گروه سینما و تلویزیون، «چ» از دیدگاه حاتمیکیا شاید قرار بود گرایش یک قهرمان جنگ را به صلح نشان دهد. شاید میخواسته نشان دهد دم از جنگ زدن کار مردان بزرگ نیست. چمرانی که حاتمیکیا تصمیم داشته بسازد همه وجودش سرشار از مهر است و همه کار میکند که جنگ صورت نپذیرد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از ایلنا، درمورد چ از آغاز اکران و حتی پیش از آن در جشنواره فیلم فجر نیز حرفهای بسیاری گفته شد. گاه چ را نقطه پایان حاتمیکیا دانستند و گاه این فیلم را تحولی در تاریخ سینمای ایران. همان قضاوتهای نامتعادل همیشگی. یا رومی رومی یا زنگی زنگی....
متاسفانه در بسیاری از موارد قضاوتها و تحلیلهای ما با حب و بغض همراه است و این منحصر به سینمای ما هم نمیشود. معمولا یا شیفته میشویم و دیگر بدیهای اثر را نمیبینیم و گویی هرچه از سوی هنرمند محبوبمان خلق میشود وحی منزل است یا با هنرمند موردنظر دشمن هستیم و هرچه میبینیم ضعف است و دیگر هیچ... و خدا نکند که دشمن شویم.
چ فیلم بدی نیست، فیلم خوبی هم نیست، فیلم متوسطی است که باید با دیگر آثار فیلمسازش مقایسه شود.
چ از دیدگاه حاتمیکیا شاید قرار بود گرایش یک قهرمان جنگ را به صلح نشان دهد. او شاید میخواسته الگویی را برای مخاطبش ترسیم کند و نشان دهد دم از جنگ زدن کار مردان بزرگ نیست. چمرانی که حاتمیکیا تصمیم داشته بسازد همه وجودش سرشار از مهر است و همه کار میکند که جنگ صورت نپذیرد.
خوب این برای حاتمیکیایی که شناسنامهی کاریاش با ژانر سینمای جنگ گره خورده؛ اتفاقی است نسبتا نو. البته او با روبان قرمز هم یک بار همین حرف را با شکلی دیگر میخواست بیان کند و البته در روبان قرمز به نظر میرسد با ساختار قویتری این پیام خوب و فرخنده را انتقال داد و البته محافظه کارانهتر...
اما نه در روبان قرمز و نه در چ، این نگاه او از سوی موافقان و مخالفانش مورد توجه و بحث قرار نگرفت، حداقل آنگونه که باید قرار نگرفت.
چ در برخی سکانسها شعاری و کلیشهای از کار درآمده. در سکانس ابتدای فیلم، الاغی درحال مردن است، درحالیکه یکی از افراد تصمیم به خلاص کردن الاغ میگیرد؛ چمران میگوید "ما برای کشتن به اینجا نیامدیم برادر... " قطعا نویسنده تصمیم داشته بعد رحمانی و نقاط مثبتی از شخصیت مصطفی چمران را نشان دهد... اما راهی که انتخاب کرده راه درستی نیست.
این دیالوگ آنقدر کلیشهای و غیرهوشمندانه است که جای بحثی وجود ندارد و البته از حاتمیکیا انتظار بیشتری میرفت. ضمن اینکه در این صحنه شاید کشتن و خلاص کردن حیوان از زنده گذاشتن رحمانیتر میبود!
از این نوع دیالوگ و این نوع نگاه کلیشهای در فیلم به وفور یافت میشود. دیالوگ و شوق کودکانه تیمسار فلاحی(با بازی سعید راد) در هنگام ورود هواپیماهای خودی آنقدر پیش پا افتاده بود که بیشتر به صحنهای طنز بدل شده بود و معلوم نیست که کارگردان با چه هدفی این صحنه را طراحی کرده است.
چمران حاتمی کیا تنها قرار است فردی صلحطلب نشان داده شود نه یک قهرمان صلح طلب. از هوشمندی چمران، از دلیل اینکه او یک چریک قهرمان است اثری دیده نمیشود. میشد ابتدا دلایل قهرمانی او را به بیننده ثابت کرد بعد در عین قهرمانی قلب سرشار از عشق او را نشان داد و یا بالعکس... که اگر اینگونه میشد، رافت او هم بیشتر به چشم میآمد.
تصور اینکه اگر هالیوود میخواست یک قهرمان معاصرش را به تصویر بکشد چگونه فیلمی میساخت کار سختی نیست.
جلوههای ویژه فیلم برعکس آنچه گاه شنیده شد یکی دیگر از پاشنه آشیلهای فیلم است. صحنههای دودی که احتمالا با افتر افکت ساخته شده بیش از حد هستند و حتی در آتش زدن لاستیکها در وسط خیابان و بسیاری از نقاط غیرضروری فیلم دیده میشود و گاه اگزجره به نظر میرسند. اصولا سوال اصلی اینجاست که وقتی توان جلوههای رایانهای در استانداردهای ممکن نیست چه ضروری است برای تاکید و استفاده بیش از حد از آن؟
البته در این میان نباید به نقطه مثبتی به نام بازیهای فیلم اشاره نکرد... مریلا زارعی و بابک حمیدیان در این فیلم یکی از درخشانترین بازیهای خود را ارائه دادند. هم مریلا زارعی در نقش یک زن کرد هم با لهجه و هم با زبان کردی بسیار خوب درخشید مخصوصا در سکانسهای اوج فیلم و هم بابک حمیدیان نقش اصغر وصالی را خوب، باوریذیر و پر از حس بازی کرد. قطعا سهم کارگردان در خوب و رئال درآمدن این دو نقش؛ سهم بالا و مهمی بوده است.
کوتاه سخن اینکه؛ چمران آنگونه نشد که باید میشد یا خوشبینانه آنگونه نشد که مورد هدف فیلمساز بود و مشکل اصلی در فیلمنامه بود... ولی بعد نسبتا جدیدی از نگرش به جنگ را در فیلمساز باید به فال نیک گرفت و امیدوار بود این نگرش و این دستاورد فکری ادامه پیدا کند. حتی میتوان چمران را ادامه داد؛ اما چمرانی که از هوشمندی و زبدگی که به آن معروف بود هم در میدان جنگ اثر ملموسی دیده شود.