کد خبر: ۲۱۴۸۷۵
تاریخ انتشار:

امروز مهران، فردا تهران؛ رویایی که به کابوس بدل شد

سوم مرداد ماه 1367 سالروز تهاجم فرقه تروریستی منافقین به خاک کشور است، عملیاتی که "فروغ جاویدان نام گرفته بود. در این عملیات منافقین با سازماندهی بیش از 15 هزار نفر در قالب ارتش آزادی بخش ملی! و با حمایت ارتش عراق به خاک کشور یورش برد، اما تنها چهل و هشت ساعت بعد متحمل شکست سنگینی شد. حدود پنج هزار نفر از اعضای آن‌ها کشته یا زخمی شدند و بقیه نیز به خاک عراق عقب نشینی کردند.
گروه سیاسی، سوم مرداد ماه 1367 سالروز تهاجم فرقه تروریستی منافقین به خاک کشور است، عملیاتی که "فروغ جاویدان نام گرفته بود. در این عملیات منافقین با سازماندهی بیش از 15 هزار نفر در قالب ارتش آزادی بخش ملی! و با حمایت ارتش عراق به خاک کشور یورش برد، اما تنها چهل و هشت ساعت بعد متحمل شکست سنگینی شد. حدود پنج هزار نفر از اعضای آن‌ها کشته یا زخمی شدند و بقیه نیز به خاک عراق عقب نشینی کردند.

به گزارش بولتن نیوز،
انجمن دفاع از قربانیان تروریسم در گزارشی به همین مناسبت سعی کرده است به چرایی حمله‌ی فرقه منافقین به خاک کشور  بپردازد.
شکست استراتژی جنگ شهری و جایگزینی راهبرد حمله مرزی و جبهه‌ای 
منافقین سی خرداد 1360 رسما وارد فاز عملیات خشونت و ترور شد. در مرحله اول آنها طرح " بی آینده کردن نظام" از طریق حذف فیزیکی شخصیت‌های تاثیرگذار را پی‌گیری می‌کردند. بر اساس این طرح بود که ترور شخصیت‌های نظام در دستور کار قرار گرفت. انفجار در مسجد ابوذر در 6 تیرماه با هدف ترور آیت‌الله خامنه ای، انفجار هفتم تیرماه و ترور شهید بهشتی رئیس قوه قضائیه و عده‌ای از اعضای حزب جمهوری اسلامی و نمایندگان مجلس و انفجار هشت شهریور و ترور رجایی و باهنر و بعدها ترور ائمه جمعه در شهرستان‌ها نظیر آیت‌الله مدنی در کرمانشاه، آیت‌الله صدوقی در تبریز، آیت‌الله هاشمی‌نژاد در مشهد در همین راستا صورت گرفت.
فرقه منافقین برای رسیدن به آنچه بالانس و تعادل استراتژیک می‌نامیدند مرحله دوم طرح‌شان را که "قطع سرانگشتگان" نظام بود پیاده کردند. در این طرح، تیم‌های عملیات ترور افراد و شهروندان عادی را، که به‌زعم آنها به نظام وابسته بودند، شناسایی و ترور می‌کردند. این‌ها همان کسانی بودند که سرکردگان منافقین "سرانگشتان نظام" می‌نامیدند و لذا باید قطع می‌شدند.
این عملیات که در قالب استراتژی جنگ شهری تعریف و اجرا می‌شد نتوانست سرکردگان منافقین را به قدرت نزدیک کند. بیهوده بودن ترورها مسعود رجوی را واداشت تا در استراتژی خود تجدیدنظر کند. وی در یکی از جلسات منافقین، که بعدها نوار ویدئویی آن فاش شد، با اعتراف به ناکارآمدی ترورهای صورت‌گرفته و آنچه جنگ شهری می نامید، می‌گوید: «جنگ چریک شهری با هدف زدن سرانگشتان رژیم در شهرها، اگرچه نسبت به جنگ منطقه‌ای در فاز مترقی‌تری قرار دارد،  اما از آنجا که زمان‌بر است و در تور پلیس نظامی و در احاطه کامل دشمن عمل می کند٬ میکرو و در کوتاه مدت بلاجواب است.» این سخنان نشانه ناامیدی رجوی از ادامه ترورها و ورود به فاز حمله نظامی به مرزها و راه انداختن جنگ علیه کشور است و جنگ عراق علیه ایران زمینه را برای این تغییر استراتژی فراهم کرده بود.
جابانی عضو سابق منافقین در کتاب روانشناسی خشونت و ترور در خصوص تغییر استراتژی این گروه می‌نویسد: «سال 1365 رسماً و علناً پایان جنگ بی‌نتیجه شهری اعلام [شد] و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت که مِن بعد جنگ میکرو شهری جای خود را به جنگ ماکروی مرزی می دهد.» جابانی بلافاصله اعتراف می‌کند که « این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل‌شدگی سوق داد.»
جابانی در ادامه می افزاید: «جایگزینی جنگ جبهه‌ای به‌جای جنگ چریک  شهری ٬ به‌دلیل شکست جنگ چریک شهری در داخل ایران  ضرورت وابستگی به دولت عراق را که در حال جنگ با ایران بود می طلبید... پذیرش جنگ جبهه ای آن هم از مرزی که دشمن متجاوز ٬ آن را شروع کرده و بمب‌ها و موشک‌های آن هر روز بر سر مردم کوچه و بازار فرود می‌آمد وخانه‌های مردم را خراب می‌کرد و مردم را به عزا می‌نشاند٬ بسیار ضدملی و نامشروع تر ازجنگ چریک شهری بود.»
 
 
فرقه منافقین و در راس آن مسعود رجوی در این زمان صدام حسین دیکتاتور عراق را بهترین گزینه برای اجرای استراتژی جدید خود می‌دید. وی که نتوانسته بود با ترور شخصیت‌های برجسته  نظام و افراد عادی و شهروندانی که گمان می‌رفت طرفدار نظام هستند به خواست خود برسد و در حالی که استراتژی " جنگ شهری" کاملا به شکست انجامیده بود، راه‌حل را در حمله نظامی به ایران دید. رجوی با رفتن به عراق به‌دنبال تحقق استراتژی جدیدش بود. آنچه به وی فرصت ‌داد تا نقشه‌اش را اجرایی کند اخراج وی از فرانسه و دعوت عراق از او برای رفتن به این کشور بود. در  این زمان، یعنی در  سال 1365، جنگ عراق علیه ایران شدت گرفته بود. اما رجوی در اوج جنگ اعراق علیه ایران دعوت صدام حسین را پذیرفت و مورد استقبال گرم او قرار گرفت.
عبدالکریم لاهیچی وکیل سابق رجوی که بعدها رابطه‌اش با منافقین تیره شد در این خصوص می نویسد: «دولت عراق به رجوی پیشنهاد حمایت داد و آنان پذیرفتند. در درازمدت ٬ آنان به عوامل رژیم عراق مبدل گشتند و اعتبار خود را در ایران از دست دادند.»
رجوی بعد از رسیدن به عراق به همه اعضای منافقین فراخوان داد تا به عراق رفته و گرد او جمع شوند. وی با کمک آن‌ها در خاک دولت بعثی یک نیروی شبه‌نظامی به نام "ارتش آزادی‌بخش ملی" تشکیل داد و به‌عنوان جزئی از ارتش بعث در خدمت صدام حسین قرار گرفت. شبه‌نظامیان منافقین خصوصا به‌دلیل تسلط کامل به زبان فارسی و آشنایی با جغرایای مرزها عمدتا به‌عنوان جاسوس وارد عمل می‌شدند و تلاش می‌کردند تا اطلاعات مربوط به تحرکات رزمندگان ایران را جمع آوری و به استخبارات عراق در بغداد ارسال کنند و همین امر در بسیاری موارد موجب تلفات بیشتر رزمندگان ایرانی می‌شد.
ارتش عراق نیز٬ در بعضی حملات پراکنده٬ برای بهره‌برداری‌های اطلاعاتی و جنگ روانی نیروهای منافقین را به‌کار می گرفت و گاه، گروه‌هایی از آن‌ها را در برخی مناطق متصرفی خود مستقر می‌کرد و تعدادی از ضربات معمول و متداول دوران جنگ را به نام فرقه ثبت می کرد. در مواردی هم نیروهای منافقین در عملیات ایذایی علیه واحدهای کوچک و پراکنده خود به‌تنهایی اقدام می‌کردند٬ که در این موارد هم ٬ به‌لحاظ اطلاعاتی و لجستیکی از حمایت‌های ارتش عراق برخوردار می‌شدند. در چند مورد نیز بخشی از غنائم جنگی متصرفی ارتش عراق و اسرای ایرانی در اختیار فرقه منافقین قرار گرفت تا در تبلیغات رسانه‌ای  به نمایش گذاشته شود و برای ارتش آزادی‌بخش هویت و عظمت و ابهت فراهم سازد.
مرداد ٬66 مسعود رجوی٬ در مصاحبه‌ای کارنامه‌ی ارتش منافقین را این‌گونه اعلام کرد: «ارتش آزادی‌بخش، چنانکه اعلام شده٬ تا به حال [ مرداد 1366 ] ده‌ها رشته عمل بزرگ و بسیار موفق داشته است. آمار تلفاتی که به دشمن وارد کرده حدود 2500 نفر است و حدود یکصد و سی نفر را هم اسیر گرفته است. در مقابل٬ شهدا و مجروحین جدی خودمان٬ در مجموع این عملیات که نگاه کنیم ٬ بیش از سه درصد نبوده است.» 
مسعود رجوی امیدوار بود با کمک به ارتش بعث صدام حسین در جنگ عراق علیه ایران به خواست خود برسد، اما صدور قطعنامه 598 از سوی شورای امنیت سازمان ملل و پذیرش آن از سوی صدام حسین رویای او را به کابوس تبدیل کرد. اینجا بود که وی تصمیم گرفت با شبه‌نظامیانی که ارتش آزادی‌بخش ملی می‌نامید به ایران حمله کند. رجوی که سودای قدرت را در سر می‌پروراند بی‌محابا حمله به خاک ایران را در دستور کار قرار داد.
عملیات مرصاد
27 تیرماه 1367 ایران قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت. رجوی و دیگر سرکردگان منافقین اما ارزیابی نادرستی از پذیرش قطعنامه توسط ایران داشتند؛ آن‌ها این را به حساب حمایت مردم از خود گذاشتند!! به‌زعم آن‌ها مردم از جنگ خسته شده و نظام را مسئول جنگ هشت‌ساله قلمداد می‌کردند و لذا با چنین نگرشی، گرایش به سوی آن‌ها بیشتر می‌شود! این در حالی بود که به خاطر حمایت از صدام حسین از منافقین تنفر بودند.
از طرفی، به باور رجوی، نیروهای ایران در نتیجه جنگ طولانی‌مدت و فرسایشی تمایلی به جنگیدن نداشته و با کم شدن  زاغه‌ها مهمات رزمندگان ایران، امکان دفاع از مرزها بسیار کم شده است. این دو مولفه که ناشی از برآورد نادرست شخص رجوی بود سبب شد تا وی دیوانه‌وار  در سوم مردادماه 67، یعنی کمتر از یک هفته پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، مقدمات حمله را آماده کند. رجوی البته قبل از این نیز دچار اشتباهات استراتژیک زیادی شده بود. اعلان رسمی ورود به فاز مسلحانه تروریستی در سی خرداد ماه 1360 و گمان اینکه مردم از وی حمایت خواهند کرد از این دست اشتباهات بود.
امروز مهران فردا تهران
عصر روز جمعه دوم مردادماه حدود ساعت 6 بعدازظهر به قسمت‌های مختلف مستقر در قرارگاه اشرف  و اردوگاه‌های دیگر ابلاغ شد که همه برای سخنرانی رجوی رأس ساعت 8 در سالن عمومی حضور داشته باشند. شب بود که مسعود و مریم وارد سالن شدند. رجوی شروع به سخنرانی کرد. حدود نیم ساعت از شروع صحبتش نگذشته بود که ناگهان سکوت کرد و گفت:« اول مهران ٬ بعداً تهران.» اشاره رجوی به شعاری بود که اعضای منافقین یک ماه قبل  با اشغال مهران به کمک ارتش عراق سر داده بودند. در واقع منافقین به کمک ارتش عراق توانسته بود خرداد 1367 مهران را به اشغال خود درآورد. آنجا بود که شبه‌نظامیان منافقین شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر دادند. منافقین در این عملیات که «چلچراغ» نامیده شد با کمک توپخانه ارتش عراق در چهار محور به طول 50 کیلومتر و عمق 20 کیلومتر در خاک ایران نفوذ کردند. این اتفاق به قدرت‌طلبی و توهم رجوی در ارزیابی غلط شرایط دامن زد. پس از این عملیات بود که وی مدعی شد: «وقتی می‌توانیم در یک عملیات شهری را آزاد نماییم پس دسترسی به تهران چندان مشکل نخواهد بود.» 
اما رجوی سخنرانی‌اش را این‌گونه ادامه داد: «کارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که " اول مهران بعد هم تهران."دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیده ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می شود. (هورای جمعیت.) البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقه‌ای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم.»
رجوی  آن‌قدر تشنه قدرت و در عین حال متوهم بود که فورا اضافه کرد که نباید فرصت را از دست داد، همین فردا حمله می‌کنیم. وی حتي به مهدي ابريشيم‌چي هم كه فرمانده محور تهران بود گفت: «وقتي به تهران رسيديد اتاق كار سابق من در خيابان علوي را آماده كنيد تا من بيايم و در آن مستقر شوم.» و بعد خطاب به نيروها اضافه کرد: «بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستيد بكنيد و هر كسي را كه خواستيد بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي بدهم.»
هادي شعباني راننده رييس وقت گروهك منافقين (مژگان پارسايي) و از نيروهاي حاضر در عمليات فروغ جاويدان در خصوص آن شب که به شب خداحافظی نیز معرف بوده می‌گوید: «مسعود مي‌گفت نيروهاي ايران ديگر انگيزه جنگيدن ندارند و مردم هم خسته شده‌اند و منتظر جرقه‌اي هستند تا عليه حكومت شورش كنند. حتي وقتي به او گفتيم در بعضي يگان‌ها كمبود نيرو داريم، مسعود مي‌گفت نگران نباشيد در اولين شهر كه وارد شويم مردم به ما مي‌پيوندند و كمبودها جبران مي‌شود.»
مقارن ساعت 14:30 در تاريخ 3/ 5/ 67 منافقین و ارتش عراق عمليات مشترك خود را با هجوم زميني از طريق سرپل ذهاب و هلي‌برد از جنوب گردنه پاطاق (نزديكي سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر كرند غرب پيشروي كردند و حدود ساعت 18:30 اولين تانك‌هاي عراقي با آرم منافقين وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به‌طرف اسلام آباد غرب پيشروي كردند. آن‌ها، به محض رسيدن به مدخل شهر، برق را قطع و ارتباط مخابراتي را مختل کردند و همچنين شروع به تيراندازي کردند تا اوضاع را آشفته کنند. در این میان، تعدادي از نيروهاي سپاه و مردم با آنان درگير شدند كه به علت عدم انسجام نيروها و  پراکنده شدن نیروهای منافقين در میان مردم، اوضاع از كنترل نيروهاي نظامي خارج و شهر موقتا به تصرف آن‌ها در آمد. اما اندکی بعد نيروهاي پياده با تعداد زيادي تانك و خودرو به طرف كرمانشاه عزيمت كردند. اساس آرایش نظامی منافقین بر اساس ارزیابی و تحلیل رجوی از وضعیت نظامی ایران مبنی بر تحلیل توان نیروها و فقدان مهمات کافی و استقبال مردم  بود و بر اساس همین ارزیابی بود که آنان حمله خود را در یک محور و از مسیر جاده‌های ارتباطی شروع کرده و ادامه دادند.
بر طبق زمان‌بندي اين طرح، نيروهاي منافق بايد ساعت شش بعدازظهرِ روز دوشنبه سوم مرداد ماه 1367 به «كرِند» و ساعت هشتِ شب به «اسلام آباد» و 10 شب به «کرمانشاه» می‌رسیدند و در اين شهر دولت خويش را اعلام می‌کردند. راديو منافقين، با ارسال پيام به مردم کرمانشاه، از آن‌ها مي‏خواهد که زمينه را براي ورود ارتش به‌اصطلاح آزادي‏بخش مهيا سازند و آماده جذب در گردان‏ها و لشکرها باشند، اما در منطقه حسن آباد (20 كيلومتري اسلام آباد) منافقین، به‌دليل سازماندهي جديد رزمندگان ايراني و جمع آوري نيرو، زمين‌گير شدند. در واقع ظرف 24  ساعت از شروع حمله منافقین ورق کاملا برگشت و آن‌ها که بدون هیچ‌گونه تاکتیک نظامی در حد فاصل کرمانشاه و اسلام‌آباد در حرکت بودند سریع متوقف شدند. 
 
 صیاد شیرازی در خاطرات خود می‌نویسد: «من در خانه بودم كه ساعت 8:30 شب از ستاد كل به من زنگ زدند و گفتند كه دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق با سرعت جلو مي‌آيد، من گفتم خدايا كدام دشمن از يك محور سرش را انداخته پايين مي‌آيد! اين چه‌جور دشمني است؟! گفت ما نمي‌دانيم، گفت رسيده‌اند به كرند و آنجا را هم گرفتند. بعد هم حركت كرده به سمت اسلام‌آباد غرب، بعد هم كرمانشاه و همين‌طور دارند جلو مي‌آيند! اين چه دشمني است؟ ما همچين دشمني نديده بوديم كه اينطور از يك جاده سرش را بيندازد پايين و بيايد جلو!»
در محور کرمانشاه- اسلام آباد، جایی که عمیات مرصاد شروع شد، نیروهای منافقین متحمل تلفات سنگینی شدند. اين عمليات در روز بعد نيز با حمله هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران با سرکوبي شديد شبه‌نظامیان منافقین ادامه يافت و آن‌ها را دچار شکست سختی کرد. بيش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره‏انداز 80 ميلي‏متري، 150 قبضه خمپاره‏انداز 60 ميلي‏متري و 30 قبضه توپ 106 ميلي‏متري منافقین منهدم شد. علاوه بر آن ده‏ها دستگاه تانک، نفربر، خودرو و نيز صدها قبضه سلاح سبک و نيز مقاديري تجهيزات پيشرفته الکترونيکي و مخابراتي به تملک رزمندگان ایران درآمد. در اين عمليات، 4800 نفر از منافقین نيز کشته و زخمي شدند.
 
نیروهای منافقین را سه گروه تشکیل می‌دادند. دسته نخست کسانی بودند که با وعده‌های مسعود رجوی از اروپا آمده بودند تا با شرکت در عملیات فروغ جاویدان سهمی در آینده قدرت برای خود دست و پا کنند. در حقیقت سطحی‌نگری های مسعود رجوی به این افراد نیز سرایت کرده بود. آن‌ها بدون اینکه هیچ‌گونه آموزش نظامی دیده باشند در عملیات شرکت کردند و امیدوار بودند با رسیدن رجوی به قدرت به نان و نوایی برسند! و بیشترین تلفات را نیز همین دسته داشتند. 
دسته دیگر نیروهای آموزش دیده منافقین و شبه‌نظامیان این گروه بودند. دسته سوم نیز اسرای ایرانی بودند. آن‌ها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یا حملات منافقین به مرزها به اسارت درآمده بودند. تعداد این دسته بسیار کم بود. آن‌ها امیدوار بودند در خلال عملیات بتوانند فرار کنند که چنین نیز شد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین