همه از فرهنگ سخن ميگويند. فرهنگ اينجا، فرهنگ آنجا، فرهنگ همهجا! گفتوگو و تجزيه و تحليل صاحبنظران و...
همه از فرهنگ سخن ميگويند. فرهنگ اينجا، فرهنگ آنجا، فرهنگ همهجا!
گفتوگو و تجزيه و تحليل صاحبنظران و کارشناسان، رسانهها را پر کرده است.
همايش و سمينار و نشستهاي فرهنگي هم که جاي خود، انگار همه دغدغه فرهنگ
دارند. اما از منظر و ديدگاه خود. مصداق اين شعر ميشود که (هر کسي از ظن
خود شد يار من/ از درون من نجست اسرار من)
داستان فرهنگ ديرينه ما همين است که در بلبشوي فرهنگي جهان، هيچکس از درون
اين فرهنگ خبر ندارد و اسرار آن را نميداند، و در اين ميدان شلوغ فرهنگ،
هر کسي هم که خود را داغدار فرهنگ کشور ميداند، يار غار و دوست گرمابه و
گلستان آن ميپندارد.
راستي، مشکل فرهنگ ما کجاست؟ از بيفرهنگي است يا از زيادي آن؟! شايد از بس
که فرهنگمان غني است و پربار نميدانيم و نميتوانيم آن را چگونه به کار
گيريم و با آن دردهاي فرهنگي جامعه را دوا کنيم.
فرهنگ که تنها سينما ، تئاتر و تلويزيون نيست، هست؟ نقاشي و مجسمهسازي و
انتشار کتاب، تعريف خوب و مناسبي براي فرهنگ است؟ يعني اگر تعداد فيلمهاي
سينمايي ساخته شده در کشور به اندازه روزهاي يکسال شود، فرهنگمان رشد کرده
است، يا اگر آنقدر کتاب چاپ کنيم در هر مقولهاي، يعني فرهنگ کتابخواني و
تأثير محتواي آنها نشان دهنده فرهنگ دلانگيز و خوش بر و روست؟
فرهنگ، هم کيفيت ميخواهد هم کميت، لازم و ملزوم يکديگرند. اگر تنها به يکي از آن مقولهها پرداخته شود، پاي فرهنگ لنگ خواهد زد.
اگر هر چقدر هم با فرهنگ باشيم، باز هم نيازمند تبليغ ، ترويج و گسترش آن
فرهنگي هستيم که مال خودمان است. از دل اين سرزمين برآمده و ريشه دوانده،
عاريه نيست، اجارهاي و مال ديگران نيست.مقهور و تحت تاثير فرهنگ ديگران هم
نباشد. نه اين که اصلا به فرهنگ ديگران توجه نکنيم. آنها را هم بايد
بشناسيم. نقاط ضعف و قوت آنها را به مردم خودمان بشناسانيم و در کنارش،
فرهنگ ارزشي خودمان را بگذاريم روي يک کفه ترازو و مقابل ديدگان مردم
بگوييم اين است فرهنگ ما و اين است فرهنگ ديگران.
نه اين که درها را باز بگذاريم، فضا را براي فرهنگ غريبه درست کنيم تا
بيايد وارد خانههايمان شود. حريم مردم کشورمان را تسخير کند، ذهن جوانان
را آشفته سازد، آنگاه بگوييم نميشود که درها را بست يا چشمها را درويش کرد
و گوشها را با پنبه پر. دهکده جهاني است ديگر. ميآيد خودش، و آنگاه دست
روي دست بگذاريم که بايد خود را در اين مسير رها کنيم وخود را به او
بسپاريم!
اين ميشود همان چيزي که آنها ميخواهند. يعني اين فرهنگ سرمايهداري و
ليبرالي را در جريان رگهاي فرهنگي اين کشور راه بيندازيم و بگوييم مثلا با
ماهواره نميتوان مقابله کرد، يا شبکههاي اينترنتي اجتماعي را نميتوان
فيلتر کرد. فيلمهايشان هم که مروج فرهنگ آن سوي آبهاي دور دست است،
خودمان ترجمه ميکنيم و دوبله تا مردممان ببينند که چه خبر است. بدون اين
که در مقابل اين کارهاي آنها، حتي کوچکترين نظريه ، نقد ، تجزيه و تحليل
ارائه دهيم. بدون آن که آن فرهنگ را به چالش بکشيم و واکنشي منطقي و معقول
در مقابل آن داشته باشيم. اين ميشود سراپا تسليم مقابل همان فرهنگ مهاجم
که شبيخون زده است به فرهنگ ارزشمندمان. ما، هم ارزشهاي ايراني داريم، هم
ارزشهاي اسلامي، که جمع اين دو ميشود فرهنگ ايراني- اسلامي.
از هر دو آنها بايد براي مقابله و مبارزه با فرهنگي که ميخواهد، فرهنگ
پاک و زلال را خراب و آلوده کند ، استفاده کرد. هنگامي که رهبر انقلاب
ميفرمايند، «فرهنگ از اقتصاد هم مهمتر است، چون فرهنگ به معناي هوايي است
که تنفس ميکنيم. اگر هوا تميز باشد آثاري دارد و اگر کثيف باشد آثار ديگري
دارد.»
براي اين که هواي فرهنگي کشور تميز و پاک باشد بايد توليدات فرهنگي پاک و جذاب را به مردم بدهيم تا روح فرهنگيشان از آن تغذيه کند.
هر جامعهاي براي خودش تعريفي از فرهنگ دارد. ما هم براساس داشتهها و
آموزههاي ايراني- اسلامي خود تعريفي از فرهنگ داريم. فرهنگ يعني ارزشهاي
ايران اسلامي، ايمان به باورهاي مردم، عادات و رسوم مردمي که با ماهيت و
فلسفه زندگي ايراني- اسلامي تناسب دارد.
فرهنگ عمومي ما و فرهنگ خصوصي ما نيازمند آن است تا دوباره بازآفريني ،
بازنگري و آسيبشناسي شود. غافل شدهايم و فراموش کردهايم. دبستانهاي ما،
مدارس و دانشگاههاي ما، راديو و تلويزيون ما بايد در اين زمينه شروع به
کار کنند. ما چيزهايي داريم که خيليها از آن محرومند و حسرتش را ميخورند.
از همانها هم نتوانستيم به خوبي بهره ببريم.
يک اسلامشناس و ايرانشناس آلماني گفته است، هنگامي که به شيراز و بر سر
قبر حافظ و سعدي رفتم، به ايرانيها غبطه خوردم و حسادت کردم که ما از اين
دست فرهيختگان نداريم که بتوانيم با آن ارتباط معنوي برقرار کنيم.»
يا يک مسلمان ايتاليايي هنگامي که از کربلا و امام حسين(ع) سخن ميگفت، اشک
از چشمانش جاري ميشد و آرزو داشت که بتواند در راه امام حسين(ع) شهيد
شود.
اين فرهنگ ايراني- اسلامي است. حال چه بايد کرد؟!
همين ديگه بايد ديگران بفهمن كه ما چي داريم