گروه سینما و تلویزیون،
خندیدن با صدای بلند، صدایی که تمام سالن سینما را پُر می کند از فرح بخش
ترین و بهترین لذت های سینما رفتن است. از قدیم و ندیم پدر دست فرزند خودش
را می گرفت و برای ساعاتی تفریح و گپ های صمیمانه ی بعد از آن به سینما می
رفتند؛ البته خوب مسلماً آشنایی همه ی ما با سینما به این شکل نبوده و
نیست، این شاید تصویری زیبا، واقعی و کمیاب باشد که آن را فرض گرفته ایم.
درحالی که پاپ کُرن دستت گرفته ای و لبخند به تمامی از صورتت پاک نمی شود و
هیچ مسئله ای در آن ساعات آن قدر اهمیت ندارد که وقتت را تلفش کنی و دغدغه
هایت به باد فراموشی سپرده و گه گاهی به قیافه ی بغل دستی ات با تعجب نگاه
می کنی که چرا به اندازه ی تو نمی خندد، چرا به اندازه ی تو این لحظات را
غنیمت نمی شمارد؟ خوب البته شلوغش هم نکنیم تا همین جا خوب است.
آیا قبل از اینکه با این تجربه مواجه شویم می دانیم که به چه چیزهایی
بخندیم؟ آیا قواعد مشخص یا شاید بهتر بگویم بی قاعدگی مشخصی وجود دارد که
ما را به خنده وا می دارد؟ غرور و تنهایی و دیر بلوغی چاپلین وار باشد یا
ساختار شکنی تمام و عیار گروچو مارکس با آن ظاهر فوق العاده اش؟ آیا می
توانیم لیستی از چیزهایی که به آن ها می توان خندید درست کرد؟ البته که
شاید چنین چیزی زیاده روی و در مواقعی دست و پا گیر باشد اما قطعاً باید
فهمید که چه چیزی این قدر خنده دار است، چه اتفاقی افتاده و یا در شرف وقوع
است که این تعلیق خنده دار را به همراه دارد؟
به گزارش بولتن نیوز،
«طبقه ی حساس» البته در این برهوت خنده، تجربه ی پُر از خنده ای را
برایمان فراهم می کند، اگرچه که به زعم کارگردان در سری کارهای کمدی پیشینش
نمی گنجد و بیشتر اسم کمدی واقع گرایانه ی تلخ را به همراه دارد. این فیلم
ساخته ی آخر کمال تبریزی ست که با اقبال زیادی در سی و دومین جشنواره ی
فجر رو به رو شد و درحالی که در بخش های جلوه های ویژه ی بصری، بهترین
موسیقی و فیلمنامه هم نامزد بود، سیمرغ بهترین بازیگر مرد را برای رضا
عطاران به ارمغان آورد،دریافت کرد.
پیش از این کمال تبریزی، کارگردانی از نسل سینمای دفاع مقدس، دست به تجربه
در ژانر کمدی زده و نسبتاً در این کار ورزیده شده است. از کارهای پیشین او
می توان از «همیشه پای یک زن در میان است»، «یک تکه نان»، «مارمولک» نام
برد.
و اما داستان فیلم؟ مردی پس از فوت همسرش او را در یک قبر دو طبقه دفن می
کند اما پس از مدتی که سر مزار او می رود، متوجه می شود که مرد غریبه ای در
طبقه ی دوم دفن شده است و از این جاست که ماجرا آغاز می شود و کابوس ها و
آشفتگی های روانی مرد داستان ما، حاج آقا کمالی که از طبقه ی خرده برژوای
سنتی و بازاری است ،شروع می شود.
حاج آقا کمالی کیست؟ چرا اینقدر این مسئله برایش اهمیت دارد؟ چرا از زمان
فوت همسرش یک شب هم راحت نخوابیده و در کابوس هایش همسرش را با مرد بیوه ی
درون قبر می بیند؟
باید بگویم که سکانس های کابوس های حاج آقا از خنده دار ترین قسمت های فیلم
است- بررسی طبقه ای که حاج آقاکمالی از آن برخاسته شاید اندکی این مطلب
را روشن سازد. مردی بدون تحصیلات، اندکی ابله، به شدت مردسالار از طبقه ی
بازاری های بورژوا و مذهبی که تا پشت لبش سبز شده، پدرش او را با خود به
حجره برده و پیش خود حاج آقای بزرگ مشغول به کار شده و اگر میل احتمالی ای
برای درس خواندن داشته با این جواب حاجی بزرگ رو به رو می شده: مرد باید
پول در بیاره! خوب اینگونه پیش می رویم که در سن کم هم دختری محجوب و
خانواده دار و آفتاب مهتاب ندیده ای هم توسط والده برایش درنظرگرفته و به
عقدش در می آورند.
همسر حاج آقا کمالی یکی از اصیل ترین همان هاست، زنی پاک و پابند به
خانواده و اهل خدا و پیغمبر و باید گفت با دستپخت حرفه ای و تک که در کنار
همه ی این خوبی ها، حاج آقا را هم عاشقانه دوست دارد. وقتی حاج آقا از سر
کار بر می گردد، دور او می گردد و منتظر است که او بخواهد و خانم خانه روی
چشم بگذارد.
کم کم بچه ها هم یکی پس از دیگری می آیند و خانواده گرم و گرم تر می شود،
اما حاج آقا کمالی داستان ما از آن هایی نیست که جواب مهربانی های زنش را
بدهد یا او را اصلاً نمی بیند یا به شیوه ی عجیب غریب خودش این کار را می
کند، تا جایی که در فیلم می بینیم که خانم حاج آقا آرزوی یک قدم زدن دو
نفره به دلش مانده، درحالی که حاج آقا تفریحات مثلاً سالم خودش را تنهایی
دارد (و باز) درحالی که خانم خانه جایش فقط در خانه و آشپز خانه است.
آیا حاج آقا خانمش را دوست دارد؟ این غیرت اغراق شده، چیست که حتی روحانی
داستان را نیز (محمدرضا فروتن نقش او را بازی می کند) با پیچ و تابش درگیر و
متعجب می کند؟ مثلاً درسکانس میز ناهار مراسم ختم حاج خانم، حاج آقا
کمالی سرشوخی کلامی ای که دوستش کرده است، به شدت به خنده می افتد و حاضران
فکر می کند که او درحال گریه است؛ ولی نسبت آن همه غیرت غیرمنطقی و این
خنده ی زیاد در روز اول مرگ او چیست؟ کدامشان حقیقی ست؟
به نظر می رسد، کارگردان قصد داشته که به ما بفهماند که حاج آقا در آخر دلش
برای همسرش تنگ می شود و او را تمام این سال ها دوست داشته اما شیوه ی
دوست داشتن را نه اینکه نمی دانسته، فقط جور دیگری می دانسته. سکانس پایانی
که حاج آقا در قبر جای مرد بیوه(بعد از پیچ و خم های جا به جایی جسد مرد
که نقش آن را پیمان قاسم خانی بازی کرده و باید گفت از جالب ترین سکانس هاس
شوخی با مرگی ست که در سینمایمان داشته ایم) دراز می کشد و با حاج خانم
راز و نیاز می کند، این قصد کارگردان به انجام رسیده است.
به بیان دیگر، به همین دلیل است که تبریزی این کار آخرش را کمدی و در
تجربیات دیگرش در ژانر قرار نمی دهد، چراکه این فیلم را بررسی برخی حقایق
تلخ زندگی می داند. چراکه این فیلم برایش حکایت مادرانی ست که هیچ وقت عشق
را ندیده اما عاشقانه تا آخر درکنار خانواده تلاش می کرده و تک تک اعضای
خانواده به یمن وجود و عشق تمام نشدنی اوست که سختی های زندگی را میگذرانند
و مردانشان را چنان قهرمانانشان می دیدند و تقدیرشان می کردند، با آن که
هیج گاه طعم محبت و دوست داشته شدن عینی از جانب مردشان را نچشیده اند.
کمال تبریزی دانش آموخته ی سینماست، او با تئوری سینما آشناست و حساسیت نور
و تصویر را می شناسد و زمان درست کات دادن را می فهمد. همه ی این ها باعث
شده، با فیلمی رو به رو باشیم که به لحاظ ساخت اشکالی نداشته باشد و در آن
ویژگی خوش ساختی با جذابیت تصویری همراه شده است. بازیگران به خوبی از پس
کارشان برآمده اند و رضا عطاران بسیار خوب ظاهر شده است و آن خون سردی
عجیبش ما را دقیقه به دقیقه به خنده می اندازد. اما با مزه گی عطاران هم
تمام می شود. اصلاً مگر این طنز چقد توانایی دارد که تمام بار فیلمنامه را
به دوش بکشد؟ بله! فیلمنامه به شدت یکنواخت است و گاهی هم شما را سردرگم می
کند. شوخی ها و قواعد به خنده آوردن از یک جایی به بعد لو رفته اند. اصلاً
دقیقاً به چه چیز می خندیم؟ این غیرت زیاد از حد حاج آقا کمالی، کابوس های
شبانه اش؟ رابطه اش با دیگر اعضای گروه دوستی چهار نفره اش؟ روابط داماد
های خانواده و خودشیرینی های آن ها برای پدر زنشان؟ رضا عطاران؟ حاج آقا
کمالی؟ بانمک ترین فرد دنیا هم اگر با یک تکنیک به مدت زمان یک فیلم بلند
جلوی دوربین باشد، هم بی مزه می شود.
فیلمنامه را پیمان قاسم خانی نوشته و خود او و پدر و همسر واقعی اش(بهاره
رهنما) در نقش های خودشان بازی می کنند که خوب با مزه هم از آب درآمده و
گفته شده است که او حدود یک سال برای فیلمنامه وقت گذاشته است اما باید گفت
ای کاش دو سال(یا حتی بیشتر) وقت می گذاشت و از اینقدر تکرار مکررات پرهیز
می شد.
ایراد فیلمنامه تک شخصیتی و تک محور بودن آن است. این ایراد بسیاری از فیلم
های سینمای ماست کل فیلم که قرار است به زعم خود کارگردان درباره ی آدم ها
باشد، درباره ی یک آدم است با شوخی های یکنواختش که در بعضی مواقع جواب می
دهد و در برخی دیگر از عهده ی کار بر نمی آید. باید به کمال تبریزی گفت که
این فیلم درباره ی یک آدم و یک شخصیت است. درحالی که می توانست بهتر باشد و
زنجیره ای از انسان های دیگر را نشان دهد، برای مثال شخصیت حاج خانم به
خوبی پرداخته نشده درحالی که قطب دیگر داستان است و به علت آشفتگی ها و بی
قراری های حاج آقاست.
این فیلم در کنار دیگر فیلم های کمدی ساخته شده در چند سال اخیر نه خیلی
بهتر و نه بدتر است؛ جایگاهی اندازه ی خودش در توان خودش پیدا کرده است و
درست است که در سالن سینما می خندیم اما چیزی از تکراری بودن سوژه ی خنده
مان کم نمی کند. یک شخصیت که آن قدر در جهان فیلم اهمیت دارد و نقش مرکزی
ای ایفا می کند باید توان این را داشته باشد که از خلال پیچ و تاب هایش
معانی دیگری به شخصیت ها و داستان بیافزاید، اما ...
این خانواده کلا سرجهازی نوشته هاشون هستن. یعنی هرجا نوشتن خودشون هم بازی کردن.
خانم بهاره رهنما خودش در رسانه ملی اعلام کردن که من خودم با آقای کمال تبریزی تماس گرفتم و ازش خواستم این نقش را بده من.
بالاخره هنرمندان هم با هم رودرواسی دارن..