مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
گروه سبک زندگی، مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
به گزارش بولتن نیوز، یکی دیگر از نشانههای غفلت، «ادعاهای گزاف» است. دیدهاید گاهی از آدمها ادعاهای گزاف میکنند. انسانهایی که ادعاهای گزاف میکنند، معلوم است که جنس دنیا را نمیشناسند، یعنی دچار غفلتند.
یکی دیگر از نشانههای غفلت، «عُجب» است. عجب یعنی انسان هر کاری میکند، آن کار بهترین کار دنیاست. مثلاً اينکه خداي ناکرده فکر کنيم ما که نشستهایم اینجا داریم نهج البلاغه میخوانیم، هیچ کس به خوبی ما پیدا نمیشود! غفلت از «گذشتن عمر». دیدید مثلاً دور هم جمع میشوند میروند چای قلیان. از ساعت چند تا چند. وقتی پا میشوند يک نيمه شب است. آقا چهار ساعت چه کار کردید؟ هیچی نشسته بودیم قلیان میکشیدیم، چایی نبات میخوردیم. بعد بادام خوردیم، حالا هم داریم میرویم خانه بخوابیم! غفلت از گذشتن عمر مثل اینکه آقا بازی استقلال و پرسپولیس است، از شهرستان شب راه میافتیم که صبح زود تهران باشیم. جایی برای اقامت هم نیست، با بدبختی کنار ورزشگاه، یکی دو ساعت توي چمنها میخوابیم. هوای سرد و گرم را تحمل میکنیم. از اول صبح میرویم توی ورزشگاه. دو طرف هی براي هم شعار میدهند، فحش میدهند. بعد بازیکنها میآیند. سوت میکشند، داد میزنند، بعد وسط بازی هم داد و بیداد. داور فلان است، بازیکن فلان است، مربی جلوي تماشاگران کتش را به نشانه اعتراض در میآورد، پرت میکند و... جوان بعد بازي دوباره برمیگردد شهرستان، خسته و هلاک. فردا نمیتوانند بروند سر کار یا مدرسه. آقاجان، دو شبانه روز عمرت را چه کار کردی؟ هيچ، اين غفلت است دیگر. یکی دیگر از نشانههای غفلت که خیلی زیاد هم اهمیت دارد «مرگ فراموشی» است. یعنی چی؟ یعنی انسانها یادشان برود اینجا مسافرخانه است. باید بروند. اگر چه ما هر روز صبح که از خانه میآیيم بیرون یا توی خیابان یا اداره، اعلاميه فوت يک نفر را که ميبينيم میگوییم اِاِ این آقای باقری نبود؟ خدا رحمتش کند ... چی شد؟ فوت شد ... سکته زده؟ خدا رحمتش کند. گویی که ما پرندههایی هستیم. نشستهایم روی شاخههای درخت. یک صیادی هی تیر میزند. ما میبینیم یکی میافتد، یک باره هم تیر به ما میخورد. دیگر به این میگویند مرگ فراموشی.
چرا مرگ فراموشی از نشانههای غفلت است؟ چون انسان اگر به مرگ فکر بکند، دچار چه حالتی میشود؟ شما الان به مرگ فکر کنید. چشمانتان را ببندید و تصور کنید امشب که خوابیدید فردا دیگر بیدار نمیشوید. اصلاً دیگر جرأت نمیکنید چشمهایتان را ببندید. پیش خودتان میگویید: ببندم، خوابیدم، رفتم، تمام شد دیگر؟ آیا در این شرایط پیش خودتان میگویید زن میوه بیاور تا آخرین موز عمرمان را بخوریم یا برویم امشب یک پلو کباب حسابی بزنیم؟ يا به فکر کارهاي معنوي ميافتيد و حلاليت طلبيدن؟
انسان وقتی به مرگ فکر کند دچار اضطراب میشود. وقتی دچار اضطراب شد، این مسأله پیش میآید که اگر مرگ وجود دارد حالا که چشمهایم را ببندم، فردا باز نمیشود، پس از الان تا صبح که زندهام چه معنایی دارد؟ خوب حالا این امشب تا فردا صبح را بکنیمش 70 سال. حالا که من به مرگ فکر کردم، بعد دچار اضطراب شدم، ای داد بیداد خیلی لذتها را نبردیم، خیلی کارهای بد هم را نکردیم. حالا که مرگ وجود دارد این زندگی چه معنایی دارد؟
انسانها موقعی زندگیشان غنیسازی میشود، موقعی زندگیشان جهت پیدا میکند که به مرگ فکر کنند. چون وقتی انسان به مرگ فکر کرد، میرود دنبال معنای زندگی. میرود دنبال هدف زندگی. اما وقتی به مرگ فکر نکرد، دیگر هر جوری زندگی کرد، کرد. دروغی اگر گفت، گفته. مالی اگر خورد، خورده. از حقالناس حقی اگر ضایع کرد، کرده دیگر. مردن دیگر انسانها باید ما را به یاد مرگ بیاندازد. نه این که فقط پیراهن مشکی بپوشیم. به یاد مرگ بیاندازد که این عمر گذشته را چه کردی؟ از الان تا آن موقع که تیر به ما بخورد چه باید بکنیم؟ شما میروید مجلس ترحیم، میبینید یکی آمده دارد زنجیر میچرخاند. میگوید: خوب دیگر مُرد. یا میرویم مراسم ترحیم، چای میآورند، میوه میآورند، شربت میآورند. انگار رفتی عروسی. آن فضا تنها چیزی که به آدم يادآوري نميکند این است که ممکن است تیر بعدی به تو بخورد.
یکی از معدود چیزهایی که در این عالم زمانش معلوم نیست مرگ است. یک شمشیر را تصور کنید. این شمشیر بسته شده است بالای سر ما، با یک مو. هر لحظه ممکن است این مو پاره شود، بخورد توی سر ما. باید یک همچین احساسی شود. اگر این حس بوجود آمد، پیش خودتان میگویید اگر مرگ هست حق مردم را بخورم که چی؟ اگر مرگ هست بد و بیراه بگویم توی دعوا که چی؟ آقا تصادف شده دیگر، بیاحتیاطی کردم دیر پایم را گذاشتم روی ترمز یا شما زود گذاشتی. حالا دو تا ماشین خوردند به هم دیگر. چرا باید روی اعصاب هم راه برویم؟ اگر مرگ هست چرا توی بازار این همه قسم بخوریم که آقا به کی به کی قسم قيمتش اینقدر است؟
آنقدر موضوع مرگ مهم است که آیات معاد یک سوم قرآن را به خودش اختصاص داده، 17 خطبهی نهج البلاغه و 18 حکمت نهج البلاغه از مرگ حرف میزند. اگر در جامعهای مرگ فراموش شود، چون انسانها زندگیشان باطل میشود، خودشان را ارزان میفروشند. یعنی دست به خیلی کارها میزنند. دچار خیلی فسادها میشوند. وارد بازار میشویم یک خانم 60-70 ساله با یک لباس ناجور، با آرایشی ناجور آمده توی خیابان. میخواهد بگوید من نمیخواهم بمیرم. من 14 ساله هستم. بالاخره خانم! از شما یک عمری گذشته. با آرايش که نميشود عجوزه شدن را پنهان کرد. نه اینکه ما یک کارهایی بکنیم که اصلا خودمان را هم فراموش کنیم. حالا جلوههایش را جلوتر برویم میگویم.
مرگ فراموشی باعث چی میشود؟ باعث خدا فراموشی. وقتی خدا فراموشی شد، انسان میگويد وقتی خدا نباشد همه چیز مباح است. زلیخا به حضرت یوسف گفت: «از خدا میترسی؟ یک پارچه میاندازم خدا نبیند.» خوب آنها خدایشان بت بود دیگر. خدا را فراموش کن، کار خودت را بکن. مرگ فراموشی باعث خدا فراموشی میشود. خدا فراموشی باعث خود فراموشی میشود. کسی را تصور کنید که مدیر است. کلی آدم بهش احترام میگذارد. راننده دارد، میز دارد، مسؤول دفتر دارد، هر جا میرود دست به سینه بهش احترام میگذارند. اما ناگهان خبر ميرسد که دچار مشکل اخلاقی شده. مرگ فراموشی باعث میشود طرف آبرويش را از دست بدهد. احترامش را از دست بدهد. حرفش نقل مجالس میشود. چرا باید خودش را راحت بفروشد؟ چون دچار مرگ فراموشی شده. همينطور اگر جامعهاي دچار مرگ فراموشی بشود، آنوقت از ارزشهای والای اخلاقي و انسانی هم دور میشود و فاصله ميگيرد و تا سقوط اخلاق پيش ميرود. یعنی اگر گفتند دشمنی به وطن شما حمله کرد، بر شما واجب است که بروید دفاع کنید واجب کفایی، یعنی پنج نفر رفتند دفاع کردند، اگر نیاز نبود، ما نرویم. اما اگر نبودند ما برویم. واجب است که برویم. اگر کشته شدی هم شهیدی. شهادت ارزش والای انسانی است، دفاع از وطن بخاطر حب الوطن من الایمان. اما وقتی انسان دچار مرگ فراموشی میشود میگوید برو بابا میخواهی مارا به کشتن بدهی؟ این حرفها چیه میزنی؟ اینکه حضرت میفرمایند «الغفله أضرّالأعداء» یعنی هیچ دشمنی به اندازهی غفلت به آدم ضرر نمیزند. چرا؟ چون غفلت باعث میشود انسان خودش را مفت بفروشد. ارزان بفروشد. آبرویش را به باد بدهد. دنیایش را به باد بدهد. آخرتش را هم به باد بدهد.
ادامه دارد...