رادیو دیروز: مبارز نام کوچکی نیست، بی بلیط نمی توان سوار قطار مبارزین شد، و البته حداقل بها برای تهیه این بلیط، مردانگی است و استقامت. اما آیا مبارزین اپوزیسیون مردانگی دارند تا از صفات دیگرشان حرفی به میان آید؟
به گزارش بولتن نیوز به نقل ازرادیو دیروز، مبارزین رادیو فردا که به سادگی توسط همین رسانه و امثال آن تشجیع می
شوند، تا آزادند کُری خوانی هایی بی نظیر دارند اما به محض دستگیری به
مقتدایشان بنی صدرخیانتکار می پیوندند. مردانگی جای خود را به نامردی می
دهد و انواع مریضی ها در جسم این مجموعه های مرض و مریض نمودار می شود.
رادیو فردا در خبری با عنوان "
خزعلی از زندان به بیمارستان منتقل شد"، می نویسد:
"
محمد
صالح خزعلی، پسر مهدی خزعلی، فعال سیاسی زندانی، از «بدتر شدن» وضعیت پدر
خود در زندان رجاییشهر و انتقال او «به بیمارستان» خبر داده است. محمد
صالح خزعلی گفته بود چهار روز از اعتصاب غذای خشک او میگذرد و «گویا پدر در وضعیت جسمانی خوبی نبودند و تپش قلب داشتند». بنا بر تازهترین نوشته محمد صالح خزعلی، پدر او به خاطر اعتصاب غذا با کاهش شديد وزن روبهرو شده و حتی پزشکان در آزمايشهایی متوجه سکته قلبی او شدهاند."
خزعلی
که به بهانه مرخصی از زندان گریخته بود با خفت دستگیر و مجدداً راهی زندان
شد و اکنون دم از ناسالم بودن جسمش می زند که البته نباید عقل سالم را هم
در بدن و جسم ناسالم امثال خزعلی جستجو کرد.
اما ببینید این
سرداران رادیو فردا، در مواجهه با مبارزین جمهوری اسلامی چقدر عیار خلوص دارند. خاطره گویی یک
سرباز امام خامنه ای که مهرماه ۹۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید دکتر رفیعی در
خاطره گویی اش در محضر امام و معشوقش می گوید:
"...
من
گریه کنان قمقمه آب را برداشتم به بالای سر دوستم رفتم و خم شدم به او آب
دهم که گلوله ای به دستم اصابت کرد و قمقمه افتاد و بعد گلوله ها به دست
دیگر و پهلو و پاهایم خورد و افتادم، مدتی به همان حال ماندم که دشمن خود
را به آن منطقه رساند و کسانی که زنده بودند را تیر خلاص می زدند و بالای
سرم که رسیدند گفتند این یکی زنده است خلاصش کنید، سرباز دشمن با پوتین
هایش روی چهره ام کوبید و بینی و دهانم پاره شد و گلوله ای دیگر به من زدند
و از پشت سر نیز چند گلوله خوردم و ترکش بر بدنم نشست. قدرت تکلم نداشتم
ما را زیر کامیونی انداختند تا از روی بدن ما رد شوند تنها یک لحظه توانستم
خود را قدری کنار بکشم،... ۱۸ گلوله خورده بودم و علاوه بر آن ترکش هایی
بر بدن داشتم و اکنون یکی از گلوله ها در نزدیکی قلبم نشسته است و دکترها
گفتند دیگر کاری از دست ما ساخته نیست، نمی دانم تا کی زنده هستم اما می
دانم که شهدا به لیاقت شهادت دست یافته بودند و رفتند.
(جهت دیدن این فیلم عبرت آموز و زیبا، روی تصویر کلیک بفرمایید)
و شعری که سپس به مولایش امام خامنه ای تقدیم می کند:
جاده مانده است و من و این سر باقیمانده
رمقی نیست در این پیکر باقیمانده
نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچکس نیست در این سنگر باقیمانده
گر چه دست و دل و چشمم همه آوار شده
باز شرمنده ام از این سر باقیمانده
روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه پرپر باقیمانده
پیشکش باد به یکرنگیت ای مرد ترین
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده
تا ابد مردترین باش و علمدار بمان با تو ام ای یل نام آور باقیمانده
گرچه میشه حدس زد...