیمت بازار هم نتواند برای اداره مملکت کمی پول به دست آورد.